واضح آرشیو وب فارسی:قدس: گفتگو با اسدا... امرايي/مترجم؛ داستان كوتاه ،حكايت روزگار امروز است
* خديجه زمانيان
از اسدا... امرايي چند ترجمه، بويژه ترجمه داستانكهايش را خوانده بودم و او را با اين ترجمه مي شناختم. اما وقتي ترجمه هايي
مثل: "دختر بخت"، "كوري" و "دريا" به بازار آمد، كارهايش را جدي تر دنبال كردم.اما خواندن يك قسمت از ترجمه داستاني از "آنخل آرانگون" كه در يكي از سايتها منتشر شده بود ، چنان در ذهنم ماند كه دوست دارم هميشه از اين مترجم تشكر كنم كه اين داستان را با اين جمله شاهكارش ترجمه كرده است. جمله، اين بود:"مرد حالش گرفته شد، به طرف زندگي كه بر مي گشت صداي نويسنده داستان را شنيد كه از او مي پرسيد: اين همه نوشته هاي عالم به چه دردي مي خورد، اگر در زمين رؤيا نكارند تا آدمي مجبور نباشد براي مردن، مثل سنگ وسط جاده انتظار بكشد؟"
***
امرايي متولد 1339 شهر ري است. او ليسانس ادبيات انگليسي دارد و همكاري با نشريات را از سال 1359 شروع كرده است.انتشار اولين كتابش با نام "خوش خنده "در سال 1368 بوده و تاكنون، بيشتر از 46 عنوان داستان ، رمان و شعر ترجمه كرده است.
***
* آقاي امرايي؛ گمان مي كنيد ترجمه و انتشار داستانهاي كوتاه، در اينترنت مخاطب بيشتري دارد يا چاپ آنها به صورت كتاب؟
** هر كدام جاي خودش را دارد !البته به هر صورت، انتشار داستان در اينترنت، دردسرهايي مثل مشكلات چاپ و صدور مجوز را ندارد و هزار و يك وعده و وعيد را به دنبال، اما هنوز بوي كاغذ مرا مست مي كند!
* شما جزو كدام دسته از مترجمان هستيد؟ آنها كه به خواندن داستان ايراني علاقمندند يا آنها كه خواندن داستانهاي خارجي را ترجيح مي دهند؟
** هر دو، من داستانهاي ايراني را هم مي خوانم. مگر مي شود از داستان ايراني غافل بود؟!
* به شخصه چه داستانهايي را دوست داريد؟ مدرن يا كلاسيك ؟رمان يا داستان كوتاه؟
** من همه نوع داستاني را مي خوانم. مدرن و كلاسيك برايم خيلي تفاوت ندارد. مهم اين است كه داستان خوبي باشد. داستان خوب هم، مثل سال نيكوست. بعضي از داستانها را وقتي مي خوانم و تمام مي كنم، نمي توانم كنار بگذارم. بعضي وقتها هم، ده صفحه اول يك كتاب را با جان كندن مي خوانم!
* پس مي توانيد بگوييد چه تفاوت عمده اي بين داستانهاي ايراني و غير ايراني وجود دارد؟
** موضوع داستانهاي غير ايراني (گاهي به طور عام) مثل داستان ايراني است و به هر حال، هر داستان خارجي هم الزاماً داستان خوبي نيست. بسياري از نويسندگان خارجي (غير از چند كشور) در زمينه داستان نويسي از ما عقب ترند. مثال روشنش داستان نويسان آمريكايي، آمريكاي لاتيني، انگليسي، فرانسوي و روس اند، اما به نظر من اين سالها، داستان نويسان ترك بسيار خوب كار كرده اند.
* تصور مي كنيد داستانهاي كدام كشورها پيشروترند و مخاطب ايراني با كدام داستان نويسان و چه نوع داستانهايي بيشتر ارتباط برقرار مي كند؟
** گمان مي كنم بخشي از اين پرسش را پاسخ دادم. البته من ميزان الحراره داستان جهان نيستم، چون اطلاعات من محدود است، اما تحقيقات نشان مي دهد مخاطب ايراني، ذائقه اش در داستان خيلي خوب است. مخاطب كتاب خوان و كتاب شناس، خيلي راحت كتاب نمي خواند. يعني هر كتابي را نمي خواند!
* اين سوال را از اين جهت مطرح مي كنيم كه شما اثري مثل "دريا"ي جان بنويل را ترجمه كرده ايد، در حالي كه اين اثر شايد زياد مخاطب را به لحاظ تعليق داستاني درگير خود نكند، بلكه زيبايي كتاب، بر توصيفات و ذكر جزييات استوار است. چرا اين اثر را ترجمه كرديد؟ به صرف برنده جايزه "بوكر" بودن يا ذائقه مخاطب ايراني را هم مدنظر داشتيد؟
** "دريا " را وقتي خواندم، از آن خوشم آمد. اين اثر براي خودم نوستالوژي خاصي داشت. به همين دليل حس مي كنم ترجمه اين اثر را با عشق آغاز كردم !بعد هم اين كتاب باعث شد يكي از معلم هايم را كه سالها بود از او خبري نداشتم پيدا كنم. به هر حال استقبال خوبي كه از كتاب شد، نشان از ذائقه ايراني و استقبال مخاطب هم داشت.
* شما داستانهاي كوتاه بسياري ترجمه كرده ايد و معمولا مجموعه داستانهاي آمريكاي لاتين پاي ثابت اين ترجمه هاست. چرا به سمت ترجمه اين داستانها رفته ايد و آيا مخاطب از اين نوع داستانها هم استقبال مي كند؟
** من داستان كوتاه را دوست دارم، چون حكايت روزگارامروز است. سعي كرده ام از داستانهاي همه كشورها هم ترجمه كنم، از جمله آمريكاي لاتين. آمريكاي لاتيني ها به هر حال در همه دنيا حضور دارند و از جمله در ايران!
* مخاطب امروز بيشتر به سمت خواندن آثار داستان كوتاه تمايل دارد يا رمانهاي خارجي را بيشتر مي پسندد؟
** هر كدام مخاطب خاص خودش را دارد، يك جاهايي هم به قول فرنگي ها "اورلپ" مي شود؛ تداخل!
* تا به حال از كدام داستان و اثر شما استقبال بيشتري شده؟
** از دو كتاب"كوري" ژوزه ساراماگو و"دختر بخت" ايزابل آلنده.
* ترجمه مجموعه داستانكهايي هم از شما ديده ام و گمان مي كنم شما اولين مترجمي بوديد كه به سمت ترجمه اين گونه آثار رفتيد. چرا؟
** البته من بيشتر از دو بار اين گونه آثار را ترجمه كرده ام" !بهترين بچه عالم"،"داستان ناگهان"،"داستانهاي پنجاه و پنج كلمه اي" و "داستانكهايي در فاصله يك چشم بر هم زدن". به هر حال، قصد طبع آزمايي داشته ام و همان طور كه گفتيد، اولين كسي بودم كه به ترجمه در اين حوزه وارد شدم. بعد از آن، دوستان ديگر هم نمونه هايي از اين نوع داستانها را ترجمه كرده اند.
* يك سؤال كليشه اي اما مهم در حوزه ترجمه: چرا بعضي از آثار در ايران دوباره و يا سه باره ترجمه مي شود؟ آيا در كشورهاي ديگر هم اين گونه است؟
** در كشورهاي ديگر هم، گاه چند ترجمه از يك اثر منتشر مي شود، اما اولاً اين اتفاق همزمان نيست، ثانياً قاعده و قانون دارد !ما تابع كپي رايت بين المللي نيستيم و به همين دليل، هر ناشري مي تواند اثري را كه به زبان خارجي منتشر شده را به مترجمي بدهد و از او بخواهد كه آن را برايش ترجمه كند. به هر حال، حتي اگر تابع قانون كپي رايت هم نباشيم، حق وحقوق يكديگر را كه مي توانيم رعايت كنيم؟ !مثلاً ناشري با علم به اينكه ايران تابع اين قانون نيست، حق انتشار اثري را به زبان فارسي خريداري كرده و بابت آن پول پرداخت كرده. آيا نبايد ناشران ديگر (كه همكاران صنفي او هستند) حقوقش را رعايت كنند؟!
* گمان مي كنيد اين مساله باعث رشد مخاطب مي شود يا او را سرگردان مي كند؟
** البته باعث سرگرداني كه نمي شود، چون وقتي اثري خوب باشد به هر حال مخاطب خود را مي يابد.
* دوست داريد چه اثري را ترجمه كنيد كه تا كنون موفق به ترجمه اش نشده ايد؟
** كتابهاي زيادي را دوست دارم ترجمه كنم. بعضي را عمر كفاف نمي دهد و بعضي را شرايط، اجازه !متاسفانه بين مسؤولان، نگاه بدي نسبت به كتاب وجود دارد. بي هيچ ترديد، كسي كه كتابخوان است با خواندن كتاب منحرف نمي شود، آن هم داستان !اما متاسفانه ... !
پنجشنبه 26 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]