تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 27 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):هر كس فكرش به جايى نرسد و راه تدبير بر او بسته شود، كليدش مداراست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830496135




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از سير تا پياز زندگي لژيونرها در اروپا قاره سبز، قلمرو بازيكنان ايراني


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: از سير تا پياز زندگي لژيونرها در اروپا قاره سبز، قلمرو بازيكنان ايراني
جام جم آنلاين: زندگي در ديار غربت شرايط خاص خود را دارد، بويژه اگر در قالب بازيكني حرفه‌اي مجبور باشي به دور از خانواده، هم تمرين كني و هم امور زندگي را بچرخاني تا در اين رهگذر از قافله رقابت عقب نماني.


هرچند كه تب و تاب حضور بازيكنان فوتبال ايران در اروپا تا حدود زيادي فروكش كرده و ديگر شرايط مثل قبل نيست، اما هنوز هم داريم نمايندگاني را كه در فوتبال انگليس، آلمان و اسپانيا، معرف فوتبال ايراني هستند. اين كه اين بازيكنان در خارج چه مي‌كنند، موضوع گزارشي است كه تقديم حضورتان مي‌شود.

وحيد هاشميان: مي‌گويند اگر اعضاي خانواده‌اش هم بد موقع زنگ بزنند با آنها حرف نمي‌زند. كلا آدم عجيبي است. با هر كسي نمي‌سازد. شايد در ميان خبرنگاران فقط يكي دو دوست داشته باشد. مي‌گويند از بس كه بين آلماني‌ها زندگي كرده، عين‌شان شده. خشك و خيلي مقرراتي.

خب، شايد بايد حق را به وحيد‌هاشميان داد. بين اين همه بازيكن غير حرفه‌اي ايران، اين يكي حرفه‌اي در آمده است. وحيد از آن دسته آدم‌هايي است كه از گفتن حقيقت ترسي ندارد و بارها حرف‌هايش را رك زده است. افكار خاصي دارد و معمولا خبرنگاران تمايلي براي گفتگو با اين بازيكن سختگير ندارند. گذشته از اينها، وحيد يك فرد ديگر است، خيلي خوش خنده و حامل كلي جك خنده‌دار. عشق چايي است و هر جا كه ميهمان باشد صاحبخانه بايد چپ و راست برايش چايي بياورد.

هاشميان سال‌هاست در ايران زندگي نمي‌كند. او 8 سال است كه زندگي را در آلمان سپري مي‌كند و خيلي شبيه مردم اين كشور شده.‌هاشميان در تابستان گذشته به جايي بازگشت كه به قول خودش خانه دومش است: «خب بوخوم. همه دوستانم در اين شهر هستند.» زماني كه در بايرن و ‌هانوفر بازي مي‌كرد، براي اين‌كه خيلي دلتنگ دوستانش نشود، معمولا به اين شهر سر مي‌زد. «چه در خود شهر و چه در باشگاه بوخوم دوستان زيادي داشتم كه بايد پيش آنها مي‌آمدم.»

و حالا دوباره وحيد به اين بازگشته. دوستان نزديك وحيد بعد از نزديك به 4 سال دوري به اين قضيه پي بردند كه ‌هاشميان هنوز آن آدم سابق است و در زندگي‌اش تغييري ايجاد نكرده. همچنان مجرد است و ترجيح مي‌دهد بيشتر زمان بيكاري‌اش را در رستوران‌ها بچرخد. «البته نه زياد. چيزهاي زيادي هستند كه اوقات بيكاري‌ام را با آنها مي‌گذرانم.»

اينترنت يكي از آن چيزهاست. وحيد اگر اخبار فوتبال و اخبار داخلي ايران را چك نكند، روزش شب نمي‌شود. از زماني هم كه زبان آلماني را ياد گرفته، خيلي راحت‌تر به اين كارش مي‌رسد. وحيد مطالعه كردن را هم دوست دارد. «راستش هر چي دم دستم باشد مي‌خوانم. هر كتابي باشد. ولي بيشتر كتاب‌هاي تاريخي مي‌خوانم. كتاب‌هاي روان‌شناسي را هم دوست دارم و از كتاب‌هاي فلسفي هم بدم نمي‌آيد.» وحيد عشق سفر است و اگر ولش كنند دور دنيا را در 80 روز مي‌چرخد. اگر تمام اين سرگرمي‌ها برايش مهيا نباشد و مجبور باشد يك كار ديگر انجام دهد ترجيح مي‌دهد به استخر برود.

به شنا علاقه خاصي دارد و مي‌گويد اگر فوتباليست نمي‌شد، يك شناگر از آب در مي‌آمد. «لطفا يوگا را هم از قلم نيندازيد»! به خاطر همين چيزهاست كه وحيد را يك آدم متفاوت مي‌دانند. او براي اين‌كه هميشه تمركز داشته باشد و كلا از نظر فكري آزاد باشد، يوگا هم كار مي‌كند. «ورزش خوبي است. فكر مي‌كنم هر بازيكني بايد آن را انجام دهد.»

هاشميان مثل هر كس ديگري از فيلم ديدن هم بدش نمي‌آيد. دو فيلم خارجي است كه او را در زندگي‌اش بدجور تحت تاثير قرار داده. «بله، گلادياتور و پاپيون.»‌هاشميان عشق فيلم‌هاي تخيلي است و ترجيح مي‌دهد هر فيلم تاريخي‌اي كه گيرش مي‌آيد نگاه كند. وحيد معتقد است موسيقي اين دو فيلم نقش خيلي زيادي در گيرايي بالاي آنها دارد. او كه يك ادم احساساتي است، كلا موسيقي زياد گوش مي‌دهد و برايش داخلي يا خارجي خيلي فرق ندارد. بين داخلي‌ها عشق افتخاري است، ولي كارهاي ديگر را هم گوش مي‌دهد: «راستش من هر نوع موسيقي‌اي گوش مي‌دهم. مهم‌تر از صداي خواننده برايم خود موسيقي است.» جدا از همه اينها، وحيد جزو معدود بازيكنان ايراني است كه توانسته خودش را با زندگي در كشور آلمان وفق دهد. او كه رفتاري شبيه به آلمان‌ها دارد، خيلي خوب با فرهنگ اين كشور كنار آمده است. «خب، هر كشوري براي خودش هم ويژگي‌هاي خوب دارد و هم ويژگي‌هاي سخت اوايل كه براي كار به آلمان آمده بودم تا زندگي كنم، يك مقداري براي من سخت بود. چون با فرهنگ و محيط و زبان اينها هنوز آشنا نبودم. اما به مرور زمان سر كردم.» ولي‌هاشميان يادش رفت كه از ويژگي‌هاي خوب آلمان بگويد. «ويژگي‌هاي خوبي دارد كه در كار مي‌توانيد از آنها استفاده و پيشرفت كنيد. براي كار، خوب برنامه ريزي مي‌كنند. از اين لحاظ خيلي خوب است. اما دوري از خانواده و ايراني، چيزي است كه آدم سخت مي‌تواند عادت كند و هرچقدر هم كه عادت كنيد، زمان‌هايي اين دوري را حس مي‌كنيد.» وحيد جزو آن دسته از آدم‌هايي است كه به آينده خيلي فكر مي‌كند. دوست دارد تمام تجربه‌هايي را كه به دست آورده يك جورهايي در اختيار ديگران قرار بدهد و اين مساله مگر با مربيگري امكانپذير نيست؟ «بله. حتما همين طور است.»

وحيد مي 2008 مدرك مربيگريB خود را دريافت كرد تا اولين گام را در اين راه برداشته باشد. «يك دوره آموزشي دو هفته‌اي را گذراندم و در آزمون نهايي هم موفق شدم. با مدركB مربيگري شايد بتوانم به عنوان مربي جوانان كار كنم.» تازه اين شروع كار است. وحيد به مدركA هم فكر مي‌كند: «زماني هم بدون شك اين مدرك را مي‌گيرم. اما اين مربوط به آينده است. تا زماني كه مي‌توانم و عضله‌هايم اجازه مي‌دهند، مي‌خواهم در ميدان باشم و نه در كنار آن.»

مهدي مهدوي‌كيا

وقتي قرار باشد از يك شهر ساحلي به قلب صنعتي و فرهنگي آلمان بروي، بايد تكاني در زندگي‌ات بدهي. بخصوص كه بعد از 8 سال خانه و كاشانه‌ات را ول كني و راهي ديار غربت شوي. «هامبورگ را دوست داشتم. بعد از اين همه سال زندگي در آنجا خيلي سخت بود كه به فرانكفورت بروم.» ولي اين اتفاق در تابستان سال گذشته رخ داد. مهدي خيلي كارشناسانه درباره تفاوت اين دو شهر مي‌گويد: «خب تفاوت زياد است. بندر‌هامبورگ شهر بسيار زيبايي است. فرانكفورت اما يك شهر تقريبا صنعتي است كه البته با حضور جوانان غيور! گرما و شور خاصي دارد.» مهدي دلش نمي‌آيد درباره‌هامبورگ حرف نزند: «من سال‌هاي زيادي را در‌هامبورگ زندگي كرده ام و تقريبا آنجا را مانند شهر خودم مي دانستم. اما حالا هم بعد از يك سال و نيم حضور در فرانكفورت به فضاي اين شهر عادت كرده ام.» مهدي و دوست نزديكش وحيد‌هاشميان شباهت‌هاي زيادي به هم دارند. هر دو معمولا نيمي از فصل را به دليل گرفتگي عضلات كمر فيزيوتراپي مي‌كنند. هر دو عاشق كتاب‌هاي تاريخي هستند و مهدي هم مثل وحيد براي اينجور فيلم‌ها مي‌ميرد. «فكر كنم در ايران همه به تاريخ علاقه داشته باشند.» مهدي اگر فوتباليست نمي‌شد، شايد الان معلم تاريخ يكي از كودكان شما در مدرسه بود!

كيا يك شباهت ديگر هم با وحيد دارد و آن اين است كه زياد روي اينترنت وقت مي‌گذارد. اخبار ريز و درشت را چك مي‌كند، اعم از داخلي و خارجي و ورزشي. «البته بيشتر پيگير اخبار پرسپوليس و تيم ملي هستم.» او در اردوهاي فرانكفورت معمولا دو همدم خيلي خوب دارد كه اوقاتش را با آنها مي‌گذراند. اولي كه بهترين دوست است؛ يعني كتاب. «بله، كتاب همدم من در اردوهاست. اوايل بيشتر كتاب‌هاي آموزش زبان آلماني را مطالعه مي كردم و حالا هر كتاب خوبي كه به من پيشنهاد شود، مطالعه مي‌كنم. بخصوص همان تاريخي‌ها را.» همدم دوم مهدي، فيلم است. «البته هر نوع فيلمي. رمانتيك را هم بيشتر مي‌پسندم.» معمولا تيم كه با اتوبوس براي بازي به شهرهاي اطراف مي‌رود در ماشين فيلم پخش مي‌شود و مهدي از تماشاگران پر و پا قرص است. يكي ديگر از خوراك‌هاي مهدي ديدن تلويزيون ايران است. او در خانه شبكه‌هاي داخلي را دارد. هم اخبار را دنبال مي‌كند و هم جديدترين سريال‌ها را مي‌بيند. بيشتر بازي‌هاي ليگ برتر را مي‌بيند و مثل دوران گذشته لبريز از شور و هيجان است. مهدي از جمله آن فوتباليست‌هاست كه خوره بازي‌هاي خارجي است. وقتي از بيشتر فوتباليست‌ها مي‌پرسي آيا بازي‌هاي خارجي را مي‌بينند معمولا يك نه آب دار به كار مي‌برند، ولي مهدي اين‌طور نيست. «تا آنجا كه بتوانم بازي‌ها را مي‌بينم، چون هر كدام از آنها مثل يك فيلم آموزشي است كه به بهتر شدن فوتباليست كمك مي‌كند.»

مهدوي‌كيا يك عادت خوب دارد و آن اين است كه روي بازيكنان هم پستي خود خيلي دقت مي‌كند. با چشماني تيز بين آنها را زير نظر مي‌گيرد تا ببيند چطور بازي مي‌كنند. «اين جزو كار ماست. بايد از هر كسي چيزي ياد گرفت.» زندگي شخصي مهدي تنها در اين چيزها خلاصه نمي‌شود. گوشه‌هايي از زندگي‌اش هست كه خودش دوست دارد هميشه پنهان باشد. ولي ديگر همه مي‌دانند كه او در ايران به چند خانواده كمك مالي مي‌كند. دوست ندارد هيچ‌وقت در اين باره حرف بزند. «هميشه بايد به ديگران كمك كرد.»

مهدي در كنار همسر و دخترش در آلمان زندگي مي‌كند. به خاطر همين، هيچ‌وقت دوري از ايران را خيلي احساس نمي‌كند. اگر همسرش در كنارش نبود، مطمئن باشيد كيا تا الان مرده بود« !بله، اين يك حقيقت است»! مهدي چيزي از كارهاي خانه و آشپزي سرش نمي‌شود. فقط ياد گرفته دنبال توپ بدود. «راستش اگر خانمم نبود كه برايم غذا درست كند، مطمئن باشيد تا الان از گرسنگي مرده بودم»!

فريدون زندي

كلا تنهايي را دوست دارد. زماني كه در آلمان بود خيلي كمتر به خانه مي‌رفت. خب، اين خيلي هم غير طبيعي نبود. پدرش مي‌خندد و مي‌گويد: «فري معمولا در شهرهاي ديگر آلمان بازي مي‌كرد به همين سبب مجبور بود كمتر به خانه سر بزند.» الان اين فاصله بيشتر از گذشته شده است.

فريدون زندي براي ادامه فوتبال به قبرس رفته و ديگر خيلي كمتر از گذشته به خانه سر مي‌زند. پسر خجالتي فوتبال ايران كلا مدتي است كه ديگر آن آدم سابق نيست. وقتي به اردوهاي تيم ملي مي‌آيد، نه لبخندي مي‌زند و نه چيزي. سرش تو لاك خودش است. با گذشته خيلي فرق كرده است. ديگر آنقدرها به سر و وضعش اهميت نمي‌دهد. آخرين باري كه به اردوي تيم ملي آمده بود ديگر خبري از آن موهاي خوشحالت نبود: «به خاطر اين‌كه ديگر دوست نداشتم تو چشم باشم.» كمترين شباهتي با گذشته دارد. رفتارش خيلي فرق كرده است. حتي وقتي به خانه مي‌رود، سعي مي‌كند ديواري بين خودش و ديگران حفظ كند: «مي‌داني من قبلا با همه مي‌گفتم و مي‌خنديدم، ولي الان بين من و آنها يك ديواري هست.» زندگي براي فري بالا و پايين زياد داشت و هنوز هم دارد. روزي كه به تيم ملي ايران دعوت شد در تيم كايزرسلاترن بازي مي‌كرد و براي خودش ستاره‌اي بود، ولي حالا مجبور است ايام را در قبرس سپري كند؛ كشوري كه بيشتر تفريحي است تا فوتبالي: «ولي اينجا فوتبالش خوب است. قول مي‌دهم اگر يك تيم از ايران بيايد با تيم ما بازي كند مي‌بازد. اينجا تيم‌ها خيلي بازيكن خارجي دارند.» ولي هر چه باشد، ليگ قبرس با كشوري مانند آلمان خيلي فرق دارد. زندي اين روزها در تيم الكي مشغول بازي است. او زندگي را همچنان تنها مي‌گذراند. اين روزها شايعات زيادي درباره‌اش مطرح است. اين‌كه بيماري بدي گرفته و يكسري شايعات ديگر. فري كه كلا از روزنامه‌هاي ايراني فراري بود، دوست دارد همچنان اين فاصله را حفظ كند. او تا آنجا كه بتواند تلفنش را جواب نمي‌دهد و با كسي حرف نمي‌زند. حتي خانواده‌اش هم از اين مساله شاكي هستند. مادرش مي‌گويد: «به او زنگ مي‌زنيم و پيغام مي‌گذاريم اما چند روز بعد به ما زنگ مي‌زند.» فريدون در قبرس تفريح خاصي ندارد جز اين‌كه گاهي وقت‌ها با دوستانش به رستوران يا مركز خريد برود: «تنها تفريح من رفتن به رستوران است و خريد.» خيلي اهل مطالعه نيست و اگر وقت مناسبي گير بياورد و كتابي درست و حسابي دستش بيفتد آن را مي‌خواند: «راستش زياد وقت ندارم كتاب بخوانم، اما گاهي اوقات كتاب مي‌خوانم.»
زندي عاشق ورزش كردن است و در كنار فوتبال به شنا هم خيلي علاقه دارد. دست و پاهاي كشيده‌اش هميشه در اين رشته به كمكش آمده است. ولي زندي به يك رشته خيلي خيلي علاقه دارد و اين هم دليلش برمي‌گردد به عشق سرعت بودن. حتما خيلي راحت متوجه شده‌ايد كه آن چه رشته‌اي است؛ «اتومبيلراني.» او به رالي علاقه وافري دارد و شك نكنيد اگر فوتباليست نمي‌شد، الان يك راننده درجه يك يا حداقل دوي رالي بود. به سرعت خيلي علاقه دارد و معمولا ماشيني مي‌خرد كه از اين نظر بتواند تامينش كند. اتفاقا يك بار در مسابقه‌هاي رالي شركت كرد ولي بيشتر جنبه تفريحي داشت. زندي اينقدر به سرعت علاقه دارد كه گاهي در خيابان‌هاي شهر هم ديوانه‌وار مي‌راند. تا به حال دو بار بدجور تصادف كرده و خيلي شانس آورده كه برايش مشكلي پيش نيامده است. همين چند وقت پيش در آلمان با يك ماشين نظامي برخورد كرد و بنز گرانقيمتش متلاشي شد!

در زندگي به دو چيز خيلي اهميت مي‌دهد: اول ماشين و بعد شيك‌پوشي. هميشه سعي مي‌كند ماشيني بخرد كه آبرويش را جلوي دوستان حفظ كند. در مورد خريد لباس و خوش‌تيپي هم بايد گفت كه فري ديوانه اين كار است. در قبرس يك اتاق دارد كه تنها در آن لباس و كفش يافت مي‌شود. ترجيح مي‌دهد تمام لباس‌هاي مد روز را به تن كند. با اين‌كه مدتي است ديگر خيلي به چهره اهميت نمي‌دهد، اما همچنان خوش‌تيپي‌اش را حفظ كرده است. پول زيادي بالاي اين چيزها مي‌دهد و همسايه‌ها عادت كرده‌اند هر روز او را با يك رنگ خاص ببينند. به مارك لباس و كفش خيلي اهميت مي‌دهد و بيشتر هم دنبال مارك‌هاي ‌جورجيو و ديزل است!

فريدون از بچگي آدم باهوشي بود. پدرش مي‌گويد: «خيلي راحت زبان‌هاي مختلف را ياد مي‌گرفت.» او در حال حاضر به زبان‌هاي آلماني، انگليسي و فرانسوي مسلط است و فارسي را هم بد حرف نمي‌زند. خودش مي‌گويد: «من هميشه به يادگيري زبان‌ها خيلي علاقه داشته‌ام.» او ديپلم اقتصاد دارد و در حال حاضر اينترنتي به تحصيلاتش ادامه مي‌دهد. اين كاري است كه از 2 سال پيش شروع كرده است و مي‌خواهد اگر بشود مدرك بالاتري بگيرد تا در رشته‌ تحصيلي مورد علاقه‌اش هم يك روز مشغول كار شود. يكي از علايق مهم فريدون گوش دادن به موسيقي است. او عاشق موسيقي‌هاي شاد است و هر موزيك شادي را دوست دارد. زندي به گفته مادرش در زندگي يك عادت بد هم دارد كه هنوز نتوانسته آن را ترك كند: «خوردن بيش از حد شكلات»! ليلا، مادر فريدون مي‌گويد: «بچه كه بود هميشه شكلات‌ها را زير تختش قايم مي‌كرد. هنوز هم عاشق شكلات است.»

مسعود شجاعي

آن اوايل كه مسعود شجاعي به پامپلونا رفت، هر دو با هم در يك خانه زندگي مي‌كردند ولي جواد نكونام هم بخوبي مي‌دانست كه مسعود موقتا در خانه‌اش ميهمان است. شجاعي مي‌گويد: «خب فقط يك مدتي در كنار هم بوديم و الان جدا هستيم.» اين جدايي هم به خاطر ميهمان‌هايي بود كه از ايران مي‌آمدند. ولي جدا كردن خانه‌ها به اين منظور نيست كه جواد نكونام و مسعود شجاعي خيلي همديگر را نمي‌بينند. آنها بيشتر وقت‌ها در خانه هم هستند و ايام را با هم سر مي‌كنند. زماني كه با هم در يك خانه بودند همه چيز خيلي اصولي پيش مي‌رفت. طبق برنامه يك روز در ميان بايد يكي از آنها خانه را تميز مي‌كرد تا مبادا همه جا كثيف بماند. براي درست كردن غذا هم هميشه مكافات داشتند. از آنجا كه هر دو آشپزي بلد نبودند، تخم‌مرغ معمولا سفره آنها را مزين مي‌كرد. شجاعي با خنده مي‌گويد: «بله، بيشتر تخم‌مرغ درست مي‌كرديم و مي‌خورديم.» اما يك رستوران خوب Fast Food هم در نزديكي خانه جواد بود و هست كه پيتزاهايش در شهر شهرتي دارد. روزهايي كه هر دو براي تخم‌مرغ درست كردن تنبلي به خرج مي‌دادند، با اين رستوران تماس مي‌گرفتند تا برايشان پيتزا يا ساندويچ بياورد. الان هم اين تماس‌ها ادامه دارد و اين دو بازيكن ايراني رستوران مورد نظر را آباد كرده‌اند. تفريحات نكونام و مسعود در شهر پامپلوناي اسپانيا خيلي محدود و در واقع تكراري است. يك پارك زيبا در كنار خانه جواد هست كه معمولا براي قدم زدن به آنجا مي‌روند. هر دو خوره پلي‌استيشن هستند و اگر به خانه همديگر بروند اولين كاري كه مي‌كنند روشن كردن پلي‌استيشن است. هر دو خوب بازي مي‌كنند، اما معمولا اين مسعود است كه برنده مي‌شود. اينترنت هم يكي از سرگرمي‌هايشان است. اخبار ايران و جهان را خيلي ريز دنبال مي‌كنند تا مبادا از قافله عقب بمانند. نكونام و مسعود هم مثل هر فوتباليست ديگري به مد و ماشين خيلي اهميت مي‌دهند. نكو عاشق بي‌ام دبليو است. پيش از اين‌كه به اسپانيا برود، در آلمان سفارش يكي از اين بي‌ام دبليو‌هاي جديد و فول آپشن را داد كه الان هم زير پايش است. شجاعي هم عاشق ماشين‌هاي آلماني است و مثل جواد از بي‌ام ‌دبليو خوشش مي‌آيد. جواد نصفي از درآمدش را خرج لباس و كفش مي‌كند و حاضر است هر پولي را بالاي چيزي كه از آن خوشش مي‌آيد، بپردازد. در تيم ملي با اغلب بازيكنان كل خوش‌تيپي مي‌اندازد. قبلا سر اين قضيه با علي كريمي و جواد كاظميان خيلي كري داشت ولي حالا اين دو در تيم ملي نيستند و جواد مجبور است با ديگران كل بيندازد. مادرش مي‌گويد: «زماني كه در امارات بود، هر چه پول درآورد خرج لباس و كفش كرد.» وقتي درآمد ميلياردي باشد اين چيزها خيلي طبيعي است. شجاعي هم به شيك‌پوشي خيلي اهميت مي‌دهد و از زماني كه به اسپانيا رفته بيشتر به اين مساله اهميت مي‌دهد. او از نكو خيلي تاثير گرفته اما خودش هم مي‌داند كه نمي‌تواند به خوش‌تيپي جواد باشد. گوش دادن به موسيقي هم قسمتي از سرگرمي‌هاي آنهاست. نكو عاشق صداي رضا صادقي است و تمام آهنگ‌هاي او را دانلود مي‌كند. شجاعي هم هر موسيقي‌اي دم دست باشد گوش مي‌دهد اما بيشتر ترجيح مي‌دهد غمگين باشد. جواد از سينما رفتن خيلي بدش مي‌آيد درست مثل مسعود. اما فيلم ديدن را دوست دارند و دي‌وي‌دي‌هاي روز را رد و بدل مي‌كنند. يك ايراني در كنار هر دوي آنها است كه كارهايشان را خيلي خوب راه مي‌اندازد و هر جا كه گير كنند، به دادشان مي‌رسد. در واقع او مترجم اين دو محسوب مي‌شود. تفاوت اصلي مسعود و نكونام در اين است كه جواد هياهو و شلوغي را دوست دارد، اما مسعود عاشق سكوت و آرامش است. بزرگ‌ترين آرزوي شجاعي اين است كه روزي وقت مناسبي گير بياورد و براي مدتي از شهر بزند بيرون: «به خدا آرزو دارم مدتي را در يك جاي دنج در طبيعت سپري كنم. شايد هم در كنار دريا. نمي‌دانم، از اين زندگي شهري خسته شده‌ام. دنبال يك وقت خالي هستم.» او كلا تفكرات خاصي دارد ولي در مجموع جزو بچه باحال‌هاي تيم ملي محسوب مي‌شود. با همه گرم مي‌گيرد و هميشه آرام است. اما نكونام اين‌طور نيست، از خبرنگاران كمي فراري است و پيچاندن را خوب بلد است.

آندرانيك تيموريان

«من مثل يك كارمند هستم.» صبح‌ها ساعت 30/8 از خواب بيدار و ساعت 9 وارد باشگاه مي‌شود. صبحانه را در كنار بازيكنان تيم مي‌خورد. بعد از خوردن صبحانه به زمين تمريني باشگاه مي‌رود و با بقيه تمرين مي‌كند. ساعت 30/12 دوش مي‌گيرد و وارد سلف باشگاه مي‌شود تا ناهار بخورد. تا ساعت 3 وقت ناهار دارند و بعد از آن برنامه‌هاي مختلف ديگر يا به استخر مي‌روند يا به سالن بدنسازي. باشگاه سالن‌هاي ديگري هم دارد كه اگر آندرانيك تيموريان دوست داشته باشد، مي‌تواند به آنها هم سر بزند. آندو در محله فولام در لندن، روزهايي تكراري را سپري مي‌كند، با اين حال هيچ چيز برايش خسته‌كننده نيست. دوست دارد مثل حرفه‌اي‌ها زندگي كند: «من از اين نوع زندگي بدم نمي‌آيد.» تيموريان كلا بچه ساكتي است كه خيلي كم صداي اعتراضش را شنيده‌ايد. مدتي مصدوم بود و دوباره به ميادين بازگشته است، اما به اين راحتي‌ها نمي‌تواند به تركيب تيم بازگردد. خودش هم اين را مي‌داند. آندو زماني كه بولتون هم بود، شرايطي مشابه زندگي در فولام داشت. صبح به باشگاه مي‌رفت و نزديك ساعت 6 به خانه بازمي‌گشت. به اين مي‌گويند يك زندگي ورزشكاري در انگليس كه براي اغلب تيم‌ها و باشگاه‌ها يكسان است. آندو كه در فولام تنها زندگي مي‌كند مثل خيلي از لژيونرهاي ديگر تفريحاتي دارد. بيليارد بازي مي‌كند و عشق پلي‌استيشن است. شبكه‌هاي ايران را در خانه دارد و بيشتر بازي‌ها و اخبار را دنبال مي‌كند. اگر در خانه نباشد كه اخبار را ببيند سري به اينترنت مي‌زند. خيلي سعي مي‌كند خودش را سرگرم كند. فيلم زياد مي‌بيند و موسيقي هم زياد گوش مي‌دهد.

درباره شرايط زندگي در انگليس مي‌گويد: «در فولام مثل همه باشگاه‌هاي ديگر انگليس يك بازيكن مثل كارمند اداره‌اي است كه از 8 صبح تا 5 يا 6 بعدازظهر در اداره كار مي كند. حتي زمان‌هايي هم كه تمرين نداريم و بازيكنان منتظر شروع تمرينات بعدازظهر هستند همه به سالن تفريحات باشگاه مي‌روند و هر كس كار مورد علاقه‌اش را انجام مي‌دهد. بعضي‌ها در اينترنت اخبار فوتبال را پيگيري مي‌كنند، بعضي‌ها بيليارد بازي مي‌كنند و برخي هم استراحت مي كنند. در كل تمام بازيكنان به معناي واقعي تيم، زمانشان را در كنار هم مي‌گذرانند.» او توضيح مي‌دهد: «حتي در هر باشگاه كساني هم هستند كه 24 ساعته كارشان خدمات رساندن به بازيكنان است، اين افراد از فرستادن لباس‌هاي كثيف بازيكنان به رختشويي گرفته تا گرفتن تاكسي، بليت، ويزا و ... براي بازيكنان همه كاري انجام مي‌دهند تا بازيكنان با آرامش كامل فقط به فكر فوتبال باشند و دغدغه ديگري نداشته باشند. به نظر من در كل شرايط حرفه‌اي فوتبال انگليس حتي از ساير ليگ‌هاي اروپايي هم بهتر است.»

سعيد اكبري

سه|ا|شنبه|ا|8|ا|بهمن|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 263]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن