تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه سپرى است از آفت هاى دنيا و پرده اى است از عذاب آخرت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805516798




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تاريخ شفاهي تاسيس حماس به روايت«شيخ احمد ياسين»(2):اتهام من اخلال در امنيت بود


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تاريخ شفاهي تاسيس حماس به روايت«شيخ احمد ياسين»(2):اتهام من اخلال در امنيت بود
خبرگزاري فارس: وقتي كه يكي از افسران مرا به زندان مي بردبرگه اي با خود داشت كه روي آن اتهام من ، اخلال در امنيت عنوان شده بود؛ بله اخلال در امنيت ؛ خنده ام گرفته بود. بحمدالله فقط يك ماه در زندان ماندم؛ آنها بر اساس رابطه ام با اخوان المسلمين از من بازجويي مي كردند.


*احمد منصور : به موضوع سفر سوم شما به مصر رسيديم؛ مي خواهيم بدانيم اين سفر چگونه بود و چگونه به انجام رسيد ؟

*احمد ياسين : در واقع پيش از پاسخ به اين سؤال مي خواهم درباره يكي از موضوعات قسمت قبل كه به صورت گذرا مطرح شد ، توضيحاتي را ارائه دهم.

*احمد منصور : بفرماييد.

*احمد ياسين : منظورم، تجاوز 1956 اسرائيل به مصر است.

*احمد منصور : بله

*احمد ياسين : اين تجاوز طبيعتا با مقاومت همه گروهها (و من جمله جنبش اسلامي غزه) در سرزمينهاي اشغالي روبرو شد، هنگامي كه معاهده عقب نشيني اسرائيل از نوار غزه به امضا رسيد ، يكي از شروط معاهده اين بود كه نوار غزه ، تحت نظارت بين المللي درآيد، وقتي كه ما در نوار غزه از موضوع باخبر شديم تظاهراتهاي پرشوري را به راه انداختيم و شعار بازگشت مديريت مصر به نوار غزه را سر داديم و مخالفت خود را با نظارت بين المللي اعلام كرديم. ما تنها خواستار بازگشت مديريت مصر بوديم. جنبش اسلامي در اين تظاهراتها كه با هدف بازگرداندن مديريت مصر به نوار غزه انجام شد ، نقش بزرگي را ايفا كرد كه در نهايت به فضل پروردگار خواسته هاي ما برآورده شد.

*احمد منصور : اما جنگ در مناطق شرقي مصر در جريان بود و اين مناطق تا حدودي به غزه نزديك است، با اين توصيف ، اين جنگ چه تأثيري بر شما در نوار غزه داشت؟

*احمد ياسين : اولا ما در نوار غزه، فاصله زيادي با پورت سعيد و اسماعيليه داريم، تقريبا حدود 200 كيلومتر كه فاصله زيادي به شمار مي رود. ما اين را نمي ديديم بلكه اشغالگري اسرائيل در نوار غزه را مي ديديم. اسرائيل بر غزه مسلط شده بود و آزار و اذيت و كشت و كشتارش را آغاز كرده بود . . . سربازان بسيج شده فلسطيني در آن زمان ، مشغول خدمت در گردان فلسطيني وابسته به ارتش آزاديبخش فلسطين بودند، طبيعتا ما با هر روش ممكن مانند پخش اعلاميه،مقاومت،تظاهرات و درگيري ، به مقابله با اين اشغالگري پرداختيم، طبيعتا همه اينها بدين معني بود كه ..

*احمد منصور: يعني درگيريهاي نظامي وجود داشت و شما در نوار غزه ، شهيد داديد؟

*احمد ياسين : بله اما من درست يادم نمي آيد، از نظر كميت خيلي قدرتمند نبود بدين معني كه چيز مؤثر و قابل توجهي به حساب نمي آمد، اما مهمترين نكته اي كه مي خواهم عرض كنم اين است كه ما اشغالگري اسرائيل را در سرزمينمان نپذيرفتيم و بين المللي شدن نوار غزه و نظارت بين المللي را رد كرديم، ما اصرار داشتيم كه مديريت مصر به غزه بازگردد زيرا مردم مصر را خانواده و همسايه خود مي دانستيم ، مصريها بهاي سنگيني را در فلسطين پرداخت و در اين راه شهداي بسياري را تقديم كرده بودند به همين خاطر ممكن نبود كه مديريت مصر را كنار گذاشته و نظارت بين المللي را بپذيريم.

*احمد منصور : بعد از گذشت چهل سال از اين جنگ ، ارزيابي شما نسبت به آن چيست ؟

*احمد ياسين : واقعيت اين است كه اين جنگ ، يك جنگ ظالمانه بود، اسرائيل با بريتانيا و فرانسه توافق كرده بود كه بار ديگر ، كانال سوئز را اشغال كنند.

*احمد منصور : به نظر شما ، اين جنگ از نقطه نظر نگاه تاريخي به رويدادها و جنگهاي بزرگ ، تبعاتي را در برداشت؟

*احمد ياسين : قطعا! به نظر من اين جنگ باعث پيشبرد مصر شد و سبب گرديد تا اين كشور ، كنترل سرزمينهاي مصري و كانال سوئز را در اختيار بگيرد و خود را براي نبردهاي بعدي آماده كند. به عبارت ديگر اسرائيل، بريتانيا و فرانسه در اين جنگ شكست خوردند زيرا نتوانستند بر كانال سوئز مسلط شوند و بدون آنكه به اهداف خود برسند ، عقب نشيني كردند ؛ بدين ترتيب حقوق مصر در كانال سوئز و سرزمينهاي مصري تثبيت شد و مصري ها در اين جنگ پيروز شدند. با اينكه اسرائيلي ها سينا را به اشغال خود درآوردند و به ساحل كانال سوئز رسيدند اما در برابر فشارهاي بين المللي و مقاومت مردم مصر بر ضد اسرائيل ، چاره اي جز عقب نشيني كامل از سينا براي اسرائيل وجود نداشت.

*احمد منصور : آيا اين جنگ به تقويت ، برتري و افزايش نفوذ اسرائيل در منطقه در برابر كشورهاي عربي منجر نشد ؟

*احمد ياسين : در واقع ، بريتانيا و فرانسه كه پس از امضاي معاهده كانال سوئز از اين منطقه عقب نشسته بودند از اسرائيل به عنوان يك ابزار و بهانه به منظور دخالت در كانال سوئز و اشغال مجدد آن استفاده كردند. اين دو كشور بر اساس معاهده مذكور با مصر از كانال سوئز عقب نشيني كرده و آن را به مصريها تحويل داده بودند. اسرايئل هميشه براي تجاوز و اشغالگري آماده بود و در حقيقت اشغالگري جزء ذات آن به شمار مي رفت ، اين جنگ شايد فقط اشتهاي اسرائيل را براي تكرار آن در آينده باز كرد بدين معني كه اسرائيل را به اين فكر واداشت كه توسعه طلبي ، امكان پذير و بلكه ساده است ؛ شايد جنگ 1967 نيز مبتني بر استراتژي اي بود كه اسرائيل در سال 1956 يعني بعد از اشغال سينا، شناسايي گلوگاه ها و راهها و چگونگي ورود و خروج ، كسب كرده بود. اين امر باعث شد كه اسرائيل در جنگ 1967 به سادگي و در عرض شش روز ، كنترل ساحل كانال سوئز را به دست بگيرد.

*احمد منصور : اگر موافق باشيد موضوع جنگ 1956 و ارزيابي هاي شما در مورد آن را تمام كنيم و در مورد سؤال اصليمان پيرامون سفر شما به مصر گفتگو كنيم؟

*احمد ياسين : در حقيقت پس از آنكه به عنوان معلم مشغول كار شدم، متوجه شدم كه همكلاسي هاي سابقم به خاطر شرايط مالي به خارج كشور رفته و تحصيلات دانشگاهي شان را به اتمام رسانده و مجددا به كشور بازگشته اند. به همين خاطر من احساس كمبود و ناراحتي مي كردم كه چرا مدرك دانشگاهي ندارم؟ بنابراين تصميم گرفتم كه دوباره وارد پيش دانشگاهي شوم و و بعد با ورود به دانشگاه ، تحصيلاتم را به اتمام برسانم. همين كار را هم كردم ؛ دوباره پيش دانشگاهي را خواندم و در دانشگاه عين شمس پذيرفته شدم . . .

*احمد منصور: در چه سالي در دانشگاه پذيرفته شديد؟

*احمد ياسين : سال 1964 . . بله سال 1964 بود كه در دانشگاه عين شمس در رشته زبان انگليسي پذيرفته شدم. بعد ازآن به مصر رفتم و پس از تحويل مدارك ، مشغول تحصيل شدم. پس از آن به عنوان معلم به غزه برگشتم و دوباره در سال 1965 براي امتحانات به مصر رفتم. پس از تمام شدن امتحانات به غزه برگشتم اما دستگيريهايي كه در سال 1965 عليه اخوان المسلمين و شهيد سيد قطب در مصر صورت گرفت ، مانع بازگشت مجدد من به مصر شد.

*احمد منصور : چرا؟ آيا در آن زمان روابطي با اخوان المسلمين داشتيد؟

*احمد ياسين : در واقع من - همانطور كه قبلا به شما عرض كردم - يك انسان اسلامگرا بودم و تفكرات من همان تفكراتي بود كه امام حسن البنا در رساله ها و كتابهايش پيش گرفته بود ؛ در حقيقت من جنبش اخوان المسلمين را دوست داشتم و آرزو مي كردم كه اسلام، نقش و موجوديت گذشته خود را بازيابد. من در آن روزها هم معلم بودم و هم در مسجد خطبه مي خواندم؛ به همين خاطر دستگيري ها شامل من نيز شد.

*احمد منصور : دستگير شديد؟

*احمد ياسين : بله در سال 1965 دستگير شدم.

*احمد منصور : در قاهره دستگير شديد يا . .؟

*احمد ياسين : نه . . نه ، در غزه و به تاريخ 18/12/1965 به مدت يك ماه دستگير شدم و سپس آزاد شدم.

*احمد منصور : يعني علت دستگيري شما ارتباط با رهبران اخوان المسلمين يا جنبش اخوان المسلمين در مصر بود؟

*احمد ياسين : من با رهبران اخوان المسلمين رابطه اي نداشتم، من طرفدار اسلام و خواهان گسترش آن بودم و اين روش كار من بود ؛ با رهبران اخوان يا چيزهايي از اين دست كاري نداشتم . وقتي كه يكي از افسران مرا به زندان مي برد برگه اي با خود داشت كه روي آن اتهام من ، اخلال در امنيت عنوان شده بود؛ بله اخلال در امنيت ؛ خنده ام گرفته بود. بحمدالله فقط يك ماه در زندان ماندم؛ آنها بر اساس رابطه ام با اخوان المسلمين از من بازجويي مي كردند. چه رابطه اي؟ من به آنها گفتم رابطه اي با اخوان المسلمين ندارم و واقعا هم رابطه اي نبود. در آن موقع مد شده بود كه هر كس را دستگير مي كردند اتهام ارتباط با اخوان المسلمين را به او مي زدند. خلاصه اينكه بعد از يك ماه آزاد شدم.

*احمد منصور : آن يك ماه را در كدام زندان بوديد؟

*احمد ياسين : زندان مركزي غزه.

*احمد منصور : اين زندان زير نظر مصر بود؟

*احمد ياسين : بله! فقط مسؤول استخبارات غزه در آن موقع ، يك فلسطيني بود.

*احمد منصور : بازجويي ها چگونه بود؟ از چه چيزهايي مي پرسيدند؟

*احمد ياسين : آنها در مورد رابطه من با برخي اشخاص مي پرسيدند زيرا تعدادي از آنها اعتراف كرده بودند كه با آنها ارتباط دارم البته در ميان آنها كساني بودند كه رابطه اي با آنها نداشتم. در مورد رابطه با اخوان المسلمين به آنها گفتم كه چنين چيزي حقيقت ندارد. همچنين در مورد فعاليتها و كتابهايي كه مي خواندم سؤال كردند. جالب اينجاست كه آن موقع حتي خوش نداشتند كتاب (( اخلاق مسلمان )) امام محمد غزالي را در دست من ببينند كه اين امر واقعا باعث تعجب بنده شد.مسأله دوم اين است كه من را در يك اتاق انفرادي 48 متري به ابعاد 6 در 8 گذاشته بودند. من نمي توانستم خودم را بپوشانم ، نمي توانستم كاري انجام دهم . . مثلا وقتي مي خواستم بخوابم ، براي پهن كردن پتوها يا خوابيدن به پهلو يا گذاشتن سر روي زمين، نيم ساعت زمان صرف مي كردم ، . . به جاي بالش ، كفشهايم را زير سرم مي گذاشتم.

*احمد منصور : يعني هيچ كمكي به شما نمي شد؟

*احمد ياسين : نه .. نه هيچ كس به من كمك نمي كرد، من واقعا از اين مسأله رنج مي بردم؛ در آن چله زمستان يعني برج 12 كه يكماه در زندان بودم ، دو پتو كفايت نمي كرد و كمي احساس سرما مي كردم و . . ، اما بازجويي ها در مورد من همراه با آزار و اذيت نبود ، و فقط به صورت سؤال و جواب مطرح مي شد.

*احمد منصور : پس از آزادي آيا اين زندان يك ماهه، اثر رواني روي شما داشت ؟

*احمد ياسين : البته، هر بازداشتي روي انسان تأثير مي گذارد ، آخر انسان نمي تواند بپذيرد كه اتهام بيهوده به او وارد شود؛ احساس مظلوميت مي كند؛ يعني انتظار دارد كه مقامات عادلانه رفتار كنند و حقوق انساني مانند حق زندگي كردن و آزادي در زندگي را رعايت نمايند. به حمد الله از آن مرحله عبور كرديم و من به فعاليتهايم ادامه دادم طوري كه روز پنج شنبه از زندان آزاد شدم و روز بعد به مسجد رفتم و خطبه نماز جمعه را ايراد كردم؛ درست است كه فشارها ، اطرافيان و خانواده ام را واداشته بود كه مرا از ايراد خطبه نهي كنند اما وقتي به مسجد رفتم ، ديدم امام جمعه بعدي كه پس از زنداني شدنم، به جاي من آمده بود ، در مسجد حضور ندارد، به همين خاطر بالاي منبر رفتم و خطبه را ايراد كردم، به حمد الله من چه قبل از دستگيري و چه بعد از آن ، فعاليت، دعوت و آموزشم را ادامه دادم؛ بدين معني كه آن اتفاق، تأثيري روي شغل دولتي ام نداشت و به حمد الله كارها خوب پيش مي رفت.

*احمد منصور : چه رابطه اي ميان بازداشت شما و دستگيري اعضاي اخوان المسلمين در سال 65 و ممنوعيت از تحصيل شما وجود داشت؟

*احمد ياسين : در واقع مصر به همه فعالان ديني چه اعضاي اخوان المسلمين و چه سايرين ، مشكوك بود. آنها از هر كس كه فعاليت مذهبي داشت مي ترسيدند. طبعاً به خاطر وجود اخوان المسلمين در مصر و اختلافات آنها با دولت و مقامات ، درست است كه ما در غزه افكار اخوان المسلمين را مطالعه يا تدريس مي كرديم اما رابطه اي در كار نبود؛ ما هيچ ارتباطي با اخوان المسلمين مصر نداشتيم.

*احمد منصور :اين در حالي بود كه شما - همانطور كه در قسمت قبل گفتيد- كتابهاي اخوان المسلمين و رساله هاي آنها را مي خوانديد؟

*احمد ياسين : تفكر و فعاليت ما از اخوان المسلمين نشأت گرفته بود؛ من يادم نمي آيد كه در طول زندگيم با اخوان المسلمين مصر رابطه اي برقرار كرده باشيم ؛ من يادم نمي آيد كه در طول زندگيم با رهبران اخوان المسلمين ديدار كرده باشم بجز يكبار كه به براي خريد كتاب به كتابفروشي (( وهبه )) رفته بودم ، به من گقتند آيا اين را مي شناسي ؟ گفتم نه! گفتند : اين استاد محمد قطب است كه اين امر مرا غافلگير كرد.
*احمد منصور : در چه سالي بود ؟

*احمد ياسين : سال 1964 يا 1965

*احمد منصور : آها! در زمان تحصيلات دانشگاهي شما؟

*احمد ياسين : بله ، اما ما با اخوان المسلمين مصر هيچ رابطه اي نداشتيم، هر كشوري مسائل و مشكلات خاص خود را دارد.

*احمد منصور : تا امروز رهبران اخوان المسلمين را نديده ايد؟

*احمد ياسين : تا امروز . . تا امروز ، محمد قطب را اينجا در قطر ديدم؛ به هيچ عنوان با وي تماس يا رابطه اي نداشته ام حتي در ديدار اخيرم از مصر، يكي از خواسته هايم ديدار با رهبر اخوان المسلمين بود كه محقق نشد ، هيچكدام از ديدارهايم در آنجا با اخوان المسلمين نبود؛ من فقط حس مي كنم كه اين فقط تأثير معنوي داشته باشد كه انساني را ببيني كه . . .

*احمد منصور : اما مشهور اين است كه جنبش حماس - هر چند دوباره در مورد آن صحبت خواهيم كرد - از دل اخوان المسلمين بيرون آمده است و به عبارت ديگر حماس يك جنبش اخواني محسوب مي شود و همان تفكرات و روشهاي اخوان را در پيش گرفته است؟

*احمد ياسين : ترديدي نيست كه اي گفته درست است و حماس از دل اخوان المسلمين بيرون آمده است؛ اين درست است زيرا تفكر و فعاليت ما همان تفكر و فعاليت اخوان المسلمين است، اما همانطور كه گفتم با اخوان المسلمين مصر هيچ رابطه اي نداريم . علاوه بر اين ما با يك واقعيت فلسطيني روبرو هستيم و بر اين واقعيت عمل مي كنيم نه بر اساس واقعيات موجود در ساير كشورهاي عربي، ما وارد قضاياي كشورهاي عربي و مشكلات آنها نمي شويم؛ اين قضايا ربطي به ما ندارد و اين از فضل پروردگار نسبت به ماست كه در رفتار و تصميماتمان مستقل عمل مي كنيم تا به مسأله فلسطين و مردم و ميهنمان خدمت كنيم.

*احمد منصور : شما در سال 1964 و 1965 سومين ديدار خود را از مصر انجام داديد يعني همان موقع كه در دانشگاه عين شمس در رشته زبان انگليسي مشغول تحصيل بوديد از حوادث آن سال چيزي به ياد داريد؟

*احمد ياسين : واقعيت اين است كه آن دوره يك دوره جالبي بود؛ من در كلاسها شركت نمي كردم اما دانشجويان مصري اي كه هم رشته من بودند ، از سخنان اساتيد جزوه تهيه مي كردند و اين جزوه ها را به ما مي دادند، ما به ملاقات آنها مي رفتيم و به خاطر اين كارشان براي آنها هديه مي برديم ؛ به حمدالله با ما همكاري مي كردند و ميان ما صفا و برادري حاكم بود. بعد از آن من از سفر به مصر منع شدم تا اينكه در سال 1967 و پيش از آغاز جنگ 1967 دوباره درخواست مسافرت به مصر را مطرح كردم تا تحصيلاتم را به اتمام برسانم ،براي مسافرت به مصر از آموزش و پرورش مرخصي گرفتم اما وقتي مصر درخواست مرا رد كرد غافلگير شدم ، و غافلگيري بعدي من هنگامي بود كه حقوقم قطع شد ، با وجود اينكه مسافرتم به مصر لغو شده بود به من حقوق ندادند انگار كه واقعا اين سفر انجام شده است. پس از آن جنگ 1967 آغاز شد در تاريخ پنجم . .

*احمد منصور : ژوئن

*شيخ ياسين : بله، ژوئن

*احمد منصور: آيا پيش از جنگ 1967 . .

*احمد ياسين : خلاصه نه به مصر مسافرت كردم و نه حقوقم را گرفتم ، درست است.

*احمد منصور : آيا همچنان كسي از دوستان يا همكلاسي هايتان را كه در دوره تحصيل شما در دانشگاه عين شمس مصر، با شما درس مي خواندند، به ياد مي آوريد؟

*احمد ياسين : راستش جواني به نام كرم را به ياد مي آورم يا نه الآن نمي دانم؛ فراموش كرده ام؛ خوب مي دانيد سالهاي زيادي گذشته است.

*احمد منصور : آيا حوادث مشخصي در آن دوره كه در مصر بوديد برايتان رخ داده كه بعد از گذشت اين همه سال در خاطرتان مانده باشد و فراموش نكرده باشيد؟

*احمد ياسين : بله بوده ، راستش يادم مانده بود فقط يك چيزي بود به اسم . . . يادم مي آيد وقتي كه بابرخي دانشجويان مصري بحث مي كرديم نمي دانستند غزه كجاست؟ غزه چيست يا مرزهاي آن كدام است؟تا جاييكه يكي از جوانهايي كه با آنها صحبت مي كرديم به من مي گفت : شما آمريكايي هستيد . انگليسي ها به شما انگليسي ياد داده اند به خاطر . . . آنها دوستان شما هستند . به او گفتم : تو نمي داني غزه كجاست ؟!

*احمد منصور : كنار واشنگتن!

*احمد ياسين : اين واقعا اتفاق افتاد يعني جواني را مي ديدي كه وارد دانشگاه شده و از غزه بي خبر است و حال آنكه غزه آن روزها به وسيله مصري ها اداره مي شد.

*احمد منصور : البته الآن فرهنگ عوض شده است.

*احمد ياسين : درست است؛ چه من بگويم و چه نگويم ، واقعيت همين بود؛ حتي من در دوران پيش دانشگاهي به ياد مي آورم كه يك استادي بود كه جغرافياي پيش دانشگاهي را نوشته بود، من در پيش دانشگاهي متخصص درس جغرافيا بودم ؛ استادهايي كه كتاب جغرافيا را نوشته بودند چه مي گفتند؟ مي گفتند : مرزهاي شمالي ما از مرسي آغاز مي شود . .

*احمد منصور : مطروح

*احمد ياسين : . . . از مرسي و سلوم در شمال آغاز مي شود و تا رفح .. و نوار غزه امتداد مي يابد، گويا نمي دانستند كه نوار غزه داخل مصر است يا خارج آن . . وضعيت اينگونه بود!! در اصل اين امر مي بايست كاملا واضح باشد يعني بايد مي دانستند كه غزه سرزمين ديگري است اما زير نظر مصر اداره مي شود. يا مثلا يكي ديگر كتاب تاريخ را نوشته بود و در آن سرزمين شام را اينچنين تعريف كرده بود : سرزمين شام شامل سوريه، اردن، لبنان، فلسطين و اسرائيل!! مي شود. وقتي اين مطلب را خواندم خنده ام گرفت.

*احمد منصور : اين ها مربوط به دهه شصت مي شد؟

*احمد ياسين : سال 1958 . . بله 58

*احمد منصور : 58!!

*احمد ياسين : من آن روزها اين تفكر آگاهانه را نداشتم كه نامه اي به او بنويسم و به او بگويم اينجوري نمي شود، بايد نامه اي به او مي نوشتم و مي گفتم كه اين تفكر درست نيست و به حمدالله ما . .

*احمد منصور : آيا در زمان تحصيل در مصر ، كسي به شما كمك مي كرد؟

*احمد ياسين : راستش نه، هيچ كس نبود كه به من كمك كند، من در هتل عتبه پياده مي شدم؛ بله فكر مي كنم اسمش همين بود و با قطار برقي يا وسايل ديگر به دانشگاه مي رفتم. بارها براي اينكه فعاليت داشته باشم نصف راه را پياده به دانشگاه مي رفتم يا از آن برمي گشتم. بعضي وقتها هم با تاكسي مي رفتم. به حمدالله فضا، فضاي خوبي بود، برادران مصري ما خيلي مهربان بودند تا جاييكه من گاهي سوار واگن برقي سريع السير مي شدم، همينهايي كه با برق حركت مي كنند . .

*احمد منصور : آها بله بله.

*احمد ياسين : يكبار سوار شدم و ايستادم . . صندلي ها پر بود و نمي توانستم بايستم بنابراين دستهايم را محكم به صندلي ها گرفته بودم . . . بعد شاگرد واگن آمد و از من كرايه خواست اما من نمي توانستم دستم را دراز كنم و از جيبم پول دربياورم ؛ با كمال تعجب ديدم كه يكي از مسافران از جيبش مقداري پول بيرون آورد و به شاگرد داد و گفت بگير و برو، من خنده ام گرفت و با خود گفتم اين مردم چقدر خوش قلب هستند؛ يك نفر مي بيند كه من ايستاده ام و نمي توانم پولم را از جيبم دربياورم ، چكار مي كند؟ كرايه ام را حساب مي كند و بعد هم خداحافظي مي كند و مي رود. به حمدالله من خودم سوار مي شدم و خودم هم پياده مي شدم و خوب مي توانستم خودم را حركت بدهم، الحمدالله.

*احمد منصور : شما فرموديد كه كتابهاي اخوان المسلمين را تدريس مي كرديد، با توجه به اين موضوع در طول دوراني كه در مصر بوديد آيا فكر نكرديد يا سعي نكرديد به نزد اعضاي اخوان المسلمين برويد؟

*احمد ياسين : نه براي من مهم نبود كه اخوان المسلمين مصر را بشناسم يا آنها مرا بشناسند، اسلام ربطي به اخوان المسلمين مصر يا ساير كشورها ندارد، من مسلمانم و اسلام را دوست دارم. يكبار با يكي از برادران فلسطيني مان در مصر ديدار كردم و دو نفر از برادران مصري نيز كه از زندان آزاد شده بودند در آن ديدار حضور داشتند، اين ديدار بين من و يكي از برادران فلسطيني بود كه مرا براي ناهار دعوت كرده بود، وقتي آن دو نفر را ديدم غافلگير شدم و به يكي از آنها گفتم : يعني شما از زندان آزاد شده ايد؟ اسمش چه بود؟ اجازه بده اسمش را به خاطر بياورم . . گفت : بله. به او گفتم : خوب ديدگاه مردم مصر نسبت به شما چيست؟

*احمد منصور : اين شخص از اعضاي اخوان المسلمين بود؟

*احمد ياسين : بله از اعضاي اين جنبش بود كه از زندان آزاد شده بود. او در جواب سؤال من گفت : (( هر كس خربزه مي خورد پاي لرزش هم مي نشيند )) هنوز هم وقتي اين عبارت او را به ياد مي آورم خنده ام مي گيرد. فكر مي كنم اسمش عباس بود، حتي ممكن است اسمش را هم اشتباه گفته باشم اما فكر مي كنم عباس نام داشت.اين تنها ديداري بود كه در آن با اعضاي اخوان المسلمين ديدار كردم؛ تازه از قبل آنها را نمي شناختم و فقط به صورت تصادفي آنها را ديدم. اخوان المسلمين مصر خيلي مي ترسيدند كه بعد از آزادي از زندان، اجازه فعاليت از آنان گرفته شود. خلاصه اينكه برخي ها ممكن است حقيقت را ندانند اما بين ما و مصري ها چه اخوان المسلمين و چه سايرين هيچ رابطه اي وجود نداشت اما به حمدالله ما مخلصانه براي دين و ميهنمان كار مي كرديم و ارتباطي با اين كشور يا آن كشور نداشتيم، هر كشوري بهتر مي داند چگونه خود را اداره كند.

*احمد منصور : يعني شما در آن دوره هيچ رابطه ي سازماني با اخوان المسلمين نداشتيد؟

*احمد ياسين : ابداً، به هيچ عنوان.

*احمد منصور : همان موقعي را عرض مي كنم كه شما - همانطور كه قبلا گفتيد - در جلسات خانوادگي كتابهاي اخوان المسلمين را مطالعه مي كرديد.

*احمد ياسين : بله درست است ، مطالعه مي كرديم.

*احمد منصور : شما در سال 1967 مرخصي گرفتيد تا دوباره براي اتمام تحصيلات به مصر برويد.

*احمد ياسين : بله به شما عرض كردم كه درخواست مرخصي دادم و آموزش و پرورش هم با اين درخواست موافقت كرد. هر كس مي خواست مسافرت كند مي بايست فرم ترك كشور را پر كند اما من اين فرم را پر نكردم زيرا از مصر اجازه مسافرت را به من نداد. يك روز رفتم حقوقم را بگيرم؛ گفتند شما حقوق نداريد. گفتم يعني چه؟ جواب دادند : شما مسافر محسوب مي شويد. گفتم : اما فرم ترك كشور را پر نكرده ام؛ شما موافقت كرديد ولي من نتوانستم به اين مسافرت بروم و فردا دوباره براي تدريس به مدرسه برمي گردم. گفتند : بسيار خوب! اجازه بدهيد ما فيشها را بررسي كنيم و حقوقت را واريز كنيم. روز سوم و چهارم ژوئن گذشت. و روز پنجم ژوئن فرا رسيد . . و آن شكست و مصيبت پيش آمد، هم حقوقم را از دست دادم و هم نتوانستم به مصر بروم البته خدا را شكرگزارم.

*احمد منصور : خوب به موضوع جنگ 1967 رسيديم و دوست داريم توضيحات مفصلي درباره آن ارائه دهيد.

*احمد ياسين : اين جنگ مصيبت بار مقدماتي داشت و من ناراحت بودم از اينكه اين مقدمات بدون يك آمادگي حقيقي و درست پيش آمد، جمال عبدالناصر تصميم گرفت نيروهاي بين المللي را از صحراي سينا عقب بكشد؛ اين بدان معنا بود كه ميان مصر و اسرائيل ، مانعي باقي نمي ماند. فكرش را بكنيد؛ يك نيروي بين المللي وجود دارد كه مانع درگيري شما با دشمن مي شود، بعد شما بياييد و آن نيروها را برداريد؛ برداشت دنيا از اين كار اين است كه شما قصد جنگ داريد اين درحالي بود كه مصر آمادگي جنگ را نداشت.

*احمد منصور : از چه نظر آمادگي نداشت و در چه سطوحي؟

*احمد ياسين : زيرا وقتي اشخاصي از مصر به غزه مي آمدند ما با بعضي از آنها ديدار مي كرديم و با آنها حرف مي زديم اما آنها نمي دانستند دارند كجا مي روند؟

*احمد منصور : منظور شما سربازان مصري است؟

*احمد ياسين : بله سربازان مصري را مي گويم. وقتي با آنها حرف مي زديم مي گفتند خوب مرزها كجاست؟ يهودي ها كجايند؟ آخر شما كه سرباز ارتش هستي و به يك منطقه اي آمده اي؛ بايد نقشه اي را كه به همراه داري بفهمي و بداني دشمنت كجاست؟ آنها در جواب مي گفتند : نه نمي دانيم؛ ما را يكي دو هفته پيش از خانه آورده اند و جزء نيروهاي ذخيره بوده ايم، ببينيد نيروهاي ذخيره آمده اند و نمي دانند به كجا مي روند؟! بنابراين مصر آمادگي چنين جنگي را نداشت. من نظامي نبوده ام اما به جوانهاي اطراف خود گفتم : از خدا مي خواهم كه نيروي هوايي مصر مورد حمله قرار نگيرد زيرا اسرائيل براي هدف قرار دادن نيروي هوايي مصر نقشه كشيده است تا قدرت هوايي اش را از بين ببرد و آنگاه بر ارتش مسلط شود و آن را در سينا نابود كند.

*احمد منصور : بله

*احمد ياسين : حتي يكي از اين جوانها به من گفت : الله اكبر! مگر هواپيماهاي مصري، مرغداني هستند؟ به او گفتم : نمي دانم اما نظر من اين است؛اينطور فكر مي كنم و معتقدم كه اسرائيل مي خواهد اولين ضربه را به نيروي هوايي مصر وارد آورد و همين امر اتفاق افتاد، اسرائيل به نيروي هوايي مصر حمله كرد و از اين طريق بر هوا مسلط شد. ارتش مصر در سينا براي نبرد ، آموزش درستي نديده بود و دليل سخن من اين است كه خود جمال عبدالناصر در سال 1964 يا 65 ، دو سه سال قبل از جنگ 1967 در مجلس قانونگذاري فلسطين كه از مصر خارج شد، سخنراني كرد و به اين نكته اشاره نمود. پيش از آن ملك حسين به او گفته بود كه براي آزادسازي فلسطين به يك نقشه عربي همه جانبه و كارشناسي شده نياز داريم. جمال عبدالناصر در مجلس قانونگذاري فلسطين جواب ملك حسين را اينچنين داد : او مي گويد كه براي آزادسازي فلسطين ، نقشه اي را طراحي كرده است اما دروغ مي گويد . . من هم الآن به شما مي گويم . . اگر بگويم كه براي آزادسازي فلسطين نقشه اي را طراحي كرده ام، به شما دروغ گفته ام.

*احمد منصور : به صورت علني اين را گفت؟

*احمد ياسين : بله به صورت علني و در مقابل مجلس قانونگذاري فلسطين كه در غزه انتخاب شده بود.بسيار خوب شما دو سال پيش گفتيد كه نقشه اي را طرح نكرده ام. آيا بعد از دو سال اين نقشه را براي رويارويي با اسرائيل طرح كرديد و ارتش خود را به سينا فرستاديد؟ در واقع ارتش آمادگي نبرد را نداشت و بدون نظم و ترتيب خاصي وارد جنگ شد؛ به همين خاطر، آن مصيبت بسيار بزرگ رخ داد ؛ در عرض شش روز همه نيروهاي مصري گسيل شده به سينا نابود شدند و تمامي تانكها و امكانات از بين رفت. ما اگر دو سه نفر جنگجو در يك خانه داشتيم و با تانك و موشك مورد حمله قرار مي گرفتند، مي توانستند 24 ساعت يا 48 ساعت مقاومت كنند و تسليم نشوند.

*احمد منصور : منظور شما رزمندگان فلسطيني است؟

*احمد ياسين : بله !اين اصلا باوركردني نيست كه يك ارتش با نيروها و امكاناتش، تنها در عرض شش روز يا شش ساعت نابود شود.

*احمد منصور : فضاي پيش از جنگ در غزه چگونه بود؟

*احمد ياسين : بسيار متشنج بود؛ غزه در آن زمان يعني پيش از عقب نشيني نيروهاي بين المللي، يك منطقه تجاري بود و به عبارت ديگر گذرگاه تجارت با مصر محسوب مي شد و بازرگانان همانند يك بازار آزاد از آن استفاده كرده و كالاها را به آساني به مصر منتقل مي كردند. افسران هم به تجارت مشغول بودند. غزه در آن زمان مركز تجارت گل و چيني بود. كساني كه از لبنان مي آمدند، افسران و مصريهاي موجود در غزه منتظر فرصتي بودند كه به مصر بروند تا مقداري از اين كالاها را با خود ببرند؛ فلسطيني ها هم مايل به تجارت متقابل با مصر بودند بنابراين غزه يك بازار تجاري به حساب مي آمد . . . اما پس از عقب نشيني نيروهاي بين المللي . . .

*احمد منصور (سخنش را قطع مي كند) : يعني وضعيت اقتصادي غزه، مناسب بود؟

احمد ياسين : براي بازرگانان مناسب بود نه براي ساكنين غزه زيرا آنها بيكار بودند، تمام كارهاي فلسطينيان ساكن نوار غزه ، در خارج از كشور يعني در قطر، امارات،عربستان،كويت و بحرين بود. آنها در داخل نه زمين كشاورزي داشتند و نه مي توانستند كار كنند، اسرائيلي ها دريا را نيز بسته بودند. همانطور كه به شما عرض كردم وقتي كه من استخدام شدم، دانشجويان غزه تظاهرات مي كردند و درخواست كار داشتند، مصر هم ناچار مي شد آنها را با حقوق ماهانه 12 ليره در مصر استخدام كند.

*احمد منصور : به عنوان كارمند.

*احمد ياسين : آنها را به عنوان كارمند در ادارات دولتي مانند آموزش و پرورش يا كارهاي ديگر استخدام كرد، حدود هزار و پانصد نفر از اين طريق در مصر استخدام شدند.

*احمد منصور : يعني از غزه به قاهره منتقل شدند؟

*احمد ياسين : بله فقط براي اينكه به كار مشغول شوند و حقوق دريافت كنند زيرا در غزه كار نبود.

*احمد منصور : دوست داريم در مورد مشاهدات خودتان در روز پنجم ژوئن 1967 م در غزه ، مفصل صحبت كنيد.

*احمد ياسين : در واقع ما براي اطلاع از اخبار جنگ به دو راديو گوش مي كرديم : راديو اسرائيل و راديو قاهره؛ راديو قاهره اعلام مي كرد كه ارتش ما در حال پيشروي است و هواپيماهاي اسرائيلي يكي پس از ديگري ساقط مي شوند. راديو اسرائيل مي گفت كه ارتش ما سينا را به اشغال درآورده و به پيش مي رود و . . . اسرائيل بيانيه هايي را با عنوان (( تسليم شويد تا در امان بمانيد )) توزيع مي كرد. ما مي گفتيم اين جنگ رواني ديگر چيست؟ بعد از آن بيانيه هايي را در غزه، ميان ما توزيع كردند كه ما چنين و چنانيم؛ يك هواپيما آمد و بيانيه هايي را توزيع كرد، سپس، هواپيماهاي اسرائيلي حمله به ضدهوايي هاي غزه را آغاز كردند و همينطور پشت سر هم آنها را از كار انداختند. ما با چشم خودمان اين صحنه ها را مي ديديم؛ نه مي توانستيم باور كنيم و نه باور نكنيم. . .

*احمد منصور (سخنش را قطع مي كند) : يعني شما اين بمباران و نابودي ضد هوايي ها را مي ديديد؟

*احمد ياسين : بله هواپيماها در مقابل ما ضدهوايي ها را مي زدند، در حقيقت تاكتيك نيروي هوايي اسرائيل اينگونه بود كه همزمان، چهار هواپيما را به سمت يك ضدهوايي مي فرستادند؛يكي بمباران مي كرد، ديگري به سمت بالا اوج مي گرفت و آن يكي پايين مي آمد، يعني ضدهوايي نمي توانست هيچ ضربه اي به آنها وارد آورد يا . . . به اين ترتيب همه ضدهوايي هاي غزه، نابود شدند و بعد شايعه شد كه يهودي ها وارد ( جابليا ) شده و كشتار راه انداخته اند و شايعاتي از اين دست، مردم در وضع بسيار بدي بودند، بسيار ناراحت بودند، در واقع هيچ كس نمي توانست كاري صورت دهد؛ همه مانده بودند چه كنند؟

*احمد منصور : همه اينها در پنجم ژوئن رخ داد؟

*احمد ياسين : بله ، آن روز واقعا فاجعه بار بود ، يك فاجعه تمام عيار ، هنگامي كه نيروهاي اسرائيلي وارد نوار غزه شدند . . .

*احمد منصور ( سخنش را قطع مي كند) : پيش از ورود نيروهاي اسرائيلي به غزه يعني بعد از پنجم ژوئن، احساسات مردم غزه چگونه بود؟

*احمد ياسين : همه مات و مبهوت بودند، يكي گريه مي كرد، ديگري غمگين بود، در حقيقت نمي دانستند چكار كنند؟انگار كه همه مردم خفه شده بودند؛ آنها تصور اين فاجعه را هم نمي كردند زيرا راديو مصر دائم مي گفت : وارد تل آويو مي شويم، ارتش ما در حال حركت به تل آويو است و موشكهاي ( ظاهر ) ، ( ظافر ) و ( قاهر ) و چه چه . . به عبارت ديگر به علت تبليغات مصر، روحيه فلسطيني ها تقويت شده بود ، احمد سعيد حرف مي زد . . تحليلگران درباره پيروزي مي گفتند ، اما بعد از آن مردم فلسطين دچار يك غافلگيري كمرشكن شدند، وضعيت آن روز غزه اينچنين بود . . چطور بگويم؟ همانطور كه خداوند مي فرمايد : (( و مردم را مست مي پنداري در حاليكه مست نيستند اما عذاب خداوند شديد است )). آن روزها صحنه هاي بينوايي و غم را احساس مي كردي . .

*احمد منصور : خود شما در چه حالتي بوديد؟

*احمد ياسين : من هم همين حال را داشتم، من هم جزء همين مردم بودم . . دقيقا مثل آنها.

*احمد منصور : نه . . به عنوان يك راهنما و مربي كه شايد بيش از سايرين ، با اين مسائل آشنا بوديد؟

*احمد ياسين : درست است ، ولي چكار مي كردم؟ وضعيت براي همه مردم دشوار، خطرناك و فاجعه آميز بود . . براي همه مردم ، در واقع اشغالگري اسرائيل، اين بار از سال 1956 هم سخت تر بود با اينكه آنها در سال 1956 هم كشتار به راه انداختند و مردم را آواره كردند اما سال 1967 چيزي بسيار فراتر از اين بود؛ مبارزان را تعقيب كردند، واردخانه هاي ما شدند، مردم را گرفتند و كشتند و فجايع زيادي آفريدند.

*احمد منصور : چه موقع اولين سرباز اسرائيلي را در غزه ديديد؟

*احمد ياسين : طبيعتا آنها در روز نخست، دستشان به ما نرسيد و هنوز به مناطق دوردست دسترسي پيدا نكرده بودند، من در اردوگاه ساحل بودم؛ يهوديان گام به گام پيش مي آيند ، ابتدا وارد مركز غزه شدند و نيروهايشان را در آنجا متمركر كردند و شروع به گشت زني نمودند و آرام آرام از مناطق عمومي دور شدند، روز دوم و سوم به همين ترتيب عمل كردند و بعد از سه چهار روز، جيپهاي اسرائيلي را ديديم كه در حال نزديك شدن به اردوگاه ساحل بودند . . . ، آنها از ترس مقاومت در پيشروي عجله نمي كردند زيرا همچنان مقاومت وجود داشت و با آنها درگير مي شد اما اين مقاومت در حد انتظار ما نبود. پيش از حمله اسرائيل ، مقامات اقدام به توزيع تفنگ در ميان مردم كرده بودند.

*احمد منصور : مقامات مصر؟

*احمد ياسين : بله ، جوانها و گروههايي وجود داشت كه تفنگ داشتند.

*احمد منصور : اين مقاومت به چه شكل بود و چه كساني از آن حمايت مي كردند؟

*احمد ياسين : من مي گويم مقاومت وجود داشت اما در سطحي كه لازم بود قرار نداشت زيرا كسي كه تفنگ داشت وقتي در برابر تانك قرار مي گرفت و . . . اميدش را از دست مي داد، زيرا نمي توانست با تفنگ، كاري از پيش ببرد. يعني آن روحيه معنوي فلسطينيها در سال 1987 كه با سنگ به مقابله با دشمن مي رفتند ، در سال 1967وجود نداشت، اگر ما در سال 1967 همان روحيه انتفاضه 1987 را داشتيم مي توانستيم با سلاحهاي آن زمان ، شگفتي خلق كنيم اما متأسفانه آن روحيه، وجود نداشت.

*احمد منصور : خوب ، جنبش اسلامي اي كه پيش از اين به وجود آن اشاره كرديد ، كجا بود؟

*احمد ياسين : به شما مي گويم كه جنبش اسلامي در وضعيت ضعيفي قرار داشت و علت آن هم ، فشارهاي مصر و حمله دولت اين كشور در سال 1965، دستگيري ها و اعدامهاي 1967 بود. مردم مي ترسيدند و فرار مي كردند، بنابراين وضعيت جنبش اسلامي در غزه بسيار ناگوار بود، در اين سطحي كه شما فكر مي كنيد قرار نداشت ، ما در آن زمان به خاطر يك كتاب اسلامي مبارزه مي كرديم و به خاطر مطالعه يا تدريس آن تحت فشار بوديم؛ پس چگونه مي توانستيم سلاح داشته باشيم؟ ما امكانات تداركاتي نداشتيم . . و براي نبرد آمادگي درستي پيدا نكرده بوديم، با اين حال مي گويم كه ملت ما سرسختانه و خوب مقاومت كرد و شهداي زيادي را تقديم نمود؛ آنها فقط كمبود اسلحه داشتند و از امكانات زيادي برخوردار نبودند ، شهداي ما كه مقاومت كردند و در همه مناطق جنگيدند، كم نبودند، اين وضعيت با سال 1956 اصلاً قابل مقايسه نبود. درگيري تا سال هاي 1970،72 و 73 ادامه داشت، يادم مي آيد كه مبارزان به شهادت مي رسيدند و من يك روز در مسجد العباس به منبر رفتم و خطبه نماز جمعه را ايراد كردم . .

*احمد منصور ( سخنش را قطع مي كند ) : اين قضيه مربوط به كدام سال است ؟

*احمد ياسين : 1970، آنها اردوگاه ساحل را محاصره كردند، با خودم گفتم : بسيار خوب من مي روم خطبه مي خوانم در حاليكه اين جوانها شهيد مي شوند، آنها رزمنده هستند پس چرا من مثل آنها نباشم؟ مسجدي كه در آن خطبه مي خواندم در كنار مركز پليس اسرائيل بود، به منبر رفتم و به يهودي ها حمله كردم و گفتم كه چرا آنها ما را تعقيب مي كنند؟ چرا ما را محاصره كرده اند؟ آنها اردوگاه ساحل را به محاصره درآورده و به قسمتي از آن تجاوز كرده بودند، خدا شاهد است كه بعد از ايراد خطبه ، مردم به خروش درآمدند. خوب حالا مي خواستيم چكار كنيم؟ آنها نمي دانستند چه كنند؟ به من گفتند چكار كنيم ؟ گفتم : لا اقل تظاهرات كنيم. عملاً هم تظاهراتي در آن روز به راه افتاد، به سمت صليب سرخ حركت كرديم و روز بعد اسرائيلي ها محاصره اردوگاه را پايان دادند. اين از فضل الهي نسبت به ما بود، ما در آن زمان با فكر و سلاح مقاومت مي كرديم اما به اندازه كافي مهمات و اسلحه نداشتيم، حتي يكي از مبارزان كه از شاگردانم بود وارد نيروهاي آزاديبخش مردمي شده بود؛ به او گفتم : فرزندم! شما تحت تعقيب هستيد، يعني هر روز مي خواهيد عمليات انجام دهي؟ اين چه كاري است كه مي كني؟ گفت : بله مگر من جز اين نارنجك، چيزي دارم؟ مي خواهم اگر با من درگير شدند، به وسيله آن از خودم دفاع كنم. بله او در بيمارستان الشفاء پنهان شده بود كه او را محاصره كردند و خواستند دستگيرش كنند اما او فرار كرد، وقتي تعقيبش كردند و به او رسيدند نارنجك را به سمت آنها پرتاب كرد، بعد او را به رگبار بستند و نگذاشتند كسي به كمك او برود، همينطور از او خون جاري بود تا اينكه همانجا مرد، يعني حتي نگذاشتند . .

*احمد منصور : آمبولانس به كمك او برود.

*احمد ياسين : بله ، به حمدالله مقاومت خوبي بود و . . .

*احمد منصور( سخنش را قطع مي كند ) : مايليم در سال 1967 باقي بمانيم تا بدانيم نيروهاي اسرائيلي چگونه ، تمام غزه را به تسلط خود درآوردند؟

*احمد ياسين : بعد از آنكه به اردوگاه ساحل رسيدند با ميكروفون اعلام كردند : مردها را در ميدان جمع كنيد. طبيعتاً من دوست نداشتم بيرون بيايم اما گفتم مي خواهم بيرون بيايم و تماشا كنم، يعني مي توانستم به آنها بگويم من بيمارم و بيرون نمي آيم . . دوست ندارم بيرون بيايم اما گفتم نه! بايد بيرون بروم. رفتم و كنار مردم در ميدان نشستم، يهوديان به جمع آوري سلاح پرداختند، مردم نمي خواستند سلاح هايشان را تحويل دهند؛ پس اسرائيلي ها آمدند و ما را در ميدان جمع كردند و به يك خانه رفتند . . آن خانه روبروي ما بود، گفتند : گوش كنيد!در خانه هر كس، اسلحه پيدا كنيم، خانه اش را ويران مي كنيم؛ مواظب باشيد؛ ما همه شهر را جستجو مي كنيم؛ هر كس در خانه اش اسلحه دارد بايد برود و آن را بياورد و هر كس نياورد و در خانه اش اسلحه پيدا شود ، آن را ويران مي كنيم؛ پشت مدرسه، در كنار آن ديوارها يك بمب پيدا شد و ما آن خانه را ويران كرديم.
آنها از حربه جنگ رواني استفاده مي كردند، در برابر چشمان ما، به خانه اي رفتند كه هيچ چيز در آن نبود و هيچكس در آن زندگي نمي كرد، بمبي را در سايبان خانه گذاشتند و آن را منفجر كردند، گفتند : اين خانه را به اين خاطر ويران كرديم كه اسلحه در آن پيدا شده بود. وقتي دو سه بار اين نمايش را براي مردم بازي كردند، گفتند : زود باشيد! هركس اسلحه دارد ، برود و بياورد، مردم . .

*احمد منصور : ترسيدند.

*احمد ياسين : برخاستند و رفتند سلاحهايشان را بياورند. داشتم منفجر مي شدم، مردم از آگاهي كافي برخوردار نبودند و نمي دانستند اسرائيلي ها آن را سركار گذاشته اند. . . در اين خانه در مقابل آنها، اسلحه پيدا كردند و بعد آن را منفجر كردند! ! فقط آنها را سركار گذاشته بودند. خلاصه بسياري از مردم، سلاحهايشان را كه در مخفي كرده بودند، تحويل دادند اما مقداري سلاح باقي ماند و برخي در آن روز مقاومت كردند. يهوديان هميشه از طريق جنگ رواني با ملتها رفتار مي كنند مثلا پيش از ورود، اطلاعيه هاي (( تسليم شويد تا در امان بمانيد )) را توزيع مي كنند، اينجاست كه اهميت آگاهي بخشي مشخص مي شود. . كسي كه مي فهمد محال است تسليم آنها شود.

*احمد منصور : آنها براي تسلط تدريجي خود بر غزه از چه روش يا وسيله اي استفاده مي كردند؟

*احمد ياسين : همانطور كه خدمتتان عرض كردم؛ مثلا امروز مركز را مي گرفتند و فردا نزديكترين نقطه به مركز را تصرف مي كردند، روز بعد نقطه سوم را و به همين ترتيب. . . بعد مردم را جمع مي كردند . . بعد در آموزش و پرورش مي نشستند، مدير آموزش و پرورش را مي آوردند و در كنار او قرار مي گرفتند، بازرسان را مي آوردند و براي آغاز به كار مجدد آموزش و پرورش به مشورت با آنها مي پرداختند و بعد نقشه هايشان را طراحي مي كردند. طبيعتاً مردم مي خواهند غذا بخورند و قوتشان را به دست آورند. اسرائيلي ها مي گفتند : ما آماده ايم حقوق كارمندان را تأمين كنيم، فقط كافي است آنها به سر كارشان بازگردند، طبيعتاً كارمنداني كه در پي نان و حقوق بودند و پيدا نمي كردند، به سر كارشان بازگشتند، معلمها به مدرسه برگشتند و به اين ترتيب اسرائيلي ها آرام آرام سياستشان را پيش مي بردند و كنترل شهر را به دست مي گرفتند. آنها براي هر منطقه، يك افسر اطلاعاتي تعيين كردند كه كارش ثبت و ضبط تمامي موارد لازم و تشكيل پرونده و پي گيري . . . بود. اينجا بود كه مردم مي لغزيدند، به آنها مي گفتند : مي خواهيد تدريس كنيد ما شرايط تدريس را برايتان فراهم مي كنيم به شرط آنكه با ما همكاري كنيد، مي خواهيد براي اتمام تحصيلات مسافرت كنيد، ما زمينه را براي شما فراهم مي كنيم فقط كافي است با ما همكاري كنيد.هر كس درخواستي داشت به او مي گفتند با ما همكاري كن، طبيعتاً هركس نمي پذيرفت، اجازه مسافرت نمي يافت؛ بدين ترتيب بسياري از مردم در اين موارد مي لغزيدند زيرا مسأله ، مسأله زندگيشان بود. ولي اكثريت مردم، اين امر را نمي پذيرفتند، يعني كساني بودند كه به علت عدم همكاري از كار بيكار شدند، بسياري از مردم از تدريس خودداري كردند چون اسرائيلي ها از آنها مي خواستند در خدمت آنها باشند و با آنها كار كنند، خيلي ها اينطور بودند اما برخي ها هم . . . طبيعتاً در ميان هر ملتي ، انسانهاي ضعيف هم وجود دارند، انسانهاي ضعيفي كه ممكن است اجير يهوديان شوند.

*احمد منصور : شما در آن زمان به صورت فردي با اسرائيلي ها در تعامل بوديد يا اينكه به صورت جمعي و از طريق شوراي منتخب يا يك گروه كه از سوي شما ، نامزد انجام اين كار مي شد؟

*احمد ياسين : اسرائيلي ها با همه ملتها و از جمله ملت فلسطين به صورت فردي تعامل مي كنند نه به صورت جمعي ، حتي در زندان هم تمايلي به تعامل جمعي نداشتند، ولي ما در زندان توانستيم اراده خود را بر آنها تحميل كنيم و تنها حاضر به تعامل جمعي با آنها مي شديم به ان ترتيب كه چند تن از فلسطيني ها را به عنوان رهبران خود برمي گزيديم تا با يهوديان مواجه شده و مشكلاتشان را با آنان، حل و فصل نمايند. بنابراين ما در زندان ، تعامل فردي با آنها نداشتيم ولي در مورد مردم كوچه و خيابان، كار دشواري بود كه مردم را جمع كنيد و آنها را در يك مسير قرار دهيد به ويژه اينكه ما پيش از جنگ، سازمان يافته نبوديم و حالت سازماني نداشتيم تا بتوانيم مردم را دور هم جمع كنيم تا با وحدت خود سرسختانه در مقابل دشمن، مقاومت كنند؛ چنين چيزي وجود نداشت.

احمد منصور : مردم از چه زماني، آرام آرام از شوك روز پنجم ژوئن رهايي يافتند و فهميدند كه اسرائيلي ها خانه و كاشانه آنها را به اشغال خود درآورده و ماندگار شده اند؟

*احمد ياسين : طبيعتاً با گذشت روزگار ، مغازه داران دكانهايشان را دوباره بازكردند، كساني كه مقداري كالا انبار كرده بودند، آن را به خيابان آورده و در معرض فروش گذاشتند.يهودي ها كم كم به غزه مي آمدند تا كالاهاي ارزان بازرگانان را - كه در اسرائيل خيلي گران بود - خريداري كنند، آنها همه چيز را با پول رايج خودشان يعني شيكل معامله مي كردند كه اين خيلي بد بود. مردم هم كه در پي زندگي و يك لقمه نان بودند . همه مردم غذا نداشتند ،آنها مي خواستند زندگي كنند اما درآمدي نداشتند. مردم هرروز كه مي گذشت به خود مي آمدند، برخي از آنها اصرار داشتند كه به سركارشان در كلانتري و ساير ادارات بازنگردند و همين كار را هم كردند و تا آخر از كارهاي دولتي پرهيز مي كردند. اگر ما يك سازماندهي خوب داشتيم، تحريم مي كرديم و اشغالگران نمي توانستند به آساني برنامه هاي خود را پياده كنند اما سازماندهي وجود نداشت، چتر حمايتي براي مردم نبود، خوب مردم بايد چكار مي كردند؟ اگر آن موقع يك سازماندهي مناسب در ميان فلسطينيها وجود داشت با همه توان در برابر اشغالگران، مي ايستاديم و بر آنها مي شوريديم. در سال 1987 ما به خاطر سازماندهي به پيش رفتيم زير





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن