واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: زندگي عاشقانه بهتر است يا عاقلانه ويا زندگي صادقانه؟ علاقه به شخص يا چيزي وقتي كه به اوج شدّت برسد به طوري كه وجودش را تسخير كند و حاكم مطلق وجود او گردد عشق مي نامند. عشق؛ اوج علاقه و احساسات است. انواع عشق عشق يا سازنده است يا مخرب. عشق يا حقيقي است يا مجازي.عشق يا مصنوعي است يا مادّي. عشق يا باقي است يا فاني. عشق يا ظاهري است يا باطني و تعبييرهاي مختلف. پس دانستيم كه آن فراگيري مطلق كه نورش يا ظلمتش تمام وجود را احاطه مي كند "عشق" نام دارد. احساسات انسان مراتبي دارد: برخي از مقوله شهوت است: مخصوصاً جنسي كه از وجوه مشترك انسان و حيوان است و جز طغيان فوران شهوت چيزي نيست. از مبداء جنسي سرچشمه مي گيرد و به همان جا ختم مي شود.خود اين عشق شهواني و اين نيرو،انسان را بسوي هيچ فضيلتي سوق نمي دهد.اما اگر در وجود آدمي نفوذ كرد و در برابر نيروي عفاف و تقوي قرار گرفت و آن طرف روح فشار آن را تحمل كرد و تسليم نشد به روح قوت و كمال مي بخشد.مثل آتشي كه روشن مي كنيم تا از گرما و نور آن كمال است،استفاده كنيم ولي از دودش فاصله مي گيريم. نوع ديگر احساسات انسان از لحاظ حقيقت و ماهيت با شهوت مغاير است كه نام آن را "عاطفه" مي گذارند و قرآن آن را "مودت" و "رحمت" مي نامد. انسان تا وقتي كه تحت تأثير شهوات است از خود بيرون نرفته و آن شخص يا شئ مورد علاقه را براي خودش مي خواهد.اگر درباره ي معشوق محبوب مي انديشيد بدين صورت است كه چگونه از وصال او بهره مند شود و حداكثر لذت را ببرد. مسلم است كه چنين حالتي نمي تواند مكمل و مربي روح انسان باشد و او را تهذيب كند. اما گاهي انسان تحت تأثير عواطف انساني عالي خويش قرار مي گيرد و محبوب و معشوق در نظزش عظمت پيدا مي كند و سعادت ائ را مي خواهد و آماده است خود را فداي خواسته هاي او بكند. اينگونه عواطف،از خود گذشتگي مي آورد. بر خلاف نوع اول كه از آنها خشونت،سبعيت و جنايت برمي خيزد. وطن دوستي، علاقه ي مادري و فرزندي،محبت مردان خدا از اين مقوله است. مودّت و رحمت اشاره به جنبه انساني فوق حيواني زندگي زناشوئي است و متذكّر مي شود كه عامل شهوت تنها رابط صميميت و اتحاد و روح است و به عبارت ديگر آنچه زوجين را به يكديگر پيوند يگانگي مي دهد و مهر و محبت و صفا و رحمت است نه شهوت كه در حيوانات هم هست. قرآن مي فرمايد:"آنچه كه در مسير محبت خداست اگر دوست داريد پس پيروي كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد." ار جمله آثار عشق، نيرو و قدرت است. محبت نيروي آخرين است. ترسو را شجاع مي كند.مثل يك مرغ تا زماني كه در خانه كسي بخواهد او را بگيرد فرار مي كند. حتي در مقابل يك كودك مقاومت نشان نمي دهد. اما همينكه جوجه دار شد يا روي تخمهاي خود نشست كه آنها را بارور كند،حتي مرد بزرگ هم نزديك شود دفاع مي كند. همينكه جوجه دار شد عشق و محبت در كانون هستي اش لانه مي كند او را براي دفاع آماده مي كند و ترس مي رود،از خود گذشتگي مي كند. يك دختر و پسر مجرد كه در كوران شهوت هستند كه طغيان شهوت قسمتي از قوه درك و عقل را مختل مي كند و از كار باز مي دارد چطور مي توانند عيوب هم را ببينند و همديگر را انتخاب كنند. همين دختر و پسر همينكه يك زن و مرد متأهل مي گردند در وجود آنها عشق به فرزند تجلي مي كند. خواب و خوراكشان تبديل به ايثار نزد طفل مي گردد. اين همان نيروي عشق و محبت است كه از بخيل،بخشنده و از كم طاقت، شكيبا مي سازد. تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد از سمك تا به سماكش كشش ليلي شد عشق قواي خفته را بيدار و نيروهاي بسته و مهار شده را آزاد مي كند. عشق الهام بخش است و قهرمان ساز.چه بسيار شاعران و فيلسوفان و هنرمندان كه مخلوق يك عشق و محبت نيرومند هستند. عشق نفس را تكميل و استعدادها را ظاهر مي سازد. عشق تصفيه گر است. صفات رذيله ناشي از خودخواهي و يا سردي و بي حرارتي از قبيل بخل واحساس، ترس ،تنبلي و تكبر و... را از ميان مي برد. عشق از لحاظ روحي در جهت آباداني روح گام بر مي دارد و از لحاظ بدن حركت مي كند،عكس روح. عشق باعث ويراني در بدن مي شود،زردي چهره، لاغري اندام و اختلال هاضمه و خرابي اعصاب را به بار مي آورد. عشق اگر هدف دار باشد گاهي تخريب مي كند و بعد به گنج مي رسد. گاهي انسان هدف دار نيست فقط تخريب ميكند. انسان بايد با عقل انتخاب كند و با عشق ادامه دهد. زندگي عاشقانه خوب است همانطور كه انتخاب عاقلانه. به داستان شهريار نظر كرده ايد؟يا به سرگذشت گوهر شاد؟ هر دو عاشق در شهوت ولي چون در درون آنها ريشه هاي معنويّت و گرايشهاي معنوي بود. وقتي كه ناكام مي مانند روي به عشق حقيقي و معشوق واقعي مي كنند. دوست داشتن از عشق برتر است. عشق يا جوشش است. جوشش كور، عشق بيشتر حركتش از غريزه آب مي خورد و هر چه از غريزه باشد بي ارزش است. محبت و دوست داشتن از روح طلوع مي كند و تا هر كجا يك روح ارتفاع داشته باشد محبت به پرواز در مي آيد. دانشمندي مي گويد: شما بيست سال بر سن معشوقتان بيافزاييد آنگاه مستقيم آن را روي احساستان مطالعه كنيد. دوست داشتن چنان در روح غرق است كه زيباييهاي محسوس را به گونه اي ديگر مي بيند. عشق، طوفاني، متلاطم و بوقلمون صفت است. اما محبت آرام و استوار،باوقار و سرشار از نجابت است. محبت يك روي يك جلوه دارد ولي عشق چند روي و چند گانه است.عاشق واقعي كه محبّ واقعي است يك قبله را مي شناسد و به آن روي مي كند ولي ديگران قبله هاي متعدد دارند. عشق جوشش يك جانبه است و به معشوق نمي انديشد كه او چه كسي است.يك خود جوش ذاتي است و از اين روي است كه اشتباه مي كند،اما دوست داشتن در روشنايي ريشه مي بندد و در زير نور سبز مي شود. عشق جنون است و عشق زيباييهاي دلخواه را در معشوق مي آفريند و دوست داشتن زيباييهاي دلخواه را در دوست مي بيندو مي يابد.عشق در دريا غرق شدن است.دوست داشتن،در دريا شنا كردن است. از عشق هر چه مي نوشيم سيراب تر مي شويم. در عشق رقيب منفور است ولي در دوست داشتن هواداران زيادند و حد شاخصه عشق است. عشق مأمور تن است و دوست داشتن پيغمبر روح. عشق لذت جستن است ولي دوست داشتن پناه جستن است. عشق آتش است بمحضرسيدن به نيازمند در سرما مي سوزاندش ولي محبّت گرما است براي سرما زده مايه ي تسكين. عشق عيب را مي پوشاند و زشتي را زيبا جلوه مي دهد و ذرّه را خورشيد مي كند سياه را سفيد متجلّي مي كند. اگر در كاسه چشمم نشيني بجز از خوبي ليلي نبيني به فرموده ي حضرت علي () ، دوستي هر چيزي، انسان را كور و كر مي كند؛ "هر كس كه چيزي را عاشق شود چشمش را معيوب و دلش را مريض كرده است." عشق يك روزنه دارد و همه ي عالم را از يك روزنه مي بيند و چون آن روزنه هم داراي شيشه ي رنگي است لذا همه چيز معشوق را زيبا مي بيند و وقتي آن پرده عقب رود و شيشه بشكند، رنگ اصلي او و حقيقت معشوق هويدا مي شود. مجنون چنان ديوانه ليلي بود كه وقتي در كوچه ليلي گذر مي كرد همه جا در و ديوار صورت ليلي را ميديد و در و ديوار را مي بوسيد. من نديدم در ميان كوي او در،درو ديوار الا روي او بوسه گر بر زنم ليلي بود خاك اگر بر سر كنم ليلي بود چون همه ليلي بود در كوي او كوي ليلي نبودم جز روي او هر زماني صد بصر مي بايدت هر بصر را صد نظر مي بايدت تا بدان هر يك نگاهي مي كني صد تماشا الهي مي كني عشق اگر آمد نه اينكه عيب را مي پوشاند بلكه عيب را حُسن جلوه مي دهد. عشق مثل علم نيست كه صد در صد تابع معلوم باشد. جنبه دروني عشق بيشتر از جنبه خارجي آن است. عشق يك نيرويي است دروني، كه وقتي تجلي كرد به اندازه توانايي خودش حُسن سازي مي كند نه به اندازه اي كه در معشوق وجود دارد. عشق هايي كه از پس رنگي بود عشق نبود عاقبت ننگي بود در عشقهاي حيواني تمام عنايت عاشق بصورت معشوق است و تناسب اعضاء و رنگ كه پس از اشباع رها مي گردد در عشقهاي معنوي عاشق به روشهاي معشوق و آثار نفساني او توجه دارد. اي پسر ترا نان جوين خوش ننمايد معشوق من آن است كه نزديك تو زشت است عاشق واقعي سر و صدا راه نمي اندازد در واقع محبت معنوي از درونش مي سوزد و نور مي بخشد و عاشقان مادي پر سر و صدا هستند و ديگران مي فهمند كه او اسير شهوت است. گاهي دستش مي اندازد يا سر كارش مي گذارند. ناليدن بلبل ز نو آوري عشق است هرگز نشنيدم ز پروانه صدايي جه، سالكان راه خدايي به دنيا آمدند و رفتند، كس نفهميد كه اينها عاشقان كوي اللّه هستند و از آنها فقط غمي مانده كه ما آنها را حس كرديم و مي شناسيم. در پايان اشاره به عشق شهريار، آن شاعر مرحوم آذري زبان مي كنم. وقتي عاشق آن دختر شد و رفت به او ندادند، آنهم در بحران جواني، ناكام ماند كلاً رشته ي اين وصل را پاره كرد و اين رشته را متصل كرد به ايزد منان و جزء اولياي خدا شد. قطره را رها كرد و به دريا رسيد. رود را رها كرد و به اقيانوس رفت و خدا هم به او اوج داد و توانست پريدن را به اوج خود برساند و در آسمان عشق به پرواز درآيد. بعد از چندين سال آن دختر هم در زندگي خودش ناكام شد و پس از شهرت پيدا كردن شهريار، براي وصل خيال انگيز آمد. فكر مي كرد باز هم شهريار عاشق اوست. لذا اي ابيات را شهريار در شرح آن ماجرا سرود: جانم به قربانت حالا چرا آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا نوش دارويي و بعد از مرگ سهراب آمدي سنگدل اين زودتر مي خواستي حالا چرا عمر را مهلت امروز و فرداي تو نيست من كه يك امروز مهمان توأم فردا چرا نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا وه كه با اين عمرهاي كوته و بي اعتبار اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چرا شور فرهادم بپرسيدش سر به زير افكنده بود اي لب شيرين هجران كه يكدم در تو چشم من نخفت اينقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا در خزان هجر گل اي بلبل طبع حزين خامشي شرط وفا داري بود غوغا چرا شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفر اين سفر راه قيامت مي روي تنها چرا تک محفل دات كام پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 482]