تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس غمى از غم‏هاى دنيا را از مسلمانى برطرف نمايد، خداوند غمى از غم‏هاى روز قي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834047118




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بيژن بيرنگ: من يك مثبت‌انديشم


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: بيژن بيرنگ: من يك مثبت‌انديشم


فرهنگ > تلويزيون - گفت‌و‌گو با «بيژن بيرنگ» به بهانه تدارك سريالي كه چندين و چند سال ادامه خواهد داشت

هماكبيري: نسل سومي‌ها يك پدر و مادر تني دارند، چند پدر و مادر ناتني. يكي از پدرها همان است كه «شيرين» را گره زد به‌شان تا پول‌توجيبي‌هايشان را بدهند پاي دفتر صدبرگ و مدادنوكي، و هر شب زير نور چراغ مطالعه بنشينند به نوشتن خاطرات بي‌مزه و بامزه هر روز. بعد «دريا» را به دنيا آورد كه بدتر از خودشان كله‌شق بود و مي‌خواست همه‌فن‌حريف باشد. قبل‌ترش هم دزدكي ديدن «همسران» بود و دور از چشم پدر و مادر، لامپ‌هاي اضافي را به يك اشاره خاموش كردن! «خانه سبز»ش هم براي خودش عالمي بود؛ همه «فريد جانگل‌برد» شده بودند براي خودشان، دل همه هم غنج مي‌رفت براي «عاطفه» گفتن‌هاي رضا صباحي خدابيامرز. خلاصه كه «بيژن بيرنگ» حق پدري دارد به گردن همه آنها.

در چه حالي هستيد آقاي بيرنگ؟ از كارهاي جديد چه خبر؟
«باز هم زندگي» تجربه موفقي بود كه هميشه دوست داشتم ادامه‌اش بدهم. ولي امكانات مالي نداشتيم. بعد از يك سال و خرده‌اي و با كلي تلاش و چك و چانه‌زدن همان بودجه قبلي براي اين كار تصويب شد. ولي وقتي قرار است برنامه‌اي با همان بودجه 2 سال پيش ساخته شود، نمي‌شود توقع داشت در آن اتفاقي بيفتد.

تهيه‌كنندگي سري دوم «باز هم زندگي» را با مهران رسام انجام مي‌دهيم.

پس در تدارك سري جديد «باز هم زندگي» هستيد. اين بار هم تهيه‌كنندگي با خودتان است؟
نه، با مهران رسام انجام مي‌دهيم.

ديگر چه برنامه‌اي در دست توليد داريد؟
طرح ديگري را هم تصويب كرده‌ايم كه اسمش را گذاشته‌ايم «سينماي مثبت‌انديشانه».

يعني چي؟
يعني اين كه با الگوهاي خارج از ايران، در داخل تلويزيون فيلم بسازيم و در زمينه‌هايي كه در مخاطب نگاه مثبت‌انديشي را به وجود مي‌آورد، يك ‌سري تجربه‌هاي كاري و نوشتاري بكنيم. اين ماجرا در تلويزيون‌هاي خارج خيلي كار شده. تلويزيون براي تجربه اين كار جاي خيلي خوبي است و اگر موفق بشود، مي‌شود آن را به سينما منتقل كرد. براي اين پروژه با مهران رسام به حدود 10 فيلم تلويزيوني فكر كرده‌ايم.

حالا چرا يك مجوعه ده‌تايي؟
اين كار بايد مجموعه‌اي باشد تا بشود درباره‌اش تحقيقات كلي انجام داد. فعلا درگير نوشتن و تحقيق هستيم و حدوداً دو سه تايش آماده شده. اگر خدا بخواهد، به زودي كار را شروع مي‌كنيم.

وقتي مي خواهيد 10 فيلم با يك درون‌مايه بسازيد، پس مي‌شود گفت سريال اپيزوديك است ديگر؟
نه، سريال نيست. براي اين كه بشود كاري را تجربه كرد، بايد مجموعه‌ باشد كه بشود برايش تحقيق انجام داد. بخش زيادي از مشكلات تله‌فيلم‌ها كه البته به بودجه‌شان برمي‌گردد، مال اين است كه تهيه‌كننده نمي‌تواند براي يك تله‌فيلم امكان تحقيق و نگارش به وجود بياورد. ولي اگر يك تهيه‌كننده فرضاً 10 تله‌فيلم مثبت‌انديشانه يا خانوادگي يا پليسي بسازد، وقت و امكانات بيشتري خواهد داشت و مي‌شود ‌اميدوار بود كه توليد آنها نتيجه بهتر و مشخص‌تري داشته باشد.

پول و تجربه‌اي كه براي توليد اين فيلم‌هاي تلويزيوني صرف مي‌شود، آن قدر دانه دانه و پراكنده است كه چيزي را به وجود نمي‌آورد و آن بازدهي و حركتي را كه بايد، ندارد و آن تأثيري كه در سينما هم بايد داشته باشد، ندارد. بايد كمي نگاهمان به اين موضوع را عوض كنيم.

يعني شما 10 تله‌فيلم مي‌خواهيد بسازيد كه هر كدام داستان و شخصيت‌هاي جداگانه‌اي دارند.
بله، ولي همه در يك زمينه تفكري مشخص اتفاق مي‌افتد.

با توجه به موضوعي كه مي‌گوييد ـ سينماي مثبت‌انديشانه ـ مي‌شود نتيجه گرفت كه شما در سال‌هاي اخير به «روان‌شناسي» علاقه خاصي پيدا كرده‌ايد؛ آن هم به طور خاص روان‌شناسي كه دنبال انرژي و تفكر مثبت‌ است و با اين روش مي‌خواهد اسباب پيشرفت در زندگي را براي فرد به وجود بياورد.
واقعيت اين است كه بله.

اين اتفاق در دو سه سال اخير برايتان افتاده. درست است؟
نه، همان موقعي كه داشتم «چاق و لاغر» يا «محله برو بيا» را هم توليد مي‌كردم، همين نگاه را داشتم. تحصيلات من در زمينه تكنولوژي آموزشي است و من تكنولوژيست آموزشي‌ام. براي همين من و مسعود رسام در كارهايمان هميشه از عنصر «تحقيق» خيلي استفاده كرده‌ايم. از همان موقع دادن پيام و مثبت فكر كردن بخشي از زندگي ما شد و مي‌بينيم كه اين يك ژانر بزرگ در سينما و تلويزيون است و خيلي هم جدي دنبال مي‌شود. الان سريال خيلي بزرگي به اسم «friends» كه خيلي مثبت‌انديشانه است يا سريالي مثل «Love» كه خيلي موفق است و تفكر خيلي مثبت‌انديشانه دارد، مي‌خواهد بگويد آدم‌ها در هر شرايطي مي‌توانند متفاوت و موفق و مثل يك قهرمان باشند. ديدن نيمه پر ليوان و فرستادن امواج مثبت براي مردم، حالا جزو پروژه‌هاي بزرگ روان‌شناسي و برنامه‌سازي است و نتايج خيلي مثبتي هم داشته. بله، شما درست مي‌گوييد.

به هرحال اين علاقه در اين سال‌ها پررنگ‌ شده.
بله، در اين سال‌ها به اين ماجرا خيلي بيش تر علاقه‌مند شده‌ام. خيلي وقت‌ها فكر مي‌كنم ما به هيچ عنوان نبايد حتي يك ذره بذر نااميدي و يأس بين مردم پراكنده كنيم. اصلا حق اين كار را نداريم. رسانه‌اي مثل تلويزيون اصلاً جاي دل مشغولي‌هاي آدم‌ها نيست. يك رسانه بسيار عمومي است و بايد اهداف طولاني مدت را برايش در نظر گرفت. يكي از آنها نشان دادن توانايي آدم‌ها به جاي نمايش ناتواني آن‌هاست.

اين كار با حقيقت و اطلاع‌رساني كه يكي از وظايف اصلي رسانه عمومي و فراگيري مثل تلويزيون است، تضاد ندارد؟
حقيقت چيزي است كه بايد وجود داشته باشد. ولي واقعيت چيزي است كه وجود دارد و گاهي هم خيلي تلخ است. وقتي درباره ايده‌آل‌ها و نكات مثبت‌ صحبت مي‌كنيم، نسبت به وقتي كه از واقعيت حرف مي‌زنيم، به تناقض خيلي كمتري برمي‌خوريم. سال‌هاست رسانه‌ها به جاي رفتن به اين سمت، به طرف ايجاد مودت‌هاي خانوادگي و اجتماعي مي‌روند؛ به سمت فضاهايي كه از راه درستش خانواده و جامعه را به سمت موفقيت و پيروزي سوق مي‌دهد. نمونه‌اي مثل «Love» با وجود اكشن و حادثه‌اي بودن خيلي مثبت‌انديش است. «friends» هم همين طور. حتي تاك‌شوهاي اپراونيزي و بقيه هم آن قدر روي جامعه تأثير‌گذار است و اثر مثبت دارد كه حتي مي‌‌توانند خط و خطوط جامعه را به مسير درستش هدايت كنند. فكر مي‌كنم ما هم بايد اين‌ كار را بكنيم. جايي براي نااميدي‌ها و مشكلات فردي نيست. هر چه اميد و انرژي مثبت هست، بايد از طريق برنامه‌هاي مختلف به مردم منتقل شود.

خودتان براي اين طرح و تزتان كاري هم انجام داده‌ايد؟
يك سال و نيم است كه با مهران رسام به عنوان تهيه‌كننده و به اتفاق يك تيم نويسندگي و تحقيق روي طرح يك سريال بزرگ كار مي‌كنيم كه دارد مراحل آخرش را مي‌گذراند. كلا بايد وقت بيشتري گذاشت و روي كارهاي اساسي‌تر و پايه‌اي‌تر ريسك كرد. الان كار سريال‌هاي ما از يكي دو ماه قبلش شروع مي‌شود و واقعيتش اين است كه برايشان زمان زيادي نمي‌گذاريم. ما دنبال سريالي هستيم كه بشود چندين و چند سال ادامه‌اش داد.

جدا؟ يعني دنبال شبيه‌سازي همان LOVE و friends هستيد؟
ما تا حالا از 90 قسمت بيشتر سريال نساخته‌ايم. حالا داريم فكر مي‌كنيم ببينيم مي‌‌شود راه حل پيدا كنيم و قصه‌اي را شروع كنيم كه بشود از 90 قسمت بيشتر ادامه‌اش داد.

برايم خيلي جالب است كه شما بعد از اين همه سال كار در اين شرايط و سيستم، شرطي نشده‌ايد و بر اساس شرايط موجود تصميم نمي‌گيريد؛ به جايش بعد از اين همه سال صورت مساله موجود را مي‌بريد زير سوال، كلا پاكش مي‌كنيد و مساله جديدي طرح مي‌كنيد و مي‌خواهيد فرصت جديدي ايجاد كنيد. اين خيلي جالب است.
وقتي بعد از اين همه سال، برنامه‌هاي مختلفي كه ما ساخته‌ايم به خوبي به ياد مخاطبان مانده، پس لابد تفكري پشتش بوده و پروسه‌اي را طي كرده كه بتواند در ذهن‌ها بماند. ما جزو اولين كساني بوديم كه تفكرات توليدي را وارد برنامه‌سازي تلويزيون كرديم و روتين‌سازي را به وجود آورديم. با اين روش، ديگران كارگردان مجبور نيست از اول تا آخر كارش ـ از صداگذاري و تدوين و موسيقي بگير تا بقيه چيزها ـ را دنبال كند. چون هر كس كار خودش را انجام مي‌دهد. با همين روش توانستيم سريال «همسران» را هفتگي توليد كنيم و بفرستيم روي آنتن. اين روش خط توليد الآن جا افتاده. قبلش آن جوري نبود. اول كارگردان كار را مي‌ساخت، بعد مونتاژ مي‌شد، بعد صداگذاري و بقيه كارها. كارگردان هم بايد در تمام اين مراحل حضور مي‌داشت.

اين روش به خطوط توليد صنعتي خيلي شبيه است؟ الآن با افراط در كاربرد اين روش معايبش بيشتر خودش را نشان داده و به چشم مي‌آيد.
اين روش با شكل درستش در «همسران» و «قطار ابدي» و «خانه سبز» و «دنياي شيرين دريا» استفاده شد. در قطار ابدي 5 كارگردان كار مي‌كردند، ولي برنامه يك جايي جمع مي‌شد و هيچ مشكل و عيبي هم نداشت. مشكل اين جاست كه اين خط توليد با بخش فرهنگي‌ ما هماهنگ نيست. براي «قطار ابدي» يك تيم تحقيقاتي روان‌شناسي 8 ماه روي مسائل نوجوانان كار كردند كه از بين آن ها 200 موضوع درآمد و بعد از بين آنها هم 52 موضوع را براي برنامه ساختن انتخاب كرديم. بعد يك تيم هفت هشت نفره شروع كردند به نوشتن و با چهار پنج كارگردان كار كرديم. در تمام مراحل بعدي هم يك مشاور روان‌شناس در كنار ما به عنوان تهيه‌كننده حضور داشت. آن جا براي اولين‌بار كار عجيب و غريبي كرديم و 2 شيفت كار كرديم. مثلا عطاران از 12 شب به استوديو گلستان مي‌آمد و بعد هم نوبت گروه بعدي بود. اين جوري به كسي فشار نمي‌آمد، ولي زمان و به تبع آن بودجه نصف مي‌شد. پيدا كردن اين راه‌حل‌ها و روش‌ها، بخشي از كار تهيه‌كنندگي است. وگرنه كار دچار مشكل مي‌شود. مثلا اگر قرار باشد براي برنامه 90 قسمتي هر شب تحقيق كنيم و متن بنويسيم، معلوم است كه كم مي‌آوريم و جواب نمي‌دهد. فكر نمي‌كنم اگر قرار باشد سريالي مثل «روزهاي زندگي» را كه قرار است سي‌چهل سال ادامه پيدا كند توليد كنيم، بشود با روش شبانه كار كرد.

از نگاه شما بايد همه چيز را تخصصي كرد و هر كسي مثل خط توليد بايد كار خودش را انجام بدهد.
آخر باور كنيد به خدا كارمان يك كار تخصصي است. تلويزيون يك كار تخصصي است. چون ما اختراعش نكرده‌ايم؛ قبلا اختراع شده و تجربه‌هايي هم در موردش انجام شده. در مملكت ما هنوز به اين فكر نشده كه سريالي براي ده سال ادامه داشته باشد.

اكثر سريال‌هاي ما كشش و قدرت 13 قسمت را هم ندارند. فكر مي‌كنيد با توجه به محدوديت‌هاي ما و اين كه نمي‌توانيم خيلي از عوامل جذابيت آن جور سريال‌ها را داشته باشيم، اين اتفاق مي‌تواند بيفتد؟
من يك مثبت‌انديشم. هيچ‌وقت نمي‌گويم اين اتفاق نمي‌تواند بيفتد. من يك جمله اين جوري دارم: «جهان همان چيزي را به تو هديه مي‌دهد كه باور داري مي‌تواني به دستش بياوري».

اين محتواي فيلم «راز» است.
در تيتراژ «باز هم زندگي» هم بود.

با اين كه لايه‌اي از عوام‌پسندي روي قضيه هست، ولي واقعيت اين است كه اگر اين جوري نباشد و اين جوري فكر نكنيم، وسط كار همه‌مان مي‌بريم. همه‌مان به اين طرز فكر احتياج داريم.
آره. من خيلي مي‌روم سراغ وبلاگ‌هاي جوان‌ها. همه‌اش نااميدانه است. يك جور روشن‌فكري منفي‌نگري جامعه را پر كرده. مثل بعد از انقلاب كه مأيوس بودن براي خودش يك جور روشن‌فكري به حساب مي‌آمد.

الان هم كم و بيش همين جور است.
بله، در حالي كه آن‌ور دنيا دارند به امواج مثبت و اين جور چيزها فكر مي‌كنند.

ولي اين سوال من كم و بيش سر جاي خودش هست كه با تعريف تلويزيون به‌عنوان فراگيرترين رسانه ابزار اطلاع‌رساني، اين كه از نگاه شما اين وسيله همه‌اش بايد جنبه مثبت داشته باشد، يك جور پارادوكس و تناقض و تضاد است كه نمي‌دانم چطور بايد حلش كرد.
منظورت را نمي‌فهمم.

اجازه بدهيد مثال بزنم. اتفاقي مثل غزه ذاتاً يك اتفاق تراژيك و غمناك است كه اخبارش هم به هر حال بايد از تلويزيون اطلاع‌رساني ‌شود. براي اين كه ماجرا ابعاد سياسي پيدا نكند، مي‌شود چيزي مثل زلزله بم يا هر واقعه تراژيك ديگري را جايگزينش كرد.
كمي بايد تخصصي نگاه كرد. اتفاقاً يكي از قسمت‌هاي برنامه «باز هم زندگي» درباره رسانه و نقش تلويزيون در جامعه بود. تلويزيون يك حقيقت است، نه واقعيت. در همين شرايطي خيلي مي‌تواند هدايت‌گر جامعه باشد، مي‌‌تواند بگويد حقيقت چيست و چطور بايد باشد. بايد از اصل حادثه گذشت و كاري كرد كه مردم را به سمت درست هدايت كند. مثلا در موضوعي مثل زلزله مي‌شود به جاي القاي فضاي نااميدانه كه تويش مانده‌ايم و هيچ‌كاري نمي‌توانيم بكنيم، حس هم‌بستگي مردم را تقويت و تحريك كرد.

تلويزيون حتي در يك حادثه بسيار تلخ هم مي‌تواند چنين عملكردي داشته باشد و روي مودت‌هاي اجتماعي تاكيد كند. مي‌تواند به مردم بگويد در برخورد با يك اتفاق سياسي اجتماعي چطور بايد عمل كنند؛ حتي مي‌تواند به‌شان تفكر فلسفي تزريق كند. مي‌توان حادثه‌اي مثل غزه را كه خيلي تلخ و وحشتناك است، جوري نشان داد كه اشك همه دربيايد. ولي از طرف ديگر مي‌شود روي ارزش‌هاي انساني آدم‌ها تاكيد كرد و فضا را جوري هدايت كرد كه خدا را شكر كه ما در چنين شرايطي نيستيم. به هر حال مي‌شود از مسيري كه مي‌‌خواهيم استفاده كنيم. خب همه اين‌ها تخصص است ديگر. ياد يك خاطره خيلي خوب افتادم.

خوشحال مي‌شوم برايمان تعريفش كنيد.
وقتي بچه بودم، يك بار دايي‌ام مثال خوبي زد. گفت: «مي‌داني بزاز با خياط چه فرقي دارد؟» گفتم: «نه». گفت: «بزاز سريع متر مي‌كند و فوري قيچي مي‌زند و فرت و فرت مي‌برد؛ آن‌قدر سريع كه فكر مي‌كني به‌ت كم پارچه داده. ولي خياط هزار بار پارچه را اندازه مي‌گيرد، بعد قيچي مي‌كند كه پارچه هدر نرود. تكه‌ها را جوري كنار هم مي‌گذارد كه خط‌ها در تداوم همديگر باشند. صدبار وجب مي‌كند، يك بار قيچي مي‌كند». به نظر من كار تلويزيون مثل كار خياط است، نه بزاز.

يعني در اين حرفه بايد به شدت با دقت عمل كرد.
بله، وقتي توليد در تلويزيون به سمت بزازي مي‌رود، نتيجه‌اش مي‌شود چيزي كه شما مي‌گويي عملكردمان نقاط منفي داشته. در صورتي كه خياطي هم يك جورهايي توليد صنعتي است و هر چه كار بزر‌تر مي‌شود، هم سخت‌تر مي‌شود. خيلي جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه است. هم در توليد و هم در محتوا بايد طولاني مدت فكر كرد. اگر من بخواهم سريالي بسازم كه 10 سال ادامه داشته باشد، بايد به اين فكر كنم كه قصه اين سريال در 10 سال آينده چه وضعيتي پيدا مي‌كند.

آن هم با وجود تغيير و تحولات سياسي اجتماعي ما.
بله، بايد كشش داشته باشد كه اين‌ها را تاب بياورد. فكر كردن روي همين چيزهاست كه وقت‌گير است.

با اين تفكر مثبت‌انديشانه به چه سوژه‌اي برخورده‌ايد كه براي سري دوم «باز هم زندگي» به كار بيايد و در عين حال خودتان را هم اساسي تكان داده باشد؟ يعني با همين تعريفي كه شما داريد و مي‌گوييد هر آدمي مي‌تواند قهرمان زندگي خودش باشد، به عنوان يك سوژه سراغش رفته باشيد، ولي ببينيد اين تفكر را كه خيلي بهتر از چيزي كه شما مي گوييد و فكر مي كنيد در زندگي‌اش نهادينه كرده.
بايد كمي كلي‌تر حرف بزنيم. چون واقعيتش مدت‌هاست از نظر توليدي از برنامه دور شده‌ام.

اگر نمونه تيپيكي از گذشته هم در ذهنتان مانده باشد خيلي خوب است. يعني آن قدر خاص باشد كه در ذهنتان رسوب كرده باشد.
«محمدعلي اينانلو» آدمي است كه ابعاد مختلفي دارد. او دقيقاً يك آدم مثبت‌انديش است. وقتي آمد به برنامه «باز هم زندگي»، ما بعد ديگري از اينانلو را ديديم و با هم به ماجراي خلقت رسيديم. اين جوري بگويم كه اين آدم من را ديوانه كرد.

شما كه از سال‌ها قبل همديگر را مي‌شناختيد.
آره ديگر. مثلا وقتي ازش پرسيدم كدام طرف مي‌روي، گفت كه من دنبال مقصد نيستم، دنبال مقصودم. يعني خودش سوال‌هاي ديگري هم ايجاد كرد؛ اين كه مقصد كجاست؟ مقصود كجاست؟ جلوتر كه مي‌روي، مي‌بيني اين‌آدم چقدر متفكر است. 4 روزش را در هفته به صورت روتين در دل طبيعت مي‌گذراند. خانواده‌اش هم اين را پذيرفته و قبول كرده كه او در دل طبيعت باشد. از شكار و تفنگ به دوربين رسيده و توي اين مسير ذره ذره طبيعت را زندگي كرده. وقتي به‌ش مي‌گويي «طبيعت چيست؟»، چيزي مي‌گويد كه موهاي تن آدم سيخ مي‌شود. مي‌گويد: «طبيعت كليت نيست و در ذره تعريف شده». مي‌گويد: «به جاي اين كه به لانگ‌شات و نماهاي بزرگ فكر كني، بايد با دوربين ماكرو ذره‌ها را پيدا كني. مثلا حشره كوچكي را كه در دل طبيعت زندگي بزرگي دارد». ما از اين آدم‌ها زياد داريم.

با اين حساب «باز هم زندگي» برايتان تجربه خاطره‌انگيزي بود.
بله، درس خيلي بزرگي كه اين برنامه برايم داشت اين بود كه چقدر آدم‌هاي موفق‌ اعتقادات ديني و خدايي قوي‌تري دارند و خدا را با عظمتش قبول دارند. ما بيشتر حرف توكل را مي‌زنيم، ولي خودش در درونمان نهادينه نشده. خيلي از آدم‌ها بدون اين كه كوچك‌ترين چيزي از مذهب را در وجودشان را ببيني، تا عمق وجودشان باورهاي مذهبي و ماورايي پيداست و براي همين زندگي را عميق و وسيع مي‌بينند.

يك روز به بچه‌ها گفتم اين برنامه خيلي ديني و ماورايي است. با هر كسي كه صحبت مي‌كني مي‌گويد خدايي وجود دارد كه حاضر و ناظر بر ماست. عمق باورهاي مذهبي و خدايي در عمق وجودشان نهادينه شده. در حالي كه ممكن است وقتي نگاهشان مي‌كنيم، فكر كنيم اصلا آدم‌هاي ديني و مذهبي‌اي نيستند. اكثر آدم‌ها به اين جمله اعتقاد دارند كه جهان همان چيزي را به ما هديه مي‌دهد كه باور داريم. جمله‌اي داريم كه منسوب است به كوروش كبير، كه خيلي عجيب است. مي‌گويد: «خواستن چيزي از خدا بدون اين كه زمينه‌اش را فراهم كرده باشي، ظلم است به خداوند».

يعني فقط خواستن ملاك نيست، خودت هم بايد تلاش كني.
آره، مي‌گويد اگر معجزه‌اي، چيزي از خدا مي‌خواهي و برايش كاري نمي‌كني، به خداوند مهربان ظلم كرده‌اي. چون كائنات مي‌خواهد به بشر هديه بدهد و او را به آرزوهايش برساند. ولي گاهي انساني جلويش قرار مي‌گيرد كه كوچكترين قدمي براي تحقق اين اتفاق برنمي‌دارد. جمله خيلي عميقي است و ازش برمي‌آيد كه مال آدمي با افكار بزرگ باشد.

همان است كه مي‌گويد «از تو حركت، از خدا بركت».
دقيقا. ولي ما چقدر همين جوري مي‌ايستيم و دست و دهانمان را باز مي‌كنيم كه خدايا بده، معجزه‌ات را ارائه بده. خدا مي‌خواهد معجزه بدهد ولي بايد يك قدم برداريم. يك لطيفه‌ هست كه يارو گريه مي‌كرد و به خدا التماس مي‌كرد كه بليتش برنده شود. خدا آمد به خوابش و گفت: تو اول يك بليت بخر! ما بايد قدمي برداريم. در هر زمينه‌اي قدم برداريم، به هر حال يك معجزه‌اي اتفاق مي‌افتد. من فكر مي‌كنم مردم به شدت به اين جنس تفكرات و نگاه به زندگي احتياج دارند.

آقاي بيرنگ! امروز شما معجزه خدا بوديد براي من.
چرا؟ مگر نااميد بودي؟ اتفاقا تو براي من معجزه بودي. چون من را وارد بحثي كردي كه خودم ازش انرژي گرفتم. مي‌گويند عشق مسئوليت است. چه جوري مي‌شود عاشق مردم و مملكت بود و نيروهاي مثبت را از آنها دريغ كرد؟ با جوان‌ها كه برخورد مي‌كنم، همه‌شان مي‌گويند «نمي‌شود». كم پيش مي‌آيد يكي بگويد «من انجام مي‌دهم» و «حتما مي‌شود». چرا ما بايد اين قدر پر باشيم از نااميدي‌ها و سياهي‌ها و نشدن‌ها؟ يك چيزي را به عنوان دوست مي‌گويم: تنها راه انرژي گرفتن، انرژي دادن است. اگر انرژي بدهي، هزار برابر انرژي مي‌گيري. وقتي براي مردم حال خوب به وجود مي‌آوري، اول از همه خودت حالت خوب مي‌شود.

Print چاپ مطلب

دوشنبه |ا| 7 |ا| بهمن |ا| 1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن