واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: ملت عشق از همه دینها جداست عاشقان را مذهب و ملت خداست «مثنوی، دفتر اول» عشق انواع گوناگونی دارد: عشق والدین، عشق فرزندی، عشق اتکایی، عشق خودشیفته، عشق احساساتی، عشق به خود، عشق به خدا، عشق برای گروه، عشق به مکتب و یا مملکت. یکی از محققان میگوید: عشق یک مفهوم تک بعدی نیست و با توجه به کیفیت روابط میتوان گونههای مختلفی را برای آن قایل شد. طبقهبندی عشق: 1- عشق به خدا: یا عشق دینی که در آن خدا به منزله برترین ارزش و مطلوبترین خیر است. 2- عشقهای واقعی: نخستین شرط خوشبختی در عشق این است که از آغاز بین شرکای عشق هماهنگی جسمی و روحی وجود داشته باشد. هنگامی که این هماهنگی وجود نداشته باشد حتمی است که عشق بیشتر از خوشبختی، موجب بدبختی ما خواهد شد. 3- عشقهای کاذب: گاهی مواقع حس حقارت و خودبینی و خودخواهی افراد حتی به طور ناخودآگاه در قالب عشق و عواطف تجلی میکند و تنها این عشقهای کاذباند که درونشان پر از کینه و خودخواهی است. 4- عشق افسانهای: حالتی است که «پاول هاک» آن را به درستی به عنوان یک تشخیص روانپزشکی در نظر میگیرد. حالتی که فرد در آن به ترویج روشهایی از عشقورزی روی میآورد که هدف آن تسخیر معشوق است. 5- عشق احساساتی: اساس این نوع عشق در این حقیقت نهفته است که عشق فقط در خیال وجود دارد، نه در عالم واقع که مشهود و محسوس است. رایجترین نوع این عشق را در کسانی میتوان دید که از مصرفکنندگان فیلمهای سینمایی، دوستداران داستانهای عاشقانه مجلات و آوازهای عاشقانه هستند و به واسطه ی آنها، لذت میبرند. در زندگی جوامع امروزی که یکی از باز ماندن در خمیردندان مینالد، دیگری از افتادن موهای ریش دیگری در دستشویی شکوه میکند، حفظ عشق چقدر دشوار و حتی گاهی غیرممکن است!!! در زندگی روزمره، در عادات فردی و در سلیقههای شخصی این نوع طرز برخوردها میتواند برای طرفین تنش و حتی کشمکش به ارمغان بیاورد و نه عشق رمانتیک. برخی مولفان باور ندارند که عشق بتواند با گذشت زمان دوام داشته باشد، چون در زندگی، لحظههایی پیش میآید که بین معشوق خیالی و معشوق واقعی جدایی میافتد و عاشق به تدریج از معشوق ناراضی میشود. این حالت الزاما به تغییر شکل معشوق مربوط نمیشود، بلکه احتمال زیاد دارد که از درک بهتر واقعیت معشوق نشات بگیرد. با تمام این تعاریف و توصیفها آیا میتوان از عشق صحبت کرد و یا آن را مورد بررسی قرار داد؟؟؟ مولوی معتقد است که نمیتوان به این مقوله دست یافت و اسرار آن را آشکار کرد. در نگنجد عشق در گفت و شنود عشق دریاییست، قعرش ناپدید قطرههای بحر را نتوان شمرد هفت دریا پیش آن بحریست خرد «مثنوی، دفتر پنجم» بنابراین عقل در مقام شرح عشق، عاجز است. اگر چه تفسیرهای عقل میتواند تا اندازهای روشنگر باشد ولی عشق بیزبان، شفافتر و گویاتر است. گرچه تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بیزبان و روشنتر است چون قلم اندر نوشتن میشتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت چون سخن در وصف این حالت رسید هم قلم بشکست، هم کاغذ درید عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت «مثنوی، دفتر اول» اگر انسان عشق را داشته باشد ، میتواند آن را ببخشد و اگر آن را نداشته باشد، چیز دیگری برای بخشیدن ندارد. انسان عاشق همواره در لحظه حال زندگی میکند و زیبایی در زمان زیستن را دوست دارد. عاشق بودن تنها یک احساس شدید نیست ، بلکه تصمیم است، قضاوت است، قول است. اگر عشق فقط یک احساس بود، دیگر پایداری این قول که همدیگر را تا ابد دوست خواهیم داشت مفهوم پیدا نمیکرد. منابع: 1- وندر زندن، جیمز دبلیو. روانشناسی رشد. 2- لطفی، حمید. روانشناسی اجتماعی- (روانشناسی همرنگی با جماعت) 3- فروم، اریک. هنر عشق ورزیدن. ترجمه: سلطانی، پوری. 4- آلندی، رنه. عشق ترجمه: ستاری، جلال. 5- مولوی مثنوی معنوی. تصحیح: رمضانی، محمد. نویسنده :عادل مخبری- روانشناس بالینی تبیان پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 417]