محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827842884
راهكارهاي برون رفت از بحران مالي جهاني
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: راهكارهاي برون رفت از بحران مالي جهاني
نخستين بحران بزرگ مالي در سال 1929 در پي سقوط ارزش سهام وال استريت روي داد. از سال 1971 تاكنون 24 بحران اقتصادي ديگر در جهان روي داده كه از اين بين 12 بحران در دهه اخير رخ داده است. از جمله اين بحرانها ميتوان به بحران مالي 1994 مكزيك و بحران 1998 اقتصادي اندونزي اشاره كرد.
در اكتبر سال 1987 كه به معروف شد، شاخص صنعتي داوجونز 20 درصد كاهش يافت و به اين ترتيب يكي ديگر از بحرانهاي بزرگ اقتصادي آغاز شد.
اما بحران مالي فعلي آمريكا كه بنابر نظرات برخي از كارشناسان از جهاتي با بحران سال 1929 شباهت دارد، از بازار رهني مسكن آمريكا آغاز شد.
دو بانك بزرگ سرمايهگذاري فانيمي (Fanni Mai) و فرديمك (Fredi Mac) با اعطاي وامهاي كلان خريد مسكن حتي تا بيش از 120 درصد ارزش ملك و مشاركت غيرواقعي در ساخت مسكن سبب رشد بيسابقه و حبابگونه ارزش مسكن در آمريكا شدند.
پس از اينكه حدود 9 ميليون فقره وام مسكن بازپرداخت نشد و حدود 450 هزار خانه توسط بانكها تمليك شدند، حباب بازار مسكن آمريكا تركيد و كفايت سرمايهاين دو بانك به يك چهارم كفايت سرمايهمعمول در نظام بانكي آمريكا رسيد.
به دنبال اين حوادث مالي، بانك لمان برادرز از طريق خريد و فروش قرضي سهام اعلام ورشكستگي كرد.
بحران اقتصادي كه از بازار مسكن رهني آمريكا آغاز شد، به سرعت به ساير بخشهاي مالي و اقتصادي آمريكا تسري يافت و مراكز مهم اقتصادي آن كشور را در بر گرفت.
در ابتداي رويداد بحران مذكور، بانك مركزي آمريكا با دخالت در بازارهاي پولي و مالي سعي در كنترل بحران داشت كه اين اقدامات توانست مدت زمان كوتاهي بحران مذكور را كنترل كند، اما بعد از گذشت چند روز مجددا ابعاد گوناگون اين بحران گسترش يافت.
تاثير بحران مذكور تنها به داخل كشور آمريكا محدود نشد، بلكه همزمان با گسترش در داخل اين كشور، به ساير كشورهاي اروپايي و حتي آسياي دور كشيده شد.
بيشتر بازارهاي پولي و مالي جهان متاثر از اين بحران، دستخوش سقوط، ركود و بيثباتي شدند تا جايي كه برخي از اقتصاددانان از اين بحران به ياد كردند.
هر روز كه از رخداد اين بحران ميگذشت، ابعاد اثرات سوء اين بحران بيش از پيش نمايان ميشد.
پس از اعلام ورشكستگي چندين بانك بزرگ و معتبر آمريكايي، بورسهاي معتبر دنيا يكي پس از ديگري شاهد سقوط ارزش سهام خود بودند. بهاي نفت در سراشيبي قرار گرفت و پس از نزديك به يك سال افزايش، ناگهان سير نزولي پيمود و از حدود 140 دلار براي هر بشكه، به حدود 50 دلار در هر بشكه تنزل يافت. ارزش دلار نيز با كاهش چشمگيري مواجه شد.
هر روز خبر ورشكستگي و تعطيلي مراكز معتبر اقتصادي جهان سرتيتر اخبار اقتصادي بود و اقتصاددانان بزرگ جهان همگي از اين فاجعه اقتصادي متحير بودند.
در ايران بنابر دلايل و شرايط خاص اقتصادي، تاثير اين بحران به صورت مشخص و وضوح قابل لمس نيست، اما كاهش ارزش نفت و دلار مسلما در اقتصاد ايران اثرات خود را خواهد گذاشت.
هرچند كه اين بحران سومين بحران اقتصادي عظيم جهاني بود، اما تشابهات و تفاوتهاي شكلي و ماهوي گوناگوني بين اين بحران با دو بحران قبلي مشاهده ميشود كه لازم است از اين منظر نيز به بررسي موضوع پرداخته شود.
به همين دليل ميزگردي با حضور دكتر هادي غنيميفرد رئيس شوراي مركزي خانههاي صنعت و معدن، دكتر اميرحسين مزيني معاون پژوهشي پژوهشكده اقتصاد دانشگاه تربيتمدرس و دكتر غلامرضا خليل ارجمندي استاد دانشگاه و مدير امور مالي بانك صادرات برگزار شد و پيرامون عوامل بروز بحران مالي جهاني و راهكارهاي برونرفت از آن مورد بررسي قرار گيرد:
موضوعي كه اين روزها بر سر زبان ها، رسانهها و همه جا درباره آن بحث ميشود، بحران مالي آمريكا است. اگر نگوييم براي همه، براي عموم اين سئوال باقي است كه چه اتفاقي در دنيا افتاده است و اين اتفاق قرار است تا كجا كشيده شود و سرانجام اين ماجرا چه خواهد شد؟ آيا اين بحران به شدت بحرانهاي قبلي، كمتر يا بيشتر خواهد بود؟ مدت زماني كه طي خواهد شد تا اوضاع عادي شود، چه ميزان خواهد بود؟ آيا اين بحران آثار دورانهاي قبلي بوده كه به آمريكا برگشته است؟ آيا اين بحران آثار سياستهاي چند سال اخير بوده كه جنگهايي را در بعضي از مناطق ايجاد و تحميل كرده است؟ در سيستمهاي پولي و مالي همانطور كه از ابتدا شروع شد و تا به امروز رسيد، پله به پله و به طور تدريجي رابطهشان با بسياري از پشتوانهها قطع شد كه در نهايت به سيستم فعلي منجر شد. آيا اين مشكل و اين بحران آن قدر حاد است كه آمريكا ميگويد 700 ميليارد دلار به بازارهاي خودش تزريق خواهد كرد، بلكه بتواند آنها را از اين سقوط نجات دهد و آيا اين 700 ميليارد دلار جوابگوي خسارتهاي بازارهاي مالي آمريكا كه به هزاران ميليارد دلار ميرسد خواهد بود يا خير؟ يا صرفا تزريق اين 700 ميليارد دلار اطمينان بازار است كه دولت اين شرايط را نميپذيرد و خواهان برگرداندن اعتماد به بازار است؟ حتي شاهد بوديم كه اين بازارها افت و خيز شديدي داشتند و روي بازارهاي آسيايي به خصوص كشورهاي همسايه ما كه الان از افت و كاهش به سقوط رسيده است و سهام بسياري از كشورها از قيمت اسمي هم پايينتر رفته است، اثر گذاشته است؟
تاثير آن بر اقتصاد ما چه خواهد بود؟ با توجه به اينكه با تحريم اقتصادي روبهرو هستيم و اقتصاد ما خيلي جهاني نيست، تركشهاي آن هم كمتر به ما ميرسد و به اين نكته بايد توجه كنيم كه عمده درآمد ارزي ما حاصل صادرات نفت است و نفت از 147 دلار به زير 50 دلار رسيده است. آيا اين كاهش نفت باز هم ادامه خواهد داشت؟ آيا دولت بودجهاش را كه در حال تعيين و تدوين است، با نرخي زير 50 دلار خواهد بست يا اينكه اميدوار هستيم باز هم نرخ نفت افزايش پيدا كند و درآمد ارزي ايران دچار مشكل زيادي نشود. به ياد دارم وقتي قيمت نفت به شدت بالا رفت، همه صحبت از افزايش فوقالعاده درآمدهاي نفتي داشتند. حتي در بسياري از مباحث اقتصادي اين را مطرح ميكردند كه افزايش قيمت نفت باعث شده است نقدينگي به شدت افزايش پيدا كند و اين نقدينگي است كه افزايش قيمتها را به دنبال داشته است. در واقع طرز تفكري شكل ميگرفت كه افزايش قيمت نفت نه تنها به نفع ما نبوده، بلكه به ضرر ما هم بوده است. شايد چون بستر مناسبي نداشتيم كه افزايش درآمد ارزي را وارد اقتصاد داخلي كنيم يا واقعا اثر اين نقدينگي بوده است. با بيان اين مطلب وارد بحث اين ميزگرد ميشويم.
ابتداييترين سوال اين است كه اصولا بحران اقتصادي چيست؟ يعني چه اتفاقي افتاده است كه دنيا احساس ميكند در بحراني اقتصادي قرار گرفته است؟ شاخصها و معيارهاي اين بحران اقتصادي چيست؟ چه موقع ميگوييم بحران اقتصادي روي داده است؟ شايد وضعيتي باشد كه وضعيت اقتصادي مناسب نباشد اما بحران اقتصادي نباشد. تعريف بحران اقتصادي چيست؟
دكتر غنيميفرد: در شرايط عادي بحران اقتصادي را خيلي باور ندارم. در چند سال اخير شاهد كاهش قيمت دلار به شكل Devaluation بينظيري بوديم. يعني آمريكا كاري ميكرد كه در آمريكا قيمت دلار تقريبا به 40 درصد قيمت ارزي رسيد. با تزريق 700 ميليارد دلار به بانكهاي آمريكا Devaluation نيست؟ هر چند اين دفعه هم در كشور ما Devaluation دلار دنيا به Revaluation در ايران رسيد، قيمت دلار در كشور ما بالا رفت. اكنون هم همان اتفاق افتاده است. ولي تصور ميكنم اين موضوع كاري عمدي بوده است. آمريكا با اين كار وضع صادراتي را سامان ميدهد، چون اگر قيمت دلار كمتر شود، از نظر صادراتي راحتتر ميتواند كار كند. در دنيا رقيبي مانند چين و امثال آن براي آمريكا پيدا شدند كه بازارها را زير پا ميگذارند و به پيش ميروند. تصور ميكنم اين موضوع تمهيد خيلي زيركانهاي بوده براي اينكه آمريكا بتواند در دنيا با رقباي خود مقابله كند. چون كمترين اثر اضافه شدن حجم پول آمريكا به ميزان 700 ميليارد دلار، اين است كه قيمت دلار عملا بايد سقوط كند. در دنيا چه اتفاق خاصي بر اثر اين بحران اقتصادي افتاده است؟ وقتي بحران نان داريم، در نانواييها نان وجود ندارد. وقتي كه گندم كم ميشود، مردم در دنيا سيبزميني ميخورند. اين بحران چه آثاري داشته است؟ غير از مساله املاكي كه در آمريكا به مردم فروخته بودند و گرفتاري پيدا شد، چه گرفتاري ديگري است؟ هيچ گرفتاري ديگري نيست. هر چه بررسي كردم هيچ گرفتاري ديگري در دنيا نديدم. شك نداريم هر وقت قيمت دلار كم ميشود، قيمت نفت زياد ميشود اما اين بار اين گونه نيست. اينها بازي سياسي است و به عقيده من بحران واقعي نيست. از يك طرف ارزش دلار را كم ميكند و از طرف ديگر قيمت نفت را نيز كم ميكند. نميدانم مساله چيست؟ طرفش تنها ايران نيست. برخي ميگويند تنها براي ما اين كار را كرده است، اما اين موضع صحيح نيست، بلكه براي حجم بسيار زيادي از نفت دنيا اين كار را كرده است. حتي شركتهاي چيني يا ژاپني يا هر جاي دنيا كه نفت مصرف ميكنند بيشتر سهامدارانشان شركتهاي بزرگ آمريكايي و چند مليتي هستند. بايد اين موضع را تجزيه و تحليل كنيم و ببينيم آثار اين بحران غير از مسكن در آمريكا در جاي ديگر هم ديده شده است؟
بحران و بازار سرمايه
دكتر مزيني: طي ساليان اخير، بازارهاي سرمايه به شكل توسعهيافتهاي رشد و ساختارها و مكانيزمهايي پيچيدهاي پيدا كرده و البته خدمات ارزندهاي به ويژه در مقابل بخش واقعي اقتصاد داشته است. اگر اين بخش اقتصاد در 100 سال گذشته نياز به يك سري منابع مالي داشت، در مقابل آن محدوديتهايي هم داشته است.
اگر ما نگاهي به گذشته و به بحرانهاي گذشته داشته باشيم، تمايز دو بحران سال 1930 - 1929 و بحران سال 2008 در عمق آنها است. ولي واقعيت امر آن است كه در بحران سال 1930 بيشتر عمق بحران از ناحيه بخش واقعي و نظام توليد خود را نشان داد. اما در بحران 2008 بايد گفت كه بحران در يك مقطع زماني به وجود آمد و خود را نشان داد. بحراني كه ناشي از بخش اسمي اقتصاد بود. هرچند كه هر دو بحران ركود اقتصادي را به دنبال داشتند.
اگر بخواهيم تعريفي از ويژگيهاي يك بحران اقتصادي ارائه دهيم، بايد بگوييم طي 1 يا 2 سال اخير نظام مالي اقتصادي ضربه خورده، كه مشهودترين آن ناشي از سيستم بازار رهن و مسكن در آمريكا خود را نشان داده است. اين نظام مالي با آن همه قابليت و ابزارهايي براي خود تعريف كرده بود تا در قالب وامهاي مختلف و سيستمهاي تضميني رهني دائم اعتبار روي اعتبار بدهد و براي خود ايجاد تقاضا و خلق اعتبار كند. شايد در نگاه اول اين امر مثبتي به نظر برسد كه ميتواند مبناي توليد و اشتغال و نوآوري و صادرات و واردات باشد، اما از طرفي خلق اعتبار كه تبديل به تقاضا ميشود، كمكم به حباب تبديل شده و در نهايت جايي لازم بود كه اين حباب بتركد و اين همان چيزي بود كه در بازار مسكن آمريكا شروع شد.
البته به نظر من اين بحران در يك مقطع زماني و يك دفعه ايجاد نشد، بلكه كمكم شكل گرفت و از زماني كه بازار مسكن در آمريكا دچار ركود شد، اين ركود نمود پيدا كرد.
در بيان تعريف از بحران اقتصادي آمريكا هم بايد گفت كه عبارت است از مشكلي كه براي نظام مالي در ساختار فعلي اقتصاد جهاني به ويژه در آمريكا و اتحاديه اروپا به وجود آمد. به نظر من اخراج كارگران فلان كارخانه يا ايجاد مشكل براي كارخانهاي ديگر بحران نيستند. از نظر من وقتي كارخانهاي تعطيل شود، بحران محسوب نميشود ضمن اين كه ما دچار وضعيتي نامناسب هستيم.
پس بايد گفت، بحران اقتصادي فعلي آمريكا بحراني است كه در بازارهاي مالي بوجود آمده و به صورت خاص طي 2 يا 3 سال اخير به اوج خود رسيده است. ساختار خلق اعتبارات كه در قالب نظامهاي رهني بوده و تاثير خود را در بازارهاي مسكن گذاشته است، به نظر من مصداق بارز بحراني است كه وجود داشته و آن شرايط در ساير بخشها خود را نشان داده است. ويژگي بارز آن اين است كه يك بحران مالي است كه هنوز به بحران واقعي در نظام توليدي تبديل نشده و احساس ميكنم نظام سرمايهداري توانايي حل اين بحران را داشته باشد. اين نظام ميتواند با ابزارهاو تدابيري كه در دست دارد، درست مديريت كند و شايد هم ظرف 2 يا 3 سال آينده بازسازي شود.
مديريت مقابله با بحران
دكتر ارجمندي: به صورت مطلق اگر بگوييم بحران وجود دارد يا خير، مقداري مبهم است. تعريفي در خصوص بحران از حيث ادبياتي است و تعريف ديگر در خصوص بحران اجرايي و عملياتي داريم.
اين بحران تاثير عيني زيادي در جامعه نگذاشته است، ولي به هر حال اتفاقاتي رخ داده است. بنابراين از دو جنبه به بررسي موضوع بحران ميپردازم. در اين خصوص يك سري آمارهايي هست كه حتما ارائه ميدهم. اتفاقاتي در حوزههاي پولي و مالي دنيا در حال رخ دادن است و از جايي كه به نام آمريكا شروع شده است به صورت معمول مقداري ذهنها را به خودش درگير كرده است. يعني اگر روزي ميگفتيم كشور جهان سومي درگير بحران مالي شده است، شايد ذهنها خيلي نگران نميشد. آن كشور جهان سومي ساختار اقتصادي ضعيفي دارد دچار بحران شده است. اما زماني كه بحران را از آمريكا شروع ميكنيم، به سراسر دنيا كشيده ميشود. آمريكا كشوري است كه از لحاظ اقتصادي تقريبا اكثر شاخصههايش بالاترين شاخصها است. طبق آخرين آماري كه داريم در سال 2006 تقريبا 2 تريليون دلار كالا در آمريكا توليد شده است و دومين كشور يعني ژاپن، با 5/1 برابر از لحاظ توليد كالا با آن فاصله دارد. آمريكا اعلام ميكند در سال 2007، يك تريليون دلار صادرات و 5/2 تريليون دلار واردات دارد. گردش مالي صادرات و واردات براي كشورهاي آسيايي حتي كشورهاي اروپايي به يك تريليون دلار هم نميرسد. همه ارقام در حدود دو ميليارد دلار است. براساس آخرين آمار، در پايان سال 2008، آمريكا 9 هزار ميليارد دلار بدهي و 220 ميليارد دلار كسري بودجه دارد. در سال 2008، در پيشبيني بودجهاي كه به مجلس سنا داده بوده، 560 ميليارد دلار كسري بودجه پيشبيني شده بود. چطور ممكن است با اين همه ارقام بزرگ، بحران نباشد؟ اين موضوع امسال اتفاق نيفتاده است. امريكا 12 سال است كه كسري بودجه دارد و در همين مسير، كسري بودجهاش را دنبال ميكند. 25 درصد توليد ناخالص جهان براي امريكاست.
اتفاقي كه افتاده اين است كه اقتصاد در شرايط خوب آمريكا يك دفعه به بحران تبديل شده است؟ به نظر من دو مسئله وجود دارد.
يكي بعد بحران است كه به نفع سياستمداران شده است. يعني رهبران سياسي كشوري مانند امريكا كه سلطه اقتصادي را در دنيا دنبال ميكند، از اين بحران در حوزه سياسي استفادههاي مثبتي كردهاند. استفادههاي مثبتي كه شاخصترين آنها دنبالكردن بحث خصوصيسازي بوده است و با اين روش كارهاي مختلفي را انجام دادهاند. سهام بانكهاي بزرگ خصوصي را خريدند. يعني با اين روش بانكهاي بزرگ خصوصي را در اختيار خودشان گرفته و سياستها را دنبال ميكنند. 700 ميليارد دلار كه در اختيار 4 بانك قرار گرفت، براي خريد سهام گوناگوني بود. دليل اصلي ديگر كه وجود دارد تركيب به هم ريختگي ارزهاي دنيا است. در سال 2001 كه يورو خودش را شناساند و در حال گسترش بود، امريكا براي اينكه ارزش اين ارز را مقداري كم كند، چارهاي نداشت. تا قبل از سال 2001 بيشتر از 78 درصد ارز دنيا دلار بود و اروپا هم از دلار استفاده ميكرد. از سال 2001 به بعد كه يورو شناسايي ميشود، تقريبا تركيب آن در اروپا به 60 - 40 رسيده است و در آسيا بالاخص كشورهاي جنوبشرقي آسيا حتي آسياي ميانه باز هم به سمت يورو ميروند. فقط كشورهاي نفتخيز خاورميانه مانند كويت و عربستان كه اصلا اعتقادي به يورو ندارند، روش دلاري را حفظ كردند. اين تركيب اگر ادامه پيدا ميكرد، شايد در سال 2010 اين تركيب 50 - 50 ميشد و امريكا مشكل سلطه دلار را داشت. چون همانگونه كه مطلع هستيد بعد از آن كه پشتوانه دلار را طلا قرار دادند، اين قدر طلا نداشتند. وجود دلارها بدون پشتوانه واقعي است، يعني دلار بدون پشتوانه در دنيا وجود دارد.
دلار ارزي است كه رها ميشود و پشتوانه ندارد. امريكا بايد از اين فرصت استفاده ميكرد و دوباره به پول خودش قدرت ميبخشيد.
در اين بحران، پول امريكايي قدرت گرفت و همه دنيا به كمك اقتصاد بزرگ آمريكا آمدند. ما هم بايد تلاش كنيم كه اقتصاد آمريكا بيمار نباشد، چون زماني كه اقتصاد بزرگي بيمار ميشود، به تبع آن اقتصادهاي كوچك را هم دچار بحران ميكند. اين بحران تاثير خود را در حوزههاي مختلفي بالاخص در حوزههاي پولي - مالي، حوزههاي سهام و بازار سرمايه به صورت شاخص نشان داده است. چون شاخصها كه پايين ميآيد، عدهاي از مردم زيان ميكنند. مردم كه زيان كنند در اقتصاد خانوادگيشان تاثير ميگذارد. به همين دليل در بحث اقتصادي ميتوانم بگويم كه بحران وجود دارد و اين بحران روز به روز تاثيراتي در حوزههاي مختلف از خود بر جاي ميگذارد. از جمله صنعت خودرو و...
اين بحران ابتدا در كشورهايي مانند ايسلند و آرژانتين ايجاد شده است، يعني منشا اين بحران ابتدا آنجاست. دليل آن به صورت ساده اين بوده است كه نرخ بهره را امريكا پايين آورده است و با كاهش نرخ بهره سرمايهگذاري در بخش مسكن و نرخ برخي كالاهاي اصلي مانند فولاد در اروپا افزايش پيدا كرده است. تقاضا در بخش مسكن نيز افزايش پيدا كرده و در ساير بخشها بالاخص در سپردهگذاري مالي سرمايهگذاري كمتر شده است. سپردهگذاري مالي كمتر شده است و بدهكاران و افرادي كه وام گرفتند، علاقهاي به بازپرداخت ديون خودشان نداشتند. چون احساس كردند كه نرخ بهره كاهش پيدا كرده است. به طور دقيق مثل اتفاقي كه در ايران افتاده است. با كاهش نرخ بهره خيلي از افرادي كه به نظام بانكي بدهكار هستند، به اين نتيجه رسيدند كه بدهي خود را معوق كنند و مطالبات معوق بانكها در ايران در 2 سال گذشته بالا رفته است. در اروپا هم مطالبات معوق بالا رفته است. با بالا رفتن مطالبات معوق، گردش پولي يا سرعت گردش پولي بانكهاي دنيا پايين آمده است. اين اتفاق باعث شد به اين نتيجه برسند كه بانكها پول ندارند و نميتوانند به سرمايهگذاري بپردازند. تزريق پول همه را هوشيار كرد كه چرا به اقتصاد پول تزريق ميكنند؟ چون افزايش نقدينگي، به افزايش تورم منجر ميشود. مگر ميشود اقتصاددانان امريكا نفهمند كاهش نرخ بهره يعني تورم و افزايش نقدينگي يعني تورم. پس چرا به تورم دامن ميزند؟
آمريكا از بحران پيش آمده به خوبي در زمينه مقاصد سياسي خود استفاده كرده است. اما در بحث اقتصادي، زيان بزرگي ديد، سهامهايي مثل ديزه، شركت بانكي مثل لمان برادرز كه چهارمين بانك بزرگ آمريكا است، زماني به صورت رسمي اعلام ورشكستگي ميكند و كاركنانش را اخراج ميكند و به اين ترتيب بحران اشتغال ايجاد ميشود.
زماني كه شركت بيمه بسيار بزرگي در دنيا مثل شركت بيمه AIG كه در واقع بيمهكننده خيلي از بنگاههاي پولي دنياست، اعلام ورشكستگي كرد، زنگ خطر به صدا درآمد و اين ورشكستگي باعث شد كه 33 درصد سهام بيمه AIG را دولت آمريكا خريد. سهامدار اصلي آن آمريكا است 32 درصد سهامدارش كرهاي بود. آنها زيان ديدند.
الان ورشكستگي بانكها و شركتهاي بيمه، فولاد و غيره نتايج اين بحران است. در 2 سال گذشته معاملات اينترنتي يا شبكههاي معاملاتي اينترنتي افزايش پيدا كرده است و خيلي از افراد عادي سهام شركتهاي آمريكايي و اروپايي را خريداري كردند. با پايينآمدن شاخص سهام، افراد زيان ديدند. همه جاي دنيا سهام سقوط كرده است. اكنون همه فروشنده سهام شدهاند.
خريدار ميخواهد از نوسانات بازار سود ببرد. دو نوع خريدار داريم. يكي خريدار واسطههاي مالي هستند كه ميخواهند سود بازار را ببرند، ديگري خريداران واقعي هستند كه ميخواهند وفادار به سهام بمانند و درازمدت فكر ميكنند.
اتفاقي كه در بحران فعلي پيش آمده است، همچون غباري است كه روي اقتصاد دنيا نشسته و همه را مستاصل كرده است.
به نظر من نداشتن توان تصميمگيري بحران است، اگر ارزش سهام پايين ميآيد، بحران نيست، اگر كالايي را گران يا ارزان بخريم، بحران نيست. همين ارزانشدن نفت بحران نيست، گرانشدن نفت نيز بحران نيست. بحراني كه اين روزها همه را نگران كرده است، خاموشي و سكوت بازار است. كارگزار سهام خريد و فروش نميكند. دولت به دو دليل زيان ميكند، يكي اين كه ماليات خريد و فروش نميگيرد، ديگر اين كه نميتواند دنبال بخش خصوصي و اجراي اصل 44 قانون اساسي برود. در اين بحران، سرمايهگذارها، واسطهگرها و شركتهاي سرمايهگذاري زيان ميكنند، چون نميدانند چه سهامي را خريداري كنند. در بورس اصطلاحي وجود دارد به نام گره معاملاتي. الان در گروه معاملاتي هستيم.
زيان پديده تجارت
دكتر غنيميفرد: اين بحران، واقعي نيست. چون بايد وجود اين بحران را سازمانهاي پولي و مالي با تسلطي كه بر بازارها داشتند، اعلام ميكردند.
زيان پديده تجارت است، سود هم پديده ديگري است. مسئله عدم موازنه بودجه آمريكا براي امروز و ديروز و فقط براي آمريكا نيست. همه كشورهاي پيشرفته به دليل اينكه با بلندپروازي ميخواهند جلوي خودش را وسيعتر ببينند، هميشه كسري بودجه دارند.
درخصوص علت تزريق 700 ميليارد دلار بدون پشتوانه و افزايش سرمايه آمريكا بايد بگويم آمريكا انتقامش را از يورو گرفت. يورو به رقيب سرسختي براي دلار تبديل شده بود و اين حركت دلار را ضربه فني ميكرد. الان با اين ترتيب به يورو فهماند كه نميتواند در مقابل او قد علم كند.
از نظر فيزيكي بحراني وجود ندارد. آثار فيزيكي بحران كجاست؟
اول بحران شروع شد، بعد كارگرها بيكار شدند، در حالي كه در بحران واقعي، اول كالاي توليدشده را كسي نميخرد، در نتيجه توليد به خطر ميافتد و كارگرها به دليل نبود فروش از كار اخراج ميشوند. بحران تكه تكه اتفاق ميافتد، چون كارگرها حقوق نمي گيرند، خريد نميكنند، وقتي خريد نميكنند، ركود در بازار ايجاد ميشود، ركود كه ايجاد شد، بحران ايجاد ميشود.
ولي چنين روندي را در اين موضوع نديديم. يك مرتبه صاحب پول گفت پول براي اين كه به كسي بدهيم، نداريم. در حالي كه وظيفهاش تامين اعتبارات و نقدينگي موردنياز بوده است. گفتند بحران از ايسلند و آرژانتين شروع شده است كه به طور دقيق درست است، اما كل ظرفيت مالي ايسلند يا آرژانتين چه قدر است كه بتواند مقداري از اين بحران را در دنيا رقم بزند؟
چون فردي صنعتي هستم و توليدي فكر ميكنم، بحران توليد در آمريكا رخ نداده است كه كالاها روي دستشان بماند و كارگرهايشان را به خاطر اين قضيه بيرون كنند.
دكتر مزيني: من علل به وجود آمدن اين بحران را اصالتا در بخشهاي پولي و مالي ميدانم. عمق بحراني كه در بخش مالي وجود دارد، به مراتب بيشتر از بخش واقعي اقتصاد است و مشكلي كه الان دغدغه بسياري از سياستگذاران اقتصادي دنيا است، انتظارات مردم است. اينها به دنبال اين هستند كه مردم را متقاعد كنند كه اتفاقاتي نيفتاده و بگويند كه مردم پولهايتان را برگردانيد. نكته مهم ديگر اين است كه بنا به اعتقاد اقتصاددانان آمريكا عمق اين بحران اقتصادي به دليل آزادسازي اقتصادي بيش از حدي است كه در آمريكا اتفاق افتاده است.
اگر نگاهي به آمارهاي ساليانه اقتصادي دنيا و آمريكا بيندازيم، اقتصاد آمريكا چيزي نزديك به يك چهارم اقتصاد دنيا را در دست دارد. پس هر اتفاقي كه در آمريكا بيفتد، تاثيري در اقتصاد كل دنيا خواهد داشت.
در يك جمعبندي بايد بگويم علل به وجود آمدن اين بحران آزادسازي بيش از حد و خلق اعتبارات بيش از حدي است كه نظام مالي خصوصي آمريكا انجام داد و اين اعتبارسازي بيش از حد به تقاضاي بيش از حد منجر شد و در واقع يك حباب تقاضا را ايجاد كرد و بخش بارز اين حباب تقاضا در بخش مسكن بود و اين حباب يك جا تركيد كه در ركود بخش مسكن اين بحران نمود يافت. چون در اقتصاد آمريكا اين جريان به وجود آمد و چون حجم نقدينگي در آمريكا بوده، بالطبع در ساير كشورها نمود پيدا كرد.
سهم نفت در بحران مالي
ارجمندي: نميتوانيم بگوييم كه تمام اين بحران عمدي است يا مقاصد سياسي را دنبال ميكند. به نظر من ايجاد اين بحران اقتصادي عمدي است، اما بخشهايي از آن از دست آمريكا خارج شده است. آنجايي كه اشتباه كرده است و از دستش خارج شده است، شناخت نداشتن از ريسك بود. زماني كه آمريكا خواست اين بحران را ايجاد كند با پرداخت وام رهني پرريسك شروع به تزريق در اقتصاد خودش و اروپا كرد. وامهاي رهني پرريسك باعث شده است در بازار مسكن اتفاقات بزرگي رخ دهد. پيشبيني آمريكا اين نبوده كه اين ريسك را نتواند كنترل كند، ولي نتوانست آن را كنترل كند. به نظرم اينجا آمريكا تحليلش درست نبوده كه چه واكنشي نشان بدهد. مانند يك واكسن زدن است. آمريكا احساس كرد واكسني كه دارد ميزند، درگيرياش با يورو و اقتصاد دنيا است، پوشش سيستمهاي جنگافروزانهاش در مورد عراق و افغانستان است، همه اينها را آمريكا بررسي كرد و در آخرين نقطه به اين نتيجه رسيد كه بايد اين مشكل اقتصادي دنيا را حل كند.
ايجاد اين بحران مثل اين ميماند كه چوبي را در جنگل آتش ميزنيد تا صرفا دودش بلند شود، ولي اين آتشسوزي بخشي از جنگل را ميسوزاند. اين اتفاقي بوده كه براي آمريكا افتاده است و در كنار آن واكنشهايي در جاهاي ديگر نشان داده است كه آمريكا فكرش را نميكرد.
همان موقع كه قيمت نفت داشت افزايش مييافت، ما ميگفتيم كه اين كار آمريكاست. با لبخند اين بحث را شروع ميكرديم.
بعد موارد سياسي آن را دنبال ميكرديم. مقالاتي هم آن موقع نوشته بودند كه افزايش نفت باعث ميشود كه دنيا بحران داشته باشد كه خود آمريكاييها آن را ايجاد ميكردند. آنها ميگفتند كه نفت را ما گران نميكنيم، ما خريدار هستيم، كشورهاي نفتخيز نفت را گران ميكنند، ولي ميدانست كه چقدر حباب ايجاد ميكند و اين حباب را يكجا ميتركاند. قيمت واقعي نفت بين 50 تا 70 دلار بوده است. الان هم به آن قيمت رسيده است. اعتقاد دارم باز هم قيمت نفت به 45 تا 50 دلار ميرسد. ولي اين را يك مرحله، تا 140 دلار افزايش داد، اين حباب كه يك مقدار بزرگ شد، ارزش يورو بالا رفت. يورو تا 1300 تومان رسيد، پوند درگير شده بود. بعد اين حباب را تركاند. يورو سقوط كرد. دراين خصوص خود آمريكا هم لطمه ديد، لطمهاي كه در بخش بحران اقتصادي بالاخص در بازار سهام خورد، نتوانست از فرصت بازار سرمايه استفاده كند. معتقدم آمريكا در اين بحران در بازار سرمايه، بهويژه در بخش مسكن شكست خورد، ولي در قدرت پول سود كرد. به دنبال افزايش قدرت دلار، افزايش بهرهوري دلار آمريكا در دنيا مثبت شد و توانست تراز تجارياش را كنترل كند. اما درخصوص مسكن و بازار سرمايه دچار چالش زيادي شد.
سهم بانكها در بحران مالي
در سال 2006 همه ميگفتند اگر ميخواهيد در آمريكا خانه بخريد، كاري ندارد؛ حتي اين موضوع را با بانكهاي ما هم مقايسه ميكردند. آمريكا يك مقداري پول در واحد مسكن تزريق كرد، ولي چون كنترلي در آنجا نداشت و ريسك آن بالا بود، نرخ بهره را كاهش داد. نرخ بهره وقتي در آمريكا كاهش مييابد، يعني چه؟ يعني سرمايهگذار پولش را كجا ميبرد؟ جايي كه نرخ سودآوري بالاتر است. بنابراين دليل خروج پول از آمريكا اين است.
ما بايد اين بحران را درست تعبير كنيم نه هر قسمتي از آن را بگيريم. مانند داستان آن فيلي شود كه هر كسي يك چيزي از آن را بگويد. اگر بخواهيم از اين بحران در تحليل سوءاستفاده كنيم دوباره بخش خصوصي ضرر ميكند، چرا؟ چون ميگوييم ديديد همه جاي دنيا دولت بخش خصوصي را در اختيار گرفته است تا آسيب نبيند. اينطوري نبايد تحليل شود.
اتفاقا اگر بخش خصوصي قوي داشتيم، اين بحران را دولت راحتتر حل ميكرد، چون بخش خصوصي ميداند چهكار كند، بهرهوري هم بلد است.
نكته آخري كه درخصوص اين بحران ميخواهم، بگويم چند عدد و تاريخ است. 8 سپتامبر گوردون براون نخستوزير بريتانيا 8 بانك بزرگ را ملي كرد.
14 سپتامبر بانك سرمايهگذاري لمان برادرز آمريكايي اعلام ورشكستگي كرد و بانك مريلينچ كه بانك دولتي آمريكاست، آن را خريد.
16 سپتامبر يعني دو روز بعد از آن بانك فردران نيويورك 85 ميليارد دلار بيمه AIC را خريد تا اينكه اين شركت از هم فرو نريزد. دولت ايالات متحده آمريكا وامي دو ساله به آن داد. بنابراين دولت آمريكا 9/79 درصد سهام اين بيمه را دارا شد.
سه شنبه 1 بهمن 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 84]
-
گوناگون
پربازدیدترینها