محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855151725
نويسنده:شمسالله مريجيپيامدهاي اجتماعي نهضت حسيني
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:شمسالله مريجيپيامدهاي اجتماعي نهضت حسيني
خبرگزاري فارس: اصلاح جامعه از كژيها و انحرافات، خواسته باطني هر انسان آزادهاي است و به همين دليل است كه از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقيقت و جويندگان طريقت بوده و هست و هر روز رازي از آن واقعه پررمز و راز براي پويندگان راه كمال و سعادت گشوده شده است.
پيشگفتار
بيترديد هر حركت و جنبشي كه با هدف سازمان نوين و نظام جديد و اصلاحات معنوي و يا هر هدف ديگري برپا شود، به دنبال خود تأثير و پيامدهاي مستقيم و غيرمستقيم بر افكار عمومي و اوضاع و شرايط اجتماعي ميگذارد. در اين ميان، تفاوتي ميان آن قيامي كه با هدف حمايت از حق و اصلاح امور و ايجاد عدالت و رسيدن به فضايل انساني صورت ميگيرد و آن نهضتي كه در پي رسيدن به اغراض شخصي و گروهي است، وجود ندارد. اما آن دسته از قيامهايي كه در راه فضايل انساني قرار گرفتهاند، محدود به زمان خاصي نبوده و پايدارترند و اساسا شكست در آنها معنا ندارد، بلكه همواره در خاطرهها زنده مانده و ميمانند، هرچند در ظاهر سركوب شده و قيامكنندگان از ميان رفته باشند.
قيام خونين سيدالشهدا عليهالسلام ، قيامي است كه در ظاهر، روز دهم محرم سال 61 هجري سركوب گشته و خاندانش را به اسارت بردند و حكّام آن روز جشن پيروزي برپا نموده و رقص شادي نمودند، اما طولي نكشيد كه شعاع وجودي اين نهضت خونين عالم را در نورديد و از فرداي عاشورا، صداي عاشوراييان در كوي و برزنها پيچيد و عَلَم پيروزي برافراشت و كاخ بيدادگري را لرزاند. امروز راز اين حقيقت را بايد در ماهيت اين نهضت جستوجو كرد و آن چيزي جز اصلاح امور و احياي فضايل انساني و كرامت بشري و معامله با وجود رحماني نبود. چنانكه قائد اعظم اين نهضت با صداي رسا فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي و شيعة ابي علي بن ابيطالب.»(1) و اصلاح جامعه از كژيها و انحرافات، خواسته باطني هر انسان آزادهاي است و به همين دليل است كه از آن هنگام تا به امروز نهضت عاشورا همواره مورد توجه مشتاقان حقيقت و جويندگان طريقت بوده و هست و هر روز رازي از آن واقعه پررمز و راز براي پويندگان راه كمال و سعادت گشوده شده و چون چشمهسار معرفت الهي همواره ميجوشد و تشنگان فضايل انساني را سيراب ميكند.
1. خودآگاهي مسلمانان
تاريخ گواهي ميدهد كه پيامبر گرامي اسلام صلياللهعليهوآله ، با هدايت الهي و حمايت علوي توانسته بود امتي تربيت كند كه به جاي دل دادن به شمشير و ديده به قبرها دوختن ـ «حتي زرتم المقابر» (تكاثر:2) ـ و لب به كاسه شراب داشتن، سر به آستان قدسي ساييده و چونان ملايك لب به ذكر تسبيح گشوده و شب را به قيام و قعود گذرانده و روز را در كنار رحمت الهي و به ياد خدا سر كنند.
اما پس از رحلت جانگداز نگين خلقت، جمعي در سقيفه گرد آمده و سكّان هدايت جامعه نبوي را به ناحق در دست گرفته و با كنار گذاشتن نگار رحمت و جان احمد، كاروان امت را از ره كرامت بازداشته و در مسير جهالت قرارداده و ره حاكميت اموي را هموار نمودند و سرانجام، خلافت با لباس سلطنت بر تن ناپاك زاده سفيان فرود آمد و آن زاده كينه چنان وضعيتي را در جامعه اسلامي پديد آورد كه حقپرستان و رهپويان طريقت محمدي در اقليت مطلق قرار گرفته و انسجام و وحدت جاي خود را به از هم گسيختگي و پراكندگي داد. مورّخان، مردم زمان امامت حسين بن علي عليهالسلام ، را به چند دسته تقسيم ميكنند:
دسته اول، كه قسمت عمده مردم را تشكيل ميدادند، كساني بودند كه در مقابل فساد معاويه سكوت اختيار كرده و به پستي و خواري تن داده بودند. نمونه آشكار اين خواري، بيعت با يزيد ـ كه به شراب خواري و سگ بازي شهره بود ـ به عنوان جانشين معاويه بود.
دسته دوم كساني بودند كه منافع خصوصي خود را بر رسالت و امامت ترجيح ميدادند. اين دسته بر خلاف دسته اول، فارغ از ظلم و انحراف بنياميه بودند و آن را احساس نميكردند.
دسته سوم، سادهلوحاني بودند كه تحت تأثير تبليغات و عوام فريبيهاي معاويه، اعمال و رفتار دستگاه بنياميه را قانوني دانسته، از آن پيروي ميكردند؛ چون ميديدند ابن هيثمهاي شب زندهدار در مدح و منقبت آنان روايت ميكنند!
دسته چهارم، كساني بودند كه ميپنداشتند امام حسن عليهالسلام خلافت را به معاويه واگذار كرده و با وي، به دليل اوضاع و احوال پيچيده زمان، سازش نموده است. هرچند مردم كوفه از نزديك در جريان صلح تحميلي بودند، اما مسلمانان ديگر در ساير مناطق از اين موضوع بيخبر بودند.
دسته پنجم، ياران و پيروان واقعي اهلبيت رسول الله صلياللهعليهوآله و امام حسين عليهالسلام بودند كه بسيار اندك بوده و در گوشه و كنار سرزمينهاي اسلامي ميزيستند و هنگام نهضت و قيام اباعبدالله عليهالسلام توان لبيك گفتن را نداشتهاند؛ زيرا كوفه تحت كنترل شديد نظاميان عبيدالله فرماندار يزيد بود.(2)
به هر حال، وضعيت جامعه اسلامي به گونهاي بود كه امام حسين عليهالسلام به همراه ياران باوفايش مظلومانه در سرزمين طف به شهادت رسيدند و در اين ميان حتي بنياسد كه در نزديكي كربلا زندگي ميكردند نيز از ياري فرزند زهرا عليهاالسلام دريغ نمودند.
اما اين وضعيت پس از شهادت شهداي نينوا به يكباره دگرگون گرديد و عاشورا امواجي پرتلاطم ايجاد كرد كه ابتدا بنياسد و سپس كوفه را در نورديد و در شام غلغله عجيبي به پا كرد. و در اين راستا، سخنان عليگونه زينب عليهاالسلام به هنگام ورود اسرا به دروازه كوفه و خطابه بنيان كن سيدالساجدين عليهالسلام در مجلس يزيد در شام، نقش برجستهاي داشت.
بشيربن خزيم اسدي، درباره خطابه عقيله بنيهاشم ميگويد: «آن روز [ورود اسرا به كوفه] زينب دختر علي، توجه مرا به خود جلب كرد؛ زيرا به خدا قسم زني باحياتر و سخنرانتر از او نديده بودم. گويي زبان علي بود كه در كام او قرار داشت، همين كه با اشارهاي از مردم خواست ساكت شوند، نفسها در سينهها حبس شد و زنگهاي كاروان از حركت باز ايستاد. سپس فرمود: "... اي مردم كوفه، اي گروه نادرست و فريبكار و پست، اشكتان خشك نشود نالهتان آرام نگيرد... ميدانيد چه جگري از رسول خدا شكافتيد و چه پيماني شكستيد و چه حرمتي از او دريديد، مصيبتي است سخت، بزرگ، بد، كج، پيچيده، شوم كه راه چاره در آن بسته شده است. و در عظمت همچون گستره زمين و آسمان است..." راوي ميگويد: به خدا سوگند آن روز مردم را ديدم حيران و سرگردان ميگريستند و از حيرت انگشت به دندان ميگزيدند. پيرمردي كه در كنارم ايستاده بود، آنقدر گريه ميكرد كه ريشش تَر شده بود و ميگفت: پدر و مادرم به فداي شما، پيران شما بهترين پيران، جوانانتان بهترين جوانان و زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسلهاست، نه خوار ميگردد و نه شكستپذير است.»(3)
آري، با سخنان آتشين زينب كبري، كه گويي از حلقوم علي عليهالسلام ميغريد، مردم خفته كوفه، كه غرق در دنياي تاريك خود گشته و انباشت ثروت و دنياگرايي ديدگانش را از حقيقت پوشانده بود، به يكباره خود را در مقابل سر بريدهاي ديدهاند كه روزي به دور او حلقه ميزدند و در پناه او روزگار سر ميكردند.
اوج فريادگري عاشوراييان در مجلس شام، اتفاق افتاد؛ آنجايي كه يزيد به مناسبت فتح و پيروزي از سران و نمايندگان دولتهاي خارجي دعوت نموده بود تا در جشن شادي با او شريك باشند؛ در آن مجلس، سيدالساجدين عليهالسلام خطبهاي خواند كه استوانه و پايههاي حكومت بنياميه را لرزاند. حضرت سجاد عليهالسلام از درون كاخ ظلمت، طنين دلنواز كلام شهيدان نينوا را به جهانيان رساند. چه خوب و زيبا فرمود خداي بزرگ كه «يولج النهار في الليل.» (حديد: 6) در آن تاريكي شام، نور حقيقت از زبان امام زينالعابدين تابيد.
در كتاب نفسالمهوم آمده است: يزيد در آن مجلس دستور داد منبر و خطيبي آورند تا از حسين و علي نكوهش كند و كارهاي آنان را به مردم گزارش دهد. خطيب بالاي منبر رفت. حمد خدا كرد و بسيار از علي و حسين عليهماالسلام بد گفت و در مدح معاويه و يزيد طول داد و براي آنان هر كار نيكي را برشمرد تا علي بن الحسين بر او بانگ زد: اي خطيب! واي بر تو كه رضاي خلق را به سخط خالق خريدي و جايت دوزخ است. سپس رو به يزيد كرد و گفت: اجازه ميدهي من هم سخن گويم كه پسند خدا باشد و براي حاضران موجب اجر گردد؟ يزيد سرباز زد، مردم گفتند: به او اذن بده بالاي منبر رود، شايد ما از او چيزي بشنويم!، يزيد گفت: اگر او به منبر برود، مرا و آل سفيان را رسوا كند و به زير آيد. به او گفتند: اين بيمار چه تواند گفت؟ جواب داد: اين مرد از خانداني است كه علم را از كودكي با شير مكيدهاند. به او اصرار كردند تا اجازه داد. آن حضرت بالاي منبر رفت. خدا را حمد و ستايش كرد و خطبهاي خواند كه ديدهها گريان شد و دلها لرزان.
وقتي خطبه امام رسيد به اينجا كه، انا ابن علي المرتضي، انا بن محمد المصطفي، انا بن فاطمة الزهرا، انا ابن سدرة المنتهي انا ابن شجرة طوبي...، فرياد مردم به گريه و ناله بلند شد و يزيد ترسيد آشوب شود، دستور اذان داد. امام از شهادت به رسول الله استفاده نمود فرمود آيا او جد توست يا من...(4)
اينجا بود كه مردم از بيخبري مطلق درآمده و دانستند كه علي شهيد محراب است و حسين، فرزند حيدر.
از اينرو، لب به فرياد و اعتراض گشودند و يزيد را شماتت كردند. خطابه امام موجب رسوايي آل سفيان گرديد تا جايي كه سفير روم نيز به يزيد اعتراض كرده و وي را مورد مذمت قرار داد. در كتاب لهوف آمده است: «از علي بن الحسين عليهالسلام روايت شده كه چون سر حسين عليهالسلام را نزد يزيد آوردند، همواره مجالس ميگساري تشكيل ميداد، سرمقدس آن حضرت را مقابل خود ميگذاشت. يكي از روزها فرستاده پادشاه روم، كه از اشراف و بزرگان آن سامان بود، به مجلس يزيد آمد و گفت: اي پادشاه عرب اين سر از كيست؟ يزيد گفت: تو را با اين سر چه كار؟ گفت: من وقتي كه نزد پادشاه خود برميگردم از من خواهد پرسيد كه در اينجا چه ديدهام، از اينرو دوست دارم داستان اين سر و صاحب آن را براي او بازگو كنم تا در شادي و سرور با تو شريك باشد.
يزيد گفت: اين سر حسين بن علي بن ابيطالب است. رومي پرسيد: مادرش كيست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا صلياللهعليهوآله . نصراني گفت: اُف بر تو و دين تو! دين من بهتر از دين شماست؛ زيرا پدر من از نبيرههاي داود پيامبر بود. ميان من و او پدران بسياري فاصله هستند و نصرانيها مرا بزرگ ميشمارند و خاك پاي مرا به تبرك برميدارند؛ زيرا من يكي از اولاد داود هستم. ولي شما فرزند دختر پيامبر صلياللهعليهوآله خود را ميكشيد در صورتي كه بين او و پيامبر شما يك مادر بيشتر فاصله نيست. اين چه ديني است كه شما داريد؟! پس از آن به يزيد گفت: آيا داستان كنيسه حافر را شنيدهاي؟
گفت: بگو تا بشنوم. نصراني گفت: بين عمان و چين دريايي است كه عبور از آن يكسال مسافت است. در آن دريا هيچ آبادي وجود ندارد به جز يك شهر كه در وسط آب قرار گرفته و هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ وسعت دارد و در روي زمين شهري بزرگتر از آن نيست و از آن شهر ياقوت و كافور به سرزمينهاي ديگر حمل ميشود و درختهاي آنجا عود و عنبر است. اين شهر در تصرف نصارا است و هيچ پادشاهي جز پادشاه نصرانيها در آن دست ندارد. در آنجا كنيسههاي بسياري است و بزرگترين آنها، كنيسه "حافر" است و در محراب آن حقهاي از طلا آويخته شده است. در آن حقه، سُمي است كه ميگويند اين سم مركبي است كه عيسي بر آن سوار شد. اطراف آن حقه را با پارچههاي حرير آزين بستهاند و در هر سال جماعت زيادي از نصارا از راههاي دور به زيارت آن كنيسه ميآيند و اطراف آن حقه طواف ميكنند و آن را ميبوسند و حاجات خود را از خداوند ميخواهند. آري، نصارا چنين ميكنند و عقيده آنها همين است درباره آن سم كه گمان دارند سم الاغي است كه عيسي پيامبر آنان بر او سوار شده، ولي شما پسر پيامبر خود را ميكشيد. لا بارك الله فيكم و لا في دينكم. يزيد گفت: اين نصراني را بكشيد كه مرا در مملكت خود رسوا نكند. نصراني چون احساس كشته شدن نمود، به يزيد گفت: آيا مرا ميكشي؟ گفت: آري.
گفت: پس بدان كه ديشب پيامبر شما را در خواب ديدم. به من فرمود: اي نصراني تو از اهل بهشتي! من از اين بشارت تعجب كردم. اينك ميگويم: "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله."
پس از آن، سرمقدس حسين عليهالسلام را برداشت و به سينه چسبانيد و آن را ميبوسيد و ميگريست تا كشته شد.»(5)
باري، با شهادت سالار شهيدان و يارانش، خفتگان بيدار گشته و عوامفريبيهاي دستگاه بنياميه آشكار گرديدند. مردمي كه بر اثر تبليغات و عوامفريبي معاويه روزگار ميگذراندند، از جهالتوگمراهيرهايييافتهومتوجهشدند كه از چه چشمه زلالي بيبهره بودند.
بنابراين، يكي از پيامدهاي اجتماعي عاشورا، بيداري جامعه اسلامي و انساني ميباشد. شناخت و آگاهي از ارزشها و واقعيتها از اركان اصلي تشكّل اجتماعي است. حكّام ستمگر و زورمندان، همواره تلاش ميكنند تا مردم را از ارزشها و واقعيتها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بيدادگري خود ادامه دهند.
استاد مصباح در اينباره مينويسد: بيشك يك نظام سياسي ظالم و فاسد نميتواند با شكنجه، كشتار، سركوبي، تطميع و تهديد براي هميشه پا برجا و برقرار بماند، لذا ستمگران، تبهكاران و خودكامگان براي تضمين ثبات و دوام قدرت و حكومت خود چارهاي جز دخل و تصرف در باورهاي مردم و تغيير جهانبينيها و ارزشگذارهاي آنان و ترويج و اشاعه افكار نظري و عملياي كه بتواند ضامن بقاي حاكميت و اقتدارشان باشد، ندارند.»(6)
بر اين اساس، معاويه در طول چهل سال سلطنت خود تا آنجا كه توانست عليه اهلبيت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله تبليغات منفي نموده و حتي سعي داشت نام پيامبراكرم را از مأذنهها پايين كشد و فرهنگ جاهليت را حاكم كند. اما هر آنچه را كه معاويه طي حاكميتش به دست آورد، حسين بن علي عليهالسلام با قيامش در عاشوراي 61 هجري باطل نمود و سيدالساجدين در مركز سلطنت اموي، بنياميه را رسوا و مردم فريبخورده و گمراه شام و ساير بلاد را آگاه و بيدار نمود و عظمت و منزلت عترت رسولالله صلياللهعليهوآله را نمايان ساخت. از آن پس، جامعه اسلامي متوجه شد كه بنياميه جز دشمني با اسلام، نيت ديگري ندارند.
در كتاب ثورةالحسين آمده است: «از پس اين حادثه دلخراش [عاشورا]، جامعه دريافت كه حق با اهلبيت پيامبر است و دولت مخالف آنان نه تنها به اصول و ارزشهاي اسلامي پايبند نيست، بلكه رژيمي سفّاك و مستبد است كه ميخواهد جامعه اسلامي را به جاهليت نخستين برگرداند.»(7)
ابن خلدون نيز مينويسد: «موجي از تنفر عليه دستگاه حكومتي و عاملان آنها ايجاد شد و شيعيان به خود آمدند و از اين كه فرزند پيامبر خدا صلياللهعليهوآله را ياري نكرده بودند، به شدت پشيمان شدند و به تدريج موج بيداري سراسر جامعه اسلامي را فرا گرفت و زمينه نهضت توّابين، قيام حرّه و ساير قيامها فراهم گشت.»(8)
شهيد مطهري در اين زمينه مينويسد: «امويها شخصيت ملت مسلمان را له كرده و كوبيده بودند و ديگر كسي از آن احساسهاي اسلامي در خودش نميديد. اما همين كوفه بعد از مدت سه سال انقلاب كرد و پنج هزار توّاب از همين كوفه پيدا شد و سر قبر حسين بن علي عليهالسلام رفتند و در آنجا عزاداري كردند و به درگاه الهي از تقصيري كه كرده بودند توبه كردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسين بن علي عليهالسلام را نگيريم از پاي نمينشينيم و عمل كردند و قتله كربلا را همينهاكشتندوشروعايننهضتازهمان عصرعاشورا و ازروزدوازدهممحرمبود.»(9)
2. معرفي گروه باطل و احياي اسلام ناب
از ديگر پيامدهاي اجتماعي نهضت خونين عاشورا، پرده برداشتن از چهره نفاق و اسلام دروغين و معرفي گروه باطل بود. واقعه كربلا چهره واقعي و ماهيت حقيقي حاكميتي را كه به نام اسلام بر مردم حكم ميراندند، براي افكار عمومي روشن كرد و تفاوت حكومت اسلامي با سلطنت موروثي را، كه بنيانگذارش زاده هند پر كينه بود، آشكار ساخت.
مردم از خطبه غرّاي سيدالساجدين در شام دريافتند كه ريشههاي انحراف در جامعه اسلامي از كجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهي ناحق، حق را در خانه غربت حبس كرده و باطل را بر مركب حكومت نشاندند و حاكميت جامعه نوپاي نبوي را به نااهلان سپردند و آنان نيز عليه فرزندان و اهلبيت پيامبر رحمت آن كردند كه ياد آن، سينهها را مجروح ميكند.
آري، آنچنان جفا عليه عترت رسولالله نمودند كه امام حسين عليهالسلام ، در روز عاشورا، لحظاتي پيش از شهادت بر آن شد تا خود و نسبش را به مردم معرفي كند؛ آنجا كه ميفرمايد: «هان اي مردم، به سخنم گوش كنيد و در پيكارم تعجيل ننماييد تا حق اندرز شما كه بر من است ادا كرده، عذر آمدن خود را بيان كنم... به درستي كه ولي من خدايي است كه قرآن را نازل و صالحان را سرپرستي ميكند... اما بعد، اينك نسب مرا بررسي كنيد و ببينيد من كيستم، سپس به خود آييد و خويشتن را نكوهش كنيد و بنگريد آيا شما را رواست كه مرا بكشيد و حرمتم را هتك كنيد؟ آيا من فرزند دختر پيامبر شما و فرزند وصي و پسر عموي پيامبر شما و فرزند اول مؤمن به خدا و اول تصديق كننده آنچه پيامبر صلياللهعليهوآله از جانب خدا آورد نيستم؟ آيا حمزه سيدالشهدا عموي پدرم نيست؟ آيا جعفر طيار شهيد ذوالجناحين عموي من نيست؟ آيا بارها اين فرموده رسول خدا را در حق من و برادرم نشنيدهايد كه اين دو سرور جوانان بهشتند؟ اگر در آنچه كه حق است، تصديقم ميكنيد و اگر باور نداريد از كساني كه ميدانيد بپرسيد. از جابر بن عبدالله انصاري، ابوسعيد خدري، سهل بن سعد ساعدي، زيد بن ارقم، انس بن مالك بپرسيد.»(10)
وا اسفا كه گروه منحرف و غاصبان خلافت آنقدر دروغ بافته و بدگويي كرده بودند كه امام معصوم و حجّت حق بايد بر حقانيت و صحت گفتههايش، صحابه پيامبر را به شهادت گيرد.
اما اين وضعيت با شهادت مظلومانه زاده حيدر، دگرگون گشت و مردم دريافتند كه سلطنت امويان مبتني بر اسلام نيست و ماهيت دروغين و غيرديني آنان آشكار گرديد. از اين رو، ساير خلفاي امويان و عباسيان و عثمانيان نتوانستند كارهاي نامشروع خود را به نام اسلام انجام داده و رنگ ديني بدان بخشند و افكار عمومي نيز واقعيت را شناخته و اعمال و رفتار آنان را مربوط به اسلام نميدانستند.
و اين از پيامدهاي مهم عاشورا و هديه به مردم و جامعه اسلامي است تا آنان اسلام راستين را بشناسند و يا دستكم ناهنجاريهاي امويان را به اسلام و ارزشهاي ديني نسبت ندهند؛ چه اينكه هنجارها نشاندهنده ارزشهاي كنشگران است و اگر امويان را مسلمان بدانند طبعا رفتارشان را مطابق ارزشهاي دين اسلام خواهند دانست. اما قيام حسيني چهره پنهان گروه حاكم را به جامعه اسلامي و انساني نماياند تا آزادگان و تشنگان حقيقت بدانند كه اسلام ناب محمدي صلياللهعليهوآله غير از آن ديني است كه امويان معرفي كردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلمستيز و ظالم شكن، چون خورشيد عالمتاب بر تارك عالم ميدرخشد، به بركت خون سرخ حسين و قيام نينواست. هرچند حدوثا محمدي است اما بقاءً حسيني است. چنانچه مقرم در كتاب «مقتل الحسين» به اين موضوع اشاره دارد و مينويسد: «نهضت حسين عليهالسلام جزء اخير از علت تامه براي استحكام مباني دين بوده به طوري كه اين نهضت بين دعوت حق و هجمههاي باطل، جدايي انداخته، حق و باطل را از هم جدا كرده و گروه حق را از گروه باطل متمايز نموده تا جايي كه گفتهاند: "ان الاسلام بدؤه محمدي و بقاؤه حسيني"... .»(11)
واشنگتن ايرونيك بر اين باور است كه امام حسين عليهالسلام اسلام را از چنگال بنياميه رها ساخت. وي ميگويد: «براي امام حسين عليهالسلام ممكن بود كه زندگي خود را با تسليم شدن به اراده يزيد، نجات بخشد. اما مسؤوليت پيشوا و نهضتبخش اسلام اجازه نميداد كه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودي خود را براي قبول هر ناراحتي و فشاري به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنياميه آماده ساخت. در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روي ريگهاي تفتيده عربستان روح حسين فناناپذير است. اي پهلوان! اي نمونه شجاعت و اي شهسوار من اي حسين.»(12)
چارلز ديكنز نيز ميگويد: اگر منظور امام حسين جنگ در راه خواستههاي دنيايي خود بود، من نميفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنين حكم ميكند كه او فقط به خاطر اسلام فداكاري كرد.(13)
به طور كلي، هر آزاده و منصفي شهادت ميدهد كه نور ديده كوثر با رشادت و شهادتش در سرزمين تفتيده طف توانست اسلام نابي را كه در پرتو آن اويس قرنها و سلمانها و ابوذرها پرورش يافتهاند، احيا كند و اگر نبود اين جانثاري زاده زهرا عليهاالسلام ، فقط نامي از اسلام باقي ميماند؛ چه اينكه بني اميه به سردمداري زاده سفيان در پي نابودي اساس دين بوده و در راه رسيدن به مقصود تلاشهاي گستردهاي نمودند و تا جايي پيش رفتند كه امام حسين عليهالسلام ميفرمايد: «... آيا نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از باطل دوري نميگردد؟»(14)
اما واقعه عاشورا خط بطلاني بر عملكرد آنان كشيد و مردم و جامعه اسلامي و انساني را به سوي كوثر زلال نبوي رهنمون ساخت و چراغ هدايتي در اختيار بشر قرار داد تا بتوانند در پرتو آن رفتار خود را تنظيم كنند. و اين بسيار مهم است؛ زيرا جامعه بشري نياز به هدايتگر و راهنما دارد و اسلام ناب چراغي است كه خداي مهربان به واسطه پيامبرش به جامعه انساني هديه داده تا بتوانند در پرتو آن ره كمال پيش گيرند. اما اصحاب سقيفه، به ويژه بنياميه، اين كوثر زلال و مصباح هدي را به اعمال و رفتار خود آلوده كردند. از اينرو، حسين فاطمه عليهاالسلام باعاشورايش، اسلام ناب را از دست آنان نجات داد، به گونهاي كه اكنون اسلام ناب همچون خورشيدي در عالم ميدرخشد.
3. همبستگي و انسجام اجتماعي
آنچه كه تاريخ زندگي بشر بدان گواهي ميدهد اين است كه انسان همواره در سايه زندگي اجتماعي روزگار سركرده و در پرتو آن، براي رسيدن به كمال و سعادت تلاش ميكند. اين حقيقت موجب گرديد كه برخي از انديشمندان، سعادت و كمال انسان را در گرو زندگي اجتماعي بدانند.
فارابي ميگويد: «زندگي بالاجتماع است كه ميتواند كمال انساني را برايش به ارمغان آورد، هرچند زندگي انفرادي ناممكن نيست، اما انسان را به سعادت محتوم و كمال مطلوب راهبر نتواند بود.»(15)
روشن است كه همبستگي و انسجام اجتماعي از امور حياتي جامعه است و بدون آن، جامعه قدرت تداوم و استمرار نداشته و در نتيجه، زندگي اجتماعي انسان به مخاطره افتاده و طبعا سعادت او خدشهدار ميشود. به طور كلي، روشهاي حفظ وحدتوانسجام اجتماعي عبارتند از:
الف. اعمال زور و فشار، كه همبستگي منتج از آن دوام ندارد؛
ب. وجود دشمن مشترك؛
ج. برگزاري مسابقات ورزشي و سرگرميهاي همگاني؛
د. عامل مذهب و گسترش آن؛
ه. بالا بردن سطح آگاهي مردم براي شناساندن ارزشهاي واقعي و لزوم وحدت.(16)
انسجام اجتماعي و همبستگي گروهي امري ضروري است و بدون آن، جامعه مطلوب پديد نخواهد آمد، اگر چه افراد در چنين جامعهاي در كنار هم قرار گرفته و به اهداف مادي و حيواني خود برسند.
بايد انسجام و اجتماع شيعه در طول تاريخ را مرهون قيام غرورانگيز عاشورا دانست و اين واقعيتي است كه دانشمندان و مورّخان بدان اشاره نمودهاند. خربوطلي در اينباره مينويسد: «شهادت امام حسين عليهالسلام در كربلا، بزرگترين حادثه تاريخي بود كه منجر به تشكّل و تبلور شيعه گرديد و سبب شد كه شيعه به عنوان يك سازمان قوي با مبادي و مكتبي سياسي و ديني مستقل در صحنه اجتماع اسلام آن روز جلوه كند.»(17)
به طور كلي ميتوان گفت: عاشوراي حسيني به دو طريق انسجام اجتماعي را به جامعه اسلامي هديه كرد:
الف. از طريق آگاهيبخشي و روشنگري: ماهيت اين نهضت، احياي دين محمدي و اسلام ناب بود و اسلام ناب نيز با ارزشهاي معنوي و آموزههاي الهي خود افراد و انسانهاي كمالجو و سعادتطلب را در كنار هم قرار ميدهد. نداي روح بخش اسلام نيز اين است كه «انما المؤمنون اخوه.» برادري خود بالاترين و مستحكمترين انسجام است.
ب. از طريق عزاداري و سوگواري: سنّت پاسداشت ياد و خاطره شهداي كربلا و عزاداري و سوگواري براي حسين بن علي عليهالسلام و يارانش، در بين شيعيان، بركات و آثارفراواني به همراه داشته كه انسجام اجتماعي و همبستگي گروهي از جمله آنها است.
توضيح اينكه: فعاليتها و كنشهاي كنشگران داراي دو نوع كاركرد است:
1. كاركردهاي آشكار؛ يعني كاركردهايي كه براي شركتكنندگان در فعاليت [كنشگران] شناخته شده و مورد انتظار است.
2. كاركردهاي پنهان؛ يعني نتايج فعاليتهايي كه شركتكنندگان در آن فعاليت از آن آگاه نيستند.(18)
سوگواري و عزاداري براي امام حسين عليهالسلام و شهداي كربلا، نيز داراي دو نوع كاركرد آشكار و پنهان است. كاركردهاي آشكار اين حادثه عظيم تاريخ بسيار است؛ از جمله: زنده نگاه داشتن ياد شهدا، احياي فرهنگ عاشورا، احياي فرهنگ جهاد و ايثار و... . علاوه بر كاركردهاي آشكار، كاركردهاي پنهان نيز وجود دارد كه برجستهترين آنها، اخوّت و همبستگي گروهي و انسجام شيعيان است. و اين همبستگي خود منشأ حركات و بركات بسياري بوده است كه انقلاب اسلامي ايران نمونهاي آشكار از اين واقعيت است؛ چه اينكه، اوج حركات مردمي و نهضت اسلامي از محرم سال 1356 بوده است. نه تنها شروع نهضت اسلامي ايران از عزاداري و عاشورا آغاز گرديد كه بقاي اين نهضت نيز مبتني بر همين سنت بوده است؛ چنانچه امام خميني قدسسره به آن اشاره كرده و ميفرمايد: «بايد بدانيد كه اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند، بايد اين سنتها [عزاداري و سوگواري] را حفظ كنيد.»(19)
به اين ترتيب، يكي از پيامدهاي اجتماعي نهضت عاشورا، انسجام اجتماعي است كه پس از شهادت امام حسين و يارانش در كربلا، به جامعه اسلامي و به خصوص جامعه شيعي هديه داده شد. اين امر از نگاه محققان پنهان نمانده است. چنانكه نيكلسن در اينباره ميگويد: «حادثه كربلا حتي مايه پشيماني و تأسف امويان شد؛ زيرا اين واقعه شيعيان را متحد كرد و براي انتقام حسين همصدا شدند و صداي آنان در همه جا، به ويژه عراق و ميان ايرانيان انعكاس يافت.»(20)
فيليپ حتي نيز مينويسد: فاجعه كربلا سبب جان گرفتن و بالندگي شيعه و افزايش هواداران آن مكتب گرديد.(21)
4. احياي ارزشهاي اسلامي و انساني
يكي از آثار بسيار مهم و اساسي نهضت پرافتخار حسيني عليهالسلام ، احياي ارزشهاي اسلامي و انساني است كه از نيازهاي اساسي هر جامعه ميباشد. ارزشها يكي از عناصر برجسته و تأثيرگذار فرهنگ است و فرهنگ نيز به مثابه هوايي است كه بدون آن تنفس اجتماعي ممكن نخواهد بود. در نگاه جامعهشناسان، فرهنگ، خشتهاي بناي اجتماعي است و ارزشها، ملاط آن؛ زيرا اجزا و عناصر فرهنگ تحت تأثير مستقيم ارزشها قرار دارند. ارزشها، باور داشتهاي ريشهدارياند كه اعضاي جامعه يا گروه، به هنگام برخورد با پرسشها درباره خوبيها و بديها و امور مطلوب، آنها را در نظر ميگيرند.(22) از اينرو، گروههاي اجتماعي بدون آنها دچار اختلال در گفتار و رفتار اجتماعي ميگردند. ارزشها چراغ هدايت هنجار (گفتاري ـ رفتاري) هستند و بدون آنها، اساسا جوامع توان شكلگيري و انسجام ندارند. بديهي است كه اگر ارزشهاي موجود در جوامع، ديني باشند، موجب استحكام و استمرار زندگي اجتماعي براي اعضاي آن خواهد بود؛ زيرا ارزشهاي ديني با ثبات و غيرقابل تغيير و مبتني بر وحي هستند و در ذات خدا و ارادهاش تغيير و تبديل راه ندارد. اما ارزشهاي اجتماعي، از ثبات و دوام كافي برخوردار نيستند؛ زيرا متكي بر مقبوليت عامه و پذيرش غالب افراد جامعه ميباشند. روشن است كه با تغيير اميال و خواستههاي افراد، ارزش بودن خود را از دست خواهند داد و ارزشهاي ديگر جايگزين آنها ميگردند. از اينرو، اينگونه ارزشها، معمولاً بيثباتاند.
البته، ديني بودن ارزشها منافاتي با اجتماعي شدن آنها ندارد و آن هنگامي است كه ارزشهاي ديني توسط غالب افراد جامعه پذيرفته شده و رفتار و اعمال آنها بر پايه ارزشهاي ديني شكل گيرد. چنين ارزشهايي كه رنگ ديني دارند، از ثبات و دوام برخوردارند. در غير اين صورت، هر ارزش اجتماعياي نميتواند به مثابه ارزشهاي ديني كارايي داشته و افراد اجتماع را آسوده خاطر سازد؛ چرا كه در ارزشهاي اجتماعي ميل و خواست اكثريت گروه ملاك است، اما در ارزشهاي ديني، ملاك انسانيت بوده و در فرهنگ ديني افراد از حقوق اجتماعي يكساني برخوردارند. از اين روست كه جامعه ديني پايدارتر است؛ البته جامعهاي كه فقط نام دين را يدك نكشد و دين و ارزشهاي ديني به خوبي و بدون تبعيض اجرا گردد.
به اين ترتيب، ارزشهاي ديني براي جوامع انساني امري حياتي و ضروري است. بديهي است كه احياي اين ارزشها، موجب بالندگي جوامع و نشاط زندگي اجتماعي افراد خواهد بود. بيترديد يكي از پيامدهاي مهم و برجسته قيام عاشورا، احياي ارزشهاي اسلامي و انساني است. اين حادثه عظيم توانست جامعه نبوي را از آن رخوتي كه پس از عروج ملكوتي رسول خدا صلياللهعليهوآله پديد آمده بود، بيرون آورده و به جامعهاي بالندهتبديلنمايد. درذيل بهچندموردازآن ارزشهاياسلاميوانسانياشاره ميگردد:
الف. احياي روحيه شهادتطلبي
تاريخ زندگي اجتماعي بشر گواهي ميدهد كه انسان از بدو خلقت تا به امروز به شيوههاي متعدد تلاش كرده است تا خود را جاودانه كند و شايد سرّ مطلب اين باشد كه خالق اين موجود پر رمز و راز، خود وجودي لايزال و ابدي دارد و بشر كه مخلوق آن وجود ماندگار است، فطرتا تمايل دارد تا به ويژگي خالقش دست يازد و همانند او ماندگار و جاودانه شود. از اينرو، در جامعه انساني مشاهده ميشود كه افراد از مرگ و فنا واهمه داشته و از آن رويگردانند و سعي دارند به نوعي زنده و جاويد بمانند؛ برخي بر حفظ جسم و جان خود پرداخته و گروهي در پي حفظ نام و نشان خود در جامعه و تاريخاند.
اما خداي متعال كه از اين ميل باطني بشر آگاه است، راه جاوداني را فراروي بشر نهاده و او را به سوي جاودانگي راهنمايي نموده و «شهادت» را به او هديه داده و فرموده كه راه ماندگاري مرگ سرخ است، آن را برگزينيد تا صفت «احيا» پيدا كنيد، آنجا كه فرمود: «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء...» (آل عمران: 169) پيامبراكرم صلياللهعليهوآله در تفسير اين كريمه، مفهوم شهادت را توسعه داده و فرموده است: «من قتل دون مظلمته فهو شهيد...»؛... هر كه در برابر ظلمي كشته شود شهيد است.(23) خواه اين ظلم بر مال و عيال باشد يا همسايه و... چنانچه فرمود: «من قتل دون اهله ظلما فهو شهيد، من قتل دون ماله ظلما فهو شهيد من قتل دون جاره فهو شهيد و من قتل في ذات الله عزّوجل فهو شهيد.»(24)
شهادت ارزشي است كه اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضاي آن با امنيت خاطر به زندگي اجتماعي خود، كه جايگاه كسب معرفت كمال و سعادت است، مشغول خواهند بود و اين مطلوب هر انسان كمالجو و طالب زندگي ابدي است. اگر امام خميني قدسسره ، شهدا را شمع محفل بشريت ميداند و شاگردش، شهيد مطهري، شهيد را همچون شمعي ميداند كه خود ميسوزد ولي جامعه را در پرتو آن نوراني ميكند، اشاره به همين واقعيت دارد. براين اساس، چنين ارزشي را براي جامعه حياتي و ضروري ميدانيم.
حسين بن علي عليهالسلام با علم به شهادت ره كربلا را پيش گرفت و ديگران را نيز از اين علم بيخبر نساخت. چنانچه آن هنگام كه امسلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتي كرد، فرمود: «من ميدانم در چه ساعت و در چه روزي كشته خواهم شد و ميدانم كدام شخص مرا خواهد كشت و از خاندان و ياران من كدام افراد كشته ميشوند.»(25) و يا در پاسخ «اباهره» كه پرسيد: چرا از حرم جدّت خارج شدي؟ فرمود: «ويحك يا اباهرة انّ بنياميه اخذوا مالي فصبرت و شتموا عرضي فصبرت و طلبوا دمي فهربت و ايم الله لتقتلني الفئة الباغيه و ليلبسنّهم الله ذلّا شاملا.»(26)
سرانجام، آن حضرت با شهادتش راه جاودانگي را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگي نگاشت و از فرداي عاشورا، ارزشهاي اسلامي و انساني احيا گشت و آناني كه از ترس جان در مقابل عبيدالله، زاده مرجانه، تن به ذلت دادند و از ياري فرزند كوثر سرباز زدند، در مجلس عبيدالله فرياد زدند و مرگ سرخ را برگزيدند و بر بيدادگري ابن مرجانه شوريدند. افرادي چون عبداللهبن عفيف ازدي، عليه عداوت عبيدالله بر اهلبيت رسول الله صلياللهعليهوآله شوريدند و شهادت را در آغوش گرفتند و اين شهادتطلبي، حتي سفير روم را در جاي ننشاند و او نيز فرياد كرد و سر مظلوم كربلا را در آغوش گرفت و به استقبال شهادت رفت. از آن پس تا به امروز هر آزادهاي ره سالار شهيدان در پيش گرفته و با اقتدا به آن امام همام، در مقابل ظلم ايستاده و مرگ سرخ را برگزيده است تا هم خود ماندگار شود و هم جامعه را از آلودگيها پاك سازد و تا اين روحيه در خلق و خوي بشر بوده و هست، هيچ ظلمي پايدار نمانده و هيچ ظالمي ماندگار نخواهد بود. همانگونه كه بنياميه پس از شهادت حسين و يارانش، ريشه كن گرديدند.
اگر انقلاب شكوهمند اسلامي ايران به كاروانسالاري روح الله قدسسره و همت بلند مردم به بار نشست، به بركت احياي روحيه شهادتطلبي بود و اگر دشمن در جنگ هشت ساله، با همه امكانات و حمايتهاي جهانياش سرانجامي جز شكست نداشت، به يُمن وجود روحيه شهادتخواهي بينظيري بود كه پير و جوان در عشق به آن ميسوختند و گاه به شوق يافتن آن چلّه مينشستند و نذر شهادت ميكردند و گاه به بارگاه ملكوتي ثامنالائمه حضرت رضا عليهالسلام رفته و رضاي شهادت ميگرفتند و با پيشاني بند "يا شهادت يا زيارت" ره ميدان رزم پيش ميگرفتند. كيست كه نداند اين چنين روحيهاي، پس از شهادت حسين زهرا عليهالسلام و ياران نينوايياش در كالبد جامعه دميده شده و از آثار و پيامدهاي برجسته نهضت عاشورا ميباشد؟
ب. معرفي گروه مرجع
بيترديد آن هنگام كه رسول خدا صلياللهعليهوآله عليرغم تب شديد خود، به كمك علي عليهالسلام و سلمان عزم مسجد كرده و بر فراز منبر خطاب به مردم فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي...»(27) و نيز آنگاه كه در جمع اصحابش فرمود: «اين علي با قرآن و قرآن با علي است و اين دو جانشينان و ياوران من هستند و تا زماني كه در كنار حوض بر من وارد ميشوند از هم جدا نميشوند و آنگاه از ايشان خواهم پرسيد كه آنان را چگونه جانشين من قرار داديد؟»(28) و نيز آن زمان كه در ازاي رسالت خويش اجري جز محبت و مودت اهلبيت عصمت و طهارت عليهمالسلام درخواست نكرد، كسي پيام آن را دريافت نكرد و سرّ اين همه اصرار را درك نكرد، مگر علي و سلمان و ابوذر و مقداد؛ راز اين همه اصرار پيامبر و توجه دادن مردم به اهلبيت خويش را بايد از قرآن و دعاي ندبه شنيد، آنجا كه ميفرمايد: «قل ما اسئلكم عليه من اجر الاّ من شاء أن يتخذ الي ربه سبيلاً» (فرقان: 57)؛ بگو اجري كه من خواستم جز اين نيست كه راه خدا را پيشه كنيد. «فكانوا هم السبيل اليك و المسلك الي رضوانك»؛(29) و اهلبيت عصمت و طهارت طريق رسيدن به خدا و رضوان اويند، پس با تكيه بر آنان و با مودت به ايشان ميتوانيد راه كمال را هموار كنيد.
تأكيد فراوان پيامبراكرم صلياللهعليهوآله بر گرايش و مودت مردم به عترت، از منظر جامعهشناختي بسيار مهم و اساسي است؛ زيرا در نگاه جامعهشناختي، مردم همواره در پي الگويي مناسب و راهگشا براي رفتار فردي و گروهي خود ميباشند. به تعبير جامعهشناسان، انسانها به دلايل مختلف عموما خود را در زمينههايي با عدهاي مقايسه و ارزيابي ميكنند. در اين فرايند، انسان ارزشها و الگوهاي عمل افراد يا گروههاي ديگر را به عنوان يك قالب مقايسهاي مرجع ميگيرد.(30) بديهي است هر فردي در زندگي فردي و اجتماعي خود نقشي ايفا ميكند و اسلام نيز به عنوان مكتبي سعادتبخش براي پيروان خود در زندگي فردي و اجتماعيشان نقشهايي را معين نموده است كه مسلمانان بايد به ارزيابي ايفاي نقش خود بپردازند. اينجاست كه افراد به گروه مرجع نيازدارند تا با مراجعه به آن به ارزيابي نقش فردي و اجتماعي خود بپردازند؛ زيرا گروه مرجع، «يكي از معيارها و الگوهايي است كه هركس هنگام ارزيابي نقش خود در يك موقعيت معين از آن استفاده ميكند. فرد با اين ارزيابي ميتواند مشخص كند آيا نقش خود را به درستي ايفا كرده است يا نه؟»(31)
در يك نظام اجتماعي پايدار، شايسته است گروهي را كه انسان به آن تعلق دارد، گروه مرجع مثبت باشد.(32) پيامبراكرم صلياللهعليهوآله ، اهلبيت خود را به مثابه گروه مرجع به امت معرفي كرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن گروه مرجع مثبت محروم نباشند، بلكه با بهرهگيري از اين گروه راه كمال را كه همانا «ان يتخذ الي ربه سبيلاً» است در پيش گرفته و در زندگي فردي و اجتماعي دچار تحير و سردرگمي نشوند. متأسفانه با آن همه تأكيد رسول الله صلياللهعليهوآله ، جامعه اسلامي پس از رحلت آن حضرت ره ديگر را پيشه كرد و از آن الگوي كامل و گروه مرجع مثبت بهره نبرد و تاوان سختي را نيز در اين راه متحمل گرديد.
البته، عامل اصلي بازماندن امت در بهرهگيري از معارف نوراني اسلام، كه در قلوب عترت مكنون بود، اصحاب سقيفه بودند؛ چون ميدانستند كه محبوبيت و نفوذ عترت رسول خدا در جامعه موجب تزلزل حاكميت مغصوبهشان گرديده و آنان را از مقاصد خويش، كه همانا حكمراني بر امت بود، باز ميدارد. از اينرو، تلاش فراوان نمودند تا امت را از خاندان عصمت جدا و دور نگه دارند كه متأسفانه موفقيت بسياري نيز در اين راه كسب كردند تا جايي كه مردم حتي مسائل شرعي و ديني خود را از ائمه عليهمالسلام نميپرسيدند. اين تلاشها در زمان سلطنت معاويه به اوج خود رسيده بود.
اما با حماسهاي كه نينواييان در كربلا برپا نمودند، روندي كه بنياميه در جهت كاهش منزلت اهلبيت عليهمالسلام پيش گرفته بودند، متوقف شد و به تدريج عداوتها مبدّل به مودت گرديد و هرچه از واقعه طف ميگذشت، دوستداران و شيفتگان خاندان رسولالله صلياللهعليهوآله بيشتر ميشدند، به طوري كه پس از مدت اندكي، پنج هزار تن از مردم كوفه به خونخواهي فرزند زهرا عليهاالسلام قيام كرده و قتله كربلا را از ميان برداشتند.(33)
باري، پس از شهادت سبكبالان عاشق در دشت نينوا، دلها در گرو محبت خاندان وحي قرار گرفت و عواطف و احساسات عمومي به سوي آنان معطوف گرديد و اين محبت تنها در سينهها حبس نگشت، بلكه با شور و هيجان وصف ناشدني هرساله در تمام عالم به صورت سوگواري و عزاداري متجلي ميشود.
آيتالله صافي در اين زمينه مينويسد: «اين مراسمي كه به عنوان عزاداري آن حضرت در هند، پاكستان، عراق، ايران، سوريا، لبنان، بحرين، افغان، مصر و نقاط ديگر به عنوان زيارت قبر مطهر به خصوص در شبها و روزهاي مخصوصه مانند عرفه، نيمه رجب، نيمه شعبان، اربعين و عاشورا برگزار ميشود، نشان ميدهد كه حسين عليهالسلام قلوب همه را مالك شده و مردم حتي بيگانگان عاشق و دلباخته او شدهاند.»(34)
روشن است كه محبت و مودّت، اولين قدم در جهت مقتدا قرار گرفتن شهيد كربلا در امور و شؤون زندگي فردي و اجتماعي محبّان خواهد بود.
به علاوه، عزاداري و سوگواريهايي كه در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار ميشود، خود آثار اجتماعي، سياسي، تربيتي و اخلاقي داشته و دارد و اين همه گامي مؤثر در مرجع قرارگرفتن خاندان نبوت ميباشد و موجب شوكت و ترقي شيعه ميشود؛ چرا كه بهترين گروه مرجع را در اختيار دارد.
ج. قيام حسيني الگو و سرمشق جنبشهاي اجتماعي
افراد در زندگي اجتماعي خود همواره در پي الگوها و سرمشقهايي هستند تا بتوانند با پيروي از آنان به زندگي مطلوب و سعادتمند برسند و در اين راستا تلاش ميكنند بهترينها را برگزينند. سرّ مطلب اين است كه اشخاص در جامعه مثل هم ميانديشند و شبيه هم رفتار ميكنند و به عبارتي، از الگوهاي رفتاري پيروي ميكنند. «يك الگو چيزي است كه ساخته ميشود تا براي ساختن نمونههاي ديگر سرمشق قرار گيرد.»(35)
اما گاه و بلكه اغلب اوقات، انسان به دليل عدم آگاهي از معيارهاي صحيح و مناسب، در انتخاب الگوي مناسب راه خطا را در پيش گرفته و در نتيجه، به جاي رسيدن به هدف، دچار مشكلات شده و معضلات زيادي دامنگير او ميشود.
اسلام به عنوان مكتبي كه در پي ارائه كمال و سعادت بشري است، براي پيروان خود، گروه مرجع، كه خاندان وحي باشند، معرفي كرده است، از اينرو، بايد آنان را به عنوان سرمشق و الگوي رفتاري خويش قرار دهيم و تابع و پيرو رفتار فردي و اجتماعي آنان باشيم.
از اينرو، امام حسين عليهالسلام الگويي شايسته و ارزشمند و قيام خونين او به عنوان، نقش نمونهاي است كه انسانهاي زيادي آن را سرمشق خود قرار ميدهند. سيدالشهدا عليهالسلام خود نيز اشاره دارد كه «فلكم فيّ اسوة.»(36)
پس از نهضت عاشورا، حركتها و جنبشهاي فراواني به تأسّي از آن واقعه، عليه حاكمان ستمگر صورت گرفت كه برخي از آنها عبارتند از:
1. انقلاب مدينه، حركتي كه عليه حكومت ستمكار بنياميه انجام گرفت و با نهايت وحشيگري سركوب گرديد؛
2. قيام توابين در كوفه در سال 65 ق؛
3. قيام مختار ثقفي، كه در سال 66 با انگيزه انتقام از قاتلان امام و شهيدان صورت گرفت؛
4. انقلاب مطرف بن مغيره در سال 77 عليه حجاج بن يوسف؛
5. انقلاب ابن اشعث، عليه حجاج بن يوسف؛
6. انقلاب زيد بن علي در سال 122؛
7. قيام حسين بن علي شهيد فخ، عليه حكومت عباسي در سال 169.(37)
و بالاخره آخرين جنبشي كه عليه سلطنت دو هزار و پانصد ساله ستمشاهي، انجام گرفت و حكومت سلطنتي را بركَند، حركتي بود كه از حسين بن علي عليهالسلام ، سرمشق گرفته و با تأسّي از آن امام و مرام او به بار نشست و جنگ هشت ساله را نيز با بهرهگيري از سرمشق كربلا با سربلندي به پايان رساند.
نهضت عاشورا نه تنها براي مسلمانان، بلكه براي غيرمسلمانان نيز سرمشق و الگو ميباشد. مهاتما گاندي رهبر بزرگ هند نيز عاشوراي حسيني را سرمشق خود قرار داده و ميگويد: «من زندگي امام حسين، آن شهيد بزرگ اسلام، را به دقت خواندهام و توجه كافي به صفحات كربلا نمودهام و بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد بايستي از سرمشق امام حسين پيروي كند.»(38)
5. احياي نظارت اجتماعي
به شهادت قرآن كريم، خداوند حكيم، پس از خلقت بشر، خوب و بد، شايست و ناشايست را به نفس او الهام كرد: «فألهمها فجورهاوتقواها.» (شمس: 8) و در عين حالي كه عقل را سلاح باطنياش قرار داد، به آن رسول باطني نيز اكتفا و بسنده نكرد، با محبتي كه به اين مخلوق احسن خويش داشت، وي را از نعمت رسول ظاهري محروم نساخت و به واسطه آنان هر آنچه كه لازمه سعادت دنيا و آخرتش بود، در دفتري به نام «دين» به سوي او فرو فرستاد تا اين موجود پر رمز و راز بتواند در پرتو آن، رفتار فردي و اجتماعي خويش را سامان بخشد.
اما غالب انسانها به جاي لبيك به نداي باطني و خدايي خويش، نفس اماره را پيروي كرده و هم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 744]
-
گوناگون
پربازدیدترینها