واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: درباره تعزيه و به بهانه ثبت ملي آن كربلا به روايت شعر و هنر ايراني
زهره نيلي
«شبيه گرداني» يا «شبيه خواني» يا «تعزيه»، نمايشي بوده است در اصل بر پايه قصه ها و روايات مربوط به زندگي پيامبر اسلام و به ويژه رخدادها و فجايعي كه در محرم سال 61 هجري در كربلا براي امام حسين (ع) و خاندانش پيش آمد، ولي به زودي گسترش يافت و همه جنبه هاي داستاني فرهنگ توده را شامل شد.
آن گونه كه بهرام بيضايي در «نمايش در ايران» مي نويسد، سياه پوشيدن و بازار بستن در عزاي امام حسين(ع)، بنا به امر معزالدوله رسم مي شود و طي هفت قرن، مرحله به مرحله شكل مي گيرد. به اين معني كه ابتدا « تنها دسته هايي بوده اند كه به كندي از برابر تماشاچيان مي گذشته اند و با سينه زدن و زنجيرزدن و كوبيدن سنج و نظاير آن و حمل نشانه ها و علم هايي كه بي شباهت به افزارهاي جنگي نبود و نيز هم آوازي و همسرايي در خواندن نوحه، ماجراي كربلا را به مردم يادآوري مي كردند. در مرحله بعدي، آوازهاي دسته جمعي كمتر شد و نشانه ها بيشتر و يكي دو واقعه خوان، ماجراي كربلا را براي تماشاگران نقل مي كردند...چندي بعد به جاي نقالان، شبيه چند تن از شهدا را به مردم نشان دادند كه با شبيه سازي و لباس هاي نزديك به واقعيت مي آمدند و مصائب خود را شرح مي دادند. مرحله بعدي، گفت وشنيدها بود با هم، و بعد پيدايش بازيگران. شايد در آخرين نيم قرن دوره صفويه، تعزيه تحول نهايي خود را طي كرد و به آن شكلي كه مي شناسيم درآمد.»
اكنون سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري برآن شده تا اين هنر آييني را در فهرست آثار ملي به ثبت برساند.
داوود فتحعلي بيگي از مديران انجمن تعزيه در ايران و يكي از كساني است كه مسووليت تهيه پرونده ثبتي اين اثر را بر عهده داشته. فتحعلي بيگي بر اين باور است كه ثبت ملي، زمينه هاي لازم براي ثبت جهاني هنر شبيه خواني را فراهم مي آورد و موجب مي شود متوليان فرهنگي، اين هنر را به رسميت بشناسند و شرايط لازم براي حفظ و گسترش آن را فراهم آورند وگرنه با هجوم رسانه هاي جديد، شبيه خواني نيز چون ديگر سنت ها و آيين هاي ايراني، رنگ مي بازد و از بين مي رود.
وي در پاسخ به اينكه شايد شبيه خواني، نتوانسته آن گونه كه بايد و شايد، خود را با شرايط امروز هماهنگ كند، مي گويد؛ مضامين عميقي كه در دل اين هنر نهفته است، هرگز كهنه نمي شود. مگر مفاهيمي چون شهادت، آزاديخواهي و عدالت طلبي، به مرور زمان، معني و مفهوم خود را از دست مي دهند؟، مضامين تازه و ثابت باقي مي مانند اما چگونه روايت كردن آنها تغيير مي كند.
فتحعلي بيگي برخلاف بعضي كارشناسان كه معتقدند با توجه به شباهت هايي كه ميان داستان حضرت مسيح(ع) و امام حسين(ع) وجود دارد، بعيد نيست فرهنگ مسيحيت بر شبيه خواني ما تاثير گذاشته باشد، فكر مي كند؛ دين زرتشت بر شبيه خواني ما تاثير گذاشته اما مسيحيت در آن زمان، فرهنگ غالب و موثر بر ايرانيان نبوده است. اگرچه مردم اين سرزمين، از روزگار باستان تاكنون به همه اديان احترام مي گذاشته و مي كوشيده اند در كنار پيروان دين هاي ديگر زندگي خوبي داشته باشند.
عضو هيات مديره انجمن تعزيه به ضرورت آسيب شناسي اين هنر اشاره مي كند و مي گويد؛ بعضي نمادها تغيير كرده، همچنان كه موسيقي و نسخه هاي شبيه خواني نيز دستخوش دگرگوني شده اند، از اين رو بايد انجمني تشكيل شود و به آسيب شناسي هنر شبيه خواني بپردازد و نسخه هاي اصيل را استخراج كند و به شبيه خوان ها اجازه ندهد كه به اصطلاح خارج بخوانند.
احسان استيري كارگردان تئاتر نيز بر اين باور است كه نه بازيگران به دنبال انتقال معنا و مفهوم اند و نه تماشاچيان، بلكه آنها در پي تجربه كردن حس مشتركي هستند كه آرتو، آن را ويژگي مشترك همه نمايش هاي آييني در سراسر جهان مي داند. به عبارتي شبيه خواني، امكاني را فراهم مي آورد تا عده يي دور هم جمع شوند، گريه كنند و از شدت هيجانات خود بكاهند. از سوي ديگر آيين، فرهنگ ساز است و فرهنگ، به گفته نيچه «وحدت سبك يك قوم در تمام تجليات ظهور است» و وحدت سبك نه به معني يكي شدن ديدگاه ها كه به مفهوم رسيدن به ساختاري مشترك است و اين همان چيزي است كه در شبيه خواني وجود دارد.
وي درباره ثبت ملي شبيه خواني مي گويد؛ با اين كار تنها مي توانيم به مستندنگاري اين هنر پرداخته و به آن جنبه موزه يي دهيم، البته انجام اين كار ضروري است، آن هم در روزگاري كه آيين ها از بين مي روند و كمرنگ شدن شان طبيعي است چراكه مناسبات زندگي مردم امروز تغيير كرده و نمي توان از آدم هاي امروزي توقع داشت افسانه تازه يي خلق كنند. آنها تنها مي توانند به آفرينش اثري بر مبناي افسانه بپردازند.
استيري شبيه خواني را هنري ملي مي داند و معتقد است؛ اگرچه زبان شبيه خوان ها و نوع موسيقي كه به كار مي برده اند در نقاط مختلف ايران يكسان نبوده اما نمادهاي بصري شبيه خواني در همه جاي ايران يكي است؛ براي مثال چرخيدن به دور خود به معني پيمودن مسافت طولاني و سطل آب، نشانه رود فرات است.
موسيقي، زبان احساسات است
همواره موسيقي جايگاه مهمي در شبيه خواني داشته است. امام خوان ها، آوازهاي خود را بيشتر در مايه هاي متين مثل پنجگاه، رهاوي و نوا مي خواندند. فقط مخالف خوان ها، شعرهاي خود را با صداي بلند و بدون تحرير و با آهنگ اشتلم و پرخاش ادا مي كردند.
هوشنگ جاويد پژوهشگر و كارشناس موسيقي هاي آييني، شبيه خواني را برگرفته از تفكر هنرمندان ايراني مي داند كه با شعر و اوزان آن، موسيقي و نمايش آشنا بوده و به پيروي از دراويش شيعه كه چاوش خواني، شمايل خواني و پرده خواني مي كرده اند، گروه هاي سياري را به وجود آورده و با مردم از وقايع كربلا مي گفته اند.
وي با اشاره به وجود دو نوع موسيقي ملموس و ناملموس در تعزيه مي گويد؛ موسيقي ملموس آن است كه در قالب آواز يا نواختن سازهاي بادي و كوبه يي اجرا مي شود، البته تماشاچي انتظار ندارد شبيه خوان همچون شجريان بخواند بلكه همين كه بازيگر بتواند مخاطبش را تحت تاثير قرار دهد، كافي است.
موسيقي ناملموس آن چيزي است كه در متن نسخه ها وجود دارد و بر زبان نسخه خوان جاري مي شود. براي نمونه عود، تنبك، كمانچه، تار و... ادواتي است كه در شبيه خواني از آن استفاده نمي شود اما مخالف خوان ها نام هر كدام از اين سازها را بر زبان مي آورند، مثلاً مي گويند؛ اگر حسين كشته شود، چنگ مي زنيم و عود مي نوازيم و اينجاست كه موسيقي مذهبي ما به گونه يي تعريف مي رسد.
جاويد تركيب بندي سازها در شبيه خواني را به اركسترهاي جنگي بدوي مانند و بيان مي كند؛ به جز تكيه دولت، هيچ گاه در مراسم شبيه خواني از اركستر استفاده نمي شده است، هنوز هم اركستري وجود ندارد، اما مردم هر منطقه از موسيقي خاص خود بهره مي برند، مثلاً مازندراني ها از مقام هاي هجراني و غريبي كه ويژه آن ديار است، استفاده مي كنند. از اين رو ثبت تعزيه علاوه بر اينكه موجب حفظ و بقاي اين هنر مي شود به زنده ماندن موسيقي آن نيز كمك مي كند.
رو سخن تازه بگو
برخي بر اين باورند كه بايد به نوكردن رسم و رسوم و آيين ها پرداخت چراكه اين به روزكردن موجب دوام و باقي ماندن افسانه ها و آيين هاي سنتي ايران مي شود. براي مثال مي توان نمايش هايي بر مبناي شبيه خواني اجرا كرد كه اگرچه شبيه نيست اما بر ريشه هاي آن استوار است.
علي اصغر دشتي كارگردان تئاتر از جمله هنرمنداني است كه به اجراي نمايش هاي مختلف بر مبناي شگردهاي شبيه خواني پرداخته است. او شبيه خواني را يك نمايش آييني مي داند كه در زمان و مكاني آييني اجرا مي شود و مي گويد؛ محرم تنها زمان آييني و مساجد يا تكايا، تنها مكان هاي آييني نيستند، همان گونه كه پيش از اين در روزگار ناصرالدين شاه، هر روز در تكيه دولت مراسم شبيه خواني اجرا مي شد و علاوه بر آن هر كس كه دلش مي خواست فرشي بر زمين پهن مي كرد و پرچمي به ديوار مي آويخت و خانه اش را به مكاني آييني براي اجراي شبيه تبديل مي كرد اما هيچ كدام از اين مراسمي، ارتباطي به تئاتر نداشته و ندارد.
اين كارگردان بر مبناي شگردهاي شبيه خواني معتقد است تئاتر نمي تواند به شبيه خواني كمك كند اما مي تواند از امكانات اجرايي آن كمك بگيرد. او فكر مي كند تماشاگران نمايش، تنها بيننده آن هستند در حالي كه مخاطبان شبيه خواني بخشي از مراسم به شمار مي روند و بدون وجود آنها، اجراي شبيه خواني بي معني است. از سوي ديگر هيچ مكان و زمان آييني در تئاتر وجود ندارد و تماشاگران به دنبال تجربه يك حس مشترك نيستند اما پاره يي از نمايش هاي واقع گريز را مي توان بر پايه روش ها و شگردهاي شبيه خواني اجرا كرد.
دشتي معتقد است اگرچه ثبت ملي شبيه خواني به مستند شدن آن مي انجامد اما تا زماني كه مردم و جامعه يي معتقد وجود دارد و مكان و زمان آييني، شبيه خواني باقي مي ماند و به زندگي خود ادامه مي دهد.
تازگي تعزيه براي گردشگر خارجي
ممكن است يك گردشگر خارجي نتواند همه نمادهاي موجود در شبيه خواني را دريابد اما اين نمايش سنتي-آييني برايش تازگي دارد و بسيار جذاب است.
آرش نورآقايي پژوهشگر و تورگردان بر اين باور است كه با ثبت شبيه خواني مي توانيم آن را به عنوان يك هنر ملي به مردم دنيا معرفي كنيم. او هم معتقد است ثبت ملي يك اثر، ماندگاري آن را تضمين نمي كند به همين خاطر است در ضوابط يونسكو، بخشي به «ميراث در خطر» اختصاص داده شده، اما ثبت آثار فرهنگي موجب شناسايي آنها و افزايش ميزان حساسيت ها مي شود و لازم است ايرانيان آداب، رسوم و آيين هاي چند صدساله خود، چون نوروز، آيين هاي عاشورايي، شبيه خواني، نقالي و... را ثبت و معرفي كنند، حتي اگر مردم دنيا نمادهاي موجود در اين سنت ها را درك نكنند.
وي به ضرورت وجود مكاني ثابت و دائمي براي اجراي شبيه خواني اشاره مي كند و مي گويد؛ شبيه خواني تنها به ايام سوگواري اختصاص ندارد به همين خاطر متوليان فرهنگي مي توانند فضايي را براي اجراي نمايش هاي سنتي و آييني چون شبيه خواني، نقالي و نمايش هاي روحوضي در نظر بگيرند؛ فضايي كه مي تواند در جذب گردشگر به آنها ياري رساند،
همانگونه كه چينيان از مدت ها پيش چنين كرده اند.
وقايع كربلا نوعي روح تراژدي را در ذهن ايرانيان، بيدار و اسطوره شهادت را برايشان تكرار كرده است.
او با اشاره به نظر ميرچا الياده مي گويد؛ مردم در دوران باستان اعتقاد داشتند اگر جواني به ناگهان از دنيا برود، به صورت گياهي( معمولاً به رنگ نمادين قرمز) از دل زمين مي رويد؛ گياهي به نام «پرسياوشان» كه با اسطوره سياوش در ارتباط است يا شقايق نعماني كه به آدونيس نسبت داده مي شود، گواه اين گفته اند. هم اكنون هم گياهي در كوه زاگرس مي رويد كه به« لاله واژگون» مشهور است؛ گلي كه در زبان محلي مردم كرد، گل «حسن و حسين» ناميده مي شود. در سال هاي اخير هم، بسيار شنيده ايم؛ «از خون شهيدان وطن لاله دميده».
نورآقايي آب را از عناصر مهم در دسته جات عاشورايي مي داند. آب؛ اين مايه حيات كه از شهيدان كربلا دريغ مي شود و تراژدي را حزن انگيزتر مي كند. اگر شهيدان گلي هستند كه دوباره مي رويند، براي رشد خود به آب احتياج دارند و آب، دغدغه هر ايراني بوده و فرهنگ ايراني را پديد آورده است. ساقيان و سقاخانه ها هم در فرهنگ ايراني از اهميت ويژه يي برخوردار بوده اند.
به طور كلي شبيه خواني،هنري نمادين است و كشف اين نمادها هم براي گردشگران داخلي و هم براي گردشگران خارجي جالب و جذاب است.
دوشنبه 16 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]