محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827736177
عاشورا؛ بستر آزمون هاى الهى
واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: عاشورا؛ بستر آزمون هاى الهى
عليرضا احساني
تاكنون قيام امام حسين(ع) از جهات و ابعاد گوناگوني مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است. كتب و مقالات بسياري در اين زمينه نگاشته و ديدگاه ها و فرضيه هاي متعدد و گاه متضادي براي تبيين عوامل و اهداف نهضت و جنبش حسيني ارايه شده است.
به نظر مي رسد كه هنوز اين قيام و عوامل و اهداف آن به درستي شناخته نشده و نيازمند واكاوي مجدد است. برخي از عوامل و اهداف مورد توجه بوده و گاه از برخي ديگر غفلت شده است. از آن جايي كه آن حضرت و اهل بيت(ع) تجسم عيني آيات قرآني و قرآن ناطق هستند و مي توان بي هيچ گونه بيان اغراق آميز و به دور از غلو، آن حضرت و امام سجاد(ع) را «علي خلق عظيم» دانست و خلق و خوي ايشان را خلق قرآني ناميد، مي بايست با توجه به سخنان و رفتار آن حضرات و ديگر اسناد تاريخي و روايي، مباحث مطرح در قيام را از زاويه قرآني مورد بررسي قرار داد. اين نوشتار بر آن است تا از زاويه ديگري نهضت عاشورايي را واكاوي و مباحث مطرح شده در آن را تجزيه و تحليل نمايد.
نويسنده بر اين نظر است كه مسئله مبارزه با اصول جبرگرايي و در همان حال تأكيد بر توحيد افعالي مبتني بر آيات قرآن و برداشت درست از آن از جايگاه ويژه اي برخوردار است. به اين معنا كه مبارزه با افكار نادرست و مخالف نگرش توحيدي قرآن و نيز تفسير به راي و مشروعيت زدايي ديني از حكومت نامشروع يزيدي از عوامل و انگيزه هايي است كه در رخداد عظيم كربلا، نقش اساسي داشته است. به منظور رسيدن به تحليل درست از مفهوم قرآني توحيد افعالي و مصيبت و بلاي حسنا و جبرگرايي، نويسنده نخست به تحليل و تبيين مسئله آزمون و بلا در قرآن پرداخته سپس با توجه به نگرش قرآن به آن، به تحليل و تبيين قيام عاشورايي بر پايه داده ها و اطلاعات اقدام نموده است.
آن چه در اين جا آمده نگاه تازه اي است به مسئله قديم و مهم توحيد افعالي و جبرگرايي و ارايه تفسير درست از سوي عوامل قيام عاشورايي.
حضرت زينب(س) به عنوان يكي از پيام رسانان نهضت عاشورايي در نشست تحليلي و توجيهي و تبليغاتي يزيديان در سخن زيبايي در پاسخ جبرگرايان كه مصيبت و آزمون عاشورايي را به گونه ديگر و واژگونه تحليل و گزارش مي كرد و مي گفت: «كيف رايت صنع الله با خيك و اهل بيتك»؛ معامله خدا را با برادرت حسين و اهل بيتت چگونه ديدي؟
زينب جواب مي دهد: «ما رايت الاجميلا» جز زيبايي چيزي نديدم.
خاستگاه قرآني نهضت عاشورا
عاشورا صحنه تضاد و تناقض هاست؛ چنان كه نمايشي از ايثار و قدرت و عشق و محبت است. نمايشي از تقابل تمام ايمان دربرابر تمام كفر است. از آن جايي كه امام حسين(ع) با اهل بيت عصمت و طهارت(ع) تجسم عيني قرآن و تمثيل آيات وحياني هستند يافتن مصاديق آيات درعاشورا دور از انتظار نيست. هر بيان و منش و كنش اهل بيت(ع) در نهضت عاشورايي خاستگاه قرآني دارد؛ از اين رو تحليل و تبيين آن بر پايه آيات، امري ممكن و واجب است.
براي شناخت نهضت حسيني مي بايست به سراغ منطق قرآني قيام رفت. در هر مجلس و مذاكره اي كه درجريان نهضت عاشورا صورت گرفت آنچه خودنمايي مي كند و آثارش را ظاهر مي سازد بينش و نگرش توحيدي و وحياني اهل بيت(ع) از امام حسين گرفته تا امام علي بن الحسين سيد ساجدين تا ديگر اعضاي اين خاندان از خرد و كلان است كه نه تنها قرآن را دركلام بلكه در منش و كنش و درسخت ترين شرايط به نمايش مي گذارند. يكي از جلوه هاي آن را در مسئله مصيبت جانكاه پس از شهادت و بر سر نيزه كردن سرهاي شهدا و اسارت بردن اهل بيت عصمت و طهارت(ع) مي بينيم. در آن دم سخت شهادت، سرور جوانان بهشت علي رغم شادي دشمن غدار و كينه جو و غم و فشار اسارت و آوارگي اهل بيت مي كوشد تا نهضت را همچنان در مسير خود نگه داشته و امواج سهمگين بيداري و تنبيه را به سوي مردمان خفته روانه سازد. در اين زمان است كه دشمن با توجه به روحيه به ظاهر شكست خورده اهل بيت(ع) و وضعيت اسارت مي كوشد تا بزرگترين ضربات را بر بينش و منش اهل بيت و قرآن ناطق وارد سازد. جدل و گفت وگوهاي مخرب مي توانست اين هدف را برآورده سازد.
دشمن براي اين كه وجه ديني و نيز مشروعيت ديني و سياسي خود را حفظ كند، به آيات قرآن تمسك جسته و مي كوشد تا چنين وانمود كند كه اين پيروزي اراده الهي بوده است و خدا خواست كه فرزند عزيز رسول خدا(ص) چنين به وضع فجيع به شهادت رسد.
تقويت جبرگرايي كه در دستور خاندان اموي بود اكنون فرصت ابراز و اظهار مي يافت. دشمن رفتار ناپسند خود را به خدا نسبت مي داد و پيروزي خود را نيز خواسته الهي قلمداد مي كرد. دراين زمانه مصيبت و هنگامه عزا، دشمن با استفاده از آيات الهي و گزينش و تفسير به راي خود مي كوشد تا با تغيير مفاهيم قرآني، زمينه را براي فعاليتهاي شيطاني و تحريفي خود از قرآن فراهم سازد.
آزمون، بستر تكامل و بالندگي انسان
شايد براي همگان پذيرش اين مسئله دشوار باشد كه خود را در تنگنا و فشار و سختي ببينند. اصولا آدمي از تنگناها مي گريزد و به طور ذاتي گرايش به آرامش و آسايش و آساني دارد. هيچ كس دوست ندارد تا خود را در گرفتاري قرار دهد و در زحمت و رنج افكند. از اين رو به طور طبيعي از آزمون مي گريزد زيرا آن را تنگنايي همانند ديگر سختي ها و رنج ها مي يابد.
كيست كه پيش از امتحان، از آن خشنود و راضي باشد و شبش را به آرامي و آسايش به صبح آورد. اضطراب و تشويش، نخستين نشانه هايي است كه آدمي وقتي از نام امتحان و آزمون باخبر مي شود، به سراغش مي آيد. همين تشويش و دل نگراني است كه بيشتر كساني كه در آزمون با شكست و ناكامي مواجه مي شوند به عنوان علت نام مي برند.
همگي اين جمله را بسيار شنيده ايم كه اضطراب داشتم و دست و پايم را گم كردم، «همه چيز ناگهان از ذهنم پريد، با اين كه همه اش را مي دانستم.» اما در نگاهي ديگر آزمون و امتحان يكي از مهم ترين ابزارها و عوامل رشد و بالندگي انساني است. در حقيقت، آزمون، قرار دادن انسان در بستري از ناملايمات و حوادث و سختي هاست تا به بالندگي و رشد برسد و كمالات نهان خود را به فعليت آورد و بروز دهد.
در انسان استعدادها و توانايي هايي وجود دارد كه بدون قرار گرفتن در مسيري كه از ان به امتحان، آزمون، فتنه و بلا ياد مي كنند، ممكن و شدني نيست. آدمي هر چند كه به طور طبيعي از آزمون مي گريزد و به مصداق: عسي آن تكرهوا شينا و هو خير لكم و عسي ان تحبوا شيئا و هوشرلكم و الله يعلم ما لاتعلون؛ چه بسا چيزي را دوست مي داريد كه آن براي شما بد است و چه بسا از چيزي كراهت داريد كه آن براي شما خير است، خداوند مي داند آن چه را شما نمي دانيد. (بقره آيه 216) اين دوستي به چيزي و گريز از چيزي از آن روست كه آدمي به طور طبيعي از رنج و سختي مي گريزد و از آن كراهت دارد و به سوي آساني و آسايش گرايش دارد، در حالي كه اين دوستي و بيزاري شايد به نفع و سود او نباشد.
اختراع، محصول احتياج
از گذشته گفته اند كه احتياج و نياز، مادر اختراعات است، زيرا تا آدمي نياز نداشته و گرفتار سختي و ناملايماتي نباشد، به سوي يافتن راهكار برونشد از مشكلات نمي رود. قوه اختراع و ابتكار در انسان هنگامي به فعليت و رشد مي رسد كه گرفتار سختي و ناملايمات مي شود، در اين هنگام است كه براي برونرفت از آن اقدام و از تمام توان خود بهره مي گيرد. اين گونه است كه قواي نهفته را به فعليت مي رساند و به بالندگي و رشد خود كمك مي كند. از اين رو گفته شده است كه فلسفه و هدف از آزمون و بلا و فتنه اين است تا انسان به كمال لايق خود برسد. طبيعت دنيا و انسان اين گونه آفريده شده است كه در سختي ها جلا مي يابد و استعدادها و توانايي هايي خود را نشان مي دهد.
انسان به طور طبيعي از خصلت ديگري نيز برخوردار است كه امتحان و آزمون را ضروري مي سازد. به اين معنا كه يكي از خصلت هاي آدمي، ادعاي توانايي و دانايي است. به طور طبيعي آدمي مي كوشد تا خود را برتر از ديگري نشان داده و دانا و تواناتر بنماياند. از اين رو، دامنه ادعا در انسان بسيار وسيع و گسترده است. بسيار ديده و يا شنيده شده است كه افرادي ادعايي دارند كه به نظر مي رسد كه در آن ها نيست. آزمون براي شناسايي مدعي واقعي از مدعي دورغين است. از اين رو در امور عادي، انسان ها از اصل آزمون براي شناسايي راست از دروغ، توانا و دانا از ناتوان و نادان استفاده مي كنند. اين ها بخشي از كاركرد و كاربردهاي آزمون در حوزه رفتار انساني است.
به نظر مي رسد كه قرآن براي آزمون، كاركردها و كاربردهاي ديگري نيز در نظر دارد. شناسايي اهداف و فلسفه آزمون در حوزه هاي تكوين و تشريع و نيز ابزارهاي آن، موضوع اين نوشتار است كه كوشش مي شود تا اندازه توان بدان پرداخته شود.
امتحان در قرآن
در قرآن از امتحان با واژگان ديگري كه اين مفهوم و اصطلاح را بيان مي كند به عنوان «سنت الهي» ياد شده است. سنت هاي قطعي الهي در حقيقت قوانين تكويني و يا تشريعي است كه به صورت دايمي و ثابت در جهان و عالم ماده، جاري و ساري است و هيچ گونه تبدل و تغييري در آن راه نمي يابد.
از ديگر ويژگي هاي سنت ها و قوانين تكويني الهي، اطلاق و فراگيري آن است به گونه اي كه دوره و يا گروه خاص انسان را شامل نمي شود بلكه بر همه افراد و گروه ها و اقوام در همه زمان ها حاكم است. البته تفاوت هايي از نظر شدت و ضعف به ويژه در حوزه سنت الهي امتحان مي توان قايل شد؛ زيرا سنت امتحان نسبت به همگان در يك سطح نيست و هر كسي به نسبت توان، دين و ايمان و مانند آن مورد آزمايش قرار مي گيرد. (بقره آيه 286)
واژگاني كه مفهوم آزمون به عنوان اصطلاح خاص را مي نمايانند، عبارتند از واژه هاي ابتلا، بلا، فتنه، تمحيص و اصابت. بيشترين كاربرد را واژگان فتنه (تغابن، آيه 15 و عنكبوت آيه 2 و بقره آيه 214) و ابتلا (بقره آيه 124 و 157) دارند.
اهداف و فلسفه آزمون
قرآن براي امتحان، فلسفه و اهدافي را بيان مي كند كه به مهم ترين آن ها اشاره مي كنيم.
1- بازگشت به فطرت و اصالت: يكي از اهداف و فلسفه آزمون، بازگشت به فطرت و اصل انساني است. قرآن درباره اين هدف مي فرمايد: و بلونا هم بالحسنات و السيئات لعلهم يرجعون (اعراف آيه 168)؛ آنان را به امور نيك و زشت بيازموديم شايد بازگردند. اين بازگشت به معناي بازگشت از راه هاي گمراهي به اصل و فطرت خدايي است. به اين معنا كه خداوند بندگانش را به شادي و غم و بدي و نيكي مي آزمايد تا در پس اين آزمون ها كه با خرد انساني و ابزارهاي عادي نمي توان از آن گريخت، دست خدا را بيابد و بداند كه در فرا و وراي آن خدايي است كه امور را مديريت و تدبير مي كند و به توحيد افعالي برسد.
2- بازشناسي: از ديگر اهداف آزمون، شناخت اهل حق و باطل، كفر و نفاق از هم است. در آزمون هاي سخت و دشوار است كه اهل ايمان از اهل نفاق بازشناخته مي شوند. قرآن از اين مسئله به تمحيص ياد مي كند و مي فرمايد: ليمحص الله الذين آمنوا (آل عمران آيه 141) تا اهل ايمان را خالص گرداند و از اهل كفر بازشناسد و كافران را نابود سازد.
3- آشكارسازي: باطن انسان ها به گونه اي است كه نمي توان به سادگي شناخت. از اين رو گفته مي شود كه كسي نمي تواند باطن و نيت انسان را بخواند و از آن آگاه شود.
زبان و بيان هرگز بيانگر باطن و نيت آدمي نيست. آزمون ها مي تواند سرشت آدمي را بنماياند. در سختي هاست كه آدمي خود را آن چنان كه شاكله و شخصيت وجودي آنان است نشان مي دهد. در برخي از روايات آمده است كه براي شناخت آدمي يا بايد با او هم اتاق شد يا هم سفره و يا هم سفر گرديد. بدين معنا كه به سختي مي توان آدمي را شناخت. انسان بازيگري بسيار ماهر است و در زندگي به بازيگري خود را مي پوشاند و سرشت و سريره خود را نشان نمي دهد. از اين رو آزمون هاي سخت گامي براي شناخت آدمي است. نيت و آن چه در دل مي گذرد در هنگامه آزمون و بلا و ابتلا، بيرون مي ريزد و خبيث و پليد از پاك و طاهر جدا مي شود. در حقيقت غربال جداسازي آدمي و ابزار آشكارسازي نهان اوست. (آل عمران آيه 154 و نيز 179) در امتحان است كه نيكوكار از بدكار باز شناخته مي شود و نهان وي آشكار مي گردد. (هود آيه 7 و نيز ملك آيه 2 و نيز كهف آيه 7)
4- راست آزمايي: يكي از اهداف آزمون، شناخت راست از دروغ و راستگو از دروغگوست. اين آزمايش مي تواند به صورت آزمايش با امور تكويني و يا تشريعي انجام پذيرد.
انساني كه مدعي صداقت و راستي است و دورو و دوچهره نيست، در هنگام برخورد با قوانيني كه بر زيان اوست از راه حق و قانون بيرون نمي رود و به آن پشت نمي كند. (مائده آيه 94) چنان كه در گرفتاري ها و سختي ها نيز بر ايمان خود صادقانه پافشاري مي كند و از آن كوتاه نمي آيد هرچند كه به مصيبت هاي سختي دچار شود. (عنكبوت آيه 3)
5- رضايت و خشنودي: كسي كه در برابر امتحان و آزمون الهي قرار گيرد و از آن سربلند بيرون آيد، انسان مومن و مجاهدي است كه جز خدا را نمي پرستد و جز از او استعانت و ياري نمي جويد. انساني كه براين باور است كه همه امور در تحت تقدير و تدبير الهي است، از ناملايمات و سختي ها نمي هراسد. اصل توحيد افعالي به او مي گويد كه هيچ تر و خشكي نيست كه در كتاب الهي مرقوم نباشد و خداوند بدان آگاه است و مي داند كه همه به مشيت و اراده اوست و چيزي بيرون از ملك و اقتدار او انجام نمي پذيرد. اين نگرش توحيدي در فعل چون توحيد در ذات و توحيد در عبادت است كه انسان را اهل رضا قرار مي دهد و به مقام شامخ آن مي رساند. از اين رو بر سختي ها و آزمون ها صبر و شكيبايي مي ورزد. (فرقان آيه 20 و نيز محمد آيه 31) و همواره سپاسگزار نعمت هاي خداوند است. (حجرات آيه 3)
ابزارها و شيوه هاي آزمون
آزمون داراي ابزارها و شيوه هايي است. گاه همراه با سختي ها و رنج هاست (انبياء آيه 35 و اعراف آيه 168 و فجر آيه 15 و 16) و گاه همراه آسايش و رفاه است (همان آيات) به اين معنا كه گاه همان چيزي كه اصلا گمان نمي كنيم آزمون و موضوع امتحان باشد، آزمون است و شايد از سخت ترين آزمون ها نيز به شمار آيد. از اين دست مي توان به مال و فرزند اشاره كرد كه قرآن از آن به فتنه و آزمون ياد مي كند. (تغابن آيه 15) و اموري كه در اصل زينت و شادي به شمار مي آيند ابزاري سخت براي آزمون است. (طه آيه 131 و نيز كهف آيه 46 و آل عمران آيه 186)
چنان كه خوف (بقره آيه 155) گرسنگي (همان) كاهش مال و تعداد نفرات و ميوه (همان) و تفاوت در برخورداري و دارايي و برتري (انعام آيه 561 و نيز 53) و جهاد و جنگ (آل عمران آيه 142) و ايجاد امت ها و فرقه هاي مذهبي (مائده آيه 48) و دسترسي آسان به قانون شكني (مائده آيه 94 و نحل آيه 91و 92) و نيز تاخير درعذاب و امهال (انبياء آيه 111) از ابزارها و شيوه هاي آزمون در قرآن ياد شده است.
آزمون مصيبت و بلاي حسن در عاشورا و واكنش قرآني اهل بيت(ع)
از ارزش هاي قرآني در راستاي كمال ايمان و بالندگي فردي و جمعي انسان، خشنودي به قضاي الهي و تسليم محض بودن در مقابل شدايد، بلاها و گرفتاري هاي ناخواسته زندگي است.
چنان كه گفته شد، دنيا مكاني براي آزمون هاي سخت و دشوار است تا توانايي هاي انساني به مقام فعليت برسد و هر كس آن چه از شخصيت خود ساخته و پرداخته است بنماياند و يا شخصيت خويش را در اين آزمون ها بپروراند و شكل دهد. از اين رو گفته شده است كه مرد در كشاش همانند سنگ زيرين آسياب مي بايست با مشكلات و مصيبت ها و ناملايمات مواجه شود و خود را بسازد.
دنيا حتي براي كساني كه مدعي ايمان و هر نيكي و خوبي هستند مكان آزمون است. اين گونه نيست كه كسي بگويد ايمان آورده ام و او را رها كنند و آزموني سخت از او به عمل نياورند: احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم...»: آيا مردم مي پندارند همين كه گفتند ما ايمان آورده ايم رهايشان كنند و امتحان نخواهند شد! (هرگز چنين نيست) و ما امت هاي پيشين را همه امتحان و آزمايش كرديم.»
قرآن گزارش مي كند كه همه پيامبران الهي با آن همه قرب و منزلت و مقامي كه داشته اند، مورد آزمايش و امتحان الهي قرار گرفتند، هرچند كه امتحان همه يكسان نبوده و براي برخي سخت تر و براي برخي ديگر ساده تر بوده است؛ چنان كه بسياري نيز از اين آزمايش ها موفق بيرون نمي آيند و درجه اي هم نمي گيرند. اما عاشورائيان از اين آزمايش ها سربلند بيرون آمدند.
پيام رضايت و تسليم در مقابل حوادث و مصيبت ها و آزمون هاي سختي چون قتل و شكنجه و اسارت از سوي امام حسين (ع) آن «نفس مطمئنه اي» كه نداي «ارجعي» را با مقام بلند «راضيه مرضيه » لبيك گفته است و ديگر خاندان پاك و مطهرش در روز عاشورا بيانگر توحيد افعالي ايشان است. در همه صحنه هاي عاشورا انسان با توحيد و مظاهر آن آشنا مي شود.
آنان همانند پدر بزرگوارشان كه در ميدان جنگ صفين به پرسش هاي توحيدي مردم پاسخ مي دهد و اصل را روشنگري و آگاهي قرار مي دهد، مي كوشند تا همه جا مظاهر توحيد عبادي و افعالي و ذاتي را نشان دهند و با بينش ها و نگرش هاي انحرافي مبارزه كنند. از اين رو هنگامي كه ابن زياد در هنگامه مصيبت شهادت عزيزترين اعضاي خاندان و اسارت بخشي ديگر، به حضرت زينب سلام الله عليها مي گويد: «كيف رايت صنع الله با خيك و اهل بيتك»: معامله خدا را با برادرت حسين و اهل بيتت چگونه ديدي؟
زينب جواب مي دهد: «ما رايت الاجميلا» جز زيبايي چيزي نديدم.
يعني او نه تنها راضي به شهادت بوده است بلكه بر اين خون و نبرد شجاعانه مباهات مي كند، زيرا فرجام آن را زيبا مي بيند. كسي كه خون و شهادت و سر از تن جدا شدن و بر بالاي نيزه رفتن را «زيبا» مي بيند سربلند هميشه روزگار است. وي علت اين زيبايي را چنين بيان مي كند: «اينها از آن انسان هايي هستند كه خداوند كشته شدن را بر پيشاني آنها ثبت كرده است و اكنون به سوي جايگاه هاي حقيقي خود رفته اند.»
آن حضرت در مجلس يزيديان بينش توحيدي خود را نشان مي دهد و برپايه آيات قرآني، آزمون را امري نيكو و در راستاي اهداف الهي و بستري براي رشد و بالندگي خود و جامعه مي شمارد. وي با اين همه رنج ها و بلاها نه تنها روحيه خود را نمي بازد بلكه به تبيين اصول توحيدي قرآن اقدام مي كند. اين فرهنگ قرآني است كه از سوي اهل بيت(ع) دربدترين شرايط ترويج و تبليغ مي گردد.
صبر و استقامت
به فرموده رسول گرامي اسلام، صابر حقيقي كسي است كه بر مصيبت، طاعت و معصيت صبر ورزد و زينب به عنوان يكي از خاندان نبوي(ص) در اين سه، در درجه بالايي قرار داشت. عبادات آن بانو بهترين نشانه صبر ايشان بر ا طاعت است و كسي كه بر ترك گناه شكيبا نباشد لياقت حمل پرچم كربلا را بعد از برادرش ندارد.
اما صبر بر مصيبت،راستي چه زني به اندازه زينب مصيبت، رنج و اندوه ديده است. اين زن قهرمان شاهد رنج هاي مادرش زهرا(س) و پدرش علي(ع) بوده است. شاهد شهادت مادرش و فرق شكافته پدر، شهادت برادرش حسن مجتبي و بيرون ريختن جگر او، شهادت برادرش حسين و چهار يا پنج برادر ديگرش، دو فرزند خود و فرزندان برادرش حسن و حسين كه مجموع شهداي اين خانواده 18نفر مي باشند.
او خود به اسارت رفته است و گرسنگي، تشنگي، آوارگي و سرگرداني در بيابان ها و... را تحمل كرده است. اين ها بخشي از مصيبت هاي زينب است و به همين علت او را «ام المصائب» ناميده اند. براستي اگر اين رنج ها بر قامت كوهي بلند فرو مي ريخت خم مي گشت و اگر بر روز روشن بار مي شد به شب تار تبديل مي شد.
زينب در صبر بي نظير است. او صبر را از پيامبران اولوالعزم به ويژه پيامبر خاتم به ارث برده است، قرآن پيامبر را چنين دعوت به صبر مي كند: «فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل» او صبر را از برادرش آموخت. حسين(ع) همه را از صبر خود به شگفتي درآورد: «لقد عجبت من صبرك ملائكه السماء» از صبرش نه تنها انسان ها بلكه فرشتگان نيز كه بر كرده صابران عالم آگاهند به شگفت آمدند.
نمونه هاي تاريخي از روشنگري قرآني و مقابله با جبرگرايي
زنان و كودكان امام حسين(ع) را وارد مجلس ابن زياد كردند زينب(س) كهنه ترين لباس هايش را پوشيده بود وقتي وارد مجلس شد ناشناس در گوشه اي نشست و كنيزانش برگرد او حلقه زدند.
ابن زياد گفت: اين زن كيست؟
زينب پاسخ نداد دوباره و سه باره پرسيد، ولي زينب(س) جواب نداد كسي گفت: اين زينب(س) دختر فاطمه زهرا است.
ابن زياد رو به زينب(س) كرده و گفت: سپاس خدا را كه رسوايتان كرد، شما را كشت و ادعايتان را تكذيب كرد.
زينب(س) فرمود: سپاس خدا را كه ما را به وسيله پيامبرش محمد(ص) گرامي داشت و از پليدي پاك كرد. تنها فاسق است كه رسوا مي شود و فاجر است كه تكذيب مي شود.
ابن زياد گفت: چگونه ديدي كاري را كه خدا با برادر و خاندانت كرد؟ فرمود: من جز زيبايي نديدم، آنها كساني بودند كه خدا شهادت را برايشان مقدر كرده بود و آنها هم به قتلگاه خويش آمدند. به زودي خدا ترا با آنها در يك جا جمع خواهد كرد و به محاكمه خواهد كشيد. ببين آنگاه پيروزي از آن كيست، مادرت به عزايت بنشيند پسر مرجانه.!
ابن زياد از خشم شعله ور شد، چنانكه گويي قصد جانش را دارد. عمرو بن حريث گفت: اي امير! اين زن است به خاطر گفته هايش نبايد مؤاخذه شود.
ابن زياد گفت: با كشتن آن حسين متجاوز و عاصيان متمرد خاندانت، خدا قلبم را خنك كرد و شفا داد.
زينب دلش شكست و گريست فرمود: به جان خودم، بزرگم را كشتي، خاندانم را اسير كردي، شاخه هايم را شكستي و ريشه ام را بريدي. آري اگر شفاي تو در اين است، شفا گرفته اي.
ابن زياد گفت: اين هم مثل پدرش سجع و قافيه مي بافد، پدرش هم شاعر و سجع باف بود.
فرمود: زن را به سجع بافي چه من به اندازه اين كه نتوانم سجع بافي كنم گرفتاري دارم، اين آتش سينه است كه از زبان بيرون مي ريزد.
امام سجاد(ص) را وارد مجلس ابن زياد كردند، ابن زياد گفت: تو كيستي؟
فرمود: من علي بن حسينم.
گفت: مگر خدا علي بن حسين را نكشت.
فرمود: برادري به نام علي داشتم كه مردم او را كشتند.
گفت: خدا او را كشت؟
فرمود: آري، وقت مرگ، خدا جانها را مي گيرد، هيچ كس بدون خواست خدا نمي ميرد.
ابن زياد به خشم آمد، دستور داد او را بكشند.
زينب كبري(س) دست در گردن آن حضرت كرد، فرمود: اي پسر زياد! بس است ريختن خون ما! آيا از خون ما سيراب نشدي، اگر ايمان داري، به خدايت سوگند مي دهم مرا هم با او بكش.
امام سجاد(ص) فرمود: عمه جان ساكت باش تا با او سخني بگويم. آنگاه رو به ابن زياد كرد و فرمود: اي پسر زياد با كشتن، مرا تهديد مي كني و نمي داني كه كشته شدن عادت ما و بزرگواري ما در شهادت است.
ابن زياد مدتي به آن دو نگريست بعد گفت: عجب چيزي است خويشاوندي، به خدا مي دانم كه دوست دارد با او كشته شود، رهايش كنيد.
تفكر جبرگرايي در انديشه شاميان با توجه به تبليغات دشمن و انديشه هاي غيرقرآني ولي منسوب به آن، چنان رخنه كرده بود كه بيانگر عمق فاجعه تحريف قرآن از سوي امويان است. اهل بيت(ع) در اسارت از كوچك ترين فرصت براي روشنگري و ابراز توحيد افعالي و مبارزه با جبرگرايي استفاده مي كردند. نمونه اي از آن را تاريخ چنين گزارش مي كند:
وقتي كاروان اسيران اهل بيت وارد مسجد دمشق شدند، ايشان را در جايگاه اسيران يعني بر پله هاي مسجد جامع جا دادند در اين هنگام پير مردي خود را به امام سجاد(ص) نزديك كرد و گفت: سپاس خدا را كه شما را كشت، شهرها را از دست مردان شما آسوده ساخت و اميرالمؤمنين، يزيد را بر شما مسلط كرد. اما سجاد(ص) فرمود: اي شيخ قرآن خوانده اي؟ - آري خوانده ام.
- آيا اين آيه را خوانده اي: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي». يعني: اي پيامبر! بگو من به خاطر رسالتم از شما مزدي نمي خواهم. جز اين كه به خويشان من مودت ورزيد.
اي شيخ ما همان خويشان پيامبر هستيم.
اي شيخ! آيا اين آيه را خوانده اي: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا». يعني: خداوند اراده كرده است پليدي را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك و پاكيزه نمايد.
- آري خوانده ام.
- ما همان اهل بيتي هستيم كه اين آيه درباره شان نازل شده است.
پيرمرد از گفته خود پشيمان شد و مدتي همچنان ساكت ايستاد. عاقبت سر به سوي آسمان برداشته و گفت: بار الها! من از دشمني بااين خاندان توبه مي كنم و از دشمنان آل محمد بيزاري مي جويم.
اوج اين نوع تفكر ضدتوحيدي را مي توان از زبان يزيد حاكم حكومت نامشروع شنيد. وي كه اصولاً ايماني به خدا و رسالت ندارد و به صراحت آن را بيان مي كند، درباره مجلسي كه به مناسبت پيروزي برگزار كرده است و نمايندگان ديگر كشورها و نخبگان علمي، فرهنگي و سياسي كشور و دولت حضور دارند، بيان مي كند. گزارش هاي مستند و معتبر تاريخي مي نويسد:
هنگامي كه سر مبارك امام حسين(ع) را در طشتي از طلا در مقابل يزيد قرار دادند، يزيد كه پيروزمندانه بر تخت نشسته بود، نگاهي به سر و نگاهي به اهل مجلس انداخت و گفت: اين شخص بر من مباهات مي كرد، مي گفت پدرم از پدرت (يعني معاويه) بهتر است، مادرم از مادرت و جدم از جدت بهتر است و خودم از توي يزيد بهترم. همين مباهات و برتري فروشي بود كه او را به كشتن داد. اين كه مي گفت پدرم از پدرت بهتر است، همه مي دانند در قبضه حكميت، خدا به نفع پدرم (معاويه) حكم كرد و اين كه مي گفت مادرم از مادرت بهتر است به جان خودم حرف درستي است. فاطمه دختر رسول خدا از مادرم بهتر بود و اين كه مي گفت جدم از جدت بهتر است، هر كس به خدا و قيامت ايمان دارد، پيامبر را بهتر از خود مي داند، ولي اين كه مي گفت خودم از توي يزيد بهترم، گويا از اينجا ناشي مي شد كه اين آيه قرآن را نخوانده بود: «بگو بار الها مالك حقيقي تويي، سلطه و قدرت و حكومت را به هر كس بخواهي مي دهي و از هر كس بخواهي مي گيري. خير در دست توست و تو بر هر كار توانايي.»
اين سخنان از سوي يزيد و يزيديان، سياستي بود كه بني اميه پس از شهادت امام حسين(ع) براي تبرئه و برحق جلوه دادن خود در پيش گرفتند. اصول اين سياست بر سه ركن اساسي استوار است:
1- جداكردن حساب امام حسين(ع) از پيامبر اكرم(ص) و اصل اسلام. بني اميه مي كوشيد تا امام حسين(ع) را به عنوان شخصي عادي معرفي كند كه بر مبناي اهداف شخصي با حكومت وقت درگير و كشته شده است. بنابراين كشتن او هيچ ضرري به رابطه قاتلينش به اسلام و پيامبر آن نمي زند.
2- اين كه ماجراي كربلا و كشته شدن امام حسين(ع) را به مقدرات الهي مستند كنند. بنابراين قاتلين آن حضرت اگرچه در ظاهر، عمل بسيار زشتي را مرتكب شده بودند، ولي در حقيقت عامل اجراي قضا و قدر الهي بودند و اين قتل و پيروزي خواست و مشيت الهي بوده است واگر گناهكاري باشد، گناهكار اصلي خود امام حسين(ع) بود كه با حركت خود باعث ايجاد اين واقعه شده بود.
3- سياست ديگر بر اين پايه استوار بود تا ضمن اظهار ناخشنودي از اين حادثه، مردم كوفه و ابن زياد را مقصر اصلي جلوه داده و خود را بي گناه نشان دهند.
در مقابل اين سياست مزورانه اموي، اهل بيت و رجال سرشناسي كه در گوشه و كنار بلاد اسلام از زمان رسول خدا(ص) باقي مانده بودند، در موضع گيري هاي خود: اولا سعي مي كردند ارتباط و نسبت امام حسين(ع) با اصل اسلام را براي مردم تشريح كنند. از اين دسته افراد مي توان از زيدبن ارقم، انس بن مالك و ابوبرزه اسلمي از اصحاب رسول خدا(ص) ياد كرد كه در مجلس ابن زياد و يزيد اعتراض كردند و از علاقه شديد رسول خدا به امام حسين(ع) سخن گفتند و همانند امام سجاد(ع) به شيوه هاي مختلف ارتباط محكم و وثيق امام حسين(ع) با اركان اسلام را بيان كردند.
هنگامي كه سرمبارك امام حسين (ع) در مقابل يزيد بود و بزرگان شام در مجلس حاضر بودند، يزيد با چوب خيزران به لب و دندان امام مي زد و سخنان بيهوده مي گفت، ابو برزه اسلمي، صحابي رسول خدا كه در مجلس حاضر بود فرياد زد: واي بر تو اي يزيد! با چوب بر دندان حسين، پسر فاطمه مي زني!؟
خود ديدم كه رسول خدا لب و دندان او و برادرش حسن را مي مكد و مي گويد اين دو، سالار جوانان بهشتند، خدا قاتلشان را لعنت كند.
يزيد از سخنان او خشمگين شد و دستور داد او را كشان كشان از مجلس بيرون بردند.
ثانيا: از سنت هاي جاري آفرينش و حكمت الهي در مقابل جنايت كاران و ستمگران پرده بردارند و تحريفات يزيد از آيات شريف قرآن در تطبيق بر واقعه كربلا را رسوا كنند. به عنوان نمونه زينب كبري درمجلس يزيد، سنت امهال جنايتكار را تشريح مي كند و امام سجاد درجواب ابن زياد، بر دخالت مردم درشهادت برادرش علي اكبر تاكيد مي نمايد.
ثالثا: دخالت يزيد و خاندان بني اميه را در اين حادثه افشا كنند و لذا در سخناني كه در شام ايراد شده بدون هيچ اشاره اي به ابن زياد و مردم كوفه، يزيد را مسئول مستقيم اين جنايت معرفي مي كنند.
البته از اين نكته نيز نبايد غافل شد كه يزيد به علت خباثت ذاتي و حماقت باطني، هرگز موفق به اجراي دقيق اين سياست نشد و به طور مكرر درسخنان خود به دشمني خود با پيامبر اسلام اشاره كرد و از كشته شدن امام حسين(ع) اظهار شادماني و خشنودي نمود و همين امر بود كه دركنار روشنگري هاي اهل بيت(ع)، حكومت بني اميه را رسوا و بي آبرو ساخت و طومار حكومت آنان را در هم پيچيد.
بطور كلي مي توان نتيجه گرفت كه بروز و ظهور حادثه كربلا براي هر دو جبهه حق و باطل عرصه آزمون و امتحان مهمي بود و در اين واقعه عظيم به همان اندازه كه خاندان وي به نيكي از اين مصيبت و آزمون بزرگ سربلند و سرافراز بيرون آمدند و با صبر خود دشمن را به زانو درآوردند، جبهه باطل از جمله خاندان بني اميه و دوستداران و طرفداران آنها و نيز مردم كوفه و كساني كه ادعاي دوستي و پيروي از خاندان اهل بيت را مي كردند دراين آزمون سرافكنده و رسوا شدند و درپيشگاه خداوند نمره منفي را از آن خود كردند.
يکشنبه 22 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]
-
گوناگون
پربازدیدترینها