تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803667842




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پيامدهاي قيام عاشورا (9)قيام زيدبن على (ع)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پيامدهاي قيام عاشورا (9)قيام زيدبن على (ع)
خبرگزاري فارس:يـكـى از پـيـامـدهـاى مـهم قيام عاشورا و يكى از بزرگ ترين قيام هاى شيعه به رهبرى خاندان پـيـامـبـر(ع) و از اصـلى تـريـن نـهـضـت هـاى اسـلامـى ، قـيـام زيـدبـن عـلى اسـت . در ايـن فصل ، به اختصار به اين قيام اشاره مى كنيم و اثبات مى نماييم كه خمير مايه اصلى اين قيام ، نهضت عاشورا بود.


يـكـى از پـيـامـدهـاى مـهم قيام عاشورا و يكى از بزرگ ترين قيام هاى شيعه به رهبرى خاندان پـيـامـبـر(ع) و از اصـلى تـريـن نـهـضـت هـاى اسـلامـى ، قـيـام زيـدبـن عـلى اسـت . در ايـن فصل ، به اختصار به اين قيام اشاره مى كنيم و اثبات مى نماييم كه خمير مايه اصلى اين قيام ، نهضت عاشورا بود. او به پيروى از جدش ، امام حسين (ع)، و براساس اهداف ايشان قيام كرد و قيامش موجب سقوط دولت امويان گرديد.(366)

مشخصات زيد(ع)

نام : زيد؛

پدر: امام على بن الحسين ، زين العابدين ، امام چهارم شيعيان (ع)؛

مـادر: غـزاله يـا جيداء(367) / جيّد(368) / حوراء(369)؛ او كنيزى ارزشمند بود كه مختاربن ابى عبيده در زمان حاكميّت خود در عراق ، او را به عنوان هديه براى امـام سـجـّاد(ع) فـرسـتـاد. ايـن بـانـو از شـخـصـيـت هـاى بـرجـسـتـه اهـل بـيـت (ع) است و امام باقر(ع) به زيد فرمود: (لَقَد اَنْجَبَتْ اُمُّ وَلَدَتْكَ يا زَيد) (يعنى : اى زيـد، مـادرت فـرزنـدى نجيب زاده است .) اين بانو از امام سجاد(ع) داراى چهار فرزند شد؛ سه پسر و يك دختر به نام هاى عمر، على ، زيد(ع) و خديجه .(370)

تـاريـخ ولادت : روز ولادت زيـدبـن عـلى (ع) مـشـخـص نـيـسـت و در سـال ولادتـش بين مورّخان اختلاف نظر است . بيش تر علماى بزرگ و مورّخان معتبر در اين مطلب اتـّفـاق نـظـر دارنـد كـه مـدّت عـمـر مـبـارك زيـد(ع) چـهـل و دو سـال بـوده و تـاريـخ شـهـادت او 121 ه‍ . ق اسـت . شـيـخ مـفـيـد،(371) شـيخ طوسى ،(372)مـسـعـودى ،(373) ابـوالفرج اصفهانى ،(374) و طبرى (375) بـر ايـن نـظـرنـد. بـنـابـرايـن ، اگـر مـدّت عـمـر او را از سـال شـهـادت كـسـر كـنـيـم ، سـال 79 بـه دسـت مـى آيـد كـه مـمـكـن اسـت سال ولادت او باشد. واللّه اعلم .

نور اميد

او در زمانى سخت و دوره اى وحشت بار چشم به جهان گشود؛ در زمانى كه بنى اميّه در اوج قدرت و عـمـّالشـان يـكّه تاز كشور وسيع اسلامى آن روز بودند. در آن زمان ، آزاديخواهان علوى ، به ويـژه بـزرگـان آنـان و تـنـهـا يـادگـار امـام حـسـين (ع) ـ يعنى : امام سجّاد(ع) ـ در فشار سخت سـيـاسى بودند، عمّال حكومت جور همه فعّاليّت هاى آن حضرت را زيرنظر داشتند و نه تنها از بـيـان احـكـام الهـى مـمـنـوع بـود، بـلكـه تـمـاس ايـشـان بـا مـردم نـيـز بـه شـدّت كنترل مى شد.

زيدبن على (ع) در دوره اى پا به عرصه وجود نهاد كه ملّت در بند كشيده مسلمان آن روز آرزوى فـرمـانده اى لايق از خاندان على (ع) را در دل داشتند. فاجعه عاشورا و كشتار مردم مدينه و آتش زدن كـعـبـه و ديـگـر جـنـايـات علنى حكّام اموى و رواج فساد و فحشا در دربار حكومتى بنى اميّه بـراى مـردم عـقـده اى شـده بـود كـه جـز بـا قـيـامـى بـزرگ و خـونـيـن و انـتـقـامـى هـمـه جـانبه قابل گشودن نبود.

در چنين محيطى حسّاس و پرخفقان ، هنگام طلوع فجر، نور در خانه كوچك امام على بن الحسين (ع) در مـحـله بـنـى هـاشـم مـديـنـه درخـشـيـد و ولادت نـوزادى را بـشـارت داد.اين نور بعدها نه تنها دل هاى تاريك و ماءيوس و بازداشت گاه ها و زندان ها را روشن ساخت ، بلكه شعاع فروزان آن از قـرون و اعـصـار گـذشت و در تاريخ اسلام همچون مشعلى تابناك و جاويد در قلب انقلابيان مـسـلمـان درخـشـيـدن گـرفـت و راه پـر فـراز و نـشـيـب نـهـضـت هـاى اصيل اسلامى را رهنمون گشت .

عـصـر امـام سـجـاد(ع) و دوران ولادت زيـد عـصـر نـهـضـت هـا و خـون خـواهـى هـا و قـتـل و كـشـتـارهـا بود. نهضت مقدّس مختار، كه صرفاً براى خون خواهى شهداى كربلا بود، با عـنـايـت و اشـارت حـضـرت سـجـّاد(ع) و قـيام توّابين نيز پيش از آن ، با همين انگيزه به وقوع پـيـوسـت و حتّى قيام ابن زبير و ديگر نهضت ها نيز بهانه اى از واقعه عاشورا داشتند. در چنين شرايطى ، زيدبن على بن الحسين (ع)، قهرمان خون خواه شهيدان ، پا به عرصه وجود نهاد.

روايت ابو حمزه ثمالى

ابـو حـمـزه ثـمـالى ، يـار وفادار امام سجّاد(ع)، مى گويد: سالى به زيارت خانه خدا مشرّف شـدم . پـس از زيـارت ، بـه مـديـنـه رفـتـم و خـدمت امام سجّاد(ع) رسيدم . امام (ع) فرمود: (اى ابـوحـمـزه ، خـوابـى ديـده ام ، بـرايـت تعريف كنم : خواب ديدم در بهشت هستم و از همه نعمت هاى الهـى بـرخوردار، حوريّه اى در كنارم بود، ندايى شنيدم كه مى گفت : اى على بن الحسين ، زيد بـراى تـو مـبـارك باشد.(376) زمان زيادى نگذشت كه مختار كنيزى را كه زيد از او به دنيا آمد به عنوان هديه براى امام سجّاد(ع) فرستاد.(377)

ابو حمزه مى گويد: سال بعد، پس از اعمال حج ، به مدينه رفتم و خدمت امام (ع) رسيدم : نوزاد زيبايى در آغوش آن حضرت بود. امام (ع) اين آيه را برايم خواند:

(هذا تَاءويلُ رُؤ ياىَ مِن قبلُ قَدْ جَعَلَها رَبّى حَقّاً)(378)

اين تاءويل خوابى بود كه ديدم . خداوند آن را درست قرار داد.

و سپس فرمود: اين فرزند من ، زيد است .(379)

پيش گويى هاى اهل بيت (ع)درباره زيد(ع)

نام مقدّس زيد(ع) و ويژگى ها و فضايل و ماجراى شهادت او از پيش ، به وسيله پيامبر(ص) و ائمـّه مـعصومين (ع) پيش گويى شده بود: روايات متعددى در اين زمينه در دست است كه به طور خلاصه ، به برخى از آن ها اشاره مى شود:

روزى پـيـامـبـر(ص) خـطـاب بـه فـرزنـدش ، امام حسين (ع)، فرمود: (اى حسين ، از صلب تو، فـرزندى به دنيا مى آيد (يا قيام مى كند) كه (زيد) ناميده مى شود. او و يارانش در روز قيامت بـر ديـگـران بـرتـرى دارنـد و بـا چـهـره هـاى نـورانـى مـحـشـور مـى شـونـد و بـدون حـسـاب داخل بهشت مى گردند.)(380)

در روايت ديگرى ، امام سجّاد(ع) قيام و شهادت زيد(ع) و مكان بردارزدن جسد او را خبر داده و با جملاتى رسا و سنگين ، به مقام معنوى و درجات عالى اخروى او اشاره كرده اند:

(او قيام مى كند و در كوفه به شهادت مى رسد و در كناسه به دارش مى زنند و پس از دفن ، بـدن او را از قـبـر خـارج مـى سـازنـد، درهـاى آسـمـان بـراى عـروج روحـش گـشـوده مى گردد و اهل آسمان و زمين از ملاقات او شاد مى شوند.)(381)

روزى رسول خدا(ص) خطاب به زيدبن حارثه ، يكى از اصحاب خود، فرمودند:

(اى زيـد، نـزديـك مـن بـيـا. نـام تـو سبب شده كه محبّتم به تو بيش تر شود؛ زيرا تو همنام محبوبى از اهل بيت من هستى .)(382)

پيامبر(ص) همچنين فرمودند:

(مـردى از خـاندان من به شهادت مى رسد. چشمى كه به عورت او بنگرد، روى بهشت را نخواهد ديد.)(383)

دليـل ايـن سـخـن پـيـامـبـر(ص) ظـاهـراً آن اسـت كـه بـدن مـقـدس زيـد قـريـب چـهـار سال برهنه بر دار آويخته بود.

ابوذر غفارى مى گويد:

روزى پيامبر(ص) را منقلب و گريان ديدم ، علّت را پرسيدم . حضرت فرمود:

(جـبـرئيـل بـه من خبر داد كه از صلب فرزندم ، حسين ، پسرى به دنيا مى آيد به نام (على)كـه فرشتگان او را زين العابدين لقب داده اند و از او فرزندى به وجود مى آيد به نام زيد و او به شهادت مى رسد.)(384)

جريربن حازم نقل مى كند: (پيامبر خدا(ص) را در عالم خواب ديدم ، در حالى كه به درختى كه زيـدبـن على را به آن دار زدند، تكيه داده بود و با حالت تعجّب ، مى فرمود: آيا با فرزندم اين چنين رفتار مى كنيد؟)(385)

امام اميرالمؤ منين (ع) ضمن خطبه اى كه خبر از آينده مردم كوفه مى دهد، مى فرمايد:

(... و حـاكـمـى بـه نـام (يـوسـف بـن عـمـر) بـر سـر كـار مـى آيـد و در مـقـابـل او، مـردى از خـانـدان مـا قـيـام مـى كـند. او را يارى كنيد؛ زيرا او مردم را به حق دعوت مى كند...)

بعدها مردم به هم مى گفتند: او همان زيدبن على (ع) است .(386)

در خبر ديگرى اميرالمؤ منين (ع) فرمودند:

(... در پـشـت شـهـر كـوفـه ، مـردى بـه نـام (زيد) قيام مى كند، چهره او را ابّهتى خاص فرا گـرفـتـه و آن ابـّهـت حـكـومـت و رهـبـرى اسـت . جـز كـسـانـى كـه چـون او عمل كنند، هيچ يك از پيشينيان و آيندگان به مقام (والاى)وى نمى رسند. روز قيامت ، او و يارانش در حـالى كـه طـومـار يـا چـيـزهـايـى شـبـيـه آن در دسـت دارنـد، محشور مى شوند، عبور مى كنند، فرشتگان به استقبال آنان مى آيند و به خلايق مى گويند: اينان همپيمانان درست كاران و دعوت كنندگان به حقّند. و پيامبرخدا(ص) از آنان استقبال مى كند و مى فرمايد: فرزندانم ، شما به وظايف خود عمل كرديد. پس بدون حساب ، وارد بهشت شويد.)(387)

روزى امـيـرالمـؤ منين (ع) در كوفه ، از مكانى كه بعدها زيد(ع) را در آنجا به دار آويختند، مى گذشت . حضرت توقّف نمودند و بى اختيار گريستند. اصحاب علّت گريه را پرسيدند. امام (ع) فرمود:

(اِنَّ رَجلاً مِنْ وُلْدي يُصلَبُ في هذا الموضعِ.)

مردى از فرزندانم در اين جا به دار آويخته مى شود.(388)

همچنين اميرالمؤ منين (ع) فرمود:

(پـيـامبر خدا(ص) شهادت فرزندم ، حسين (ع)، و به دار آويخته شدن فرزند او، (زيدبن على بن الحسين (ع) را به من خبر داد. من عرض كردم : آيا راضى به شهادت فرزندت مى باشى ؟ فرمود: آنچه خداوند درباره فرزندم حكم كند تسليم و خشنودم . آن گاه دست هاى خود را به دعا بـلنـد كرد و فرمود: من دعا مى كنم ، تو آمين بگو. و او دعايى كرد و من آمين گفتم . سپس فرمود: جبرئيل به من بشارت داد كه دعاى ما مستجاب است .)(389)

حـبّه عرنى ، از ياران اميرالمؤ منين (ع)، مى گويد: روزى من و اصبغ ‌بن نباته ، همراه على (ع) از مـحل گندم فروشان و قصّابان كوفه ، كه در آن وقت بيابانى بود، مى گذشتيم ، امام (ع) آهـنگ مسجد كوفه را داشت ، ولى مرتب به آن سو و جملاتى با خود زمزمه مى كرد. گوش دادم ، مـى فـرمـود: (پـدرم فدايت ، پدرم فدايت .) اصبغ سبب گريه و زمزمه ايشان را پرسيد، امام بـه اطـراف نـگـريـسـت . كـسـى نـبـود. آن گـاه فـرمـود: پـيـامـبـر خـدا(ص) بـه وسـيـله جـبـرئيـل از جـانـب خـدا، بـه مـن خـبـر داد كـه در آيـنـده ، فـرزنـدى از نسل من به وجود مى آيد ـ كه هنوز پدر و مادر او متولّد نشده اند. آن فرزند، خداوند را ملاقات مى كـنـد، در حـالى كـه بـراى او غضب كرده و خداوند از او خشنود است . او را در همين جا مُثلِه مى كنند (اعـضـاى بـدنـش را قـطـعـه قـطـعـه مـى سـازنـد) كـه بـا احـدى بـا ايـن وضـع دل خـراش نـه پـيش از او و نه پس از او چنين رفتارى نكنند. صلوات خدا بر روح او و همرزمانش باد.)(390)

ابـو حـفـص مـكّى ، از امام حسين (ع) نقل كرده است كه فرمود: (پدرم به من خبر داد كه مردى از ما بـه نـام (زيـد) قـيام مى كند و به شهادت مى رسد. پس در آسمان ، ملك مقرّبى و نبى مرسلى نـيـسـت ، مـگـر آن كـه بـا روح او مـلاقـات مـى كـنـد، هـمـانـا اهل آسمان او را بالا مى برند.)(391)

امام سجّاد(ع) به ابو حمزه ثمالى فرمود: (اى ابا حمزه ، اگر پس از من زنده بمانى ، خواهى ديـد كه اين پسر (اشاره به فرزندش ، زيد) در ناحيه اى از نواحى كوفه كشته مى شود و او را دفـن مـى كـنـنـد و پس از دفن ، دشمنان بدن او را از قبر بيرون مى آورند و در مكانى به نام (كـنـاسه)برهنه به دارش مى زنند. سپس بدن وى را از دار پايين مى آورند و مى سوزانند و آن گـاه قطعات سوخته بدن او را مى كوبند و به صحرا مى پاشند.) و ابوحمزه همه اين ها را مشاهده كرد.(392)

مردى به نام (خالد) مى گويد:

(در مـحـضر امام چهارم (ع) نشسته بوديم ، امام فرزندش ، زيد، را صدا زد اين كودك با شتاب بـه سـوى پدر مى آمد كه ناگاه به زمين خورد و صورتش آسيب ديد و خون از آن جارى شد. امام بـى درنـگ ، او را از زمـيـن بـلنـد كـرد و در حـالى كـه خـون را از رويـش پـاك مـى كـرد، بـا دل سـوزى ، فـرمـود: عـزيزم ، تو را در پناه خدا قرار مى دهم از اين كه تو همان زيدى باشى كه در كناسه كوفه به دار آويخته مى شود.)(393)

يونس بن جناب نقل مى كند:

خـدمـت امـام بـاقـر(ع) بـه مـكتب مى رفتيم . روزى امام ، زيد را طلبيد و به او بسيار ابراز محبت نـمـود و گـرم گـرفـت و آن گـاه وى را در آغـوش خـود فـشـرد و بـا حـالتـى آميخته با اندوه و تـاءثـر، فـرمود: برادر عزيز، تو را در پناه خدا قرار مى دهم از اين كه همان شخصى باشى كه در كناسه كوفه به دار آويخته مى شود.)(394)

امام پنجم در تكريم زيد(ع) فرمودند:

(هذا سيّدُ اَهلِ بيته والطالِبُ بِاَوتارهِم .)

اين بزرگِ خاندان خويش است و به خون خواهى آنان برخواهد خواست .(395)

همچنين آن حضرت براى زيد دعا مى كرد و مى فرمود:

(اَللَّهُمَّ اشدُد اَزْرى بِزَيْدٍ)

خدايا، پشت مرا به زيد قوى گردان .(396)

مـردى از اصحاب امام صادق (ع) با نام معلّى مى گويد: (خدمت امام صادق (ع) نشسته بوديم ، نـاگـاه زيـد وارد شـده با دو دستش دو طرف در اتاق را گرفته بود. امام با لحن محبّت آميزى ، بـه وى فـرمـودنـد: (عمو جان ، تو را در پناه خدا قرار مى دهم كه همان شخصى باشى كه در كـنـاسـه به دار آويخته مى شود.) مادر زيد، اين سخن را شنيد و گفت : اين سخن را از روى حسد گـفـتـه اسـت . امـام فـرمـود: (اى كاش از روى حسد بود.) و سه بار تكرار نمود. سپس امام به سـرگـذشت قيام و شهادت زيد اشاره كرد و فرمود: (پدرم از جدّم ، خبر داد كه فرمود: مردى از فرزندانم به نام زيد(ع) قيام مى كند، در كوفه به شهادت مى رسد، در كناسه او را به دار مى زنند، بدن او را از قبر بيرون مى آورند. سپس ‍ امام ، بقيه حديث را، كه در عظمت مقام زيد است ، بيان نمود و اضافه كرد: براى روح او، درهاى عالم بالا گشوده مى شود و فرشتگان آسمان از روح او شاد مى شوند.)(397)

فضايل زيد

1ـ مقام علمى

زيـدبـن عـلى (ع) از شـخـصـيـّت هاى برجسته اهل بيت (ع) بود. او يكى از بارزترين چهره هاى عـلمى و درخشان اسلام به شمار مى آيد. زيد(ع) در احكام الهى ، فقيهى عميق و دانشمندى سترگ بود. علم سرشار و دانش بى كران او زبانزد خاص و عام بود. مقام علمى زيد(ع) چنان معروف و مـسـلّم بـود كـه او را (عـالم آل مـحـمـّد(ص))و يـا (فـقـيـه اهل بيت (ع) لقب)داده بودند.

امام صادق (ع) فرمود: (خدا زيد را رحمت كند. او عالمى درستكار بود.)(398)

امام هشتم درباره او مى فرمايد:

(اِنَّهُ مِنْ عُلَماءِ آلِ مُحمَّد(ص).)

او از علماى آل محمّد(ع) بود.(399)

روايات متعدّدى از ائمّه اطهار(ع) درباره مقام علمى او رسيده است .

ابـو حـنيفه ، پيشواى مشهور اهل سنّت ، درباره او مى گويد: (من در معاصرانش ؛ فقيه تر از او نـديـدم .)(400) البـتـه ايـن سـخـن ابـوحنيفه است و قطعاً امام صادق (ع) بالاتر از زيد(ع) بودند و ابوحنيفه نظير اين سخن را درباره امام صادق (ع) نيز گفته است .

شـيـخ طـوسـى مـى گـويـد: عـلمـاى اسـلام بـر فـضـيـلت و وثـاقـت و ورع و عـلم و فـضـل وى اتـّفـاق نـظـر دارنـد.(401) ايـشان در كتاب فهرست نيز از عمربن موسى نـقـل مـى كـنـنـد كـه گـفت : (هيچ كس را در تشخيص آيات قرآن از ناسخ و منسوخ و برگرداندن متشابه آن به محكم ، همچون زيدبن على نديدم .)(402)

ابـن حـجـر، ذهـبـى ، ابـن تـيـمـيـّه ، هـيـثـمـى و ابـن شـبـّه از عـلمـاى اهل سنّت ، درباره مقام علمى او گفته اند:

(اِنَّهُ مِن اَكابِرِ الْعُلَماءِ وَ اَفاضِلِ اَهْلِ البيتِ فِى العِلْم والفقهِ.)

زيد از بزرگان علما و فضلاى اهل بيت در علم و فقه است .

زيـدبـن عـلى (ع) عـلوم خود را از سرچشمه زلال ولايت و از سه امام بزرگ و معصوم ـ امام سجّاد، امام باقر و امام صادق (ع) گرفته بود.(403)

زيد(ع) انيس كتاب خدا بود و از اين رو، لقب (حليف القرآن)داشت .(404) او مفسرى بزرگ در علم قرآن و صاحب قرائتى خاص بود.(405) امام صادق (ع) فرمودند:

(كانَ واللَّهِ اَقرَءُنا لِكتابِ اللَّهِ.)

بـه خـدا سـوگـنـد، او در مـيـان مـا بـيـش از هـمـه بـه قـرائت قـرآن اشتغال داشت .(406)

البته مقصود امام (ع) در ميان بنى هاشم است ، و گرنه قطعاً مقام امام برتر است .

زيـدبن على (ع) در زندان ، تفسير قرآن مى گفت و در مجالس بحث و احتجاج ، كسى به پاى او نمى رسيد. رواياتى نيز در اين باب موجود است .(407)

او محدّثى بزرگ بود و رواياتش در كتب اربعه ، بيش از شصت و يك روايت است . طريق صدوق به زيد(ع) در اسناد روايت ، صحيح مى باشد.(408)

زيـدبـن عـلى (ع) از روات كـتـاب ارزشـمـنـد صـحـيـفـه سـجـّاديـّه اسـت كـه مـاجـراى مـفـصـّل آن در مـقـدّمه اين كتاب آمده است . او صحيفه را با املاى پدرش ، امام سجّاد(ع) به رشته تحرير درآورد.(409)

بـسـيـارى از فـقـهـا و مـحـدّثـيـن عـصـر امـام صـادق (ع) از زيـدبـن عـلى (ع) حـديـث نقل كرده اند.(410)

2ـ مقام زهد و تقوا

زيدبن على (ع) مظهر زهد و تقوا بود. او، خود فرمايد: (به خدايى كه عالم به باطن زيداست سوگند كه زيدبن على از زمانى كه چپ و راست خود را شناخته ، حرامى مرتكب نشده است .)

امـام صـادق (ع) دربـاره اش فـرمـود: (كـان مـُؤ مـنـاً و عـارفـاً...) (يـعـنـى : او با ايمان و معرفت بـود.)(411) قـيـام او نيز براى رياست و حكومت نبود، بلكه براى انتقام خون شهداى كـربـلا و امـر بـه معروف و نهى از منكر بود(412) و در صورت پيروزى ، حكومت را بـه (رضـاى آل مـحـمـّد(ص) (امام صادق (ع) تحويل مى داد. امام صادق (ع) فرمود: (اگر او پيروز مى شد، به عهد خود وفا مى كرد و مى دانست كه با حكومت چه كند.)(413) امام هـشـتـم نـيـز فرمود: (زيد چيزى براى خود نمى خواست و مدّعى چيزى كه حقّ او نبود، براى خود نبود. او مردم را به (الرضا من آل محمّد) دعوت مى كرد.)(414)

آن گـاه كـه خـبـر شـهـادت زيد(ع) به امام صادق (ع) رسيد، بيش از همه براى او اشك ريخت و طلب رحمت كرد و از او به پاكى و عظمت ياد مى نمود.(415)

شـيـخ مـفـيـد گـويـد: زيـدبـن عـلى (ع) پـس از بـرادرش ، امـام بـاقـر(ع) از هـمـه افضل بود. او مردى عابد و وَرِع و فقيه و شجاع بود.(416)

يحيى بن زيد، فرزند شهيد و قهرمان او، به متوكّل بن هارون گفت : (مى خواهم از پدرم و زهد و عـبـادتـش بـرايت تعريف كنم : او روزش را تا آن جا كه مى توانست ، نماز مى خواند و شب كه فـرا مـى رسـيـد، خـواب مـخـتـصـر و سـبـكـى داشـت ؛ بـرمـى خـاسـت و در دل شـب بـه نماز مشغول مى شد، آن قدر تضرّع و خشوع در نماز داشت و اشك مى ريخت تا صبح مـى دميد و پس از نماز صبح ، سر به سجده مى گذارد و سپس به تعقيبات نماز مى پرداخت تا آفـتـاب هـمـه جـا را مـى گـرفـت . آن گـاه بـرمـى خـاسـت و بـه دنـبـال كـارهـايـش مـى رفـت . يـك سـاعـت بـه ظـهـر مـانـده هـم بـه مـصلاّى خويش باز مى گشت و مشغول عبادت مى شد. تا غروب مشغول بود و سپس نماز مغرب و عشا را مى خواند.)

متوكّل پرسيد: آيا او تمام روزها را روزه مى گرفت ؟

يحيى گفت : (نه ، در هر سال ، سه ماه و در بقيّه ماهها سه روز را روزه مى گرفت (غير از روزه واجب) .(417)

آرى ، او مبارزى شب زنده دار و عابدى شجاع و شهيدى ممتاز بود.

فلسفه قيام زيد

علت اصلى قيام زيد(ع) را مى توان در دو نكته خلاصه كرد:

الف ـ انتقام خون شهداى كربلا

هـمـان گـونـه كـه در مـقـدّمـه نـيـز اشـاره شـد، قـيـام مـقـدّس امـام حـسـيـن (ع) و حـادثـه دل خـراش كـربـلا عليه دستگاه بيدادگر بنى اميّه ريشه اصلى بسيارى از قيام ها و نهضت ها و خـون خـواهـى هـا بـر ضـدّ جـنايت كاران حاكم بود. قيام آن حضرت (ع) مشعلى بود كه خاموشى نـداشـت و سـيدالشهدا(ع)، خود اين مشعل را به پرچمداران نهضت هاى آزاديبخش و مجاهدان راه خدا داد.

پـس از قيام عاشورا، قيام هاى مسلّحانه و خونينى بر ضدّ دشمنان اسلام و به عنوان خون خواهى امام حسين (ع) و شهيدان راه خدا به وجود آمد كه سرانجام ، منجر به هلاكت بنى اميّه و سقوط آنان گـرديـد. پـس از شـهـادت امـام حـسـيـن (ع) و يارانش ، چنان موج نفرت و بغض و عداوت بر ضدّ دشمنان اهل بيت (ع) بالا گرفت كه تاريخ كم تر نظير آن را به ياد دارد. در واقع ، مى توان گفت ، كه قيام عاشورا سرمشق بسيارى از مجاهدت ها و نبردها عليه ظلم و بيدادگرى و بى دينى بـود. و هـنوز هم خون آن عزيزان مى جوشد و مردم را به راه شرافت و عزّت و آزادگى دعوت مى كند.

چـنـد صباحى از حادثه خونين عاشورا نگذشته بود كه روح انتقام و خون خواهى امام حسين (ع) و يـارانش در كالبد جمعى از شيعيان بيدار دميده شد. هنوز سران بنى اميّه از پيروزى ظاهرى خود در كـربـلا لذّتـى نـبرده بودند كه فريادهاى اعتراض و انتقام از گوشه و كنار كشور پهناور اسلامى ، به ويژه نواحى نزديك به سرزمين شهيدان ، بلند شد.

در فـصول گذشته ، شرح برخى از اين قيام ها و حركت ها آمد. امّا پس از آن ها، انقلابى بزرگ تر، عظيم تر و با شكوه تر، انقلابى الهى به رهبرى يكى از قهرمانان و فرزندان امام حسين (ع) بـه پا خاست ؛ انقلابى كه اركان رژيم اموى را درنورديد و تا دفن اجساد سران بنى اميّه و ويـرانـى كـاخ ‌هـاى آنـان از پـاى نـنـشـسـت ؛ و آن ، قـيـام زيـدبـن عـلى ، خـونـخـواه بـزرگ اهل بيت (ع) بود.

امام باقر(ع) زيد(ع) را خون خواه شهيدان مى ناميد و مى فرمود:

(هذا سيّدٌ مِنْ اَهلِ بيتهِ والطّالِبُ باَوْتارِهِم)

اين بزرگى از خاندان خويش و خونخواه آنان است .(418)

فلسفه قيام زيد(ع) و يكى از اهداف آن خون خواهى شهيدان كربلا بود. او خود مى فرمود:

(اِنَّما خَرَجْتُ عَلى بَنى اُميَّة الَّذينَ قَتَلُوا جَدِّيَ الْحُسَيْنَ.)

من بر ضدّ آنان كه با جدّم ، حسين (ع)، جنگيدند قيام كرده ام .(419)

او جـنگ با فرزندان معاويه و مروان را يكسان مى دانست و جنايات هشام ، خليفه سفاك اموى را كم تـر از جـنـايات يزيد نمى شمرد. وى ضمن قيام خود، علّت نبرد خويش را ريشه كن كردن شجره خبيثه بنى اميّه ذكر كرد؛ همان هدفى كه جدّش ، امام حسين (ع) داشت و فرمود:

(اِنـّمـا خَرَجْتُ عَلى بَنى اُمَيَّةَ الَّذينَ قَتَلُوا جَدِّيَ الْحُسَيْنَ وَ اَغارُوا عَلَى الْمَدينَةِ يَوْمَ الْحَرَّةِ، ثُمَّ رَمَوْا بَيْتَ اللّهِ بِحَجرِ الْمَنْجنَيقِ وَ النّارِ.)

من بر كسانى خروج كرده ام كه با جدم ، حسين (ع) جنگيدند و به مدينه حمله ور شدند و كعبه را با منجنيق سنگ باران كردند و به آتش كشيدند.(420)

بـه دليـل آن كـه انـتـقـام كـامـل از دشـمـنـان اسـلام و اهـل بـيـت پـيـامـبر(ع) گرفته نشده بود و بازماندگان اموى پس از نهضت توّابين و مختار و ديگران هنوز بر اريكه قدرت نشسته بودند، آتش شعله ور انتقام فروكش نكرده زيد مشعلدار اين نهضت گرديد.

شيخ مفيد در ارشاد، يكى از علل نهضت زيد(ع) را خون خواهى جدّش ، امام حسين (ع)، مى داند و مى نويسد: (هدف او، خونخواهى امام حسين (ع) بود.)(421)

طـبـرسـى در اَعـْلامَ الْوَرى مـى فـرمـايـد: (او بـه خـون خـواهـى امـام حـسـيـن (ع) قـيـام كرد.)(422)

امر به معروف و نهى از منكر

از جـمـله فـرايض مهمّ اسلامى و پراهميّت ترين احكام قرآن (امر به معروف)و (نهى ازمنكر) اسـت . آيات متعدّدى از قرآن براى اصلاح جامعه و ريشه كردن فساد، ما را به امر به معروف و نهى از منكر دعوت مى كند. جهاد و قيام عليه جنايت كاران و مفسدان روى زمين مرتبه اى از امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكر است . بنا بر دستور اسلام ، امر به معروف و نهى از منكر پس از طى مراحل و مراتب مسالمت آميز و عدم تاءثير آن ، بايد با قدرت اجرا شود و اين همان جهاد و قيام است .

زيدبن على (ع)، كه خود شخصيّتى فوق العاده و عالم به تمام شرايط و خصوصيّات امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـكـر بـود، وظـيـفـه خـود ديـد كـه هـمـانـنـد جـدّش ، امـام حـسـيـن (ع)، در مقابل دستگاه جنايت كار بنى اميّه بايستد و به همان دليلى كه حضرت ابى عبدالله الحسين (ع) قـيام كرد، وى نيز قيام كند. در واقع ، مى توان گفت ، اگر كسى قيام خونين عاشورا به رهبرى حـسين بن على (ع) و يارانش را خوب بررسى كند و فلسفه آن را به دست آورد، به آسانى مى تواند بگويد قيام زيدبن على (ع) پيروى از نهضت مقدّس حسين (ع) بوده است .

وجـه تـشـابـهِ بـسيارى بين اين دو نهضت (نهضت عاشورا و نهضت زيدبن على (ع) به چشم مى خورد؛ همان گونه كه امام حسين (ع) فلسفه نهضت خود را امر به معروف و نهى از منكر بيان مى كرد و مى فرمود:

(... انـّمـا خـَرَجـتُ لِطـَلَبِ الاِصـْلاحِ فـى اُمَّةِ جـَدّي مـحـمـّد(ص) اُريـدُ اَن آمُرَ بالمَعْروفِ و اَنهى عَنِ المُنْكَرِ...)(423)

من براى اصلاح امّت جدّم قيام كرده ام . مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم .

زيد بن على (ع) نيز همين راه و منطق را داشت .

مـردى بـه نام عبدالله بن مسلم مى گويد: با زيد(ع)، آهنگ زيارت خانه خدا كردم . شب كه فرا رسـيـد و سـتـارگـان زيبا در آسمان چشمك مى زدند، زيد(ع) رو به من كرد و گفت : عبداللّه ، آن سـتـاره هـا را مـى بـيـنـى ؟ گـفتم : نه . فرمود: كسى مى تواند به آن دست يابد؟ گفتم : نه . فرمود:

(لَوَدَدْتُ اَنَّ يـَدى مـُلْصِقَةٌ بِها فَاَقعَ اِلىَ الاَْرْضِ اَوْ حَيْثُ اَقَعُ فَاءَتَقَطَّعُ قِطْعَةً قِطْعَةً وَ اَنَّ اللّهَ اَصْلَحَ بَيْنَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ(ص).)

به خدا قسم ، دوست دارم كه دستم به آن ها بچسبد و از آن جا به زمين يا به هر جايى پرتاب گـردم و بـدنـم قـطـعـه قـطـعـه شـود و در مـقـابـل ، خـداونـد بـيـن امـّت مـحـمـّد(ص) را اصـلاح كند.(424)

هـمـان گـونـه كـه قـيـام امـام حسين (ع) بر ضدّ يزيدبن معاويه يك فريضه دينى بود، نهضت زيـدبـن عـلى (ع) نـيـز در چـنين شرايطى قرار گرفت و او نيز بر ضدّ حكومت فاسد و منحرف اموى قيام كرد. هدف زيد(ع) امر به معروف و نهى از منكر و خون خواهى امام حسين (ع) بود.

شيخ مفيد درباره علّت قيام زيد(ع) مى فرمايد: او با شمشير قيام كرد تا امر به معروف و نهى از منكر كند و انتقام خون امام حسين (ع) را بگيرد.(425)

مـرحـوم شـهـيـد هم در كتاب قواعد، مبحث امر به معروف و نهى از منكر، قيام زيد(ع) را به عنوان نمونه ذكر مى كند.(426)

و راوندى مى گويد: قيام او در راه امر به معروف و نهى از منكر بود.(427)

در وقـايـع الايّام خيابانى آمده است : علّت ديگر، كه به آن اشاره شد، امر به معروف و نهى از منكر بود كه در ايام خلفاى بنى اميّه ارتكاب مناهى و محرّمات و فسق و فجور چنان شيوع يافته بود كه در هيچ زمانى آن شياع و آن اوضاع مشهود نبود.(428)

بـه نظر علاّمه مقرّم نيز اگر نهضت هاشميان نبود و آنان در اطراف و نواحى قيام نكرده بودند، همه زحمات رسول اكرم (ص) كه در راه تبليغ اسلام انجام داده بود، از بين مى رفت . اين نهضت ها به مردم احساس و شعور بخشيد، رهبران نهضت ها خود را در مشقّت مى انداختند و در راه دين به جـهاد مى پرداختند و با ستمگران مى جنگيدند و اين رهبران به راهنمايى افرادى شايسته همانند پيامبر و يا وصىّ پيامبر قيام مى كردند.(429)

در محبوبيّت بسيارى از اين قيام ها و نهضت هاى حق طلبانه در نزد ائمّه معصوم (ع) شكى نيست . روايـات مـتـعـدّدى نـيـز از مـعـصـومان (ع) در تحريض مردم به قيام و جهاد و انتقام و خون خواهى شهداى مظلوم خاندان پيامبر(ع) آمده كه همگى نشانگر اين حقيقت است كه ائمّه دين (ع)، همه در اين موارد، از حادثه عاشورا و خون مقدّس ‍ امام حسين (ع) مايه مى گذاشتند.

قيام زيد؛ ماءذون از سوى امام (ع)

پيش از اين يادآور شديم كه قيام زيد(ع) به خون خواهى امام حسين (ع) و براى امر به معروف و نـهـى از مـنكر بود. از آن جا كه مساءله قيام و كشتن و كشته شدن از نظر اسلام اهميّت بسيارى دارد و بـايـد صـددرصـد اطمينان به صحّت كار داشت ، در اين موارد، اذن شرعى لازم است . قيام زيـد(ع) هـم در عـصـر امـامـى مـعـصـوم هـمـچـون امام صادق (ع) واقع شد. درباره اين كه اين امام بـزرگـوار چـه نقشى و موضعى در اين قيام داشت ، به اختصار، مى توان گفت : ادلّه قاطعى در دست است كه قيام زيد به اذن امام صادق (ع) بوده ؛ از جمله :

1. امـام عـلى بـن مـوسـى الرضـا(ع) در پـاسـخ بـه سـؤ ال مـاءمـون فـرمـودنـد: (... پـدرم از پـدرش ‍ شـنـيـد كـه فرمود: او (زيد) با من ، درباره قيامش مشورت كرد، من گفتم : عمو جان ، اگر دوست دارى كه همان به دار آويخته كناسى باشى ، پس وظيفه تو همين است . سپس امام صادق (ع) فرمود:

(وَيلٌ لِمَن سَمِعَ واعَيتَهُ وَ لَمْ يُجِبْهُ.)

واى بر كسى كه نداى او را بشنود و اجابتش نكند.(430)

2. بـزرگـانـى از عـلمـاى شـيـعـه بـر اين مطلب تصريح دارند. كه قيام زيد(ع)، از سوى امام صـادق (ع) مـاءذون بـوده اسـت ؛ هـمانند شهيد در كتاب قواعد،(431) مامقانى در تنقيح المـقال ،(432) علامه مقرّم در زيد الشهيد(433) و مرحوم آية اللّه خوئى در معجم رجال الحديث .(434)

تكرار كربلا

دعوت كوفيان
جـمـعـى از بـزرگـان كـوفـه بـا زيـد(ع) مـلاقـات كـردنـد و از ظـلم و سـتـم بـنـى امـيـّه و عـمـّال آنان شكايت نمودند. آنان اصرار داشتند كه زيد مدينه را ترك كند و به كوفه بيايد و گفتند: ما چهل هزار مرد جنگى داريم كه در كنار تو قيام خواهند كرد و عهد و پيمان محكمى با زيد بستند و تاءكيد داشتند كه هرگز تو را رها نخواهيم ساخت .

زيـد گـفـت : من به شما اطمينان ندارم ؛ مى ترسم همان گونه كه با جد و پدرم رفتار كرديد، با من هم همان كنيد. امّا آنان سوگند ياد كردند كه هرگز چنين نخواهند كرد و با تمام قوا، در راه خدا و به يارى او، جهاد خواهند نمود.(435)

نهى ناصحان

بـعـضـى از افـراد دورانـديـش و ـ بـه اصـطلاح ـ سياسى همچون داود بن على بن عبدالله عباس (436)موقعى كه خبر تصميم زيد را شنيدند، با او ملاقات كردند و او را از رفتن به عـراق بـرحـذر داشـتـنـد؛ درسـت هـمـان گـونه كه ناصحانى امام حسين (ع) را از رفتن به عراق بـرحـذر مـى داشـتـنـد و از او خـواسـتـنـد كـه از ايـن تـصـمـيـم خـطـرنـاك بـگـذرد بـه قول مردم كوفه اعتماد نكند.

امّا هدف زيد(ع) همان هدف امام حسين (ع) بود و او پاسخى جز پاسخ جدّش ، حسين (ع)، نداشت . او تـكـليـف خـود را خـوب مـى شناخت و از سياستمداران و ناصحان دلسوز، اوضاع كوفه و مردم زمان خود را بهتر مى شناخت و تصميم خود را گرفته بود.

زيد(ع) در پاسخ داودبن على گفت : (يَابْنَ عَمِّ كَمْ نَصْبِرُ لِهِشامٍ؟) (يعنى : پسر عمو، چه قدر بر هشام (خليفه اموى)صبر كنيم ؟(437) و به محمّدبن عمربن على بن ابى طالب ، كـه وى را از قيام برحذر مى داشت ، چنين پاسخ داد: (اين مردم به من پناه آورده اند. من اگر به درخـواسـت و اسـتـغـاثـه آنـان تـوجـّهـى نـكـنـم خـود را در مـقـابـل خـدا مـسـؤ ول مـى دانـم مـن ديـگـر تـحـمـّل اين همه ظلم را ندارم . مگر نمى بينى كه اينان (عـمـّال حـكـومـت) چـگـونـه مرا بازيچه خويش قرار داده اند؛ گاهى به شام و گاهى به عراق و گـاهـى بـه حـجـاز مـى كـشـانند؟ و زورگويى ثقيف (يوسف بن عمر ثقفى ، استاندار عراق)مرا مـلعـبـه خـويـش قرار داده است ؟) سپس به اشعارى تمسّك جست كه خلاصه آن اين است : مرگ با عزت بهتر از زندگى در خوارى و ذلّت است .(438)

بيعت مخفيانه

زيـدبـن عـلى (ع) بـنا به دعوت مردم كوفه ، كه در آن زمان پرجمعيّت ترين مركز اسلامى آن عـصر بود، وارد اين شهر شد. او در ماه شوّال 120 ه‍ . ق . به قصد قيام و نهضت بر ضدّ بنى امـيـّه بـه كـوفـه رفـت و ابـتـدا مـخـفـيـانـه در خـانـه هـاى امـن دوسـتـان مـورد اعـتـمـاد مـنـزل گـرفـت و مردم فوج فوج و به شكل سرّى با او بيعت مى كردند.(439) در آن زمـان ، يـوسـف بـن عـمـر ثـقـفـى اسـتـانـدار كـوفـه بـود كه موقّتاً در شهر حيره اقامت گزيده بود.(440)

او هـنگام بيعت ، هدف خود را چنين بيان مى كرد: (من شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر او دعوت مى كنم كه به آن عمل كنيم و با ستمگران و ظالمان بستيزيم و از مظلومان و ستم ديدگان دفاع نـمـايـيم و حقوق از دست رفته خويش را بازيابيم و ثروت مسلمانان را عادلانه بين آنان تقسيم كنيم و به دفاع از حريم مقدّس خاندان پيامبر(ع) برخيزيم . آيا با اين شرايط با من بيعت مى كنيد؟) هرگاه طرف مقابل دست او را مى فشرد و شروط او را مى پذيرفت ، او مى گفت : (خدايا، تو را بر اين قوم گواه مى گيرم .)(441)

و بـديـن سان دعوت زيد(ع) گسترده شد و جمعيّتى كثير از جمله ، شخصيّت ها و بزرگانى از عـراق ، بـا او بـيـعت كردند. البتّه اين بيعت ها بسيار محتاطانه و حساب شده صورت مى گرفت .(442) بدين روى ، در مدّت كوتاهى ، جمعيت بيعت كننده به پانزده هزار نفر افزايش يافت .(443)

دعوت عمومى

دعـوت زيد(ع) براى قيام ، منحصر به مردم كوفه نبود بلكه او داعيانى را به شهرهاى مهم و مـراكـز سـيـاسـى آن روز گـسـيـل داشـت تـا از بـزرگـان هـر ديـار بـراى او بـيـعـت بگيرند:(444)

1 ـ يـزيـدبـن ابـى زيـاد، از عـلما و فقهاى كوفه ، را به طرف رقه فرستاد و جمع زيادى از اهالى آن ديار با او بيعت كردند.(445)

2 ـ سالم بن ابى الحديد را به سراغ زبيد امامى كه ، از علماى آن عصر بود، فرستاد و او را دعوت به جهاد كرد.(446)

3 ـ دو نـفـر بـه نام هاى عبدة بن كثير و حسن بن سعد را، كه مردانى دانشمند و فقيه بودند، به سوى نواحى خراسان اعزام نمود.(447)

4 ـ عـثـمـان بـن عـمـيـر ابـويـقـظـان ، از فـقـهـا و مـحـدّثـان ، نـيـز از جـمـله دعـات زيـد(ع) بود.(448)

شـخـصـيـّت هـاى مـعـروفـى از عـلمـا و فـقـهـا و مـحـدّثـان و رؤ سـاى قـبـايـل بـه نـهـضـت زيـد(ع) پـيـوسـتـنـد كـه اسـامـى جـمـعـى از آنـان در مـقـاتـل الطـّالبـيـيـن آمـده اسـت ؛(449) از جـمـله ، ابـوحـنـيـفـه ـ پـيـشـواى بـزرگ اهـل سـنـّت ـ كـه در عـراق مـى زيـسـت ، نـسـبـت بـه قـيـام زيـد اظـهـار وفـادارى و مـسـاعـدت نمود.(450)

از بـرنـامـه قـيـام زيـد(ع) مـعـلوم مـى شـود كـه هـدف او در قـيـامـش ، تـشـكـيـل يـك نـيـروى عـظـيـم و ارتشى قوى از تمام ملل اسلامى آن روز بوده است تا بتواند در مـقـابـل ارتش عظيم شام مقاومت كند. هدف وى از اين بسيج عمومى ، ايجاد وحدت سياسى و قدرتى واحـد از هـمـه مـظـلومـان و مـسـلمـانـان عـصر خويش بود. در تاريخ مى بينيم كه زيد(ع) حتّى با كـسانى كه در مسائل اعتقادى و مذهبى با او همراه نبودند، در زمينه قيام ، ارتباط و هماهنگى ايجاد كرده است .

عـلاّمـه شـهيد، قاضى نوراللّه تسترى ، در كتاب با ارزنده احقاق الحق نوشته است : (...او به هـر راهـى كـه مـمـكـن بود، مى خواست مردم مسلمان را گرد خويش جمع كند تا به دفع و نابودى دشمنان خود و خاندان پيامبر بپردازد، و هر كسى از خوبان و بدان و شيعه و سنّى و معتزلى و... با او همراه شد.)(451)

انـقـلابـى كـه در كـوفـه شـكـل مـى گـرفـت ، شـهـر را بـه يـك مـنـطـقـه انـفـجـارآمـيـز تـبـديـل كـرده بـود. گـرچـه زيـدبـن عـلى (ع) برنامه خود را به شيوه اى صحيح و محتاطانه شـروع كـرده بـود، امـّا كـثـرت اسـتـقـبـال مـردم و تـجـمـّع انـقـلابـيـان در خانه ها و مراكز خاص قـابل تقيّه و حفاظت نبود. بنابراين ، برنامه قيام علنى شد. اخبار به استاندار كوفه ، يوسف بـن عـمـر، رسـيـد. او، خـود در حـيـره بـه سـر مـى بـرد، امـّا بـه واسـطـه عمّال خود شهر را تحت نظر داشت .

جـاسـوسـان و خبرچينان هشام ، خليفه اموى ، اوضاع متشنّج و فعّاليّت زيد(ع) را به گوش ‍ او رسـاندند. هشام نامه تندى براى استاندارش فرستاد و او را توبيخ كرد كه چرا اقدامى نكرده اسـت . يوسف بن عمر هم به رئيس شهربانى خود، حكم بن صلت ، دستور داد به هر نحو ممكن ، مخفى گاه زيد را كشف و او را دستگير كند.

زيـد(ع) براى حفظ جان خود و يارانش ، مرتّب خانه هاى امن را عوض مى كرد و هر شب در جايى بـه سـر مـى بـرد. امـّا سـرانـجـام ، مـاءمـوران و جـاسـوسـان و عـوامـل نـفـوذى تـوانـسـتـنـد مـخـفـى گـاه او را بـيـابـنـد و بـه يـوسـف بـن عـمـر گـزارش كـنند. مـحـل اصـلى فعّاليّت زيد(ع) و مخفى گاه او در خانه دو تن از يارانش به نام هاى عامر و طعمه بـود. بـه دليـل گـزارش عـوامل نفوذى ، آن دو دستگير و به دستور يوسف بن عمر، به شهادت رسيدند اينان نخستين شهداى قيام زيد(ع) بودند.

بـديـن سـان ، فـشـار شديدى بر زيد(ع) و يارانش وارد شد او تصميم گرفت زودتر از موعد مقرّر، قيام را علنى كند و اعلام آماده باش بدهد.(452)

اعلان قيام

زيد(ع) شب چهارشنبه اول صفر 122 ه‍ ق را با يارانش جهت قيام وعده گذاشت .(453)

يـوسـف بـن عمر نيز در كوفه اعلام حكومت نظامى كرد و اعلام نمود كه هر كس مى خواهد جانش در امان باشد به مسجد بزرگ كوفه پناه ببرد.

در چنين برهه حسّاسى ، كه جاى امتحان بود، مردم كوفه نخستين مرحله امتحان را بسيار زشت پشت سر نهادند؛ تاريخ تكرار شد و بى وفايى مردم كوفه نسبت به اميرالمؤ منين و امام حسن و امام حـسـيـن (ع) بـراى بـار ديـگر، نسبت به فرزند امام حسين ، زيدعلى (ع) ظاهر شد. پس از اعلام حكومت نظامى و ايجاد رعب و وحشت ، جمعيّت زيادى از كوفيان روحيّه خود را باختند و دست از يارى زيد(ع) كشيدند. جمعيت زيادى از آن مردم دورو، سست عنصر و دنياپرست به مسجد هجوم بردند و در حقيقت ، تسليم دشمن شدند. اين نخستين ضربه بر انقلاب بود.(454)

مسجد مملو از جمعيت گرديد و درهاى آن به دستورِ يوسف بن عمر بسته شد. زيد(ع) و يارانش در خـارج شهر سنگربندى كردند و آتش افروختند و اين به معناى اعلان جنگ بود.(455) او از بى وفايى مردم كوفه سخت دل گير شد و از بيعت كنندگان تعدادى كم ، امّا مصمّم و مقاوم اطـراف او مـانـدنـد. بـا كـمـال تـعـجـّب پـرسـيـد: (سـبـحـان اللّه ، پـس مـردم كـجـايند؟) از آن چـهـل هـزار نـفـرى كـه بـا او بـيـعـت كـرده بـودنـد، تـنـهـا دويـسـت و هـجـده نـفـر اطـراف زيـد را گرفتند.(456)

به زيد(ع) گفتند: مردم را در مسجد محاصره و زندانى كرده اند. گفت : (نه ، به خدا قسم ، اين عذر از كسانى كه با ما بيعت كرده اند، پذيرفته نيست .)(457)

جنگ در كوفه

صـبـح روز چـهارشنبه ، عمّال حكومت و لشكر يوسف بن عمر آماده هجوم به ياران زيد(ع) شدند. زيـد(ع) دو نفر از يارانش را به شهر فرستاد و به آنان گفت ؛ خود را نزديك مسجد برسانند و شـعار انقلابيان (يا منصُور اَمِت)را سردهند تا شايد مردم حركتى كنند و بدانند كه قيام آغاز شده است .

بـيـن ماءموران زيد(ع) و عمّال حكومت درگيرى پيش آمد، يكى از آنان به شهادت رسيد و ديگرى دسـت گـيـر شـد و او را نزد استاندار بردند. او نيز به دستور استاندار به شهادت رسيد. اين چهارمين شهيد انقلاب زيد(ع) پيش از شروع جنگ بود.(458)

سـعـدبـن خـيـثم ، يكى از ياران زيد(ع)، مى گويد: (روز نخست نبرد تعداد ما به حدود پانصد نفر رسيد و لشكر دشمن بيش از دوازده هزار نفر بود.)(459) گرچه در تعداد ياران زيد اختلاف است ، امّا به طور مسلّم ، درصد كمى از بيعت كنندگان به ميدان رزم قدم نهادند.

دو لشـكـر در سـپـيـده دم روز چـهارشنبه اول ماه صفر 121 ه‍ . ق . با هم روبه رو شدند؛ در يك جـبـهـه ، فـرزنـدى قـهـرمـان از ذرّيـّه پـيـامـبـر(ص) و از نـسل حسين (ع) و جمعى از شيعيان وفادار و در جبهه ديگر، لشكر كوفه و جمعى اندك از شاميان سـاكـن عـراق بـه فـرمـان دهـى يـوسـف بـن عـمـر و در يـك كـلام ، حـق و باطل رو در رو قرار گرفتند.

زيـد، فـرمـانـده شجاع علوى ، از لشكر خود سان ديد، ميمنه و ميسره و قلب لشكر را سامان داد، خـود فـرمان دهى كل را به عهده گرفت و پيش از شروع جنگ ، خطبه خواند و در ضمن آن ، ياران خـود را به صبر و مقاومت دعوت نمود و به آنان متذكرّ شد كه به شيوه امام اميرالمؤ منين (ع) در جنگ بصره و شام عمل كنند؛ بر فراريان و زخميان و كسانى كه به خانه ها پناه برده اند، حمله نكنند و مردانه بجنگند.

شـيـپـور جـنگ نواخته شد و لشكر حق و باطل به هم حمله ور شدند. فرياد (الله اكبر) و شعار (يـا مـنـصـورُ اَمـِت)ياران زيد در همه جا بلند بود. نصربن خزيمه ، فرمانده لايق و فداكار زيـد(ع)، بـا يـاران خـود از هـر طرف به دشمن يورش بردند. در نخستين حمله ، فرمانده ارتش دشـمـن بـه هـلاكـت رسيد و اين نخستين پيروزى نيروهاى انقلاب بود. ياران زيد(ع) دشمن را تا درون شهر عقب راندند و جنگ در ميدان هاى شهر و مراكز حساس ‍ درگرفت .

تـاريـخ مـى گـويـد: زيـد(ع) در روز نـبـرد، شجاعت و شهامت بى نظيرى از خود نشان مى داد و درسـت هـمـانـنـد جدش ، على (ع)، دشمن را تار و مار مى كرد.(460) شعرا و بزرگان درباره شجاعت زيد(ع)، سخن ها گفته اند كه در اين مختصر جاى بحث آن نيست .(461)

نـيـروى تـحـت فـرمان دهى زيد(ع) به مراكز مهم شهر رسيدند. دشمن به شدت مقاومت مى كرد. سه مركز مهم مورد نظر زيد(ع) بود:

1. مسجد كه جمعيّت زيادى از مردم در آن محاصره شده بودند؛

2. قصر و دارالاماره كوفه ؛

3. خزانه و مركز دارايى .

زيـد(ع) بـا تـدبـيـر جـنـگـى و تـشـكـيـل گـروه هاى رزمى ، به اين سه مركز مهم حمله ور شد. نـيـروهـاى زيـد(ع) تـا پـاى ديوارهاى مسجد رسيدند و پرچم ها را بالا گرفتند و شعار (اللّه اكبر) و (يا منصورُ اَمِت) سردادند تا بلكه مردم حركتى كنند و هجوم آورند و درهاى مسجد را باز كـنـنـد و بـه صـفـوف انقلابيان بپيوندند. امّا افسوس از مردم سست عنصر كوفه ! آنان حركتى نـكـردنـد و اگـر هـم احـياناً كسى به طرف در يا ديوار مسجد حركت مى كرد، تيراندازان از روى ديوار يا پشت بام ها او را مى زدند.(462)

نـيـروهـاى زيـد(ع) بـه طـرف دارالرزق (مـحـل نـگـه دارى اموال)حمله كردند و آن را گشودند. زيد(ع) دستور دادن آن جا را به محاصره خود درآورند و از غارت و چپاول افراد فرصت طلب جلوگيرى كنند.

روز چـهـارشـنـبـه تـا شـب ، جـنـگ ادامه پيدا كرد و تقريباً نيروهاى انقلاب در همه جبهه ها موفّق شـدند. در تاريكى شب ، جنگ فروكش كرد و از دشمن تلفات زيادى بر جاى ماند. ابو معمر مى گويد: در آن روز، بيش از دو هزار تن از نيروهاى دشمن به هلاكت رسيدند.(463)

ضـربـات كـوبنده و تلفات سنگينى بر دشمن وارد گرديد. آنان شب را به مداواى مجروحان و دفن اجساد پرداختند.

روز پنج شنبه دوم صفر، جنگ سهمگينى در انتظار شهر كوفه بود. زيد(ع) در حالى كه زرهى آهـنـين بر تن داشت و قباى سفيدى زير آن پوشيده بود و بر سر كلاه خودى نهاده بود، شمشير در دسـت ، ياران خود را براى ادامه جهاد مهيّا ساخت . دشمن زخم خورده و انتقام جو نيز به سازمان دهـى نـيـروهايش پرداخت و ارتشى منظّم به فرمان دهى عباس بن سعيد مزنى ، رئيس شهربانى شهر، به طرف نيروهاى انقلاب ، كه در محله دارالرزق سنگر گرفته بودند، يورش آوردند.

دو نـيـرو بـه شدّت درگير شدند. يوسف بن عمر، استاندار كوفه ، مرتّب نيروهاى كمكى به مـيـدان مـى فـرسـتـاد و لحـظـه بـه لحـظه شعله هاى جنگ بيش تر زبانه مى كشيد. در اين روز، نـصـربـن خزيمه ، فرمانده لايق و افسر شجاع زيد(ع)، به شهادت رسيد. شهادت او ضربه اى سـخـت بـراى يـاران او بود. با وجود اين ، زيدبن على (ع) همچون طوفانى سهمگين ، ارتش دشـمن را در هم مى نورديد و با ياران اندك خود، چنان مردانه مى جنگيد كه تاريخ كم تر نظير آن را به ياد دارد.

جـنـگ روز دوم عـمـدتـاً در مـحـلّه سبخه جريان داشت . بنابراين روز دوم نبرد را (يوم السبخه)ناميده اند.

در ايـن روز، زيـد(ع) هـمـان اشـعـار حـمـاسـى جـدّش امـام حـسـيـن (ع)، را بـه شـكـل رجـز مى خواند و مى جنگيد. انقلابيان به شدّت تحت فشار بودند و تلفاتى نسبتاً زياد بـر آنـان وارد شـده بود، اما مقاومت مى كردند. در عصر اين روز، دومين فرمانده نيروهاى انقلاب ، معاوية بن اسحاق ، از سرداران شجاع و نمونه ، به شهادت رسيد و ضربه اى سخت بر جبهه انـقـلاب وارد شـد. ولى مـردم ديـدنـد زيـد(ع) و يـارانـش بـه شـكـل عـجـيـب و حـيـرت آورى ، بـه قـلب دشـمـن حـمـله مـى كـنـنـد و گـويـا هـمـه دل به شهادت بسته اند. زيد(ع) همچون تند بادى شديد صفوف دشمن را در هم مى شكست و از كشته پشته مى ساخت .(464)

شهادت زيد(ع)

عـصـر پـنـج شـنـبـه ، دوم صـفـر 121 ه‍ . ق آفـ�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 235]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن