واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: سیاست > چهره ها - غلامعلی حداد عادل در همایش ملی نقش مدیریت راهبردی در تحقق چشم انداز 20 ساله کشور سخنرانی کرد. مهمترین محورهای اظهارات وی را طبق گزارش ایلنا می خوانید: * امروز همسویی منطقی مبتنی بر اصول و مبانی بین دولت و مجلس وجود ندارد ،دولت یک ساز میزند و مجلس ساز دیگر که باید این را علاج کرد. *مادامی که پشت سر دولت و مجلس یک جای واحد نداشته باشیم که اینها با هم در کلیت با هم همسو شوند و در مسائل فنی و کلام اداره کشور هماهنگ شوند این داستان تا ابد ادامه خواهد داشت و ربطی به اینکه چه کسی رئیسجمهور و چه کسی نماینده و رئیس مجلس باشد ندارد. * وجود سند چشم انداز میتواند به هماهنگ شدن حرکتها و هم افزا شدن آنها کمک کند. *زمان دار شدن فعالیتها از دیگر نتایج سند چشم انداز برای کشورمان است که براین اساس برنامههای مشخصی در مدت زمانهای تعیین شده پیگیری و محقق میشوند. * همه میدانیم معمولاً بین دولت و مجلس در خصوص طرحها و لوایح کلان اختلاف نظر وجود دارد. این موضوع مربوط به دولت و مجلس فعلی نبوده و همیشگی است و تنها شدت و ضعف همراه بوده است. * در همین یکی دوسال اخیر چقدر شنیدیم که مجلس و دولت بر سر قوانین کلان و امور راهبردی مثل هدفمندی یارانهها یا قانون برنامه مقابل هم قرار گرفته و ارتباط این دو نهاد همچون یک تار مو شده است، اگر چه این تار مو پاره نشده، اما ضعیف شده که سپس با مصلحت اندیشی بزرگان ترمیم شده است. * البته اختلافات به روحیه افراد، خوبی و بدی افراد و اینکه چه کسی رئیسجمهور باشد، چه کسی رئیس مجلس، اکثریت مجلس در دست چه گروهی باشد و دولت چه خطی داشته و چه کار کند موثر است. اما این موضوع ریشه دارتر از آن است که آنها به خوبی وبدی اشخاص مرتبط باشد و علت مهمتری وجود دارد که اگر برای آن فکری نشود، مشکل حل نمیشود و این داستان همیشگی خواهد بود. * این امر میتواند از آنجا باشد که مجلس و دولت ما برخاسته از یک منبع، ریشه و جایگاه نیستند ،یعنی عدهای میآیند در مجلس اکثریت را تشکیل میدهند و بهعنوان مثال همچون مجلس ششم خود را اصلاحطلب میدانند و یا رئیسجمهوری هم خود را طرفدار اصلاحات میدانند و ممکن است فردی هم دوست نداشته باشد برای خود اسم بگذارد و بگوید که اصلاحطلب یا اصولگرا هستم. و فردی هم که در دولت تکیه میزند ربطی به جمعیت داخل مجلس ندارد یا حداقل ربط آن در حد کلی و اسمی است. این اتفاقی است که در کشور ما وجود دارد .دولت لایحهای تنظیم میکند به نام هدفمندی یارانهها و به مجلس میآورد. زمانی که من رئیس مجلس بودم از لایحه هیچ اطلاعی نداشتم ،نمایندگان هم اطلاعی نداشتند که دولت میخواهد چنین کار عظیمی را انجام دهد و یکبار تصمیم گرفته است و مجلس آن را از ابتدا بررسی میکند بدین ترتیب مجلس اصولگرا و دولت اصولگرا ، با هم اختلاف پیدا میکنند. * من تصور میکنم در بعضی از کشورها هم رئیسجمهور و هم رئیس مجلس برآمده از یک حزب واحد هستند، البته من نمیخواهم به بحث تحزب در جمهوری اسلامی اشاره کنم نسخه بپیچیم و در این خصوص حزب داشته باشیم یا نداشته باشیم صحبت کنم. تنها آثار آن را میخواهم بیان کنم، مثلاً در ترکیه اردوغان و گل به همان حزبی تعلق دارند که نمایندگان آن در مجلس حایز اکثریت هستند که بدین ترتیب هم نمایندگان و هم دولت در مورد طرحها و لوایح هم عقیده خواهند بود، در آنجا حزب مثل مادری عمل میکند که دو فرزند دارد یکی به مجلس میرود و فرزند دیگر به دولت و این باعث میشود که آن فکر و ایده در قالب لایحه و یا طرح پخته شده تصویب شود و نماینده مجلس نیز خود را متعهد به آن قانون بداند که دولت نیز خود را ملزم به اجرای آن میداند. * امروز ما حزب اصولگرا نداریم، یعنی حزب اصولگرا آنگونه نیست که بیرون از دولت و مجلس نشسته باشند بهعنوان اتاق فکر و تحت عنوان اصولگرایی با برنامههای انقلابی و براساس مبانی اصولگرایی تصمیم بگیرند که برآن اساس هر کسی خواست اسم خود را اصولگرا بگذارد خود را متعلق و متعهد به آن اصول بداند. * امروز یک آدم خوبی پیدا میشود به او میگویند آیا حاضری نماینده شوید و وی مقداری این پا و آن پا کرده و میگوید بله، سپس هم بهعنوان نماینده انتخاب میشود و در طرف مقابل فردی وزیر میشود اما نه وزیر نه نماینده ، به هیچ جای واحدی مرتبط نیستند. * در قضیه هدفمند کردن یارانه و یا برنامه پنجم دولت خیز برداشت که ما میخواهیم آن را از مجلس پس بگیریم. آیا مجلس میخواهد چوب لای چرخ دولت بگذارد. من بهعنوان یک عضو مجلس میگویم خیر این گونه نیست که نمایندگان صبح که از خانه بیرون میآیند در این فکر باشند که چگونه کار دولت را خراب کنند. * من موسیقی نمیدانم اما زمانی که دو نفر میخواهند با هم ساز بزنند باید در یک نت واحد ساز خود را بزنند. الان این طور شده که مجلس در یک دستگاه ساز میزند و دولت در دستگاه دیگر. مجلس ابوعطا میزند و دولت ماهور . *ما باید یک سلسله مراتب قوانین را بین خود تنظیم کنیم . مساله مهم این است که امروز بخشهایی از این سلسله مراتب به هم ربط ندارند و یا ربط آنها واضح نیست. یعنی وقتی که قانون بودجه به مجلس میآید آن به طور کلی به قانون برنامه ربطی ندارد. ما معتقدیم که قانون اساسی باید سیاستهای چشم انداز را تجربه اجرایی کند در حال حاضر چنین چیزی در نظام ما نادر است و این امر حاکمیت ندارد که در نهایت نتیجه این میشود که سند در چشم انداز نوشته میشود و محترم کنار گذاشته میشود. قانون برنامه و قانون بودجه نیز به همین ترتیب و این قوانین مثل دانههای تسبیح هستند که نخ تسبیح از بین آنها رد نشده است. *در مجلس و قانون برنامه، مقرر شده که رئیسجمهور موظف است سالانه گزارش پیشرفت برنامه را به مجلس ارائه کند من یازده سال است که در مجلس هستم و امروز از یک دانشجو کارشناسی ارشد یا دکترای دانشگاه عالی دفاع ملی میخواهم که بیاید در این موضوع بهعنوان پایان نامه خود تحقیق کند که از وقتی که این قانون در مجلس تصویب شد و روسای جمهور موظف به ارائه گزارش سالانه از برنامه قانون شدهاند، اولا چند بار این کار صورت گرفت ؟ ثانیا وقتی که روسای جمهور آمدند برای ارائه گزارش چه چیزی گفتهاند؟ خوب است که دانشجویان بهعنوان پایان نامه خود در این خصوص تحلیل و تحقیق کنند .محتوای بحثها در مجلس نیز موجود است میتوانند مشروح مذاکرات را بگیرند. * گرچه این موضوع تلخ است اما آسیب شناسی به حساب میآید. خرده نگیرید زیرا قدرت نظام به قدری است که جرات میکند با ضعف خود روبهرو شود، این واقعیتهایی هستند که اگر به زبان نیاوریم از بین نمیبرند. نسبت به این موضوعات ما بیچاره نیستیم و در فکر چارهایم بیچاره کسی است که در فکر چاره نباشد. * تاکنون دو الی سه مورد بوده که رئیسجمهور آمده و گزارش داده است و نه دیگر مجلس اصرار بر این امر دارد، نه دولت تمایل نشان میدهد. * الان قانون برنامه ما درهم است و هر وزارتخانهای که فکر میکند برنامه خوب است آن را برای تصویب به مجلس ارائه میکند در حالی که این برنامه نیست بارنامه است، آنچه که در شان قانون برنامه است امور زیرساختی میباشد، فرق قانون برنامه با قانون عادی باید در این باشد که برای یک دوره 5 ساله از مجلس در خصوص زیر ساختها مصوبه بگیرد. * در قانون برنامه چهارم نیز که در مجلس ششم تشکیل شد و در مجلس هفتم ناظر بودم وظایفی بهعنوان سند ملی و قانون جامع به عهده دولت قرار گرفت ، اما باید پرسید چند مورد از آن انجام شد به نظر من تنها حدود 30 درصد عملی شد که اگر قانون برنامه نداشتیم همین 30 درصد هم انجام میشد. *ما در مجمع تشخیص مصلحت نظام هر دو ماه یکبار یک سیاست کلی را تصویب میکنیم. اما آیا مدیران ارشد کشور از این سیاستها خبر دارند؟ آیا استانداران و مدیران کل که مجری این سیاستها هستند از آنها آگاهند؟ من سالهاست که در مجمع تشخیص مصلحت نظام این مطالب را گفتهام که اگر میخواهید سیاستهای کلی و چشم انداز ما به جریان بیفتد و گفتمان مسلط شود باید هر کسی که قرار است از رده معینی همچون معاون مدیرکل و مدیرکل به بالا مسوولیتی را بپذیرد قبل از قطعی شدن حکم او ملزم به گذراندن یک دوره آموزشی با موضوع این سیاستها شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 171]