محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826568599
ايثار سالار شهيدان (ع) براى مبارزه با ظهور جاهليّت
واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: ايثار سالار شهيدان (ع) براى مبارزه با ظهور جاهليّت
آيت اله جوادي آملي
دستور قرآن كريم به اقامه نماز، نه صرف خواندن آن
ذات أقدس له در قرآن كريم، مكرر از اقامه نماز سخن گفته است. نفرمود نماز بخوانيد، فرمود: نماز را اقامه كنيد؛ أقيموا الصّلاه (1)، أق م الصّلاه (2)، يقيمون الصّلاه (3)، مقيمين الصّلاه (4). سرّ اينكه درباره نماز سخن از اقامه مطرح است، نه قرائت؛ براي اينكه اسلام، نماز را به عنوان عمود دين مطرح كرد (5) و در سوره ياسين فرمود: اين كتاب، كتاب حكيم است. و القرآن الحكيم (6). اگر اين كتاب، كتاب حكيم است؛ همه حرف هاي آن بايد حكيمانه و هماهنگ باشد، اين سه.
اگر نماز ستون دين است، بعد بگويد: نماز بخوان؛ اين دو تا حرف ناهماهنگ است. مگر ستون خواندني است؟! ستون را اقامه مي كنند. چون كتاب حكيم است، چون همه حرف هاي آن حكيمانه است، بايد هماهنگ باشد. اگر نماز، ستون دين است، او بايد بگويد: نماز را اقامه كن، چون ستون را به پا مي دارند تا خيمه سر پا باشد. ما درباره ائمه (عليهم السّلام) مي گوئيم: اين ستون دين به دست شما اقامه شد. اشهد أنّك قد اقمت الصّلاه و آتيت الزّكاه.
وجود مبارك اميرالمؤمنين (ع) به استاندار مكّه رسماً دستور مي دهد؛ مي فرمايد: أق م الحج، حج را اقامه كن! اين هم يك نمونه.
پس سوره احزاب از يك جهت، آيه ا نقلبتم از يك جهت، آيه افحكم الجاهل يّه از يك جهت، سخنراني زهرا (س) از يك جهت، عهدنامه مالك كه به وسيله علي بن أبيطالب تدوين شده است از جهت پنجم؛ همه اينها نشان مي دهد كه دين در خطر فروپاشي است و جاهليّت در آستانه ظهور و طلوع است و حسين بن علي ديد كه جاهليّت كاملاً برگشت. وقتي دربار اموي با حكومت يزيد آن م ي گساري را، آن قمار بازي را، آن روابط نامحرمانه را با كفار به عنوان خليفه مسلمانها اجرا مي كند، اين همان به بند كشيدن قرآن و به اسارت در آوردن دين است، اين رجوع به جاهليّت اولي است.
مبارزه با پيدايش جاهليّت
اين خطرها را قرآن پيش بيني كرد، فاطمه زهرا (س) زنگ خطر زد، علي بن أبيطالب اين زنگ را به صدا در آورد، حسين بن علي گوش داد؛ ديد اين صدا، صدائي است كه همان جاهليّت را دارد به خاطر مي آورد و قيام كرد؛ گفت: اسلام آنقدر مي ارزد كه خون خودم و عزيزانم را تقديم كنم و دست و پاي اسلام را باز كنم و دين را آزاد كنم و كرد؛ اين مي شود مباني قرآني نهضت حسين بن علي بن أبيطالب.
وگرنه سخن از چهار تا گناه نبود، سخن از صرف امر به معروف و نهي از منكر نبود؛ بلكه سخن از سقوط حكومت اسلامي، كشور اسلامي را به بيگانگان سپردن، و قرآن را از صحنه خارج كردن و در حدّ يك كتاب عربي در آوردن، گاهي نّ قوم ي اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً را با هجر گرفتن، و زماني با هجر و ه ذيان گرفتن، و اساطير الأوّلين و افسانه ها گفتن بود كه همان عصر جاهليّت است.
ارائه قصّه هاي افسانه اي
در جاهليّت، وقتي ذات أقدس له جريان انبياء (عليهم السّلام) را مطرح مي كرد؛ جريان نوح و ابراهيم و موسي و عيسي (ع) را مطرح مي كرد، همين بت پرستان جاهلي گاهي به روم و مغرب حجاز سري مي زدند و افسانه هاي غربي را مي آوردند. گاهي هم به عنوان مستشرق، كسي را به ايران مي فرستادند، داستان رستم و اسفنديار و اينها را از ايران به حجاز مي بردند؛ در شب نشيني ها مي گوئيم: اين كسي كه ادّعاي نبوّت مي كند، قصّه نوح و ابراهيم و موسي و عيسي مي گويد؛ ما هم داستان رستم و اسفنديار را مي گوئيم! ن ه ي لا اساط ير الأوّلين (7). اينها هم مستغرب داشتند، هم مستشرق. هم مستغربان آنها به غرب مي رفتند و داستانهاي غربي را مي آوردند، هم مستشرقان آنها به شرق حجاز، به ايران مي آمدند، داستان رستم و اسفنديار را به حجاز، به مكّه مي بردند. مي گفتند: او قصّه ابراهيم و موسي و عيسي دارد، ما هم رستم و اسفنديار داريم، اين تفكّر جاهلي بود.
قرآن كريم انبياء را با عصمت و نبوّت و وحي و ارتباط با ملكوت معنا كرد، با افراد عادي قابل قياس ندانست؛ كم كم اسلام را در دلهاي افراد زنده كرد، اما بني اميّه همان جاهليّت اولي را به صورت جاهليّت مدرن و جديد در آوردند و سالار شهيدان، با خون خود توانست اسلام را به آن وضع اوّلي برگرداند. ممكن بود ديگري هم همين فداكاري را بكند؛ ولي آن قدرت و تأثير را كه خون حسين بن علي (ع) داشت، خون ديگران نداشت.
سلحشوري برخي از اصحاب سالخورده پيامبر (ص) در كربلا
در بين صحابه أبي عبدالله پيرمرداني بودند، به حضرت عرض مي كردند: من جزء اصحاب جدّ تو هستم. چون اين قضيّه در سال 61 هجري بود. يعني 50 سال بعد از رحلت پيامبر. اصحاب پيامبر همه رخت بر بسته بودند. آنها كه جزء شاگردان پيامبر بودند، صحابه آن حضرت بودند در طي اين 50 سال رحلت كردند. گاهي بعضي از معمرين در بعضي از شهرها و روستاها بودند، مي گفتند: در فلان ديار پيرمردي است كه پيامبر را ادراك كرده است. اصحابي كه در زمان كربلا حضور داشته و زنده باشند؛ بسيار كم بودند.
يكي از اين پيرمردان صاحبدل به وجود مبارك أبي عبدالله عرض كرد: من پيرمردم، قدرت نظامي ندارم، قدرت كشتن و دفاع كردن ندارم؛ ولي قدرت كشته شدن دارم، شهامت شهادت را دارم. به من اجازه بدهيد كه بروم، خون بدهم؛ خون من بي اثر نيست. براي اينكه من شاگرد جدّ تو بودم، از اصحاب جدّ تو بودم، محضر پيغمبر را درك كردم؛ اين خون من با خونهاي ديگر فرق مي كند.
از أبي عبدالله اجازه گرفت كه من به ميدان بروم. دوتكه پارچه خواست؛ يك پارچه به عنوان دستمال. اينها كه سالمندند، ابروهاي آنها فروه شته است، جلوي چشمشان را مي گيرد. با اين پارچه اين ابروها را به پيشاني بست كه جلوي چشم و ديدش را نگيرد. يك پارچه اي ديگر هم به عنوان شال كمر بست، با همين وضع رفت ميدان و شربت شهادت نوشيد. اين خونها در كنار خون سالار شهيدان توانست حكومت اموي را كاملاً منقرض كند
حسين بن علي بن أبيطالب بحث هاي قرآني را كه پيگيري مي كرد، مي ديد آيات قرآن كريم اعلان خطر مي كند كه ممكن است اين نظام به نظام جاهلي بر گردد. نه تنها عادات و آداب جاهلي برگردد، بلكه عقائد جاهلي هم بر گردد؛ يعني كفر به جاي ايمان بنشيند. از اعلام خطر قرآن اينها متوجه شدند عدّه اي در صدد برگشت به نظام جاهلي اند.
تفاوت كيفر و ع قاب
معصيت هاي عادي با كفر
در سوره مباركه احزاب، ذات أقدس له به برخي از زنان پيامبر هشدار داد؛ فرمود: و لا تبرّجن تبرّج الجاه ليّه الاولي (8)» تبرّج » يعني خود نمائي كردن. يك وقت زني خود را از نامحرم نمي پوشاند؛ اين،گناه بزرگ را مرتكب شده است، ولي جاي اين در سوره نور است كه دستور حجاب مي دهد. يك وقت (معاذ الله) اين حكم حجاب را كه حكم الهي است قبول ندارد، و اين حكم را حكم افسانه و تاريخ مصرف گذشته
مي پندارد! اين معصيت عادي نيست، اين كفر است و رجوع به جاهليّت. يك وقت كسي ربا مي خورد، اين مسلماني است كه معصيت مي كند. يك وقت (معاذ الله) مي گويد: ربائي را كه قرآن تحريم كرده، من حكم قرآن را قبول ندارم (معاذ الله)! اين معصيت عادي نيست، اين كفر است غير از عصيان.
در سوره مباركه نور بسياري از احكام حجاب را درباره زن و مرد بيان كرده اند. گفتند: سوره مباركه نور را به زنها ياد بدهيد،زيرا در اين سوره آمده كه خود را حفظ بكنند تا اساس خانواده حفظ بشود، حرمت و غيرت حفظ بشود، جوان و زن محفوظ بماند، به طلاق نكشد، خانواده ها متلاشي نشوند، جوانها آلوده نشوند و هزارها فساد كه در اثر بي حجابي رخنه مي كند؛ اين بحث ها را در سوره مباركه نور بيان كرده.
ولي در سوره احزاب دارد: كار جاهليّت نكنيد! و لا تبرّجن تبرّج الجاه ليّه الاولي. معلوم مي شود يك جاهليّت ثانيّه و مدرني در برابر جاهليّت كهن،قابل طرح و پيش بيني است، اين يك. باز مي ديدند ذات أقدس له به جامعه آن روز اعلام كرد، فرمود: مبادا بعد از رحلت پيامبر (ص) به جاهليّت و شرك و الحاد برگرديد! زيرا پيامبر همانند انبياي گذشته انساني است كه بالأخره مي ميرد، افين مات او قت ل انقلبتم علي اعقاب كم (9). اگر حضرت كشته شد يا رخت بر بست، مبادا به جاهليّت برگرديد! از اين آيه هم اعلان خطر شنيده شد.
پيش گوئي قرآن كريم درباره بيماري سياسي برخي مخالفان
در بخش هاي ديگر ذات أقدس له فرمود: سنّت هاي جاهلي را احياء نكنيد. عدّه اي در بين مسلمانها زندگي مي كردند، اينها گرفتار مرض سياسي بودند؛ منتظر بودند نظام اسلامي خداي ناكرده آسيب ببيند، مشركان بيايند و شرك برگردد و نظام جاهلي تكرار شود؛ اين گروه در داخل مدينه به عنوان منافق به سر مي بردند.
ذات أقدس له به رسول گرامي فرمود: در بين افرادي كه با تو به سر مي برند، يك عدّه بيمار دل زندگي مي كنند. فتري الّذ ين ف ي قلوب ه م مرأ يسار عون ف يه م يقولون نخشي ان تصيبنا دائ ره عسي الله ان يأت ي ب الفتح او امر م ن ع ند ه(10). فرمود: رسول من! يك عدّه كه بيماري سياسي دارند و قلب اينها مريض است، اينها پيوندي با مشركان و دشمنان نظام اسلامي دارند. منتظرند كه نظام اسلامي مبتلا به فروپاشي بشود و شرك برگردد و اينها با مشركان همدستي كنند. فتري الّذ ين ف ي قلوب ه م مرأ؛ اينگونه از برنامه ها را قرآن كريم «مرض سياسي » مي داند.
كيفيت شفا بخشي قرآن كريم
اگر خدا فرمود: قرآن كتاب ش فا است، و ننزّ ل م ن القرآن ما هو ش فاء(11)؛ بيماري ها را مشخّص كرد، راه درمان را مشخّص كرد، درمان شده ها را معرفي كرد؛ سالماني كه بيمار نشده اند، آنها را هم معرفي كرد. از اين جهت فرمود: قرآن كتابي است شفا بخش. مرض سياسي را گفته، مرض اجتماعي را گفته، مرض اقتصادي را گفته؛
فرمود: اين يك مرض است كه اگر كسي داراي همسر هست، مع ذلك به نامحرم طمع بكند؛ اين در فرهنگ قرآن مريض است، اين يك انسان سالمي نيست! فرمود: لا تخضعن ب القول فيطمع الّذ ي ف ي قلب ه مرأ و قلن قولاً معروفاً (12) به زنها دستور داد: وقتي با مردها سخن
مي گوئيد، مردانه حرف بزنيد. رقيق سخن نگوئيد، سخن ها را نازك اداء نكنيد، حرف هاي تحريك كننده نزنيد؛ زيرا آن مردي كه مريض است، طمع مي كند. اگر كسي به نامحرم طمع كرد، طبق بيان الهي مريض است. و اگر درمان نكرد، ف ي قلوب ه م مرأ بود؛ فزادهم الله مرضاً 13) مي شود.اينكه مي بينيد دفعتاً يك خانواده متلاشي مي شود، براي آن است كه اين بيماري در اوائل درمان نشده؛ اينها مرض هاي اخلاقي و اجتماعي است كه قرآن ذكر كرده.
در سوره مائده مرض هاي سياسي را ذكر كرده؛ فرمود: اينها كه قلبشان مريض است، مي گويند: شايد نظام اسلامي شكست بخورد، شايد دشمنان اسلام بيايند؛ چرا ما رابطه خود را با آنها قطع كنيم؟! فتري الّذ ين ف ي قلوب ه م مرأ يسار عون ف يه م يقولون نخشي ان تصيبنا دائ ره. مي گويند: شايد گردش روزگار، عليه ما باشد. چرا ما رابطه را با بيگانگان قطع كنيم؟! وجود مبارك حسين بن علي و ساير اهل بيت (ع) از اين آيات قرآني احساس خطر كردند كه مبادا يك عدّه منتظر بازگشت نظام جاهلي باشند.
در بخش ديگر از قرآن كريم فرمود: وقتي جريان جبهه و جنگ آغاز مي شود، عدّه اي از مدينه به ميدان نبرد مي روند، يا پيامبر به همراه اينها هست و يا نيست؛ اين گروه به اين فكرند كه پيامبر زنده بر نمي گردد و مسلمانها سالم بر نمي گردند و در صدد توطئه اند. ظننتم ان لن ينقل ب الرّسول و المؤم نون لي اهليه م ابداً (14)، اين آيه نازل شد. فرمود: آنچه از ذهنتان
مي گذرد؛ خدا با خبر است، يك. ديگران را با خبر مي كند، دو. راه درمان را ذكر مي كند، سه. اگر توبه نكرديد، شما را از صحنه جامعه جدا مي كند، چهار. فرمود:. شما گمانتان اين بود كه پيامبر و رزمنده ها زنده بر نمي گردند، به فكر بازگشت نظام جاهلي بوديد؛ اين تعبيرات در قرآن كريم كم نيست.
آزادي دين، هدف نهائي امامان معصوم (ع)
وجود مبارك امير بيان، علي بن أبيطالب (ع) همانطوري كه قبلا عرض شد،در آن نامه رسمي كه براي مالك اشتر مرقوم فرمود، چنين نوشت كه مالك! من خلافت را قبول كردم، حكومت را پذيرفتم تا قرآن و دين را آزاد كنم. در زمان ديگران، اين قرآن و دين و قرآن و عترت در اسارت آنها بود.
فرمود: مالك! نّ هذا الدّين كان اسيراً ف ي ايد ي الأشرار، يعمل ف يه ب الهوي و يطلب ب ه الدّنيا (15). قرآن اسير اينها بود، هر جور مي خواستند معنا مي كردند. نماز و روزه و حج و عمره اسير اينها بود.
آنها با تشكيل سقيفه، اوّل كاري كه كردند؛ دست قرآن و عترت را بستند، بعد طناب به گردن علي انداختند. اينچنين نبود كه قرآن باز باشد، آزاد باشد، حقيقت ولايت آزاد باشد، آنگاه اينها بتوانند علي را با طناب به مسجد ببرند! اگر قرآن و اسلام حاكم باشد؛ جامعه اي كه تحت حكومت قرآن و عترت است، اجازه نمي دهد كه غدير فراموش بشود و سقيفه به جاي غدير بنشيند. اجازه نمي دهد آن علي كه فاتح ميدان بود، آن علي كه در سلحشوري نام آور بود، آن علي كه فتوحات به نام او بود، آن علي كه تالي ت لو قرآن است، آن را با طناب به مسجد ببرند! اوّل قرآن را با زنجير بستند، از صحنه جدا كردند؛ ولايت را از صحنه جدا كردند، بعد علي بن أبيطالب را با طناب بستند و به مسجد بردند.
وقتي معاويه به اميرالمؤمنين اعتراض مي كند، دارد تحقير مي كند؛ ( آن نامه معاويه نسبت به اميرالمؤمنين در نهج البلاغه نيست، ولي پاسخ حضرت در نهج البلاغه هست) حضرت در جواب مرقوم
مي فرمايند: تو نوشتي كه مرا با طناب بردند، من كه انكار نكردم. اين فخر من است كه ما اگر بخواهيم خلافي را امضاء بكنيم، ما را بايد با طناب ببندند تا از ما امضاء بگيرند؛ ما كه انكار نكرديم! ولي تو رفتي تحقير كني؛ اين تحقيق شد، اين فخر من شد، اين شرف من است كه مرا با طناب بردند؛ اين بيان در
نهج البلاغه هست (16).
رهاورد آزاد سازي دين از اسارت فتنه گران
وجود مبارك اميرالمؤمنين (س) به مالك فرمود: آزاد كردن مردم مصر و آن قسمت آفريقا در درجه دوّم اهميّت است. عمده آن است كه ما دين را آزاد كنيم؛ مردم بفهمند قرآن چه مي گويد، معناي آزادي و استقلال و امنيّت چيست، معناي حكومت و طبقه در جامعه چيست؛ دنيا و انسان و مرگ يعني چه، انسانيّت انسان به چيست. آيا انسان « حيوان ناطق » است يا « حيّ متألّه »؟! انسان يك موجود زنده اي است كه حرف مي زند؛ يا نه، حيّ اي است كه در الوهيّت غوطه ور شده است و مشتاق است و فاني. او حيّ متألّه است، نه حيوان ناطق! فرمود: اگر قرآن آزاد باشد، اين معارف را به مردم القاء مي كند.
حكومت يزيد، نشانه حاكميّت جاهليّت
بر جهان اسلام
پس طبق بيان نوراني علي بن أبيطالب مردم اين قرآن و عترت را به اسارت گرفتند. در سخنان نوراني فاطمه زهرا (س) و در آن خطبه رسمي هشدار لازم در مورد بازگشت جاهليت داده شد. از اين شواهد سالار شهيدان كاملاً احساس خطر كرد كه جاهليّت دارد بر مي گردد. مادامي كه معاويه زنده بود، اين جاهليّت مستور بود. وقتي يزيد روي كار آمد، اين جاهليّت مشهور شد؛ آنگاه سخنان رسمي حسين بن علي شروع شد كه فرمود: و علي السلام السّلام ذ بل يت الامّه ب راع م ثل يزيد (17). فرمود: از اين به بعد ديگر فاتحه اسلام خوانده است. نفرمود فلان گناه رواج پيدا كرده، نفرمود فلان خ لاف رخنه كرده، فرمود: وقتي حكومت به دست يزيد افتاد كه رسماً مخالف اسلام است، معنايش بازگشت نظام جاهلي است.
هدف جهاني امام حسين (ع)
در اصلاح امور امّت
يك وقت است در حال عادي؛ عقيده و اخلاق مردم محفوظ است؛ ولي گاهي سيّئاتي در جامعه مورد ارتكاب است. در چنين فضائي كارهاي فكري، فرهنگي ، رهنمودهاي تبليغي و اينها سودمند است. امّا يك وقت حادثه تلخ و شومي، پديد مي آيد؛ در آن صورت كارهاي فرهنگي و فكري و سخنراني ها اثر ندارد و چاره اي جز انقلاب نيست! يك وقت است كسي بيماري عادي دارد، اين با دارو و شربت و قرص و كپسول قابل حل است. يك وقت است يك حادثه سنگيني رخنه كرده كه چاره اي جز جراحي و عمل كردن نيست.
ائمه ديگر فراغتي و فرصتي داشتند تا با كارهاي فرهنگي و فكري، آن مشكلات جامعه را حل كنند. ولي سالار شهيدان (ع) ديد با روي كار آمدن يزيد، با كار فكري و فرهنگي نمي شود جامعه را زنده كرد؛ پس كار أبي عبدالله با كار ائمه ديگر فرق دارد. يك وقت كارش جراحي است، يك وقت كارش درمان باليني است. گذشته از آن أبي عبدالله كاري كرد كه براي ابد اين كار سودمند است. كارهاي فرهنگي و فكري حوزه خاص دارد، قلمرو مخصوص دارد. اگر كسي كتابي نوشته، سخنراني اي كرده، جلسه تدريسي تشكيل داده؛ اين كار، هم شعاعش مشخّص است، هم بردش معيّن.
امّا حسين بن علي نخواست يك قلمرو محدودي را روشن كند، يك حوزه خاصي را شفاف كند، يك منطقه مخصوصي را نور بدهد! فرمود : من قيام كردم تا امّت پيغمبر را اصلاح كنم(18). هر كس تا روز قيامت بيايد ، جزء امّت پيغمبر است. فرمود: من مي خواهم يك كاري بكنم كه تا قيامت اين كار بماند. اين كار كه با تدريس و تأليف و سخنراني و مرجعيّت حل نمي شود!! اين كار خون مي خواهد و بس، نه خون هر كسي!
يك وقت كسي مي خواهد شهري را اصلاح كند؛ آن با سخنراني ها، با جلسات، با كتاب، با پرورش شاگرد مقدور اوست. امّا اگر خواست جهاني را اصلاح كند و به مردم عالم بگويد: شما يا مسلمانيد، يا كافر؛ من به هر دوي شما درس مي دهم. اگر مسلمانيد ، فرهنگ شهادت را احياء كنيد. اگر كافريد و مساله شهادت را نشناختيد؛ لااقل ه يهات م نّا الذّ له (19)را احياء كنيد. اگر كافري، ذليل نباش! اگر مسلماني، شهيد باش! اين فكر كه با تدريس و كتاب نوشتن حل نمي شود ! اين با خون بچّه و خودش و اصحابش و انصارش و ايثار كلّ ميسور مي شود..
بنابراين نبايد كار حسين بن علي را با كار ائمه ديگر (ع) سنجيد. البتّه اگر آن ذوات قدسي در اين مقطع تاريخي بودند، آنها هم همين كار را مي كردند. چون اينها همه شان جانشين پيغمبرند، پيغمبر هم دو كار كرد؛ يكي كار در حوزه « اسلامي »، يكي كار در حوزه « انساني ». مگر همه مردم مسلمان مي شوند؟! در قرآن كريم فرمود: بسياري از مردمند كه كافرند. بررسي ايمان و كفر به قيامت وابسته است امّا پيغمبر، پيغمبر كافران هم هست؛ بايد براي آنها هم پيام بياورد.
سخنراني در حسينيّه ارشاد آمل چهارم وپنجم بهمن 1385
¤ادامه مباني قرآني نهضت حسيني (ع) را در خوان حكمت دوشنبه هفته آينده مطالعه كنيد .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بقره . 43
2- اسراء . 78
3- بقره . 3
4- نساء . 162
5- برداشت از: وسائل الشيعه. 4 .27
6- يس . 2
7- احقاف . 17
8-احزاب.33
9- آل عمران . 144
10- مائده . 52
11- اسراء . 82
12-احزاب.32
13-بقره.10
14-- فتح . 12
15) نهج البلاغه . نامه 53 . ... ل لأشتر النّخعي لما ولاه علي م صر ...
16- برداشت از: نهج البلاغه . نامه 28
17- بحار الأنوار . 44 . 326
18-بحار الانوار.44.329
19- الحتجاج . 2 . 300
دوشنبه 30 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]
-
گوناگون
پربازدیدترینها