واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: چرا امريكا از "رفرميست" ها حمايت مي كند؟
دفتر پژوهش و بررسيهاي خبري-عبدالرضا داوري:امپرياليسم امريكا در صورتي كه نسبت به حاكميت طبقه متوسط متمايل به غرب و خط وابسته گرايي از طريق ساز و كارهاي دمكراتيك اطمينان حاصل نمايد, بي وقفه شعار دمكراسي سر داده تا بتواند با پزي دمكراتيك, منافع و مقاصد خود را عوامفريبانه به پيش برد.
يكي از مباحثي كه اينروزها پس از حمايتهاي مكرر مقامات امريكايي از "رفرميست"هاي خاورميانه توسط برخي محافل مطرح مي شود آنست كه: " امريكا از اصلاحات و دمكراتيزاسيون كشورهاي جهان سوم و بويژه ايران خشنود نبوده و با لطائف الحيل, الغاي چنين روندي را در ممالك حاشيه اي دنبال مي كند." (1)
اين يادداشت در پي آنست كه اين ادعا را با "محك تجربه" بيازمايد و صحت و سقم آن را از طريق كالبد شكافي سياستهاي كلان دنياي استكبار و صهيونيسم بين الملل ارزيابي نمايد. نگارنده برآنست كه طرح چنين مباحثي به دور از شانتاژهاي تبليغاتي و غليان احساسات سياسي, افق روشني را در تحليل وضعيت حال و آينده انقلاب اسلامي ترسيم مي نمايد.
براي آنكه بتوانيم با تاكتيك هاي جهان استكبار در برخورد با جوامع جهان سوم آشنا شويم, لازم است در ابتدا اهداف و استراتژي مستكبران را در نزديكي با كشورهاي حاشيه شناسايي نماييم, چرا كه در هر مجموعه واقعي, رابطه اي منطقي و عيني ميان روش ها و غايات موجود مي باشد.
آغاز قرن بيستم با توسعه مداوم صنايع در حوزه اقتصادي جامعه آمريكا همراه شد و اين امر باعث گرديد تا اين كشور به طور روزافزون به منابع موادخام, كه خود فاقد بسياري از آنها بوده است, متكي شود. رهبران كارتلها, بنيادهاي عمده و طراحان نظامي امريكا در طول اين سالها, هيچگاه نگراني خود را درخصوص احتمال بروز وقفه در انتقال منابع مورد نياز صنايع و تشكيلات دفاعي امريكا مخفي نكرده اند, بطوريكه هر اقدامي كه دسترسي صنايع ايالات متحده به موادخام حياتي براي رشد اقتصاد آمريكا را به مخاطره مي انداخت, به مثابه عملي مهلك تلقي مي شد.
" فارين افرز " (2 ) نشريه متنفذ شوراي روابط خارجي امريكا كه گفته مي شود منعكس كننده نظرات رسمي واشنگتن است, طي مقاله اي درسال 1995 صراحتا اعلام كرد كه: " هدف ما بايد تشويق
گسترش توليد كم هزينه و كسب اطمينان در مورد اين مساله باشد, كه سياستهاي استقلال طلبانه نتواند صنايع امريكا را از دسترسي به موادخام اساسي و ضروري براي ادامه رشد معقول اقتصاد ايالات متحده , محروم سازد. " (3)
مراجعه به اسناد لانه جاسوسي امريكا در ايران و افشاگريهاي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام, اين حقيقت را بهتر آشكار مي كند كه منافع حياتي امريكا در ايران, دسترسي بي دردسر و ارزان به « نفت » بعنوان پايه اي ترين ماده خام ماشين اقتصادي امپرياليسم مي باشد و در غير اين صورت شريانهاي اقتصادي صنعتي اروپا, امريكا, ژاپن و ديگر اقمار امپرياليسم جهاني قطع خواهد شد. در همين رابطه جاسوسخانه امريكا در ايران چنين مي نويسد: " اهداف ما در ايران دسترسي به نفت, رد نفوذ شوروي ،ارتقا دوستي, غيرمتعهد بودن و بالاخره برپايي يك دولت ميانه رو مي باشد. " (4)
با چنين پيش زمينه اي واضح است كه استراتژي امريكا در برخورد با كشورهاي جهان سوم آن است كه با بهره گيري از منابع داخلي ممالك جنوب به ايجاد و گسترش "طبقه متوسط غربگرا" و "خط وابسته گرايي" در اين جوامع اقدام نموده بطوريكه اولا با تعميم و حاكميت يافتن چنين طبقه اي, كه نيازها و رفاه خود را در سايه روابط صميمانه و نزديك با غرب يافته و شيفته فرهنگ, تمدن و سبك زندگي غربي مي باشد, بر پايگاههاي گسترده اقتصادي و بازار وسيع داخلي سيطره يافته و ثانيا از اين طريق موانعي جدي در برابر رشد اصولگرايي و مخالفت با امپرياليسم ايجاد نمايد. (5)
حاكميت "طبقه متوسط غربگرا" و خط "وابسته گرايي ", كه بي شك رژيم مطلوب كارتلهاي امريكايي- صهيونيستي محسوب مي شود, ضمن مشروعيت بخشيدن به سرمايه داري ليبرال, الگوهايي از توسعه را برمي گزيند كه با مقتضيات حفظ و گسترش نظام جهاني سرمايه داري , تحت حاكميت ايالات متحده سازگار باشد و در گام نخست ضمن فراهم آوردن محيطي مناسب براي سرمايه گذاران غربي, نيروي كار منضبط و ارزان را در اختيار خارجيان قرار مي دهد و و با هر پديده اي بر خلاف منافع غرب به شدت مبارزه مي نمايد. اين حلقه شوم با كنترل و نظارت نهادهاي به ظاهر مستقلي چون بانك جهاني( 6 ) از طريق اعطاي وام در قبال ديكته شدن شرايط توسعه در راستاي اهداف ايالات متحده, تكميل مي شود.
با اين تفاصيل دور از ذهن نمي باشد كه پس از بهمن 57 ، وزارت امورخارجه امريكا, سياست دولت متبوعش را در قبال ايران اينگونه تشريح كند:" ما مي خواهيم براي ايراني كار كنيم كه ميانه رو باشد و ناسيوناليست هاي مخالف روحانيت تسلط بيشتري در اداره مملكت داشته باشند. درضمن تا قبل از استقرار دولت جديد ما مي توانيم طريق نفوذ در ايران را امتحان كنيم. بايستي موقعيت توام با اطمينان و احترام در ايران را رواج دهيم. ما معتقديم كه بايستي حالا شروع به رفع مسائل دو طرف بكنيم . "(7)
سوليوان آخرين سفير امريكا در ايران نيز در دوم ژانويه 79 خطاب به وزارت امور خارجه امريكا چنين مي نويسد: « هر گروه ميانه رو و متمايل به غرب كه به مبارزه عليه روحانيت برخيزد, در مورد او بعنوان يك گروه مترقي با علاقه تمام تبليغ خواهيم كرد. " (8)
اكنون اين واقعيت آشكار مي شود كه امپرياليسم امريكا در صورتي كه نسبت به حاكميت طبقه متوسط متمايل به غرب و خط ميانه از طريق ساز و كارهاي دمكراتيك اطمينان حاصل نمايد, بي وقفه شعار دمكراسي سر داده تا بتواند با پزي دمكراتيك, منافع و مقاصد خود را عوامفريبانه به پيش برد و در هر نقطه اي از جهان كه حاكميت از مهار خط ميانه و كارگزار وابستگي خارج شده و قدرت در
اختيار انقلابيون غرب ستيز قرار گرفته است, نقاب دمكراسي را به كنار افكند و چهره واقعي سركوبگر خويش را نمايان مي سازد تا مردم را از راي خود به غرب ستيزان پشيمان كرده و زمينه حاكميت رفرميست هاي غربگرا را فراهم آورد.
همين راهبرد امروز براي سرنگوني دولت حماس در غزه تجويز شده است تا ديگر فلسطينيان جرئت نكند به مبارزيني نظير حماس روي آورند. هجمه سنگين سياسي و اقتصادي امريكا عليه دولتهايي نظير دولت احمدي نژاد در ايران و دولت چاوز در ونزوئلا را نيز بايد در همين چارچوب ارزيابي نمود.
همين واقعيت و تضاد دروني امپرياليسم است كه كلينتون رييس جمهور امريكا را وامي دارد تا ضمن اختصاص « كمك بيشتر براي ياري دمكراتيك به عنوان بخش مشروعي از بودجه امنيت ملي خود » اعلام نمايد:"سياست خارجي ايالات متحده نمي تواند از اصول اخلاقي مورد اشتراك اكثر مردم امريكا جدا باشد. ما نمي توانيم نحوه رفتار ساير دولتها با مردم خودشان را ناديده بگيريم و دموكراسيها, طرف حسابهاي قابل اتكاتري در قياس با ديكتاتوريها هستند. آنها به حفاظت از محيط زيست و تبعيت از حقوق بين الملل علاقه مندتر هستند. ما بايد به اختصاص كمك بيشتر براي ياري دمكراتيك به عنوان بخش مشروعي از بودجه امنيت ملي خود بنگريم. من بعنوان رييس جمهور به مردم امپراتوري شوروي سابق كمك خواهم كرد تا از نظامي گرايي خارج شده و نهادهاي آزاد سياسي و اقتصادي بنا كنند.
نهايتا من از تشكيل يك سپاه دمكراسي براي اعزام هزار داوطلب با استعداد امريكايي به كشورهايي كه نياز به تخصص هاي حقوقي, مادي وسياسي داشته باشند حمايت مي نمايم. "(9)
امريكا همه توطئه هاي خويش را طي 30 سال اخير براي انحراف و براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران آزموده است و در همه آنها جز ناكامي ، دستاورد ديگري نيافته است. اكنون همه اميد امريكا به حاكميت خط وابسته گرايي از طريق روي كارآمدن رفرميست هايي است كه امريكا را دشمن ندانسته و ادغام در ساختارهاي سرمايه سالار جهاني را سرلوحه عمل خويش قرار داده اند و بر همين مبناست كه جرج بوش رييس جمهور امريكا بارها و بارها اعلام كرده كه :" از اصلاح طلبان ايراني حمايت مي كنيم."
با توجه به همه اين واقعيات و حقايق غيرقابل انكار, لازم است همه جريانهاي وفادار به انقلاب اسلامي و پيروان راستين خميني كبير مرزبندي خود را با خط نفوذ و استحاله امريكا آشكار نمايند.
به خاطر بسپاريم كه اگر "اصلاحات" از متن اسلام ناب محمدي (ص) برنخيزد و با نيروهاي انقلابي و مسلمان , غريبي نمايد و از مدار انديشه امام راحل(ره) كه همان محوريت ارزشهاي ديني است خارج شود, چاه ويلي است كه انقلاب بي بديلمان را با تمام عظمت و جلالش فرو بلعيده و راه را براي حاكميت مجدد ارزشهاي ارتجاعي و طاغوتيان سرسپرده هموار خواهد نمود. باشد كه هوشياري ملت ايران اين پرده جديد امپرياليسم را بر باد دهد تا همچنان پيشتازي نهضت جهاني اسلام بر تارك ايران اسلامي بدرخشد و چشمان نورستيزان را خيره كند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشتها
(1) اولين بار ابراهيم اصغرزاده طي سخنراني در تجمع 11 آبان 77 دفتر تحكيم وحدت اين ادعا را مطرح نمود. پس از آن نيز همواره اين ادعا ترجيع بند اظهارات اصلاح طلبان در برابر حمايتهاي آشكار امريكا از جريان اصلاحات است. در مضحك ترين اين اظهارنظرها اخيرا سيدمحمد صدر معاون وزارت خارجه در دوران اصلاحات در گفتگو با روزنامه اعتماد ادعا كرد: "اصلاح طلبان مواضع و خواسته هايشان مترقي و پيشرفته است. هيچ كس نمي تواند بگويد ما با اينها مخالفيم. ديكتاتورترين افراد و مستبدترين جناح ها هيچ زمان نمي آيند عليه آزادي شعار بدهند. ديكتاتورها صراحتاً نمي گويند من با آزادي مخالفم. هيچ كسي حتي اگر عقيده هم داشته باشد به شكل عريان مطرح نمي كند كه با دموكراسي يا عدالت مخالف است. به طور مثال كسي با شعار توسعه سياسي اصلاح طلبان در داخل ايران و تنش زدايي در سياست خارجي تقابل و مخالفتي ندارد و اگر مخالف باشد در واقع خودش مساله دار مي شود.مسوولان امريكايي به خاطر اينكه خودشان را منزه كنند و اعتباري بگيرند از شعارهاي اصلاح طلبان مي آيند اعلام مي كنند از اين شعارها حمايت مي كنند. دليل اصلي اش اين است، يعني آنها مي خواهند اعتبار بگيرند نه اينكه اعتبار بدهند."(!)
منبع http://norooznews.ir/news/10076.php
(2) Foreign affairs
(3) ادوارد برمن -كنترل فرهنگ -نشر ني - 1373 - صفحه 70
(4) دانشجويان مسلمان پيرو خط امام افشاگري شماره( 3 ) تحليل هاي امريكا در مورد انقلاب ايران: صفحه 22
(5) از دوستي شنيدم كه مي گفت: « ماموران ساواك به منظور نمايش قدرت طبقه متوسط در
ايران مي گفتند كه در ايران نيم ميليون « پيكان » سوار هست كه هر مبارزه آزاديخواهانه و عدالت
طلبانه اي را در نطفه خفه مي كنند. » و به ياد اين جمله معروف دستگاه پهلوي افتادم كه: « به اميد
روزي كه هر ايراني يكدستگاه " پيكان " داشته باشد. ! »
(6) بانك جهاني هيچگاه تحت رياست فردي غيرامريكايي قرار نداشته و امريكا بيش از يك چهارم مجموعه آرا آن را در اختيار دارد.
(7) دانشجويان مسلمان پيرو خط امام - همان: صفحه 23
(8) همان صفحه 30
(9) طاهره باقرزاده - قدرت و ديگر هيچ -انتشارات اطلاعات - 1373 -صفحه 152
جمعه 20 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]