محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846459002
عـلــم و ايـمــان
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: عـلــم و ايـمــان
اشاره: مناظره پيرامون ، داستاني دامن گستر بوده و پرسشهاي فراواني را در پي داشته است؛ از جمله اينكه آيا تئوري تكامل داروين ميتواند در برابر انتقادهاي مسيحيان كه معتقد به آفرينش موجودات بر طبق هستند، مقاومت ورزد؟ البته اين مناظره قبل از داروين هم وجود داشته؛ اما امروزه جبهه ارتقا يافته است: متخصصان شيميمغز بيتوازنيهايي را مشخص ساختهاند كه ميتواند توجيهگر شرايط وجد و خوشحالي از احساس حضور قديسان باشد. به مانند نظريات فرويد، حال روانشناسي تكاملي هم، تئوريهايي از فداكاري و حتي مذهب به دست ميدهد كه حاوي خدا نيستند! از سوي ديگر نظريه در كيهانشناسي، احتمال ميدهد كه منظومه ما يكي از سلسله منظومههايي بوده كه ناگهان متفاوت شده و حادثه زندگي در آن بيهيچ گونه دخالت مقدسي پديد آمده است! حتي اگر احتمال وقوع اين امر يك در بيليون باشد، با 300 بيليون منظومه در عالم، بعيد نيست.
با اين حال يك كاردينال احساساتيترين پيام را در برابر پيروان الحاد يا معتقدان به نظريه تكامل، مطرح ساخته و ميگويد: اما ظاهراً برخي از منكران در موضع خود سرسختاند و همچنان به گفتهاي قديميتكيه ميكنند: يا به قول استاد روانشناسي در دانشگاه ييل، آقاي پل بلوم: بازار كتاب جوامع غربي را سيل كتابهايي كه قائل به فقدان هر گونه ارتباط بين خدا و علوم هستند، فرا گرفته است؛ بنابراين براي مجله تايم، يافتن سخنگويي از جبهه ملحدان كاري دشوار نبود. خصوصاً آنكه ، از سردمداران الحاد، اخيراً كتاب خود را تحت عنوان (The God Delusion) منتشر ساخته است؛ كتابي كه بنا به گزارش نيويورك تايمز پرفروشترين كتابها به مدت پنج هفته بوده است. او ايمان را از جهات مختلف فلسفي، تاريخي و علميتخطئه كرده و به شدت بر تئوري داروين تكيه نموده است؛ همان مبحثي كه نامبرده به عنوان رشته تخصصي، در جواني دنبال كرده و اخيراً به عنوان شارح و مدرس ورزيده كرسي استادي را در دانشگاه آكسفورد (در بخش تفهيم علوم به عوام الناس ) در اختيار گرفته است.
البته قصه به اينجا ختم نميشود؛ زيرا داوكينز و سپاهش، مخالفان زبردستي از جبهه خداشناسي دارند كه اكثر شان چندان اهميتي براي علوم تجربي قائل نيستند و بنابراين مباحثاتي كه طي آن يك طرف بر و طرف مقابل بر مثلا جدول طبقه بندي عناصر مندليف تكيه دارد، معمولا به جايي نميرسد! البته بد نيست بدانيم كه غالب آمريكاييان موضعي ميانه دارند؛ گويي كه: ميگويند: ميخواهيم از موفقيتهاي علوم برخوردار و در عين حال احكام شنبه و يكشنبه را هم مراعات كنيم؛ طالب دستيابي به MRI هستيم و همچنين به استقبال معجزات ميرويم؛ مباحثات درباره مسائلي چون سلولهاي بنيادي را ارج مينهيم، بيآنكه منكر باشيم كه مواضع بحث در اين زمينه چنان متغيرند كه هر نوع گفتگويي را بيحاصل ميسازند. اينان خواستار ايجاد توازن در برابر منكراني چون داوكينز هستند؛ يعني دوست دارند عالمان برخوردار از ايمان و پيشرفتهاي علمي، به پاسخگويي برخيزند و اميد دهند كه علوم و خداوند در هماهنگياند و در واقع علم از خداست.
اخيراً آشتيدهندگان بين خدا و علم فعالتر شدهاند. استاد بيولوژي در دانشگاه استانفورد، خانم جوآن رافگاردن(Joan Roughgarden) به تازگي كتابي با عنوان (Evolution and Christian Faith) منتشر ساخته كه به گفته نويسنده، دفاع محكم مسيحيت از بيولوژي تكاملي است و طي آن محورهاي اساسي موضوع، همراه با بخشهايي از انجيل ارائه گرديده است. همين طور ادوارد ويلسون، حشرهشناس و شكاك مشهور در مسائل ايماني، كتابي تحت عنوان به طبع رسانده و طي آن مومنان را به انفاق و ميانه روي فرا خوانده است؛ اما مهمترين شخصيت در اين ميان كه همگان را به مرز مشترك (بين خدا و علم) دعوت ميكند،فرانسيس كالينز است. دلبستگي كالينز به ژنتيك بيش از داوكينز ملحد است. وي در مقام مديريت (National Human Genome Research Institute) از سال 1993، گروه 2400 نفره دانشمندان علومتجربي را از كشورهاي مختلف براي مشخصسازي سه بيليون آثار ژنتيك انساني رهبري كرد. كالينز در 27 سالگي از الحاد به ايمان رسيد. او اكنون دانشمندان علوم تجربي و معتقد را راهنمايي ميكند كه چگونه در مجامع شكاكان دانشگاهي، از گرايشهاي ايماني خود سخن بگويند. كتاب پرفروش تازهترين اثر اوست.
در زمينه اين گفتگوي تند، چند نكته گفتني است: اول اينكه چالش علم و دين، از منظر شماري از فلاسفه، چالشي سودمند نيست؛ زيرا هر كدام تعلق به يك زبان دارند و بنابراين باز كردن پنجره ميان اين زبانها نبايد كار آساني باشد. طرفداران ويتگنشتاين متأخر با مطلق كردن دستاوردهاي علمي مخالفند و همفكران تامس كوهن ميتوانند وجود انقلابات علمي را قرينهاي بر ضعف بنيانهاي علوم دورانها بگيرند. پس شايد انتظار رسيدن به پاسخي سرراست در پس اين چالش، انتظار درستي نباشد، اگر چه دنبال كردن مرزهاي اين چالش، وظيفه هر متفكر و فيلسوفي است.دوم اينكه در پايان مناظره، اظهارنظر داوكينز ملحد، قدري تأمل برانگيز است. آيا نميتوان گفت كه داوكينز بيش از اينكه با وجود خدا مشكل داشته باشد، با گونهاي كه از سوي بنيادگرايان مسيحي معرفي ميشود، مشكل دارد؟ چالش تند داوكينز ملحد و كالينز مومن را در جريان يك ميزگرد ميخوانيد. اين متن كه از پايگاه اينترنتي برگرفته شده، نشاندهنده زنده بودن چنين مباحثي در دنياي ماديگراي امروز است و البته جاي ديدگاه و استدلالهاي متقن اسلامي در بسياري از اين موارد از جمله گفتگوي زير خالي است.اميدواريم درج اين مطلب زمينهاي براي طرح انديشه اسلامي به زباني ديگر باشد.
***
پروفسور داوكينز، اگر كسي واقعاً از علوم سر دربياورد، در اين صورت آيا خدا برايش (آن طور كه عنوان كتاب شما مطرح ميسازد) يك تصور واهي و بيمعني است؟
مسئله اينكه آيا يك آفريدگار فوق طبيعت(Supenatural Creator) يعني خداوند وجود دارد، يكي از مهمترين سوالاتي است كه ما بايد به آن پاسخ دهيم. من فكر ميكنم كه اين يك سوال علمي است و پاسخ من اين است كه: خير!
دكتر كالينز، شما معتقد هستيد كه علم با اعتقادات مسيحي سازگاري دارد؟
بلي، وجود خدا، صرف نظر از حقيقي يا واهي بودن آن، ميتواند يك سوال علمي باشد كه ابزار علمي، توانايي پاسخ دادن به آن را دارند. از نظر من، خدا نميتواند كاملا در طبيعت محدود شود؛ بنابراين وجود خدا، خارج از توانايي علوم براي سنجش و احاطه بر آن ميباشد.
يك فسيلشناس فارغالتحصيل هاروارد به نام استيفن جيگود(Gould) اين ادعاي معروف را كرده بود كه: مذهب و علم ميتوانند در كنار هم زندگي كنند؛ زيرا هر دو براي خود فضاي مستقل و جداگانهاي دارند. به نظر ميرسد كه شما دو نفر با اين سخن مخالف باشيد.
كالينز: او يك ديوار تصنعي بين دو دنيا قرار داد كه در زندگي من وجود ندارد. من به طور جدي به قدرت آفرينش خدا كه همه چيز را در نخستين مرحله به وجود آورده باشد، معتقد هستم. من دريافتهام كه مطالعه جهان طبيعت يك فرصت و موقعيتي است تا عظمت، عالي بودن و پيچيدگي آفرينش خدا را مشاهده نماييم.
داوكينز: من فكر ميكنم نظريات استيفن گولد در تفكيك دو فضا، كاملا يك بازي سياسي بود تا مذهبيهاي خط وسط را به اردوي علم بكشاند؛ اما در عين حال نظريهاي بسيار توخالي بود! موارد بسيار زيادي وجود دارد كه مذهب نميتواند نظريات علمي را نديده بگيرد. هر باوري درباره معجزه، نه تنها مخالف حقايق علمي اثبات شده است، بلكه با روح علم مغايرت دارد!
پروفسور داوكينز، به نظر ميرسد شما معتقديد كه تئوري داروين درباره تكامل تنها، در تغاير با داستان پيدايش(در تورات) نيست، بلكه فراتر از آن است.
داوكينز: آري، براي قرنها قدرتمندترين استدلال براي اثبات وجود خدا در دنياي موجود، ادعاي طرح و نقشه براي جهان بوده و گفته ميشد اين موجودات زنده، بسيار زيبا، باشكوه و قدرتمند فقط ميتواند توسط يك خالق هوشمند ساخته شده باشد؛ اما داروين بيان سادهاي عرضه كرد. طبق نظريه او حيات يك راهپله تدريجي بود كه آغاز بسيار ساده و كوچكي داشت؛ ولي گام به گام به پيچيدگي، بهبود كيفي، انطباق با شرايط و كمال وجودي رسيد. البته هر گام براي پيدايش هر موجود به سادگي برداشته نشده است. وقتي در طول ميليونها سال، تجربيات روي هم انباشته ميشود، شما اين احتمال بسيار بعيد را ميتوانيد به تحقق رسيده ببينيد، همچون مغز انسان و باران جنگلها. اين حقيقت بايد ما را عليه اين ادعاي خيالي، كه هر چيزي كه بسيار پيچيده و دشوار بود، بايد حتما خدايي آن را انجام داده باشد، هشدار دهد.
كالينز: اما من بين نظريه پروفسور داوكينز، با اينكه خدا جهان را طراحي كرده باشد، ناسازگاري نميبينم.
چه زماني اين واقعه(آفرينش) ممكن است اتفاق افتاده باشد؟
كالينز: خارج از طبيعت. خدا همچنان خارج از زمان و مكان است؛ بنابراين در لحظه آفرينش جهان، خدا ممكن است تكامل را به جريان انداخته باشد، با تمام علم و دانش نسبت به تحولات بعدي آن. و چه بسا همين مناظرهاي كه اكنون ميكنيم، در علم خدا بوده است. اين واقعيت كه او ميتواند هم آينده را پيشبيني كند و هم به ما اختيار و آزادي عمل عنايت كند، كاملا پذيرفتني است.
داوكينز: اما من فكر ميكنم اين خطاي فاحشي است! اگر خدا ميخواست جهان و انسان را بيافريند، كمي عجيب به نظر ميرسد كه يك راه غيرعادي را انتخاب كرده باشد؛ يعني ده بيليون سال قبل آفرينش را آغاز كرده باشد، پس از آن چهار بيليون سال هم صبر كند تا انساني را به وجود آيد كه استعداد پرستش داشته باشد، بخواند و بقيه كارها را كه مذهبيها به آن علاقهمندند انجام دهد!
كالينز: ما چه كسي هستيم كه بخواهيم بگوييم اين شيوه عجيبي است؟ من فكر نميكنم قرار خدا چنين است كه همه تصميماتش براي ما آشكار و بديهي باشد. اگر او خدايي باشد كه ما بايد بدون اجبار و اكراه، او را طلب كنيم، در اين صورت آيا نبايد برايش معقول باشد كه مكانيسم تكامل را به كار برده باشد بدون آنكه بخواهد دلايل و نقش خود در آفرينش را به وضوح و آشكارا براي ما بيان كرده باشد؟
در كتابهاي هر دو شما مطرح شده است كه اگر هركدام امور ثابت و استوار ششگانه در جهان تغيير ميكرد، زندگي در اين سياره غيرممكن ميشد. دكتر كالينز آيا ميتوانيد شما مثالي بزنيد؟
كالينز: بلي، قوه ثابت جاذبه، اگر به اندازه يك درصد بيليون ميليون (1014) تفاوت ميكرد، توسعه جهان پس از انفجار اوليه(Big Bang) به آن صورت كه به شرايط كنوني بينجامد، اتفاق نميافتاد. شما اگر به شواهد نگاه كنيد، بسيار دشوار مينمايد كه بگوييم آن تحولات كاملا تصادفي بوده است. اما اگر وجود يك طراح يا خالق را باور كنيد، اين موضوع، دليل و منطقي قويي براي توضيح آنچه به وقوع پيوسته است به دست ميدهد. در غير اين صورت، توضيح اينكه چگونه اين تحولات --- به عنوان مثال همين وجود ما --- سر زده است، بسيار مشكل خواهد بود.
داوكينز: مردمي كه به خدا معتقدند، چنين نتيجهگيري ميكنند كه بايد حتماً يك نيروي غيبي وجود داشته باشد كه دائماً با عوامل ثابت شش گانه جهان ور برود و آنها را تنظيم كند و اين استدلال كه چون امكان اين تحولات، فوق العاده بعيد است، پس وجود خدايي لازم است. فيزيكدانها حرفهاي ديگري دارند، يكي اينكه اين شش اصل ثابت، لايتغير هستند. برخي تئوريهاي منسجم نهايتاً نشان خواهند داد كه اين دو اصل ثابت (همچون محيط دايره و قطر آن) كاملا قفل شده اند. در اين حالت با به هم پيوستگي آنها، امكان خطا تقليل مييابد. راه ديگر امكان چند جهاني بودن است. چه بسا جهاني كه در آن زندگي ميكنيم، يكي از آن جهانهاي بيشماري باشد كه وجود دارد. در بين اين جهانهاي بيحد و حساب ممكن است به دليل نظم نيافتن اصول ثابت (جاذبه و غيره) حياتي به وجود نيامده باشد؛ اما در تعداد قليلي از آنها، همچون جهان ما، اين تعادل برقرار شده باشد.
كالينز: اين هم يك امكان جالب است. صرف نظر از تئوريك بودن، اين ديدگاه شماست كه من فكر ميكنم غيرممكن است. شما چه بگوييد بينهايت جهان در عالم وجود دارد كه ما فعلا آنها را نميشناسيم، يا بگوييد نقشهاي وجود داشته است، من نهايتاً در اين گفتگو به خدايي ايمان ميآورم كه جهان را طراحي و آفريده كه به مراتب قابل قبولتر از تئوري حبابگونه است. اوكام(Occam) فيلسوف سدههاي ميانه ميگويد: شما بايد بياني را براي تئوري خود انتخاب كنيد كه ساده و سر راست باشد. اين نظريه اوكامي مرا در توضيح پيدايش عالم به سوي خدا هدايت ميكند تا به تئوري اي كه به نظر ميرسد بسط دادن رشته تصورات و خيالات باشد.
داوكينز: من قبول ميكنم شايد چيزهايي باشد كه به مراتب دورتر و درك نكردنيتر باشد از آنچه ممكن است تصور كنيم؛ اما چيزي كه من نميفهمم، اين است كه چرا شما از حربه غيرمحتمل بودن ادعاي من استفاده ميكنيد؛ اما خودتان بيان خود را به وادي اعتقاد به خدا پرت مينماييد كه به همان اندازه غيرمحتمل است؟
كالينز: خداي من براي من غير محتمل نيست. او هيچ نيازي به قصه آفرينش براي اثبات خود ندارد و نياز ندارد كه از طريق ديگري نشان داده شود. پاسخي به همه سوالات درباره اينكه ميباشد.
داوكينز: اما من فكر نميكنم اين مطلب در واقع اصل و اساس موضوع ميباشد. اساساً كوششي منصفانه و در خور تقدير علمياست كه شخص جستجو كند از كجا اين شگفتيها به وجود آمدهاند؟ آقاي دكتر كالينز ميگويد: بسيار خوب، اما اين فرار از مسئوليت پاسخگويي است. دانشمندان چنين روشي ندارند، بلكه ميگويند:
كالينز: مسلماً بايد تلاشها ادامه يابد تا روشن شود كه آيا ميتوان به شواهدي براي چند جهاني بودن رسيد و اينكه چرا از آن ميان، جهان ما به چنين نظمي رسيده است؟ اما اعتراض من اين است كه چرا بايد دخالت هرگونه عامل خارجي در اين زمينه ناديده گرفته شود؟ اين از جمله نظريات منفي و تخريبي است كه ما انسانها را به سوالاتي از قبيل آنكه: چرا من اينجا هستم؟ بعد از مرگ ما چه پيش خواهد آمد؟ و آيا خدايي هست؟ ميبرد. اگر اينگونه سوالها را به عنوان اينكه بيتناسب و بيمعنا هستند طرد كنيم، در بررسي خود از طبيعت، به احتمال صفر براي خدا ميرسيم؛ زيرا قانعكننده نيست و ما را به دلايل اثباتي نميبرد؛ ولي چنانچه ذهن ما پذيراي امكان وجود خدا باشد، آنگاه متوجه جوانبي از عالم وجود ميشويم كه با آن نتيجهگيري، تطبيق ميكند.
داوكينز: به نظر من بهترين رويه اين است كه بگوييم ما در اين زمينهها جاهليم و نيازمند تلاش و تحقيق در اين موارد هستيم؛ اما اينكه ناگهان مطرح نماييم پاسخ همه سوالات و علت العلل همه پديدهها خداست، در را به روي هرگونه بحث و تحقيقي ميبندد.
پس آيا ميتواند پاسخ خدا باشد؟
داوكينز: ممكن است چيزي باوركردني و عظيم و خارج از درك فهم امروزي ما وجود داشته باشد.
كالينز: آري، وجود دارد و او خداست.
داوكينز: بلي، او ميتواند هر يك از بيليوم خدايان باشد. ممكن است خداي مريخ و يا خداي ساكنان سرزمين باشد! احتمال اينكه او خداي خاصي باشد، مثل يهوه خداي قوم يهود، بسيار جزئي است، حداقل به عهده شماست كه ثابت كنيد او چنين است!
سفر پيدايش در تورات بسياري از پروتستانها را به مخالفت با فرضيه تكامل كشانده است و عدهاي از ايشان اصرار ميورزند كه كره زمين فقط شش هزار سال عمر دارد!
كالينز: برخي معتقدان مخلص هستند كه فصول 1 و 2 سفر پيدايش را با معاني در نظر ميگيرند، كه البته با معلومات امروزي ما از عمر عالم يا رشته حيات و ارتباط موجودات با يكديگر مغاير است. آگوستين مقدس گفته است كه امكان فهم آنچه در سفر پيدايش آمده، براي ما وجود ندارد. منظور از مطالب كتاب مقدس، ارائه يك كتاب علوم طبيعي نيست، بلكه منظور آن است كه توضيح داده شود خدا بوده، ما كه هستيم و ارتباط ما با خدا چگونه بايد باشد. آگوستين خصوصاً درباره برداشت تنگ نظرانه كه ايمان را به خطر ميافكند ، هشدار ميدهد. حال اگر ما از آن تفاسير ساده لوحانه فاصله بگيريم، آنچه انجيل ميگويد، به تئوري تطبيق ميشود.
داوكينز: فيزيكدانها همچنان تئوري انفجار بزرگ را بررسي ميكنند و ممكن است نهايتاً بتوانند يا نتوانند آن را حل و فصل كنند. به هر حال آنچه دكتر كالينز در مورد سفر پيدايش اكنون ميگويد، البته مربوط به كشمكشهاي خصوصي كلامي بين او و همقطاران بنياد گرايش ميباشد.
كالينز (با خنده): آن كشمكشها نه چندان خصوصي بلكه نسبتاً در صحنه عمومي بوده است!
داوكينز: البته جايگاه من در آنگونه مباحثات بين شما و آن بنيادگرايان نيست، مگر آنكه فقط پيشنهاد ميكنم اي كاش از زحمات خود ميكاستيد و صرفاً تاريخ زمان را به آنها گوشزد ميكرديد. به راستي چرا انسان وقت خود را با اين دلقكها تلف كند؟!
كالينز: من فكر ميكنم كه ما هيچ خدمتي به علم و ايمان نخواهيم كرد اگر آن مردمان صادق و با حسن نيت را اين گونه بناميم. چنين رفتاري، اين مردمان به اصطلاح بنيادگرا را در موضع خود سرسختتر ميكند. ملحدان بعضي اوقات در اين زمينه كبر ميورزند. واقعاً برچسب حماقت بر مومنان زدن، هيچ كمكي به موقعيت شما نخواهد كرد.
دكتر كالينز، رجعت عيسي بخش مهمياز ايمان مسيحي است؛ ولي آيا آن - همراه با موضوع بكرزايي (حضرت مريم) و معجزات ديگر - راه و روشهاي علميرا كه بر ثبوت قوانين طبيعت تكيه دارد، نفي نميكند؟
كالينز: اگر شما خدا را خارج از طببيعت (زمان و مكان) ميپذيريد، آنگاه هيچ اشكالي ندارد كه خدا اراده نمايد امري از خارج (مافوق) قوانين طبيعت انجام دهد. اگر قوانين طبيعت از خداست، چرا خدا قادر نباشد آنها را --- زماني كه به دلايلي اراده نمايد --- بشكند؟ واضع قوانين، خود اسير قوانينش نيست. و اگر شما الوهيت عيسي را بپذيريد ، آنگاه رجعت او في نفسه، غير منطقي نيست.
آيا قبول معجزات، علم را به يك سو نميافكند؟
كالينز: به هيچ وجه، اگر شما در جبهه من قرار گيريد، از جمله مواردي كه علم و ايمان ميتوانند يكديگر را لمس كنند، در بررسي معجزات است.
داوكينز: اگر بخواهيم در را به روي بررسيهاي سازنده ببنديم، در همين واژه است. براي فردي در قرون وسطي، راديو معجزه بود. انواع چيزها ممكن است در آينده اتفاق بيفتد كه طبق دانش امروزي معجزه ميباشد، درست مثل تلقي علم قرون وسطي از هواپيماي بوئينگ 747 امروزي! كالينز مرتب تكرار ميكند:، اما به محض آنكه شما خريدار ايمان در مسائل ميشويد، بلافاصله ترديدهاي طبيعي خود را از دست ميدهيد و همچنين --- متاسفم كه بگويم --- اعتبار علمي خود را. ببخشيد اگر به صراحت سخن ميگويم.
كالينز: من تصادفاً با بخش اول گفتههايت موافقم؛ ولي به اين جمله كه فهم علميمن در ردهاي كمتر از شماست، به شدت معترضم. تفاوت ما فقط در اينجاست كه من در مفروضات و تفكرات خويش خدا را در نظر ميگيرم و تو نميگيري.
دكتر كالينز، شما اخلاق انساني را نه فقط موهبتي الهي، بلكه قرينهاي بر وجود خداوند دانستهايد؟
كالينز: پژوهشهاي بسياري طي 30 يا 40 سال گذشته (به قول عده اي، كاوشهاي جامعه شناختي تكاملي) انجام شده تا مشخص سازد كه ما احساس اخلاقي خود را از كجا ميگيريم و چرا ايثار و فداكاري را ارج مينهيم. پاسخها معمولا مبتني بر بقاي نسل است؛ اما اگر شما معتقد باشيد ---- و داوكينز در اين باره مُصر ميباشد --- كه انتخاب طبيعي بنا به شخص بوده و گروهي نيست، آنوقت چگونه ممكن است فردي DNA و حيات خود را به خطر افكند و به خاطر كمك به ديگري، توليد مثل خويش را از دست بدهد؟ قبول دارم كه ممكن است ما به خويشان خود كمك كنيم؛ زيراDNA ي مشترك داريم و به اشخاصي به اين اميد كه آنها در آينده به فريادمان برسند، كمك نمائييم؛ ولي ايثارها به اين موارد ختم نميشود و ما فداكاريهايي را شاهد بودهايم كه برپايه رابطه خويشاوندي و يا اميد به معوض گرفتن قابل توجيه نيست؛ به عنوان مثال ميتوان كسي را در نظر گرفت كه حيات خود را به خاطر نجات بيش از هزار تن از كشتارگاههاي نازي به خطر افكند. اين، درست، بر عكس اقدام در جهت حفظ ژن يا بقاي نسل خود است. ما البته نمونههاي معتدلتري را از فداكاريهاي انساني، همه روزه شاهد هستيم. اكثر ما اينگونه قابليتها را عطيه الهي ميدانيم، خصوصاً به اين دليل كه ما عدالت و اخلاق را همواره با خدا مرتبط ميخوانيم و نزديكي به خدا و جلب رضاي او را نتيجه زندگي بر پايه عدالت و اخلاق در نظر ميگيريم.
داوكينز: ممكن است من هم مورد مشابهي را ذكر كنم؟ اكثر مردم ميفهمند كه شهوت جنسي با توسعه ژن (نسل) مرتبط است. روابط جنسي در طبيعت، به توليد مثل و كپيسازي ژني ميانجامد؛ اما در جوامع مدرن، غالب روابط جنسي، با وسايل جلوگيري انجام ميشود كه دقيقاً به منظور اجتناب از توليدمثل طراحي شدهاند. ايثار، احتمالا منشأهايي چون منابع شهواني دارد! ما در گذشته ما قبل تاريخ، در خانوادههاي وسيع ميزيستيم كه مملو از اعضاي متعدد بود و در پيشبرد منافع و خواستهها با آنها فعال بوديم؛ زيرا ژن مشترك با آنها داشتيم. حال درست مثل مردماني كه با استفاده از وسايل جلوگيري، ارتباط جنسي برقرار ميكنند، اما توجه ندارند كه انگيزه اين ارتباط، توليد بچه است، به فكر ما هم خطور نميكند كه دليل كمك ما به سايرين برپايه شرايطي است كه اسلاف ما داشته و در گروههاي كوچك زندگي ميكردهاند! اين، به نظر من بهترين دليلي است كه ميتواند منشأ تمايل ما را به اخلاق و خوبي به ديگران توضيح دهد.
كالينز: اين بحث شما كه شريفترين اعمال انساني را ناشي از خودآگاهي از رده دارويني ميداند، ظلم به احساس مطلقي است كه همه ما از خوب و بد داريم. فرضيه تكامل، ممكن است برخي رفتارهاي اخلاقي را توضيح دهد، ولي نميتواند اهميت واقعي آنها را روشن سازد. ما اگر فقط روند تكاملي را در نظر بگيريم، به اينجا ميرسيم كه اساساً و ي وجود ندارد؛ اما موضوع براي من مهمتر از اينهاست. نهاد اخلاقي ما به ما ميگويد كه خالقمان ---- خداوند --- فقط خلق نكرده و اين عالم را براي ابراز هنرمندي به پا نداشته، بلكه علاقهمند به انسان و خيرخواه او بوده است؛ زيرا به نظر ميرسد كه منحصراً انسان در ميان اين همه موجودات كره زمين ، به اين شعور اخلاقي رسيده است. آنچه شما ميگوييد، القا ميكند كه اخلاق، پرورش يافته با فرآيند تكامل و هيچ معنايي ندارد، آيا غير از اين است؟
داوكينز: حتي همين سوال شما هيچ معنايي براي من ندارد. خوب و بد، من فكر نميكنم در آن بالا قرار دارند و يا چيزي به اين نام در جايي وجود دارد. من فكر ميكنم از وقايعي كه اتفاق ميافتند، برخي بد و برخي خوباند.
كالينز: من فكر ميكنم تفاوت اساسي بين ما همين است و خوشحاليم كه آن را تشخيص داديم.
دكتر كالينز، من ميدانم كه شما مايليد درب جديدي به روي تحقيقات سلولهاي بنيادي گشوده شود؛ ولي آيا اين حقيقت كه باعث شده عدهاي در اين باره به مخالفت برخيزند، اين نظريه را پيش نميآورد كه مذهب سد راه تحقيقات علميبراي نجات جان انسانهاست؟
كالينز: ابتدا اجازه دهيد تصريح كنم كه من به عنوان فردي غيرمسئول و در موضع يك شهروند عادي سخن ميگويم، نه به عنوان عضوي از سازمان دولتي ايالت متحده. اين برداشت كه اهل ايمان كلا مخالف تحقيقات در زمينه سلولهاي بنيادي هستند، هيچگونه مبناي آماري ندارد. در حقيقت بسياري با باورهاي عميق مذهبي، عقيده دارند كه اين موضوع از پشتوانههاي ديني برخوردار است.
اما در برابر مردمي كه موضعشان به جاي دليل و منطق بر پايه شكل گرفته، دانشمندان علوم چهكار ميتوانند بكنند؟
كالينز: ايمان، نقطه مقابل منطق نيست. ايمان، قرارگاه استدلالي دارد، با افزودهاي از وحي خداوندي؛ بنابراين مباحثاتي بين دانشمندان علوم و مومنان در ميگيرد، اما چنين نيست كه دانشمندان يا اهل ايمان، همواره دقيق و درست با مسائل برخورد كنند.
چون قضاوتهاي دانشمندان را تعلقات حرفهاي آنها تحت تاثير قرار دهد و ايمان خالص و واقعي نيز كه به مانند آب صاف و شفاف است ، متاسفانه در ظروف زنگزدهاي ريخته شود كه نامشان انسان است و نتيجتاً چه بسا اصول خالص ايماني در جريان كشمكشها قرباني شود.
داوكينز: براي من، مسائل اخلاقي چون تحقيقات درباره سلولهاي بنيادي، از اين جهت مطرح ميشود كه آيا رنجي پيش ميآورد يا خير؟ در اين حالت مسلماً رنجي نيست.
آن نطفه اوليه(Embryo) قطعاً اعصابي ندارد كه رنج و درد احساس كند؛ ولي اين موضوعي نيست كه در بحثهاي عمومي مطرح ميشود، بلكه موضوعي كه مطرح ميسازد، اين است كه: آيا نطفه اوليه، بشر است يا خير؟ حال اگر شما مطلقگراي اخلاقي باشيد، پاسخ ميدهيد: آري نطفه اوليه، انسان است و بنابراين رفتار خاص اخلاقي ميطلبد. البته مطلقگرايي اخلاقي الزاماً نتيجه مذهب نيست؛ ولي معمولا با مذهب همراه است. ما حيوانات را در سلاخ خانهها سر ميبريم و آنها اعصاب دارند و رنج ميبرند، ولي اهل ايمان مشكلي در اين باره ندارند.
كالينز: آيا انسانها كلا اهميت اخلاقي بيشتري از گاوها ندارند؟
داوكينز: شايد انسانها چون قابليت منطقشناسي و دليلآوري دارند، از مسئوليت اخلاقي بالاتري برخوردار باشند.
آيا هر يك از شما آقايان نظر نهايي و يا نتيجه گيريي دارد كه بيان كند؟
كالينز: من فقط ميخواهم بگويم كه بعد از ربع قرن فعاليت در علوم تجربي و زندگي ايماني، من هيچ مانعي در موافقت با داوكينز در تمام آنچه در مورد طبيعت و عالم تكوين ميگويد، نميبينم. در عين حال ميگويم و اين مطلب را ميپذيرم كه چه بسا سوالهايي در مورد عالم هستي وجود دارد كه علوم نميتوانند پاسخ گويند.
سوالهايي كه ميپرسد ، به جاي آنكه بپرسد علاقه من، دانستن پاسخ به هاست كه اين پاسخها را در مقولات ايماني و روحاني خود مييابم، به صورتي كه به هيچ وجه استقلال فكريام به عنوان يك كنشگر در علوم تجربي، وجه المصالحه قرار نميگيرد.
داوكينز: كالينز، فكر من آنقدرها هم كه شما تصور ميكنيد و گهگاه اشاره داشتيد، بسته نيست. ذهن من سوي همه تحولات زيبا و امكان پذير در آينده، باز است. تحولاتي كه حتي در روياها نميگنجد. آنچه من دربارهاش ترديد دارم، اين است كه هر آنچه در آينده قرار است اتفاق بيفتد، حتماً وقايعي باشد كه مردم از طريق مذاهب شنيده و انتظار و باور دارند.
در آغاز بحث كه گفتگوي ما درباره منشأ و پيدايش عالم و ضرايب فيزيكي بود، من آنچه را كه منطقي فكر ميكردم در مخالفت با ارائه دادم. البته اين ايده طراح هوشمند ماوراءالطبيعه به نظر من نظريه ارزشمندي است كه اگر چه قابل نقد است، ولي به هر حال شكوهمند و قابل احترام است و ميخواهم بگويم خدايان المپ يا مرگ عيسي بر صليب را شايسته آن جلال و شكوه نميبينم.
اين گونه امور به نظر من محدوديت بخشي به آن بينهايت است. اگر خدايي وجود دارد، ماوراي اين حرفها و فراتر از آن چيزي است كه خداشناسان مذاهب ارائه دادهاند.
شنبه 28 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]
-
گوناگون
پربازدیدترینها