محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845929433
رحمت خدا و بلا يا و سختي هاي انسان در طول حيات
واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: رحمت خدا و بلا يا و سختي هاي انسان در طول حيات
درباره رحمت خدا، دو ويژگي «بيش تر»و «پيش تر» بسيار نمايان و مشهود است «يا من سبقت رحمته غضبه» و جلوه هاي رحمت خدا را در نظام تكوين، نظام تشريع و نظام آخرت به خوبي مي توان مشاهده كرد كه اصل در آفرينش فراواني نعمت ها و گستردگي بهره مندي هاست و ويراني ها و آسيب از عوارض بعدي به شمار مي آيد. و اصل در راهنمائي هاي الهي و فرستادن پيامبران، هدايت و رشد و تعالي انسان هاست و اجراي حدود و محدوديت ها به منظور كنترل و پيشگيري مي باشد. و همچنين اصل در نظام آخرت; بهره مندي از لطف و بخشش و شفاعت الهي است مگر كسي كه قابليت نداشته باشد. به همين جهت خداوند متعال پاداش نيكان را ده برابر و مجازات زشت خويان را برابر مي دهد «من جا» بالحسنه فله عشرامثال ها و من جا» بالسئته فلا يجزي الا مثل ها و هم لا يظلمون»; (سوره انعام، آيه 6)
رحمت حق تعالي دو گونه قابل نگرش و بررسي مي باشد: گونه نخست ملا حظه عنايت باري تعالي از جهت فاعلي صرف و بدون لحاظ جهت قابلي است. در اين مرتبه رحمت و فياضيت حق تعالي نسبت به همه ممكنات مساوي است زيرا او «تام الفاعليه» است و هيچ بخل و كمبودي در افاضه ندارد. نگرش دوم ملا حظه رحمت حق تعالي با توجه به شرايط قابلي و پذيرش فيض است. در اين مرحله قطعا قابليت ها متفاوتند و عنايت حق تعالي نيز نسبت به هر موجودي متناسب با پذيرش و قابليت قابل مي باشد. لذا مي توان گفت: گردش شب و روز و نزول بركات آسماني و روزي و رشد و پرورش موجودات همگي از مظاهر رحمت خداست. «فانظر الي آثار رحمه الله كيف يحي الا رض بعد موت ها...» (سوره روم، آيه 50) البته رحمت خداعلا وه بر نظام تكوين در نظام تشريع و در آخرت داراي جلوه هاي متعدد و فراوان است. چنان كه درباره قرآن گفته شده است: «و نزل من القرآن ما هو شفا» و رحمه للمومنين»;(سوره اسرا»، آيه 82) و درباره آمرزش گناهان داريم:«و ربك الغفور ذوالرحمه...»;(سوره كهف، آيه 58) در آيات فراواني از قرآن كريم، سخن از رحمت خداوند به ميان آمده است، فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا ذفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم في الا مر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين; اي پيامبر! از پرتو رحمت الهي با آنان نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو پراكنده مي شدند. بنابراين آنها را ببخش و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با ايشان مشورت كن. اما هنگامي كه تصميمت را گرفتي، بر خدا توكل كن; زيرا خدا توكل كنندگان را دوست دارد(آل عمران، آيه 159) در ديگر آيات قرآن و نيز سيره پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) آن چه نمايان است، تجلي«رحمت» است، چنان كه در قرآن بيش از هزار بار از«ربوبيت» و پرورش دهندگي خداوند ياد شده است و تنها يك بار از «جباريت» خداوند نام سخن به ميان آمده است.
علا وه بر كتاب تشريع(قرآن) در كتاب گسترده تكوين(جهان هستي) نيز آن چه فراگير است،«گرمي خورشيد»،«لطافت باران»، «سبزي گياهان» در هم كوبيدن«سيل»و «زلزله» و «آتشفشان» در خبرهاي كوتاه و به طور مقطعي مطرح گشته است. و در هنگام حسابرسي به اعمال بندگان نيز، خداوند در برابر نيكي حداقل «10 برابر» پاداش مي دهد و در برابر خطا و زشتي، به همان مقدار كيفر مي كند. اين همه نشان از سبقت رحمت خداوند بر غضب او در«نظام تكوين»،«نظام تشريع» و «صحنه قيامت» دارد. اولياي خدا يكتا پرستان نيز گوي سبقت را در «رحمت»،«مدارا» و «لطف» به ديگران از همه ربوده اند و نزد آنان تمام انسان ها محترم اند و مستضعفان- كه پشتوانه و پناهگاهي ندارند- از احترام ويژه اي برخوردارند چنان كه پيامبر (ص) در طول زندگاني خود، به پيامبر رحمت مشهور بود. آن حضرت به اندازه اي گذشت داشت كه «وحشي» قاتل بي رحم حمزه سيدالشهدا را بخشيد. اما تمام اين لطف و رحمت ها، براي عموم مردم و دشمنان ناآگاه است; ولي در برابر عده كمي- كه سردمدار كفر و شرك و توطئه هستند- با قهر و خشونت برخورد مي شد تا آلودگي آنها به جامعه سرايت نكند. و اگر جنگي اتفاق مي افتاد، تا هنگام رفع فتنه ادامه مي يافت. در اين باره قرآن مجيد مي فرمايد: و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه; آنها را بشكيد تا فتنه و آشوبي از بين برود،(بقره، آيه 193)
فلسفه بلا ها و شرور در قرآن و روايات
معمولا كساني كه درباره شرور جهان به چشم خرده گيري مي نگرند، حساب نمي كنند كه اگر جهان، خالي از اين شرور گردد به چه صورت در خواهد آمد. آنان فقط به طور بسيط و مجمل مي گويند كاش جهان پر از لذت و كاميابي بود و كاش هر كسي به آرزوهاي خود مي رسيد و هيچ رنج و ناكامي اي وجود نمي داشت، منسوب به خيام است:
گر بر فلكم دست بدي چون يزدان
برداشتمي من اين فلك را زميان
از نو فلكي چنان همي ساختمي
كازاده به كام دل رسيدي آسان
ساختن جهاني بهتر از جهان فعلي كه شاعر آرزوي آن را داشته است چگونه ممكن است؟ وقتي مي خواهيم براي بنا نهادن«جهان» دست بكار شويم،«فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو در اندازيم» حتما بايد از انديشه هاي محدود و فكرهاي كودكانه اي كه لا يق زندگي محدود يك فرد انسان است صرف نظر كنيم و به طرحي وسيع و بزرگ بينديشيم. در هر حال بهتر اين است كه نخست، وضع موجود را بررسي كنيم و آن را نيكتر بشناسيم، آن گاه به دنبال «طراحي بهتر» فكر خود را خسته كنيم. تصور شرفي نفسه و بدون ملا حظه امور ديگر و در نگاه ابتدايي، مقبول طبيعت انساني نيست و همواره عقل آن را مذموم مي پندارد. اما در مساله شر، سوال اين است كه چرا خدا در نظام هستي شر را ايجاد نمود؟ نگاه ما به اين مساله بايد نگاهي جامع و فراگير باشد. ترسيم«نظام كل» در عالم ذهن بسياري از مشكلا ت را برطرف مي نمايد. در اين منظره وجود واقعي تك تك اعضا، وجود عضوي و پيوسته آنان است و وجود انفرادي و استقلا لي آنان، اعتباري محسوب مي شود; زيرا همين وجود عضوي و پيوسته است كه نقش آن را در نظام مجموعي معنا مي بخشد. از اين رو، تحليل وجود مثبت يا منفي اعضاي يك مجموعه بايد تحليلي جامع و كل نگرانه باشد. اگر نگرش، جامع باشد،ديگر موقعيت منفي انفرادي آن را نمي توان در تحليل مجموعي آن دخالت داد. به طور مثال، شايد تصور نمك في نفسه و بدون در نظر گرفتن غذاها، در نظر كسي مثبت جلوه داده نشود و همه از خوردن آن متنفر باشند، اما همين نمك وقتي در كنار مجموعه واحد يك غذا فرض مي شود، نه تنها تنفري از آن وجود ندارد، بلكه همگان وجود نمك را در غذا ضروري مي دانند. از اين رو تحليل وجود منفي شرور در عالم، از آن جا نشات مي گيرد كه مستقلا و بدون ملا حظه مجموعه وجودي جهان در نظر گرفته شوند. پس اموري كه در ظاهر، شر قلمداد مي گردند مي توانند در كل، خير محسوب شوند. البته اين پاسخ به عنوان يك نظر، به لا يب نيتس- از فلا سفه قرن شانزدهم- نيز نسبت داده شده است(سايت كتابخانه طهور، 1387).
شر و بدي نيز اوصاف حقيقي اشيا نيستند; يعني ذات وجودي چيزي، مقتضي شر و بدي نمي باشد، بلكه از اوصاف اضافي و نسبي هستند كه در قياس با موقعيت خاصي به موضوعات نسبت داده مي شوند، در حالي كه همين بدي ها نسبت به موقعيت ديگري خير و كمال محسوب مي شوند، مشكلا ت و مصايبي كه بر انسان ها وارد مي شوند از آن حيث كه موجب عسر، حرج و سختي مي شوند، به شريت متصف مي گردند، اما از آن حيث كه موجب تكامل و پرورش روح مي شوند، خير و كمال قلمداد مي گردند از اين رو، حكمت خداوند اقتضا مي كند كه براي رسيدن انسان به خيرهاي برتر و اعلي، اين مصايب و سختي ها را در مسير زندگي او قرار دهد. در ميان راه حل هايي كه براي پاسخ به مساله شر ارائه شده اند، بعضي از پاسخ ها ناظر به اين نكته بودند كه شرور موجود در عالم مستلزم خير كثير و برتر هستند. هم چنان كه اين استدلا ل را مي توان در دفاعيه منسوب به ارسطو جستجو كرد: شرور موجود در زمره دسته اي فرض مي شوند كه خير كثير و شر قليل قلمداد مي گردند. همچنين كساني كه شر را نسبي و يا در نظام كل و مجموعي عالم تعريف مي كنند، مدعي اند هر شر مفروضي اگر چه در ظاهر منفي نمايان مي شود، اما در واقع ناظر به خيراتي هستند كه لا زمه رسيدن به اين خيرات، وجود شرور مطابق با آنان است. اما آيا مي توان شرور را رهگذري براي وصول به خيرات معرفي نمود؟ با مروري اجمالي بر آيات قرآن و روايات معصومان عليهم السلا م، روشن مي شود كه همه شرور و بلا يا، در بردارنده حكمتي(ناظر به خيرات) از طرف خداوند متعال مي باشند. از ديدگاه قرآن و روايات برخي از حكمت هاي شرور و بلا ها عبارتند از:
الف: بلا ها و مصايب; عامل توجه، بيداري دل و توفيق به توبه:
چون انسان در اثر غفلت و فراموشي ياد خداوند، مرتكب معصيت و گناه مي شود، از اين رو، براي خروج از غفلت، همواره به مذكري نياز است تا در اثر توجه به خداوند، انسان از معاصي فاصله بگيرد. در آياتي از قرآن كريم، يكي از عوامل مذكر، مصايب و شدت ها معرفي شده است:«و لقد ارسلنا الي امم من قبلك فاخذناهم بالباسا» و الضرا» لعلهم يتضرعون»، ما به سوي امم سابق، پيغمبراني فرستاديم، اما آنان اطاعت نكردند; از اين رو، آنان را به بلا و مصيبت مبتلا كرديم; شايد كه آنها به درگاه خدا زاري كنند و توبه نمايند (انعام 42). و اذا مس الا نسان ضر دعا ربه منيبا اليه ثم اذا خوله نعمه مني نسي ما كان يدعوا اليه من قبل و جعل الله اندادا ليضل عن سبيله قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار. و چون به انساني آسيبي رسد پروردگارش را به حال توبه و انابه مي خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتي عطا كند آن دعاهايي را كه پيش از اين (براي رفع بلا ) كرده بود از ياد مي برد و براي خدا همتاياني قرار مي دهد تا از راه خدا گمراه كند. بگو: اندكي به كفر خويش برخوردار باش كه تو از اهل آتشي (زمر8/) در اين آيه شريفه خداوند به طور مطلق مي فرمايد: هر گاه كه به انسان فقر، مصيبت و سختي برسد، در آن حال به دعا و توبه مي پردازد اما همين كه نعمت و ثروت به او عطا كند خدايي را كه از پيش مي خواند به كلي فراموش مي كند در آيه ديگري درباره كافران مي فرمايد: «ولنذيقنهم من العذاب الا دني دون العذاب الا كبر لعلهم يرجعون» ما كافران را عذاب نزديك تر بچشانيم غير از آن عذاب بزرگتر و شديدتر قيامت شايد كه به سوي خدا باز گردند (سجده 21).
مراد از «عذاب ادني» در آيه شريفه، همين مصايب و دردهاست، نه عذاب مرگ و نه عذاب اخروي. زيرا خداوند حكمت اين عذاب را برگشت كافر به رحمت الهي معرفي مي كند كه با مرگ حاصل نمي شود. (سايت كتابخانه طهور 1387)
ب: بلاها: آثار تكويني اعمال و عذاب گنهكاران:
آيات ديگري از قرآن، مصيبت ها و رنج ها را نتايج سو» اعمال زشت انسان ها بر مي شمارند. از نظر اين آيات، خداوند براي تكفير گناهان برخي از مردم (به خاطر لطف به آنان)آنها را در همين دنيا عذاب مي كند «و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت اينديكم و يعفوا عن كثير » هر مصيبتي به شما رسد به خاطر اعمالي است كه انجام داده ايد و بسياري را نيز عفو مي كند (شوري30/). در اين آيه شريفه، خداوند متعال بلاها را به افعال اختياري انسان ها مرتبط مي كند و آنها را آثار تكويني اعمال افراد، مي داند همچنانكه روايت بسياري نيز حكمت بلاها را تكفير گناهان معرفي مي كنند امام صادق «ع» مي فرمايند: ان العبد اذا كثرت ذونوبه و لم يكن عنده من العمل ما يكفرها ابتلا ه بالحزن ليكفرها، از آن روي كه عذاب آخرت بسيار سنگين و مشكل است، خداوند (مومنان مورد علاقه خود) را در همين دنيا به شدت ها مبتلا مي كند تا كفاره گناهان او باشد. (سايت كتابخانه طهور 1387)
ج: بلا ها، امتحان الهي و موجب تكامل وجودي:
امام صادق «ع» مي فرمايند: «ان في الجنه منزله لا يبلغها عبد الا بالا بتلا »» در بهشت هيچ جايگاهي نيست مگر اينكه بنده با امتحان آن را به دست آورده باشد» طبق آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلا م بسياري از مشكلا ت و بلا ها امتحان الهي بوده و بعضي از مقامات و موقعيت ها تنها بر اثر پيروزي در امتحان الهي و تحمل مصايب و شدايد حاصل مي شوند. خداوند مي فرمايند: كل نفس ذائقه الموت و نبلوكم بالشر و الخير فتنه والينا ترجعون» هر انساني طعم مرگ را مي چشد! و شما را با بدي ها و خوبي ها آزمايش مي كنيم وسرانجام به سوي ما باز گردانده مي شويد (انبيا»35/) و نيز مي فرمايد: «و لنبلونكم بشي من الخوف و الجوع و نقص من الا موال و الا نفس و الثمرات وبشر الصابرين » قطعا همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها آزمايش مي كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان (بقره/ 155) اولياي الهي و كساني كه مقرب خداوندند، بيشتر به بلاها مبتلا هستند و بلكه طالب نزول مصيب اند تا به واسطه آن به تكامل بيشتري دست يابند: هر كه در اين بزم مقرب تر است- جام بلا بيشترش مي دهند.
حضرت علي «ع» مي فرمايند: «الا و ان الشجره البريه اصلب عودا، و الرواتع الخضره ارق جلودا» (نهج البلا غه نامه 45)
حضرت، انسان مبتلا به مشكلات را به درختان بياباني تشبيه نموده كه چوبشان سخت تر است يعني انساني كه با مشكلات مبارزه كرده و در اين شرايط رشد نموده باشد، ثمره ايمان او در مقابل افرادي كه زندگي را به خوشي و راحتي سپري مي كنند بيشتر خواهد بود. در نتيجه با توجه به آيات و روايات مزبور و وجوهي كه براي فلسفه بلاها و شرور ذكر شد هيچ مصيبتي بدون حكمت و خيرخواهي الهي واقع نمي شود و در اين قالب هاست كه نسبي بودن شرور و توجيه شر در نظام كل معنا مي شوند. (سايت كتابخانه طهور 1387)
مفهوم نسبي بودن شرور
خوب بودن يك قانون اجتماعي به اين است كه مصلحت افراد و مصلحت اجتماع را توام درنظر بگيرد و حق جمع را بر حق فرد مقدم بدارد و آزادي هاي فرد را تا حدود امكان تامين نمايد. اما تامين همه آزادي هاي افراد صددرصد ناممكن است و لذا خوب بودن يك قانون از اين نظر. يعني از نظر تامين آزادي ها، نسبي است زيرا تنها بعضي از آنها قابل تامين است. قانون خوب آن است كه حداكثر آزادي ها را كه ممكن است تامين كند، هر چند مستلزم سلب برخي از آزادي ها است، پس خوب بودن يك قانون از جنبه تامين آزادي ها نسبت به قانون هاي مفروض ديگر است كه كمتر از اين قانون قادر بر حفظ و تامين آزادي هاست.
وقتي از نسبي بودن شرور صحبت مي شود صحبت از نسبيت شريت وجوداتي است كه شرور ذاتي يعني اعدام از آنها ناشي مي شود. مقصود نسبي بودن در مقابل حقيقي بودن است نه نسبي بودن در مقابل مطلق بودن كه بسياري از خيرات هم به اين معني نسبي مي باشند. اكنون بايد ديد آيا بدي بدها يك صفت حقيقي است يا يك صفت نسبي؟ بدها دو نوعند: بد هايي كه خود اموري عدمي اند، و بدهايي كه اموري وجودي اند اما از آن جهت بد هستند كه منشا» يك سلسله امور عدمي مي گردند شروري كه خود عدمي هستند مانند جهل و عجز و فقر صفاتي حقيقي (غيرنسبي) ولي عدمي هستند اما شروري كه وجودي هستند و از آن جهت بدند كه منشا امور عدمي هستند مانند سيل و زلزله و گزنده و درنده و ميكروب بيماري، بدون شك بدي اينها نسبي است از اين گونه امور، آنچه بد است، نسبت به شي يا اشياي معيني بد است زهرمار، براي مار بد نيست، براي انسان و ساير موجوداتي كه از آن آسيب مي بينند بد است. گرگ براي گوسفند بد است ولي براي خودش و براي گياه بد نيست، همچنانكه گوسفند هم نسبت به گياهي كه آن را مي خورد و نابود مي كند بد است ولي نسبت به خودش يا انسان يا گرگ بد نيست. از طرف ديگر وجود حقيقي هر چيز كه به آن خلق و ايجاد تعلق مي گيرد و وجود واقعي است، وجود آن چيز براي خود است نه وجود آن براي اشيا» ديگر. وجود هر چيز براي شي» يا اشيا» ديگر، وجود اعتباري و غيرحقيقي است و جعل و خلق و ايجاد به آن تعلق نمي گيرد. به بيان ديگر ، هر چيزي يك وجود في نفسه دارد و يك وجود لغيره، و به عبارت صحيح تر، وجود هر چيزي دو اعتبار دارد، اعتبار في نفسه و لنفسه و اعتبار لغيره . اشيا» از آن نظر كه خودشان براي خودشان وجود دارند حقيقي هستند و از اين نظر بد نيستند. هر چيزي خودش براي خودش خوب است، اگر بد است براي چيز ديگر است، آيا مي توان گفت عقرب خودش براي خودش بد است؟ گرگ خود براي خود بد است؟ نه، شك نيست كه وجود عقرب و گرگ براي خود آنها خوب است، آنها از براي خود همان طور هستند كه ما براي خود هستيم، پس بد بودن يك شي» در هستي في نفسه آن نيست، در وجود بالاضافه آن است.
از طرف ديگر شكي نيست كه آنچه حقيقي و واقعي است وجود في نفسه هرچيز است، وجودات بالاضافه، اموري نسبي و اعتباري اند و چون نسبي و اعتباري اند واقعي نيستند. يعني واقعا در نظام وجود قرار نگرفته اند و هستي واقعي ندارند تا از اين جهت بحث شود كه چرا اين وجود يعني وجود نسبي به آنها داده شده است. به عبارت ديگر هر چيز دوبار موجود نشده و دو وجود به داده نشده است. يكي وجود في نفسه و يكي وجود بالاضافه، اسناد امور اعتباري به علت مجازي و بالعرض است از اين جهت حكما گفته اند شرور، بالذات مورد تعلق آفرينش قرار نمي گيرند با لذات معلول و مجعول نيستند. مخلوق بودن و معلول بودن آنها بالعرض است درست مثل اين است كه مي گوييم خورشيد سبب ايجاد سايه است البته اگر خورشيد نباشد سايه هم نيست ولي سبب شدن خورشيد از براي سايه با سبب شدن آن براي نور متفاوت است. خورشيد نور را واقعا و حقيقتا افاضه مي كند ولي سايه را حقيقتا ايجاد نمي كند سايه چيزي نيست كه ايجاد شود سايه از محدوديت نور پيدا شده است. بلكه عين محدوديت نوراست. در مورد شرور، نيز مطلب از همين قرار است شرور اموري اعتباري و عدمي هستند. كوري در انسان كور، واقعيت مستقلي نيست تا گفته شود كه آدم كور را يك مبدا آفريده است و كوري او را يك مبدا ديگر. كوري نيستي است و هر شري نيستي است. نيستي، مبداي و آفريننده اي ندارد. به اين ترتيب شبهه «ثنويه» و پندار دوگانه بودن هستي و دو ريشه داشتن آن از ميان مي رود زيرا ثابت گرديد كه هستي، دو نوع نيست تا دو مبدا لا زم داشته باشد (سايت كتابخانه طهور 1387)
توجيه شرور در جهان هستي
شرور و بدي ها يا خود از سنخ نيستي اند مانند جهل ها، عجزها، فقرها، و يا از سنخ هستي اند اما شريت آنها از آن نظر است كه منشا نيستي ها مي گردند مانند زلزله ها، ميكرب ها، سيل ها، تگرگ ها و امثال اينها. هستي هايي كه منشا نيستي ها مي گردند، شريتشان از نظر وجود اضافي و نسبي آنها به اشياي ديگر است نه از نظر وجود في نفسه آنها، يعني هر چيزي كه شر است براي خود شر نيست، براي چيز ديگر شر است. وجود حقيقي هر شي»، وجود في نفسه اوست، وجود اضافي و نسبي او امري اعتباري و انتزاعي است و لازمه لاينفك وجود حقيقي اوست. خيرات و شرور دو صف جداگانه و مستقل از يكديگر را تشكيل نمي دهند، بلكه شرور لوازم و اوصاف لاينفك خيرات مي باشند. ريشه شروري كه خود از سنخ نيستي مي باشند عدم قابليت قابلهاست و به محض قابليت قابل، افاضه وجود از ناحيه ذات واجب الوجود، حتمي و لايتخلف است، اما ريشه شروري كه از سنخ نيستي نيستند، لاينفك بودن و جدايي ناپذيري آنها از خيرات است. هيچ شري، شر محض نيست، عدم ها و نيستي ها به نوبه خود مقدمه هستي ها و خيرات و كمالات اند، شرور به نوبه خود مقدمه و پله تكامل اند. اين است كه گفته مي شود درهر شري خيري نهفته و در هر نيستي، هستي اي پنهان است (سايت كتابخانه طهور، 1387).
انواع امتحان هاي الهي
يك وقت چيزي را مورد امتحان قرار مي دهند براي اينكه مجهولي را تبديل به معلوم كنند. براي اين كار شي» را به عنوان ميزان و مقياس به كار مي برند، مثل اينكه متاعي را در ترازو مي گذارند تا بفهمند كه وزن واقعي آن چقدر است. ترازو فقط وسيله توزين است، اثرش فقط اين است كه وزن واقعي جسم را معلوم مي كند. ترازو خود تاثيري در زياد كردن يا كم كردن آن جسم ندارد. همچنين است ساير ميزان ها و مقياس ها: ميزان الحراره اثرش اين است كه در جه گرمي هوا يا بدن انسان را معين مي كند، متر اثرش اين است كه كميت يك طول را معين مي كند، علم منطق كه علم ميزان ناميده مي شود اثرش اين است كه شكل استدلال ها را اندازه گيري مي كند و اگر احيانا خللي در شكل استدلال رخ داده باشد، قواعد منطقي آن را معين مي كند. امتحان اگر فقط به معني به كار بردن ميزان و مقياس براي كشف مجهولي باشد البته درباره خداوند صحيح نيست. امتحان معني ديگري هم دارد و آن از قوه به فعل آوردن و تكميل است. خداوند كه به وسيله بلايا و شدايد امتحان مي كند به معني اين است كه به وسيله اينها هر كسي را به كمالي كه لايق آن است مي رساند. فلسفه شدايد و بلايا فقط سنجش وزن و درجه و كميت نيست، زياد كردن وزن و بالا بردن درجه و افزيش دادن به كميت است. خداوند امتحان نمي كند كه وزن واقعي و حد و درجه معنوي و اندازه شخصيت كسي معلوم شود، امتحان مي كند يعني در معرض بلايا و شدايد قرار مي دهد كه بر وزن واقعي و درجه معنوي و حد شخصيت آن بنده افزوده شود. امتحان نمي كند كه بهشتي واقعي و جهنمي واقعي معلوم شود، امتحان مي كند و مشكلات و شدايد به وجود مي آورد كه آنكه مي خواهد به بهشت برود در خلال همين شدايد خود را شايسته و لايق بهشت كند و آنكه لايق نيست سرجاي خود بماند. در قرآن كريم مي خوانيم: «و نبلوكم بالشر و الخير فتنه و الينا ترجعون»; و ما شما را با خير و شر مي آزماييم و شما به سوي ما باز مي گرديد (انبيا»35/). آيا اين چيزهايي كه موجب آزمايش بشر است خيرند يا شر؟ ممكن است چيزي به ظاهر خير باشد يعني نعمت باشد و ممكن است چيزي شر باشد يعني بلا باشد ولي عمده اين است كه انسان در مقابل آن چيزي كه موضوع امتحان اوست چه عكس العملي نشان مي دهد. ممكن است عكس العمل انسان درباره نعمت و بلا به گونه اي باشد كه هر دو براي او «نعمت» بشود و ممكن است عكس العمل او در برابر نعمت و بلا به گونه اي باشد كه هر دو براي او «نقمت» شود. اين است كه نبايد هر چيزي را كه مايه امتحان انسان است بد دانست بلكه بايد آن را خوب دانست، زيرا امتحان براي سه منظور مختلف صورت مي گيرد: گاهي امتحان همان است كه به آن اختبار و آزمايش مي گوييم كه شخص امتحان كننده وقتي مي خواهد مجهولي را تبديل به معلوم كند آزمايش مي كند. مثلا مواد غذايي را به آزمايشگاه مي برند براي اينكه ببينند سالم است يا نه. اين امتحاني است كه هدف امتحان كننده از آن اين است كه مي خواهد حقيقتي را كشف كند. در مورد خداوند متعال نسبت به بندگان چنين امتحاني معني ندارد.
نوع دوم امتحاني است كه براي اتمام حجت است يعني براي اين است كه به خود امتحان شونده (امري را) ثابت كنند. يك معلم كه در طول سال با دانش آموز كار مي كند، خودش مي داند كه به كدام دانش آموز بايد نمره قبولي بدهد و به كدام نمره رد بدهد، به كداميك بايد بيست بدهد و به كداميك نوزده به كداميك چهارده، ولي مسلم است كه اگر امتحان نكرده بخواهد اين نمره ها را بدهد غير از آن كسي كه بيست گرفته همه اعتراض مي كنند. او امتحان مي كند تا بر همه روشن شود كه نمره هايي كه مي خواهد بدهد همه درست است. البته ممكن است معلمي واقعا نتيجه امتحان را نداند ولي اگر هم بداند باز امتحان مي كند، براي اينكه مطلب براي همه روشن باشد و اتمام حجت شده باشد. امتحان به اين معنا در مورد خداي متعال معني دارد. ممكن است خداي متعال بنده اي را مورد امتحان قرار بدهد براي اينكه حجت بر آن بنده تمام شود. نوع سوم امتحان كه مهمتر است به معناي عمل تمريني براي امتحان شونده است يعني خداوند متعال كه البته در مورد غيرخداوند متعال هم صدق مي كند انسان را در بوته اي قرار مي دهد براي اينكه در آن بوته آنچه از استعداد در درون او هست به فعليت برسد. مثل آدمي كه خودش يا ديگري را به آب مي اندازد براي اينكه شنا ياد بگيرد. اين نوع امتحان نوعي عمل و رفتار براي كمال يافتن است در جنگيدن با آب و در تلاش كردن در آب است كه انسان شناگر مي شود.
اگر به كسي بگويند برو در آب شنا كن و او بگويد من شنا بلد نيستم، هر وقت شنا ياد گرفتم داخل آب مي روم، چنين شخصي اگر پنجاه سال هم كنار يك رودخانه يا استخر بايستد و شنا كردن ديگران را ببيند يا قواعد شنا كردن را در كتاب بخواند شناگر نمي شود، در داخل آب است كه انسان شناگر مي شود. البته بايد توجه داشت كه آزمايش خدا همگاني است. از آنجا كه نظام حيات در جهان هستي نظام تكامل و پرورش است و تمامي موجودات زنده مسير تكامل را مي پيمايند، حتي درختان استعداد هاي نهفته خود را با ميوه بروز مي دهند همه مردم از انبيا» گرفته تا ديگران طبق اين قانون عمومي مي بايست آزمايش شوند و استعدادات خود را شكوفا سازند. گرچه امتحانات الهي متفاوت است، بعضي مشكل، بعضي آسان و قهرا نتائج آنها نيز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمايش براي همه هست، قرآن مجيد به امتحان عمومي انسان ها اشاره كرده مي فرمايد: «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون»; آيا مردم گمان مي كنند بدون امتحان رها مي شوند، نه هرگز بلكه همگي بايد امتحان دهند. (عنكبوت آيه2). قرآن نمونه هايي از امتحانات پيامبران را نيز بازگو كرده است آنجا كه مي فرمايد: «و اذ ابتلي ابراهيم ربه»; خداوند ابراهيم را امتحان كرد (بقره124/). در جاي ديگر آمده است: «فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربي ليبلوني» اشكر ام اكفر»; هنگامي كه يكي از پيروان سليمان تخت بلقيس را در كمتر از يك چشم به هم زدن از راه دور براي او حاضر كرد، سليمان گفت اين لطف خدا است براي اينكه مرا امتحان كند آيا شكرگزاري مي كنم يا كفران؟» (نمل40/) (سايت كتابخانه طهور، 1387).
حكمت مجازات
حكمت مجازات در اين دنيا يكي از دو چيز است:
1- يا تشفي است، عقده خالي شدن است، كه خود عقده خالي شدن هم يكي از اين جنبه ها است كه ناراحتي فرد سلب مي شود و ديگر از اين جنبه كه اگر عقده در كسي كه ظلم بر او وارد شده باقي بماند، بعد به اجتماع صدمه مي زند، يعني اگر عقده اش در مورد جاني خالي نشود، در مورد غيرجاني خالي مي شود. اين مضمون عجيب، در دعاي پيامبر اكرم(ص) هست. اين دعا در ماه شعبان وارد است; ولي خواندن آن براي هميشه خوب است: «اللهم اقسم لنا من خشيتك ما يحول بيننا و بين معصيتك و من طاعتك ما تبلغنا به رضوانك و من اليقين ما يهون علينا به مصيبات الدنيا، اللهم امتعنا باسماعنا و ابصارنا و قوتنا ما احييتنا و اجعلها الوارث منا و اجعل ثارنا علي من ظلمنا»; بار خدايا از ترس ات بهره اي به ما بده كه مانع معصيت مي شود و از فرمانبرداري ات بهره اي نصيبمان كن كه ما را به مقام خشنودي از تو برساند و از يقين بهره اي به ما ببخش كه با آن مصائب دنيا برايمان آسان شود. بار خدايا تا زنده ايم ما را از گوش و چشم ها و توانمان بهره مند كن و آنها را وارثان ما قرار بده و انتقام ما را بر ستمگران به ما به كار بگير... خون ما را بر گردن كسي قرار بده كه به ما ظلم كرده است.
فرض بر اين شده كه اين انتقام ها از دل آدم بيرون مي آيد. حالا كه بناست انسان وقتي كه از ظالم ظلم ديده، انتقام بكشد معمول مردم اين طورند، نگوييد عده اي اينها را در روح خودشان حل مي كنند، آدم ظلم مي بيند، عقده پيدا مي شود اين عقده را اگر روي ظالم خالي نكند، جاي ديگر خالي مي كند. «و اجعل ثارنا علي من ظلمنا» يعني «لا علي غير من ظلمنا». كانه فرض شده اين ثار بالاخره بيرون ميآيد، حالا كه بناست بيرون بيايد، پس چرا خود ظالم را نگيرد و غيرظالم را بگيرد؟ يك فلسفه كيفرهاي دنيوي، عقده خالي شدن هاست. آن دنيا ديگر صحبت اين حرفها نيست، بعد از ميلياردها سال، روز وانفساست، هر كسي به فكر يك ذره سعادت براي خودش است. چه كسي به فكر اين مي افتد كه حالا آن كسي كه به من در دنيا ظلم كرده است، عقده ام روي او خالي شود؟ اين حرف ها در آن جا نيست.
يکشنبه 29 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 291]
-
گوناگون
پربازدیدترینها