تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز كليد همه خوبی هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829294984




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصاحبه‌ شاعر آمريكايي وندي وارديمن با فريده حسن‌زاده (مصطفوي) كشف «من»هاي پنهان خودم


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: مصاحبه‌ شاعر آمريكايي وندي وارديمن با فريده حسن‌زاده (مصطفوي) كشف «من»هاي پنهان خودم
جام جم آنلاين: وندي وارديمن (wendy Vardaman) استاد سابق دانشگاه در حال حاضر در مركز آموزش تئاتر در مديسون (بازيگران جوان شكسپير)‌ تدريس مي‌كند. او دكتري ادبيات انگليسي از دانشگاه پنسيلوانيا دارد و ليسانس مهندسي از دانشگاه كومل. وي به عنوان منتقد شعر از اعتبار خاصي ميان خوانندگان حرفه‌اي شعر برخوردار است. اشعار وي بارها نامزد جايزه مهم Pushcart شده است.


وندي از معدود شاعران آمريكايي است كه رياضيات را به قلمروي شعر وارد كرده و آثار قابل تاملي پديد آورده است. او از سال 2009 همكاري با نشريه‌ شعر Free Verse را به عنوان معاون سردبير آغاز كرده است. وندي 3 فرزند دارد كه پس از تولد آنها تدريس در دانشگاه را رها كرد تا وقت خود را وقف آنها كند. همسر وندي نيز كه استاد دانشگاه‌هاي آمريكاست با ادبيات پيوندي ناگسستني دارد و رمان‌نويس است.

فريده حسن‌زاده ــ مصطفوي براي معرفي شعر ايران امروز به آن سوي مرزها با تعدادي از نشريات آمريكايي و انگليسي همكاري دارد. ترجمه‌هاي او از شعرها و نامه‌هاي نيما يوشيج در سايت‌هاي بين‌‌المللي جهان به چاپ رسيده است. تعدادي از اشعار خود او در آنتولوژي‌هاي شعر آمريكايي Letters to the world، Recovery poetry و Tonight منتشر شده‌اند. ترجمه‌هاي حسن‌زاده از ادبيات جهان معاصر عبارتند از: زندگينامه فدريكو گارسيا لوركا، شعر زنان جهان، جبران خليل جبران، علي احمد سعيد (آدونيس) و مارينا تسوه تايوا. وي 3 آنتولوژي از شعر آمريكاي شمالي، آمريكاي جنوبي و آفريقا منتشر كرده است. مصاحبه‌هاي او با شاعران شرق و غرب و كتاب مقالاتش به نام «شب آخر با سيلويا پلات» از كتاب‌هاي آتي او هستند.

آنچه در پي مي‌آيد گفتگوي وندي وارديمن با فريده حسن‌زاده است كه علاوه بر مسائل حوزه ادبيات، به حواشي زندگي‌هاي شاعرانه و ادبي مي‌پردازد. صوفي مصطفوي اين گفتگو را ترجمه و در اختيار گروه فرهنگ و هنر «جام‌جم» قرار داده است. متن كامل اين مصاحبه را در جام‌جم آنلاين بخوانيد.

اينترنت براي نسل ما اين امكان را فراهم آورده است كه ارتباطات خود را گسترش دهيم، دوستي‌هاي تازه‌اي را تجربه كنيم و حتي به نوعي راهي سرزمين‌هاي دوردست شويم كه سابق بر اين جز از طريق رهسپار شدن و دل به جاده‌ها سپردن مقدور نبود. مي‌خواهم بپرسم اينترنت چه نقشي در تكوين شخصيت ادبي شما داشت و چه آفاق تازه‌اي در شعر شما گشود؟ چه مزايا يا معايبي در اينترنت يافته‌ايد؟

از طريق اينترنت نيز مي‌توان نامه‌‌هاي عاشقانه نوشت و اين يعني اينترنت همان‌قدر امين است كه كبوتران معصوم ‌نامه‌بر در زمان‌هاي دور. تنها تفاوت در نبود صبر است. اينترنت به ما هنر انتظار كشيدن را نمي‌آموزد و چيست آنچه عشق را قدرت و عمق مي‌بخشد جز صبر و شكيبايي؟ ما ايراني‌ها ضرب‌المثل خوبي داريم «گر صبر كني زغوره حلوا سازي». به رغم بسياري از امكاناتي كه اينترنت براي تسريع و تسهيل در ارتباطات فراهم آورده ما بندرت دوستاني واقعي مي‌يابيم. در واقع ما حريم خلوت سازنده خود را با ارتباطاتي تاخت مي‌زنيم كه بندرت از سطح فراتر مي‌روند تا به درون ما راه‌يابند. طبيعت اينترنت به علت سرعت بالا و امكان دستيابي به افراد متعدد در كشورهاي مختلف جهان، توانايي‌هاي ما را فقط در مردمداري افزايش بخشيده نه در دوستيابي. ما در فايل اين باكس خود فهرستي بين‌المللي از نام‌هاي زنان و مرداني داريم كه با آنها مكاتبه مي‌كنيم اما آيا آنها به اندازه جمع ساكت كتاب‌هاي قفسه‌ اتاق مان، با ما همدل و همراي‌ هستند؟ من منكر پنجره‌هاي متعددي كه اينترنت در ديوار زندگي روزمره‌ من گشوده نيستم؛ براي مثال از طريق اينترنت توانستم مصاحبه‌هايي با بزرگ‌ترين شاعران آمريكا داشته باشم و كشف كنم كه اكثريت آنها فرق بين عرب و ايراني را نمي‌دانند. وقتي از آنها مي‌پرسيدم: از شعر ايران چه مي‌دانيد؟ اين جواب حيرت‌انگيز را مي‌شنيدم: «در كتابخانه‌ بزرگم يك آنتولوژي از شعر معاصر عرب دارم!»
اينترنت امكان چاپ نشريات ادبي را با هزينه‌اي بسيار كم و غيرقابل مقايسه با مجلات كاعذي فراهم كرده، اما جنبه‌ ناخوشايند اين پديده، رواج شعر ضعيف و معرفي من بي‌مايه تشنه‌ شهرت به جاي شعر اصيل و اثرگذار است. به‌ من وبلاگ‌نويسي و سايت‌سازي سهل و آسان، هر كسي مي‌تواند خود را سردبير بنامد و در روياهاي دور و دراز خود تركتازي كند، البته به قيمت به خاك و خون كشيدن جان بي‌گناه شعر.

شما نقش سفير فرهنگي ايران را در مجامع شعري كشور‌هاي خارج داريد و با شكيبايي سوء‌تفاهم‌ها را بر طرف مي‌كنيد، مثلا همين نكته كه زبان مادري ايراني‌ها فارسي است و نه عربي. شناخت ما را از فرهنگ و هويت ايراني وسعت مي‌دهيد و شاعران مطرح كشورتان را به ما مي‌شناسانيد. خود را در اين نقش چگونه مي‌يابيد؟

از لقب زيبايي كه سخاوتمندانه مرا به آن مفتخر مي‌كنيد ممنونم. سفير فرهنگي! واقعا به آن مي‌بالم، اما افسوس كه گاه توضيحات من سوء‌تفاهم بر مي‌انگيزد؛ مثلا اگر من به اهل قلم انگليسي زبان بگويم كه حجاب براي زن مسلمان حكم بندگي و بردگي ندارد همان‌طور كه مايوي دوتكه زنان‌ آمريكايي و اروپايي پرچم آزادي و سربلندي نيست، برخي از آنها سعي مي‌كنند مرا متقاعد كنند كه زنان ايراني واقعا در قيد و بندند و نيازمند رهايي! اين است كه من سعي مي‌كنم به جاي بحث‌هاي بيهوده از طريق معرفي شعر كشورم، فرهنگ ايران را به آنها بشناسانم نيز متقابلا آثار شاعران خارجي را به ايرانيان معرفي مي‌كنم بخصوص آن‌هايي را كه خلوت شاعرانه‌شان را از گزند تبليغات زهر آگين رسانه‌هاي غربي دور نگه داشته‌اند و براي عقايد آداب و رسوم ملل ديگر احترام قائلند.

علاوه بر مصاحبه با شاعران و نويسندگاني از ايران و خاورميانه، مصاحبه‌هاي متعددي نيز با شاعران آمريكايي داشته‌ايد. انگيزه‌ شما چه بوده و ايرانيان اين گفتگو‌ها را چگونه‌ يافته‌اند؟

نياز من براي ارتباط روحي بيشتر با اشعاري كه ترجمه مي‌كنم اولين انگيزه‌ من براي اين مصاحبه‌ها بوده است. به نظر من ترجمه‌ شعر نوعي بازآفريني است و براي توفيق در اين كار بايد ارتباط روحي با شاعر برقرار كرد. مصاحبه‌هاي كتبي با شاعر و حرف زدن درباره مسائل مختلف سياسي و اجتماعي و خانوادگي حتي امكان آشنا شدن با زير و بم‌هاي شخصيت شاعر را برايم فراهم مي‌كند. وقتي شاعري در قيد حيات نباشد اگر حمل بر خرافات نكنيد سعي مي‌كنم با خواندن سرنوشت او و نامه‌ها و جزييات ديگر روح او را احضار كنم و از او كمك بگيرم. در مورد بخش دوم سوال شما بايد به شما اطمينان بدهم كه ايراني‌ها شيفته‌ شعر آمريكاي معاصرند و بسيار مايل به شناخت هرچه بيشتر آنها. مصاحبه‌هاي من با شاعران برجسته آمريكا مثل سام هميل، ييلي كالينز و ادوارد هرش و بسياري ديگر هميشه مورد توجه خوانندگان شعر دوست قرار گرفته است. بار‌ها ديده‌ام در سايت‌ها و وبلاگ‌هاي شخصي، جوان‌ها تكه‌هايي از اين مصاحبه‌ها را به عنوان بهترين مطلبي كه در روزنامه‌ها صيد كرده اند با خوانندگان خود در ميان گذاشته‌اند. دوستداران شعر در ايران مرا آينه‌ شعر جهان مي‌نامند. اين خطابي است كه مرا بسيار دلگرم مي‌كند.

در آنتولوژي بين‌المللي شعر «نامه‌هايي براي دنيا» كه در آمريكا چاپ شد از شما به عنوان تنها شاعر ايراني اين مجموعه شعر «آيا بس نيست؟» آمده است با اين مصراع‌هاي پاياني خطاب به جنگ افروزان:

بس نيست؟ / بس نيست؟ / مگر انسان چه مي‌خواهد / جز يك تكه نان / يك شب خواب راحت / و يك بغل بي‌پناهي / براي دل كندن از عشق / و قناعت كردن به آرامش سايه‌ها و خاطره‌ها؟

چرا اين شعر را انتخاب كرديد و آيا شما در زباني ديگر شاعري ديگر هستيد؟

رسيدن پيامي از سوي كيت ايوانز شاعر آمريكايي كار مرا در انتخاب يكي از شعرهايم كه در مورد جنگ بود بسيار آسان كرد. او نوشته بود: «شعري كه برايت مي‌فرستم نه حاصل تجربيات شخصي من كه نتيجه‌ خواندن اخبار جنگ روزنامه‌هاست. من تنها از تصور اين كه مردمي در اين دنيا به عينه شاهد اين وقايع خشونت بارند ديوانه مي‌شوم. وحشيگري مردم نسبت به‌ يكديگر نوعي جنون است؛ بنابر اين ارتباطم با شاعري مثل شما كه شخصا شاهد فجايع جنگ بوده برايم بسيار مغتنم است.»

در مورد بخش دوم پرسش شما بايد بگويم: شعر نوشتن به انگليسي به من كمك كرده است تا من‌هاي پنهان ديگرم را كشف كنم. منظورم صدايم به عنوان هويت شرقي‌ام است و پژواك آن...

وقتي براي اولين بار با شعر شاعر ايراني فروغ فرخزاد آشنا شدم بي اختيار ياد سيلويا پلات افتادم؛ براي مثال شروع شعر «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» كه من با ترجمه‌ «ميكائيل سي.هيلمن» خوانده‌ام: و اين منم / زني تنها / در آستانه‌ فصلي سرد / در ابتداي درك هستي آلوده‌ زمين/ و ياس ساده و غمناك آسمان / و ناتواني اين دست‌هاي سيماني.

شما چه شباهتي مي‌يابيد بين اين دو شاعر زن همدوره كه هر دو در بهمن‌ماه زمستاني سرد و غريب و در اولين سال‌هاي دهه‌ 30 عمر خود و در اوج آفرينندگي درگذشتند؟ آيا زنان شاعر ايران و آمريكا در عصر حاضر شباهت‌هاي شعري بيشتري دارند يا عوالم‌شان تفاوت بيشتري كرده است؟

حتي مرگ در فصل سرد و در اوج خلاقيت ذهني نيز دليل كافي براي شبيه دانستن اين دو شاعر نيست. سيلويا خود را كشت، زيرا از عدم وفاداري شوي خود كه پدر دو بچه‌اش بود رنج مي‌برد. او زني بود وابسته به پيوند زناشويي و مادري دلبسته‌ كودكانش. فروغ اما شعر را بر قيود خانوادگي ترجيح داد. متاسفانه فمينيست‌ها و افراد ضد مذهبي (و نه غير مذهبي) در ايران و نيز بعضي ايراني‌هاي مقيم خارج سعي دارند فروغ را قرباني جامعه‌اي مذهبي و پدرسالار معرفي كنند. اين حقيقت ندارد. آنها ادعا مي‌كنند او در 16 سالگي به اجبار پدر ازدواج كرد، اما واقعيت اين است كه او براي رسيدن به وصال مردي كه دوست مي‌داشت پدر و مادرش را تهديد به خودكشي كرده بود. مي‌گويند شويش مردي متحجر بود، مخالف شعر گفتن او و بعد از طلاق او را از ديدار فرزندش محروم كرد. حال آن كه نامه‌هاي بازمانده از او كه 30 سال پس از مرگ او توسط پسرش انتشار يافت، ثابت مي‌كند حتي بعد از طلاق نيز تنها حامي جدي و واقعي فروغ همين مرد بوده است. مردي كه همه‌ عمر به او وفادار ماند و ديگر هرگز ازدواج نكرد. او خود نويسنده و طراح بود.

در مورد شعر، فروغ توانست از مرز حديث نفس فراتر برود و به جامعه و دنياي بيرون بپيوندد در حالي كه سيلويا پلات هميشه از خود حرف مي‌زند حتي وقتي به ديگران مي‌پردازد. غيبت عشق براي فروغ نه دردي شخصي كه زخمي جهاني بود:

و زخم‌هاي من همه از عشق است
از عشق، عشق، عشق،
من اين جزيره‌ سرگردان را
از انقلاب اقيانوس
و انفجار كوه گذر داده‌ام
و تكه‌تكه شدن، راز آن وجود متحدي بود
كه از حقيرترين ذره‌هايش آفتاب به دنيا آمد

من بين شاعره‌ روسي مارينا تسوه تايوا و فروغ فرخزاد شباهت بيشتري مي‌يابم. هر دو شاعر به عشق بيشتر وفادار بودند تا به مردان زندگي‌شان و حقيقت شعر را به واقعيت زندگي ترجيح دادند. در عين حال بگذاريد اعتراف كنم گه اگر ايران فقط يك فروغ فرخزاد دارد، در آمريكا شاعراني به توانايي او بسيار بيشتر مي‌توان يافت. من به عنوان مترجم شعر جهان گواهي مي‌دهم كه شاعران زن در آمريكاي شمالي و آمريكاي جنوبي بهترين شاعران زن جهانند.

شاعران ايراني مورد علاقه‌ شما چه كساني‌اند؟ كداميك را با توجه به فرهنگ ايراني به خوانندگان آمريكايي توصيه مي‌كنيد و توقع داريد چه اثري بر خواننده‌ انگليسي زبان بگذارند؟

نخستين شاعري كه مرا تحت‌تاثير قرار داد، شيخ سعدي بود (قرن هفتم). من دانش‌آموز بودم و اين شعر را در كتاب درسي مان از او خواندم:

برگ درختان سبز در نظر هوشيار
هر ورقش دفتري است معرفت كردگار

خانه‌ پدري من باغ بزرگ زيبايي داشت پر از درختان و گل‌هاي زيبا اما تا پيش از خواندن آن شعر من هرگز آنها را به چشم برگ‌هايي از كتاب خدا نگاه نكرده بودم. البته آنچه در اين شعر براي من بسيار خودنمايي مي‌كرد، حضور خدا نبود؛ بلكه خود كلمات تاثير غريبي بر من داشتند. چشم‌هاي مرا تردستانه مي‌شستند تا محيط اطرافم را جور ديگر ببينم. در واقع خود شعر منتقل‌كننده‌ آن بصيرتي بود كه شاعر به برگ درختان نسبت مي‌داد. معنا و شكوه انگشت اشاره را داشت كه مقصدي را نشان مي‌داد بس اسرارآميزتر و تفكر بر انگيزتر از خود مقصد.

با شيفتگي غريبي شروع كردم به خواندن شرح حال شاعران، به جاي خواندن كتاب‌هاي مذهبي كه چندان با آنها ارتباط بر قرار نمي‌كردم. اما شاعران پيام‌هايي براي من داشتند. پس از سعدي شاعران بسياري عالم مرا دگرگون كردند از كلاسيك تا معاصر، از جلال الدين مولانا (604 ــ672)‌ تا طاهره‌ صفارزاده كه معاصر است. آنها به خوانندگان آثارشان ديدن با چشم دل را مي‌آموزند. اين نخستين شرط شاعرانگي است.

و شاعران مهمي كه كه من مي‌توانم به مخاطب آمريكايي معرفي كنم 4 نفرند: حافظ، سعدي، مولانا و فردوسي. شعر‌هاي اين شاعران در واقع مرزهاي اصلي سرزمين مادري مرا تشكيل مي‌دهند. بنابر اين هر خواننده‌ خارجي‌ موقع خواندن اين شعر‌ها بايد در نظر داشته باشد كه ايران با داشتن چنين مرزهاي مستحكمي هرگز هويت و موجوديت خود را در هيچ حمله‌ نظامي‌اي از دست نخواهد داد.

شما گلچيني از شعر زنان جهان منتشر كرده‌ايد. آيا بر اساس موضوع خاصي بوده است؟ آيا نويسندگان زن در ايران بيشتر شبيه نويسندگان مرد ايراني مي‌نويسند يا شبيه نويسندگان زن در ديگر كشور‌ها يا هر دو؟ نويسندگان محبوب شما چه كساني هستند؟

اين گلچين شعر مجموعه‌اي است از شاعران زن جهان در قرن بيستم و من اشعاري را انتخاب كردم كه در برگيرنده‌ وقايع مهم قرن بيستم بودند چون: جنگ جهاني دوم، پيدايش كمونيسم، روسيه‌ استالين و رژيم‌هاي ديكتاتوري و استثماري ديگر. درباره شاعران زن ايراني بيشتر آنها در قلمرويي زنانه قلم مي‌زنند و بنابراين روش شاعران مرد را تقليد نمي‌كنند. بخصوص بعد از فروغ فرخزاد، زنان آموختند كه صداي خود را داشته باشند و از مسائل خود حرف بزنند. درباره زنان نويسنده، ما داستان‌نويسان با ارزشي داريم؛ چون رويا پيرزاد و فريبا وفي اما من فكر مي‌كنم آنها قابل مقايسه با نويسندگان توانايي چوت مارگارت آتوود نيستند. درباره شاعران زن ايراني ما چهره‌هاي درخشاني چون فروغ فرخزاد، سيمين بهبهاني و دكتر طاهره‌ صفارزاده داريم كه اين آخري بتازگي درگذشت. او حقيقت شعر را در كلام خدا يافت و ترجمه‌ بسيار زيبا و شاعرانه‌اي از قرآن مجيد منتشر كرد كه به راستي شاهكاري است.

مي‌خواهم بدانم شاعران زن ايراني دقيقا در شعرشان چه مسائلي را مطرح مي‌كنند؟ خود شما فكر مي‌كنيد زنان شاعر جهان بايد در شعرشان مسووليتي نسبت به طرح موضوعات خاصي مثل زندگي خانوادگي يا مثلا سياست احساس كنند؟

فروغ فرخزاد در يكي از اشعارش به اين تجربه‌ غريب مي‌رسد كه شاعر بودن در مقايسه با همسر و مادر بودن دچار شدن به وهم سبز است. به خاطر داشته باشيم كه او همسر و تنها پسرش را به‌دليل تنها ماندن با شعر ترك كرد. او پس از جدايي و در اوج شهرت و محبوبيت نوشت:

كدام قله؟ كدام اوج؟
به من چه داديد اي واژه‌هاي ساده فريب؟
اگر گلي به گيسوي خود مي‌زدم
از اين تقلب، از اين تاج كاغذين
كه بر فراز سرم بو گرفته است، فريبنده تر نبود؟
مرا پناه دهيد اي زنان ساده‌ كامل !
كه از وراي پوست، سر انگشت‌هاي نازكتان
مسير جنبش كيف آور جنيني را
دنبال مي‌كنند
و در شكاف گريبانتان هميشه هوا
به بوي شير تازه مي‌آميزد
شعر يا اين مصراع‌هاي تكان دهنده پايان مي‌گيرد:
نگاه كن!
تو هيچ گاه پيش نرفتي
تو فرو رفتي

من اين شعر را بيانيه‌ شعرِ زن مي‌دانم. زني كه طبيعت خود را به عنوان مادر و همسر انكار مي‌كند، سهم خود را از روييدن و باليدن و شكوفايي به فسردن و ناتمام ماندن مي‌بخشد.

شعر زنان ايراني هرگز در چاه فمينيسم سقوط نكرد، حداقل از طريق شعر فروغ. در آخرين شعرهايش او به قدرت و غنايي خارق‌العاده دست مي‌يابد و از قفس خود مي‌رهد.

به اعتقاد من فمينيسم، چاهي براي شعر حديث نفس گرايانه‌ا همان شعر شخصي و خصوصي است كه شاعراني چون سيلويا پلات و آن سكستون به اعماق آن فرو شدند. من آدرين ريچ يا اميلي ديكنسون يا گابريل ميسترال را ترجيح مي‌دهم، شاعراني كه به جاي زنانه كردن ِ شعر، روح زنانه‌ خود رادر كلمات دميدند و معنويتي ملموس و تلطيف شده به آن بخشيدند. در ايران نيز شاعراني چون سيمين بهبهاني و طاهره‌ صفارزاده توانستند از عوالم شخصي خود گذر كنند و جلوه‌هايي از صلح، عشق و آزادي را براي شعرشان ارمغان بياورند. من با مد مك گولين شاعر ايرلندي موافقم كه مي‌گويد:

من براي استعداد و نبوغ اميلي برونته ارزش و احترام بسياري قائلم؛ اما تسوه تايوا مرا شيفته‌ خود مي‌كند، زني با يك دختر مرده در جنگ و يك دختر جان سالم به در برده از قحطي كه سهم خود را از ادبيات و بي كرانگي با جسارت و شجاعت بسيار در گوشه‌اي از ميز ِ آشپزخانه به چنگ مي‌آورد. شرحه شرحه شدن در كشاكش زايمان‌ها و انقلاب‌ها يا هر دو و قلم را بر زمين ننهادن، لازمه‌ شكوفايي اصيل‌ترين و حقيقي‌ترين اذهان شاعرانه است.

در شعر نغمه‌ بلبل سروده جلال الدين رومي، اندوه از شاعركه آن را شيرين وصف مي‌كند مي‌پرسد: تو كار و بار مرا از رونق انداختي.ديگر چگونه خريداري براي اندوه بيابم وقتي تو آن را غنيمتي قلمداد مي‌كني؟ سوالم از شما به عنوان شاعري كه فجايع جنگ را تجربه كرده اين است كه اندوه را موهبتي مي‌دانيد؟

من شادي را فضيلتي مي‌دانم نشانه‌ تعالي و تكامل روحي. با اين همه خوشا اندوه اگر مي‌بايد براي رسيدن
به اين تعالي و تكامل روحي از تونل‌هاي تنگ و تاريك آن بگذريم!

اديت سودرگران شاعر سوئدي(1892ـ‌ 1923)‌ شعر عاشقانه‌اي براي رنج نوشته به خاطر ميوه‌ شيرين آن اندوه:

آيا تو رنج را مي‌شناسي؟
او تنومند و قوي است؛ با مشت‌هاي گره كرده‌ پنهاني.
آيا تو رنج را مي‌شناسي؟
او را لبخندي سرشار از اميد است، با چشماني سرخ از گريه.
رنج همه‌ آنچه را به آن نيازمنديم به ما ارزاني مي‌دارد
او كليدهاي قلمروي مرگ را به ما مي‌سپارد
و آن گاه كه ترديد مي‌كنيم
ما را پيش رانده و از دروازه عبور مي‌دهد.
رنج كودكان را تعميد داده و دركنار مادران بيدار مي‌ماند
و حلقه‌هاي طلايي پيوند‌ها را در كوره گداخته مي‌كند.
رنج بر همه چيز چيره است
او گره از جبين انديشناكان مي‌گشايد
و زنان آرزومند را گردبندي طلايي مي‌بخشد
و آن گاه كه مردي معشوقه‌اش را ترك مي‌كند
بر آستانه‌ در نگهباني مي‌دهد.
شادماني از ترانه تهي ست، شادماني از انديشه تهي ست،
شادماني از همه چيز تهي ست،
درهم ريز شادماني‌ات را
زيرا شادماني جز شر نيست.
با زمزمه‌ سحرگاهان، پنهان در ميان بوته‌هاي خفته
شادماني به نرمي از راه مي‌رسد
و در روشنايي تابنده از ذهن مي‌زدايد تصوير ابر هارا
بر ژرفاهاي كبود.
شادماني كشتزار خفته است در گرماي سوزان نيمروز
يا گستره‌ بيكراني دريا زير تابش انوار خيره كننده‌ خورشيد.
شادماني بس ناتوان است. او را جز لميدن و آسودن هنري نيست
و غافل است از همه چيز...
كدامند ديگر ارمغان‌هاي رنج براي آنان كه عاشق اند؟
او مرواريدها و گل‌ها را ارمغان مي‌آورد،
ترانه‌ها و رؤيا ها،
هزاران بوسه‌ خالي
و تنها بوسه‌ واقعي را.
او جان‌هاي شيفته و آرزوهاي شگفت را ارمغان مي‌آورد،
عشق، تنهايي و چهره‌ مرگ را.

از زندگي خودتان برايم بگوييد: شما شاعر و مترجم و مصاحبه‌‌گريد و گاه نيز براي جرايد قلم مي‌زنيد. آيا اين فعاليت‌هاي پراكنده براي شما آشفتگي ذهني نمي‌آورد يا فعاليت ادبي‌تان را از تمركز محروم نمي‌كند؟ اصلا علاقه‌ واقعي شما كدام است؟

بعضي شاعران با الهه‌ شعر همچون برده‌اي رفتار مي‌كنند. اين الهه بايد سايه به سايه‌ آنها حركت كند و مدام در خدمت آنها باشد. به همين دليل شعرشان بي روح مي‌شود و سرشار از روزمرگي. من خوش دارم الهه‌ شعرم را به حال خودش رها كنم تا هوايي تازه كند. فعاليت‌هاي من به عنوان مترجم، مصاحبه‌گر و مقاله‌نويس، ذهن مرا تا بازگشت الهه‌ شعرم گرم نگه مي‌دارد. آن گاه ما مي‌توانيم با يكديگر مبادله‌ منصفانه‌اي داشته باشيم. من افكارم را با او در ميان خواهم گذاشت و او احساساتش را با من.

شما همسر و مادريد. زندگي شما در اين دونقش تا چه حد در شعر شما جلوه دارد؟ و تفاوت‌هاي ميان شعر و دنياي زنانه را چگونه مي‌بينيد در شعر زنان ايراني و آمريكايي؟

زندگي روزانه‌ زن قلمروي خلاقيت اوست: ظرف‌ها، رخت‌ها، بچه‌ها، شوهر، كارهاي ناتمام و خلوتِ هرگز دست نيافتني! خارج از اين قلمرو شعر زن شبحي بيش نيست، محكوم به سخن گفتن از الفاظي بي‌جان و فاقد واقعيت كه ملهم از ادبيات است نه ريشه گرفته در جان زندگي. درباره شعر خودم اگر زندگي روزمره را از آن بگيريد ديگر حتي يك قطره خون هم در آن نمي‌يابيد. حتي وقتي در شعرم از سياست حرف مي‌زنم نگراني‌هايم را به عنوان يك زن و مادر براي صلح گمشده مطرح مي‌كنم.

درخصوص شعر زنان ايران و آمريكا، تفاوت عمده‌اي كه من يافته‌ام اين است: زن ايراني شعر را براي تقويت وابستگي بيشتر مي‌خواهد اما زن آمريكايي شعر را وسيله‌اي براي كسب استقلال بيشتر مي‌داند. هر دوي آنها در طلب آزادي‌اند: زن ايراني آن را در قفس عشق مي‌جويد و زن آمريكايي آن را در قفس فمينيسم.

چه رابطه‌اي مي‌بينيد ميان شعر و سياست؟ آيا شاعري مي‌شناسيد كه توقعات شما را از شعر سياسي بر آورده كرده باشد؟ خود شما هيچ شعر سياسي از ديدگاه‌ يك مادر نوشته‌ايد؟

يك شاعر ايراني مي‌گويد: شعر، هنر سخن گفتن از ناگفتتي‌هاست و سياست، هنر سخن نگفتن از گفتني‌ها. بنابر اين به اعتقاد او شعر سياسي در طبيعت خود عين ناممكن است؛ چيزي است مثل دايناسور مدرن يا گناه مقدس يا مادر نازا و از همين رو مي‌پرسد: پس چيست شعر سياسي، اگر نيست واقعيت منطق شكن؟

من شخصا تا پيش از جنگ هميشه كلمات را بالاي ابرها مي‌جستم. فرو افتادن بمب‌ها از آسمان، شعر مرا به زيرزمين تبعيد كرد جايي كه بايد براي در امان ماندن از بمباران‌ها به آنجا پناه مي‌برديم. راستش را بگويم شعر من بعد از جنگ ديگر هرگز به ابرها اعتماد نكرد و اين شعر مادرانه‌ من است درباره‌ سياست:

از مادر ايراني به مادر آمريكايي
آن كه شهادت را خواهد پذيرفت منم
زيرا تو جنايت را برگزيده‌اي
ميكلوس رادنوتي

پسر تو
به اسم توريست اگر بيايد به سرزمين من
عزيزش خواهد داشت پسر من
زيرا در مذهب ما
مهمان حبيب خداست
حتي اگر دشمن ديرينه‌ ما باشد
قسمت خواهيم كرد با او نانمان را
سايه‌ سرسبز درختان مان را و
تا اينجا را خانه‌ خودش بداند
و غريبي نكند پسر تو
حتي در خيابان‌هاي شهر، شانه به شانه‌ او
چون خواهري همراهي‌اش خواهد كرد دختر من
و شعر به شعر
خاطرات سرزمين مادري را به او خواهد بخشيد
همچون مارينا تسوه تايوا
كه در گردش‌هاي شبانگاهي با ماندلستام
به او بخشيد مام وطن، مسكو را
كليسا به كليسا
با كبوتران نشسته بر برج‌هاي آنها.
پسر تو
به اسم سرباز اگر پابگذارد به سرزمين من
مبارزي سر سخت خواهد ساخت از پسر من
اما خود جاني لقب خواهد گرفت و متجاوز
و آن گاه كه ـ‌ زبانم لال –
دستانِ او به خون تنها پسر من آلوده شود
آه من روزي هزار بار دق‌كش خواهد كرد او را
خواهد خشكيد زبان فرمانبردارش در دهان
زيرا نه گفتن به ديكتاتور را نمي‌دانست
خالي خواهد شد كاسه‌ چشمانش
زيرا ناتوان بود از ديدن حقوق بشر
و سرانجام قلب او
سهم سگان گرسنه خواهد شد
زيرا هيچ متجاوزي لايق قلب نيست
زيرا بي گمان هيچ متجاوزي لايق قلب نيست.
و چه كسي جز تو كه داغ ديده‌اي مادر!
ايمان مي‌آورد به قدرت آه داغدار من؟
آهي كه جان مي‌بخشد به شعله‌ سركش آتشي نامرئي
بس سوزنده تر و هلاكت‌بارتر از بمب اتم
بس سوزنده تر وهلاكتبار تر از بمب اتم.
آن گاه، در فراق جگر گوشه‌هاي از دست رفته‌مان
ما، من و تو، هيچ كس را نخواهيم داشت جز خدا
همان خدايي كه سخي و رحيم
شير جاري مي‌كند در سينه‌ مادران.

شاعران مورد علاقه من كه شعر آنها را آميزه‌ موفقي از شعر و سياست مي‌بينم، دكتر ساموئل هازو، محمود درويش، نائومي شهاب نيه، آدرين ريج، فروغ فرخزاد، طاهره‌ صفارزاده و تعدادي از شاعران آمريكاي جنوبي‌اند.
شعر شما با اين سطور پايان مي‌گيرد:

آن گاه، در فراق جگر گوشه‌هاي از دست رفته مان
ما، من و تو، هيچ كس را نخواهيم داشت جز خدا
همان خدايي كه سخي و رحيم
شير جاري مي‌كند در سينه‌ مادران.

رابطه‌ مذهب و شعر را چگونه مي‌بينيد؟ چه مرزي قائل هستيد بين خدا و مذهب؟ نيز بين مذهب و معنويت؟

من فطرتا با ماوراء الطبيعه بيشتر از طريق ادبيات ارتباط برقرار مي‌كنم. بار اولي كه خدا را بي‌واسطه ادبيات و كاملا مستقيم در اعماق قلبم احساس كردم، صبح روزي بود كه نخستين فرزندم را به دنيا آورده بودم. جاري شدن شير در سينه‌ام چنان حضور خود را براي من مسجل كرد كه دلم مي‌خواست بلند شوم و عبادت كنم. هرگز آن لحظه را فراموش نمي‌كنم. سال‌هاي بسيار دلم مي‌خواست بتوانم آن لحظه را در شعرم ثبت كنم اما نمي‌توانستم. وقتي شعر نامه‌ يك مادر ايراني به‌ يك مادر آمريكايي را نوشتم، در قطعه‌ دوم شعر با جاري شدن خون، بي‌اختيار ياد جاري شدن شير افتادم و نتوانستم مقاومت كنم در برابر نام خدا كه شعرم مي‌خواست با آن تمام شود.

من به عنوان يك مادر شك ندارم كه پيام خدا معنويت است. آنچه او مي‌خواهد تعالي روح و روان ماست نه تعصب ورزيدن به عقايد مذهبي‌مان.

به نظر شما زنان شاعر جهان در رابطه با شعر و يكديگر نقش خاصي را بايد ايفا كنند؟ انجمن زنان شاعر جهان چه تسهيلاتي مي‌تواند براي ايفاي بهتر اين نقش فراهم كند؟ بخصوص اعضا چگونه مي‌توانند به زنان شاعري كه بيرون از مرزهاي آمريكا زندگي مي‌كنند ياري برسانند؟

شعر، بي حضور زنان، سرچشمه‌ ازلي و ابدي خود را گم مي‌كند. زنان شاعر جهان از شرق تا غرب با مبادله‌ افكار و عقايد يكديگر به اين سرچشمه درخشندگي و عمق مي‌بخشند. هر احجاف سياسي يا پيشداوري اجتماعي اين سرچشمه‌ زلال را گل‌آلود مي‌كند.

خصوصا اين كه اعضاي انجمن بين‌المللي زنان چه كمكي مي‌توانند به زنان كشورهاي ديگر كه بيرون از مرزهاي آمريكا ساكن هستند برسانند، بايد بگويم بهتر است آنها اول به اعضاي آمريكايي خود كمك كنند. يعني به آنها بياموزند شاعر بودن يعني صداقت و شهامت داشتن. يكي از شاعران زن آمريكايي وقتي مطلع شد مي‌خواهم مصاحبه‌ام را با او در ايران چاپ كنم وحشتزده شد و مرا منع كرد. او معتقد بود از آنجا كه آمريكا خيال جنگ با ايران را دارد، چاپ حرف‌هاي او در ايران عليه دولت آمريكا براي او دردسر جدي درست خواهد كرد. چيست معناي واقعي اين تقاضا جز اين كه:بگذار حرف‌هاي يك شاعر در حد شعار بماند و نه در حد چيزي مربوط به واقعيات زندگي؟

به نظر شما آنتولوژي منتشره شده از سوي انجمن زنان شاعر جهان ــ «‌نامه‌هايي براي دنيا» ــ چه تاثيري در تشخص بخشيدن به شعر زنان داشته است؟

براي خواندن تمام شعر‌هاي اين مجموعه زمان كافي لازم دارم اما تا اينجا شعر‌هاي خوبي در آن يافته‌ام. به نظر من مهم‌ترين جنبه‌ اين آنتولوژي پيام صلح‌آميز آن است. بايد به خاطر بياوريم اين آنتولوژي زماني چاپ شد كه سياستمداران آمريكايي دنيا را 2 دسته كرده بودند. بوش مي‌گفت: آنهايي كه با مايند و آن‌هايي كه ضد مايند. اين آنتولوژي با چاپ اشعاري از آمريكا تا ايران در برابر اين فكر كه بعضي ملت‌ها دشمن‌اند مقاومت كرد. نامه‌هايي به دنيا در واقع سمبل اتحاد بين ملل است.

آيا سفر را دوست داريد؟ دلتان مي‌خواهد به كدام كشور‌ها برويد؟

من كنج انزوا و خلوتم را و همدمي با كتاب‌هايم را به ديدنِ همه كشورهاي جهان ترجيح مي‌دهم. بار آخري كه مسافرت كردم در فرودگاه ژنو مرا از مسافران ديگر به سبب ايراني بودنم جدا كردند و سوال پيچ. همه‌ زيبايي‌هاي پايتخت آن كشور در نظرم رنگ باخت. مي‌توانستم 3 ماه بمانم اما 3 روز بعد به سرزمين مادري معصومم برگشتم، جايي كه در گير جنگي تحميلي به رهبري آمريكا شده بود.

تنها جايي كه آرزو دارم ببينم مزار شاعره‌ محبوبم مارينا تسوه تايواست؛ ناشناخته در گوري دسته‌جمعي در گوشه‌اي از خاك همسايه.

صوفي مصطفوي كاشاني

سه|ا|شنبه|ا|20|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 313]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن