تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837980208
نويسنده: جواد محدثيپيامهاي زندگي ساز عاشورا
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: جواد محدثيپيامهاي زندگي ساز عاشورا
خبرگزاري فارس: عاشورا، جلوه اى از (عمق حيات)و(جوهر زندگى)است . زندگى تنها نفس كشيدن و زنده بودن نيست ودر محدوده (دنيا) هم خلاصه نمى شود.شـنـاخـت جـوهـره نـاب زنـدگـى انسانى در سايه عاشورا است . اينكه (حيات طيبه)چيست ؟ حيات ابـدى بـا چـيـسـت ؟...
عاشورا، جلوه اى از (عمق حيات)و(جوهر زندگى)است . زندگى تنها نفس كشيدن و زنده بودن نيست ودر محدوده (دنيا) هم خلاصه نمى شود.
شـنـاخـت جـوهـره نـاب زنـدگـى انسانى در سايه عاشورا است . اينكه (حيات طيبه)چيست ؟ حيات ابـدى بـا چـيـسـت ؟ گذر از مرحله (مرگ)ورسيدن به (خلود) چگونه به دست مى آيد؟ سعادت ، عزّت ، شخصيّت ، حيات ، عمر حقيقى ، پيروزى در چيست وبه چيست ؟ حيات ومرگ فردى واجتماعى را بـا چـه مـعـيـارى مـى تـوان شـنـاخـت ؟ (عـقـيـده)و (ايـمـان)در جـهـت گـيـرى وشـكـل گيرى تلاشهاى انسان چه نقشى دارد؟ مرز ميان (حيات انسانى)و(حيات حيوانى)چيست ؟ وامـثـال ايـنـگـونـه پـرسـشـها، در (عاشورا) جواب مى يابد وپيام عاشورا داشتن ويافتن حياتى برتر در سايه جهاد وشهادت وفنا در راه خدا وحق وعقيده الهى است ، تا زندگيها از پوچى وكم محتوايى نجات يابد.
از مـهـمـتـريـن سـؤ الهـاى زنـدگـى كـه انـسـانـهـاى مـتـعـهـد وهـوشـمـنـد را بـه خـود مـشـغـول سـاخـتـه اسـت ، ايـن اسـت كـه (چـگـونـه بـايـد زيـسـت ؟). جـواب ايـن سـؤ ال وقـتـى روشـن مـى گـردد كـه انـسـان پـاسـخـى بـراى ايـن سـؤ ال كـه (چرا زندگى مى كنيم ؟) يافته باشد. در واقع ، چرايى زندگى است كه به چگونگىِ آن جهت مى بخشد. آنان هم كه به يك زندگى حقير وحيوانى بسنده مى كنند وبه دركهاى متعالى تـر از زنـدگـى نـمـى رسـنـد وافقهاى دور دست ترى را در نظر ندارند، ريشه اين حقارت نفس وزنـدگـى شـان در آن است كه (فلسفه حيات)را نشناخته اند وآن را در محدوده ولادت تا مرگ ، آنها هم تنها از بعد مادى خلاصه مى بينند.
مفهوم زندگى
عـمر اصلى انسان ، با عملهاى شايسته اى سنجيده مى شود كه انجام داده است ، نه با سالهايى كـه سپرى كرده است . عمر عملى ، نه عمر زمانى . آنچه از سرمايه اين دنيا براى آبادى آخرت صرف شود، همان ميزان عمر حقيقى انسان است .
شناخت دنيا، بصيرت عملى انسان را نيز در زندگى مى افزايد. آنكه براى دنياى ناپايدار مى كـوشـد، بـازنده است ، آنكه براى آخرت پايدار تلاش مى كند، برنده است . حسين بن على (ع) دنـيـا را هـمـچـون تـه مـانـده ظرفى كه ديگران از آن نوشيده اند، يا باقى مانده چراگاهى كه پـيـشـيـنـيـان از آن چـريـده انـد مـى دانـد كـه خـيـرى در آن نـيـسـت ودر مـعـرض زوال و دگرگونى است . اين سخن را هنگام عزيمت به كربلامى فرمايد:
(اِنَّ هـذِهِ الدُّنْيا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ اَدْبَرَ مَعْرُوفُها فَلَمْ يَبْقَ مِنْها اِلاّ صُبابَةَ كَصُبابَةُ الاِْناءِ وَ خَسيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبيلِ...)(231)
بـا ايـن ديـدگاه ، شوق آخرت پيدا مى كند وزندگى دنيا را زير سلطه جباران وستمگران مايه دلتـنـگـى وشـومـى شـمـرده ، چنين حياتى را (بَرَمْ) مى داند (وَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّبَرَما) همان زنـدگـى تـلخ ونـاگـوار ومـنحطى كه كوردلان ودنيا پرستان ، آن را شيرين مى يابند وبراى ادامـه اش تـن بـه هـر خـفـّت وخـوارى وزبـونـى مـى دهـند. اما زندگى در نظر اولياء خدا كه در عـاشـورا هـم جـلوه اعـظـم آن رخ نـمود، جهاد در راه عقيده ومرگ در راه عزت وشرف وشهادت در راه خـداسـت . اينان به لحاظ درك والاترى ازحيات ، زندگى ذليلانه را بَرَم ومايه شكنجه وعذاب وغير قابل تحمّل مى دانند.
عقيده وزندگى
زندگى در صورتى جلوه اى از كمال وحقيقت دارد كه بر اساس معتقدات راستين و صحيح باشد. بـعـضى عقيده صحيحى ندارند، برخى هم عقايد ناب وصحيح را در زندگى خويش دخالت نمى دهـنـد وبـر خـلافـت بـاورهـاى خـويـش عـمـل مى كنند. واين يا ريشه در نفاق دارد، يا در ضعف نفس ونداشتن اراده .
در عـاشـورا، آنـچـه در جـبـهـه امـام حـسـيـن (ع) ديـده مـى شـد، تـاءثـيـر گـذارى عـقـيـده در عـمل آنان بود. اگر به خداى يگانه عقيده داشتند، رضاى اورا حتى با شهادت ، مى جستند. اگر بـه مـعـاد بـاور داشـتـنـد، به سعادت اخروى مى انديشيدند، هرچند در دنيا خودشان كشته شوند وخانواده هايشان به اسارت گرفته شود.
در نـقـطـه مـقابل ، تلوّن مزاج ورنگ عوض كردن وپيمان شكستن وبه جنگ امام حق آمدن كه در جبهه كوفيان ديده مى شد، نتيجه ضعف عقيده يا قوّت دنياطلبى آنان بود.
البـتـه بـعضى هم جاهلانه ومتعصّبانه بر باورهاى نادرستِ خود پاى مى فشارند ودر آن راه ، حـتـى كشته هم مى شوند، اما آنچه ارزشمند است ، جهاد ومبارزه در راه عقايد حق و باورهاى صحيح است وجمله معروفِ (ان الحياة عقيدة وجهاد) نيز در صورتى پذيرفتنى است كه عقيده ، حق وصحيح باشد تا كمال زندگى هم جهاد در راه آن باشد.(232)
انتخاب
سـرشـت انـسـان هـمـراه بـا نـيـروى انـتـخـاب واخـتـيـار اسـت . در راه حـق وباطل ، خير وشرّ نيز از سوى خداوند روشن شده است وگزينش راهى كه به سعادت مى انجامد يـا بـه شـقـاوت ، بر عهده انسان نهاده شده (233) واين قدرت كه (امانت الهى) است ، مورد سؤ ال نيز قرار خواهد گرفت . در واقع ، شخصيت فردى واجتماعى هركس وسعادت وشقاوت اووبـهـشـت ودوزخ وى ، در گـروانتخابى است كه در زندگى دارد وهرلحظه وهر روز، انسان در مـسـيـر يـك آزمـون الهـى اسـت ، تـا از راهـهـاى گـونـاگون كدام را برگزيند واز دعوت و نداىِ (عـقـل)و(نـفـس)وجاذبه (دنيا) و(آخرت)وكششهاى (خدايى)يا (نفسانى)به كدام يك ، پاسخ مثبت دهد.
در مـقابل دعوت انبياى الهى نيز، انسانها از (ايمان)و(كفر) و(تصديق)و(تكذيب) ، يكى را بر مـى گـزيـدنـد وبـسـتـگـى بـه آن داشـت كـه بـه دعـوت عـقـل ومـنـطـق پـاسـخ دهـنـد يـا كـشـشـش نـفـسـانـيـات را بـر نـداى عقل ، حاكم سازند.
ابليس ، در برابر فرمان الهى ، انتخاب بدى كرد ومطرود شد. مؤ منان وكافران نيز پيوسته در معرض آزمايش (بهْ گزينى)و(حسن انتخاب)بودند.
از حـلقـه هـاى طـولانـى انـتـخـابهاى تاريخى عبور مى كنيم وبه نهضت عاشورا مى رسيم . همه صـحـنـه هـاى ايـن قـيـام جـاودانـه ، چـه در جـبـهـه حـق وچـه بـاطـل ، انـتـخـاب بـود، چـه از سـوى امـام حـسـيـن (ع) ويـارانـش ، چه از سوى عبيدالله بن زياد وفرماندهان وسربازانش . خود كوفيان نيز در معرض يك آزمايش بزرگ قرار گرفتند. انتخابِ يـارى حـسـيـن (ع) هرچند به شهادت بيانجامد، يا انتخاب زيستن وعافيت وفرمانبردارى از حكومت جور، هرچند به كشتن سيد الشهدا(ع) بيانجامد.
امـام حـسين (ع) مى توانست بيعت با يزيد را برگزيند وحادثه كربلاپيش نيايد، ولى شهادت را برگزيد، آن هم با لب تشنه . در روايت امام رضا(ع) آمده است كه فرشتگان الهى امام حسين (ع) را مـيـان دنـيـا وآنـچـه در آن اسـت وپـيروزى بر دشمن وميان شهادت و پر كشيدن روحش به سوى ملكوت مخيّر ساختند، حضرت ، شهادت را انتخاب كرد.(234)
در راه كـوفه ، وقتى همراهان امام از وضعيّت كوفه وسرانجام مبهم اين سفر آگاه شدند، عدّه اى كـه از مـديـنـه بـه هـمـراه امـام آمـده بـودنـد مـانـدنـد، ديـگـران پـراكـنـده شـده ، از چـپ و راسـت رفتند.(235)
در مـكـّه ، حـاكـم مـكّه مى خواست از خليفه براى امام حسين (ع) امان نامه بگيرد، حضرت نپذيرفت وفرمود: امان الهى بهترين امان است : (وَ قَدْ دَعَوْتَ اِلَى الاَْمانِ وَ الْبِرِّ والصِّلَةِ، فَخَيْرُ الاَْمانِ اَمانُ اللّهِ)(236).
در كـربـلانـيـز بـراى حضرت عباس وبرادرانش توسّط شمر بن ذى الجوشن امان نامه آوردند، ولى آنـان نـپـذيـرفـتـنـد ومـانـدن در كنار امام وشهادت را برگزيدند وگفتند: (لاح اجَةَلَنا فى اَمانِكُمْ، اَمانُ اللّهِ خَيْرٌ مِنْ اَمانِ ابْنِ سُمَيَّةَ)(237)
زهـيـر بـن قـيـن ، بـا آنـكـه ابـتـدا از هـواداران جـنـاح عـثـمـان بـود وتـمـايـلى بـه خـط اهل بيت نداشت ، ولى در راه كوفه ، پس از ديدار با امام حسين (ع)، راه جديدى انتخاب كرد وبه امام پيوست ودر ركاب اوجنگيد وشهيد شد. وقتى درباره اين تغيير مسير از اوپرسيدند، گفت : من با ديدن حسين بن على (ع) به ياد رسول خدا افتادم وموقعيّتى كه اونسبت به پيامبر داشت يادم آمـد ودانـسـتـم كـه از سـوى شـمـا (كوفيان)با اوچگونه رفتار خواهد شد. اين بود كه تصميم گرفتم اورا يارى كنم ودر حزب وگروه اوباشم .(238)
ياران امام در شب عاشورا، وقتى با پيشنهاد سالار شهيدان روبه روشدند كه از آنان مى خواست اورا گـذاشته وصحنه را ترك كنند، همه يكصدا (ماندن با او) را برگزيدند و آن شب هيچ كدام حاضر نشد برود.
انتخابگرى (حرّ بن يزيد) در اين ميان جلوه خاصّى دارد. اوكه تا صبح عاشورا در لشكر دشمن ويـكـى از فـرمـانـدهـان مـهـم سـپـاه كـوفـه بـود، خـود را مـيان بهشت وجهنّم مخيّر ديد، و بهشت را برگزيد. اين سخن اوست كه : (به خدا سوگند، خود را ميان بهشت ودوزخ ، مخيّر مى بينم ، به خـدا قـسـم هـرگـز چـيـزى را بـر بهشت نخواهم برگزيد، هرچند قطعه قطعه وسوزانده شوم) . آنـگـاه نـهـيبى بر اسب خويش زد واز كنار فرات به لشكرگاه امام حسين (ع) آمد وتوبه واعلام نصرت ويارى كرد، در ركاب حضرت جنگيد وبه شهادت رسيد.(239)
ايـنـگـونـه بـود كـه انتخاب او، چهره اى ماندگار وسعادتى پايدار برايش آفريد واز شهداى والاقدر كربلاشد.
قـرار گـرفـتـن سـر دوراهـيـهـاى دشـوار وانـتـخـاب بـهـتـريـن راه ، نـشـانـه كـمـال عـقـل وآيـنـده نـگـرى و سـعـادت خـواهـى انـسـان اسـت . مـگـر عـمـر سـعـد، بـراى آمـدن بـه كربلاوجنگيدن با امام حسين (ع) چنين آزمونى را تجربه نكرد وبدترين راه را برگزيد؟ حتى يـك شـب مـهـلت بـراى انـديـشـيـدن وتفكر در پذيرفتن ماءموريت يا ردّ آن ، نتوانست توفيق (بهْ گـزيـنـى) را نـصـيـبـش كـنـد واز (مـلكِ رى)كـه شيفته آن بود وامتناع از كشتن امام ، حكومت رى را بـرگـزيـد و نـتـوانـسـت از آن بـگـذرد، هـرچـنـد بـه قـيـمـت گـنـاه بزرگِ كشتن سيد الشهداء(ع).(240)
كـسان ديگرى هم بودند كه در مسير كربلابا امام حسين (ع) ملاقات كردند وحضرت آنان را به يارى خويش فرا خواند، ولى آنان به محاسبه عواقب اين همراهى وبه خاطر علاقه به حفظ جان ، نـتـوانستند (نصرت امام)را انتخاب كنند وتوفيق بزرگى از آنان سلب شد، كسانى همچون : عبيد الله بن حرّ جعفى ، طرمّاح بن عدى ، عبدالله مشرقى ، مالك بن نضر و... .
امـا يـاران شهيد امام ، هركدام با صحنه انتخاب مواجه بودند وشهادت را برگزيدند. شهادت ، خود نوعى گزينش آگاهانه مرگ در راه عقيده وايمان است ، مرگى است انتخابى نه تحميلى .
شب عاشورا، مسلم بن عوسجه برخاست وگفت : هرگز نخواهيم رفت ، مگر آنكه نيزه هايمان را در سـيـنـه هـايشان فروكنيم . اگر سلاح نداشته باشم با سنگ مى جنگم ... به خدا سوگند اگر بـدانـم كـه كـشته مى شوم ، سپس زنده مى شوم ، سوزانده مى شوم ، سپس زنده مى شوم وهفتاد بار چنين مى شوم ، بازهم از تودست نخواهم كشيد.(241)
زهير بن قين نيز گفت : به خدا سوگند، اگر دنيا براى ما پيوسته وابدى هم باشد، ما ايستادن در كنار تووشهادت همراه تورا بر ماندن در دنيا خواهيم برگزيد.(242)
امـام حـسـيـن (ع) خـود را مـيـان ذلّت وشـهادت ، مخيّر ديد، شمشير وشهادت را برگزيد و فرمود: (هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ).
در رجزهاى حماسى خود در روز عاشورا نيز با سر دادن شعار (اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُكُوبِ الْعارِ) از مـرگ وننگ ، مرگ را اولى دانست واز ننگ ونار، ننگ را برتر از سوختن ابدى در دوزخ خدا قلمداد كرد.
عامل عمده اين (به گزينى)وانتخاب احسن نيز آن است كه انسان ، سود وزيان را چگونه محاسبه كند وچه چيز را سود بداند وچه چيز را زيان به حساب آورد وابديّت را در كجا وچه بشناسد؟
ارزش هـركـس وهـر مـلّت ، در گـروانتخابى است كه مى كنند. البته امّتهاى صبور ومقاوم ، پاى انـتخاب خويش نيز ايستادگى مى كنند واز شهادتها وخسارتها هم خم به ابرو نمى آورند، چون مسير خود را آگاهانه وبا ايمان انتخاب كرده اند. امام امت درباره شهداى كربلامى فرمايد:
(هـرچـه روز عـاشورا سيد الشهدا سلام الله عليه به شهادت نزديك تر مى شد، افروخته تر مـى شـد وجـوانـان او مسابقه مى كردند براى اينكه شهيد بشوند، همه هم مى دانستند كه بعد از چـنـد سـاعـت ديـگـر شهيدند. مسابقه مى كردند آنها، براى اينكه آنها مى فهميدند كجا مى روند، آنـهـا مـى فـهـميدند براى چه آمدند، آگاه بودند كه ما آمديم اداى وظيفه خدايى را بكنيم ، آمديم اسلام را حفظ بكنيم .)(243)
زندگى ، صحنه آزمون
فلسفه آزمايش ، روشن ساختن صدق وتوانايى وجوهره ناب وقابليّتهاى نهفته در انسانهاست . ادعـاى ايـمـان وحقجويى در صحنه عمل ودر بوته آزمايش است كه حقّانيت وصدق خود را نشان مى دهد. از اين رو، انسانهاى والا، پيوسته براى موفقيّت در امتحان زندگى مى كوشند.
آزمـون نـيـز بـه وسـيـله سـخـتـيـهـا، شـهـادتـهـا، فـقـدان عـزيـزان ، از كـف رفـتـن مال وجان وبستگان يا گذشتن از عزيزترين چيزها انجام مى گيرد.
قـرآن كـريم ، هشدار مى دهد كه مردم گمان نكنند با گفتن اينكه (ايمان آورديم) ، رها مى شوند، بـلكـه بـايـد آزمـوده شـونـد، هـمـچـون پـيـشـيـنـيان ، تا راستگويان از دروغگويان بازشناخته شوند.(244)
مـيـدان جـهاد، يكى از بهترين صحنه هاى آزمون ايمان واخلاص وصدق انسانهاست . كربلانيز از شـاخـص تـريـن مـيـدانـهـاى نبرد حق وباطل بود كه صادقان را به حضور ونثار جان مى طلبيد. بـسـيـارى از آزمـون كـربـلامـردود شدند. جمعى هم كه به حيات ابدى وفوز عظيم دست يافتند، شهداى كربلابودند كه نقد جان را در بازار جانان به كف گرفته ، با عروس شهادت هماغوش شدند.
امام خمينى (ره)مى فرمايد:
(كـارنـامـه نـورانـى شهادت وجانبازى عزيزان شما، گواه صادقى بر كسب بالاترين امتيازات ومـدارج تـحـصـيـلى مـعـنـوى آنـان اسـت كـه بـا مـُهر رضايت خدا امضا شده است وكارنامه شما در گـروتـلاش ومـجـاهدت شماست . زندگى در دنياى امروز، زندگى در مدرسه اراده است وسعادت وشقاوت هر انسانى به اراده همان انسان رقم مى خورد.)(245)
ياران امام حسين (ع) كه شب عاشورا خود را ميان (ماندن)و(رفتن)مخيّر ديدند، با انتخاب ماندن وجـنـگـيـدن وشهيد شدن در ركاب امام حسين (ع)، بالاترين امتياز را در اين آزمون حياتى به دست آوردنـد. امـام نـيـز صـدق ووفـاى آنـان را ستود وبه (بى همتا) بودن اصحاب خويش ، همان شب شـهـادت داد. ولى آيا همه انسانها در لحظه انتخاب ، مى توانند از آزمون روسفيد وموفق بيرون آيند؟ شيرينى زندگى در انتخاب هاى عالى و موفقيّت در اين آزمونهاست .
ملّت زنده ومرده
چـه يـك فـرد، چه يك اجتماع ، وقتى زنده است كه (حيات طيّبه)داشته باشد وزندگى را تنها نـفـس كـشـيدن نداند. حيات طيّبه جايى است كه ايمان ، عزّت ، آزادگى ، شرافت ، وفا و پاكى بـر زنـدگـى سايه افكند. به تعبير امير المؤ منين : (اَلْمَوْتُ فى حَياتِكُمْ مَقْهُورينَ وژ الْحَياةُ فـى مـَوْتِكُمْ قاهِرينَ)(246) زندگى ذليلانه ومقهورانه ، مرگ است وحيات ، در مرگِ با عزّت وقدرت است .
امـام حـسـيـن (ع) نـيز مرگ در مبارزه با ستم وعدوان را سعادت مى داند وزيستن در كنار ستمگران ونفس كشيدنِ ذليلانه وبا خوارى را مايه ننگ ودلتنگى مى شمارد:
(لااَرَى الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَما).(247)
آنـان كـه در زندگى ، آزادى را بها مى دهند ودر راه اهداف خويش مبارزه مى كنند وسلطه بيداد را نـمـى پـذيـرنـد، مـلّت زنـده انـد، اگـرچـه در ايـن راه ، هـمـه كـشـتـه شـونـد. بـه هـمـيـن دليـل ، شـهـيـد، زنده جاويد است وبا همين فلسفه ، شهداى كربلاحيات جاودانه يافته اند، چون حيات را در مرگ وزندگى را در شهادت ديدند.
اين سخن ماندگار امام حسين (ع) تفسير روشنترى از مفهوم زندگى ارائه مى دهد:
(لَيْسَ الْمَوْتُ فى سَبيلِ الْعزِّ اِلاّ حَياةً خالِدَةً)(248)
مرگ در راه عزّت ، جز حيات جاويد نيست !
بـى تـفـاوتـى يك ملّت نسبت به مفاسد وستمها، نشان مرگ آن جامعه است . همچنانكه عصبهاى يك عـضـواگـر قـطـع شود، نه درد را مى فهمد ونه از ضربه اى كه وارد مى شود، حساسيّتى از خـود نـشـان مى دهد وبه دليل بى حسّى ، حالتى شبيه بى روحى ومُردگى پيدا مى كند، جامعه اى هـم كـه غـيـرت ديـنـى وحمّيت انسانى را از دست داده باشد ونسبت به خوب وبد اوضاع ، بى تفاوت باشد، مُرده است .
عـاشـورائيان با جهاد وشهادت خويش نشان دادند كه زنده اند. جامعه آن روز كه مردمش با ديدن آن هـمـه سـتم وفساد، عكس العملى از خود نشان نمى دادند، جامعه مرده بود. عاشورا تزريق خون به پيكر جامعه بود ووارد كردن شوك وبرانگيختن حساسيّتهاى دينى وانسانى .
فرياد رسى
تكليف ، همواره بر اساس (توانايى)و(دانايى)است . هركس كه نداند يا نتواند، مسؤ وليّتى هـم نـدارد. هـركـس كـه آگـاهـتـر وتـوانـاتـر بـاشـد، تـكـليـفـش سـنـگـين تر است . مسلمانى كه فـريـادخـواهـى واسـتـغـاثه ديگرى را بشنود وبتواند يارى كند، ولى اهميّت ندهد وبه نصرت مـظـلوم وگـرفـتار نشتابد، مسلمان نيست . حديثِ معروفِ (مَنْ سَمعَ رَجُلاً يُنادى يا لَلْمُسْلِمينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ)(249) شاهد اين تكليف است (كسى كه بشنود كسى مسلمانان را به يارى مى طلبد وپاسخش ندهد، مسلمان نيست) .
وقـتـى از سويى استغاثه باشد، تكليف اغاثه بر دوش انسان مى آيد ونمى توان بى تفاوت بود.
امـام حـسـيـن (ع) علاوه بر تكليفى كه نسبت به مقابله با حكومت جور واحياى معالم دين داشت ، با نـصـرت خـواهـى شيعيان كوفه مواجه بود وآن همه دعوت واظهار اطاعت و پيروى . حجّت بر امام تمام بود وپاسخ به اين دعوتها لازم . آن حضرت در سخنى كه به كوفيان داشت فرمود:
(اِنـّى لَمْ آتـِكـُمْ حـَتـّى اَتـَتـْنى كُتُبُكُم وقَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلُكُمْ اَنْ اَقْدِمْ عَلَيْنا فَاِنَّهُ لَيْسَ لَنا اِمامٌ)(250)
مـن نـزد شـما نيامدم ، مگر پس از آنكه نامه ها وفرستاده هايتان به من رسيد كه نوشته بوديد: بيا، كه ما امام و پيشوايى نداريم .
در نامه اى هم كه به بزرگان كوفه نوشت ، به همين استمدادشان استناد كرد و فرمود:
(هانى وسعيد، نامه هايتان را به من رساندند. همه آنچه را نوشته بوديد دريافتم . نوشته ايد كـه (مـا امـامـى نـداريـم ، نـزد مـا بـشـتـاب ، بـاشـد كـه خداوند بر محور توما را بر هدايت وحق گـردآورد.) ايـنـك مـن پـسـر عـمـويـم را نـزد شـمـا مـى فـرسـتـم ... اگـر نـوشـت كـه نـظـرتان مثل نامه هايتان است ، نزدتان خواهم شتافت .)(251)
شـيـعـيـان ، گـرفـتار ظلم يزيد بودند. امام را به فريادرسى خواندند. امام هم در پاسخ آنان راهـى كوفه شد. خود امام ، در مسير راه خويش به كوفه ، در راه از اشخاص مختلف مدد خواست . بعضى ندايش را پاسخ داده به اوپيوستند، مانند زهير بن قين ، برخى هم عذر و بهانه آوردند واوضـاع بـحـرانـى كـوفـه را يـادآور شـدنـد. امـام بـه آنـان مى فرمود: اگر يارى نمى كنيد، لااقـل از ايـن منطقه دور شويد، چرا كه هركه فرياد دادخواهى ما را بشنود ولى به يارى نيايد، گـرفتار دوزخ خواهد شد: (مَنْ سَمِعَ واعِيَتَنا اورَاءى سِوادَنا فَلَمْ يُجِبْنا وَ لَمْ يُغِثْنا كانَ حقّا عَلَى اللّهِ عزَّ وجلَّ اَنْ يُكِبَّهُ عَلى مِنْخَرَيْهِ فى النّارِ.)(252)
نـداى (هـَلْ مـِنْ نـاصِرِ) امام حسين (ع) نيز در روز عاشورا، خطاب به همه كسانى بود كه ياراى دفـاع از حـريـم وحـرم اهـل بـيـت را داشـتـنـد. فـريـاد اسـتـغـاثـه آن حـضـرت كـه بـه (هل مِن مغيثٍ) و(هلْ مِنْ ذابٍّ)(253) بلند بود، از همه آيندگان ، لبّيك اجابت مى طلبد.
شهيد بزرگ عاشورا براى نجات بخشى گرفتاران در حكومت جور، خود را فدا كرد، تا هم خود آنـان را از ظـلم بـرهـانـد، هـم انـديشه هايشان را از حيرت وضلالت نجات بخشد. همچنان كه در زيارت اربعين آن حضرت مى خوانيم :
(وَ بَذَل مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وحَيْرَةِ الضَّلالَةِ)(254)
(خـدايـا! امـام حـسـيـن ،) خـون خود را در راه تونثار كرد، تا بندگانت را از نادانى وسرگشتگى گمراهى نجات بخشد.
امـروز نـيـز مـسـلمـانان ومستضعفان جهان ، گرفتار سلطه هاى ستمگرند وبرخى هم در راه نجات خـويـش ، مـبـارزه مـى كـنـند وفرياد استغاثه آنان بلند است . رسالتِ اغاثه وپناه دادن و يارى رساندن ، وظيفه عاشورائيان است كه به مدد آنان بشتابند، حتّى در جبهه هاى نبرد.
اين يارى رساندن وجهاد براى رهايى مستضعفان ، رهنمود قرآن كريم است ، كه مى فرمايد:
(چـرا در راه خـدا ودر راه (نـجات)مردان وزنان وكودكانِ مستضعفى جهاد نمى كنيد كه مى گويند: پـروردگـارا مـا را از ايـن آبـادى كـه حـاكـمـانـش سـتمگرند بيرون آور واز سوى خود، براى ما سرپرست وياورى قرار بده .)(255)
پيروزى وشكست
از مـفـاهـيـمـى كـه در زنـدگـى انـسـانـهـا نـقش ايفا مى كند، دريافت وديدگاهى است كه نسبت به پـيـروزى وشـكست دارند. در يك مبارزه هدفدار، وقتى اهداف مبارزان تاءمين شود پيروزند، هرچند خـودشـان فـتـح نـظـامـى بـه دسـت نـيـاورنـد. تـحـقـّق هـدفـهـا هـرچند در زمانى ديرتر يا حتّى نـسـل آيـنـده اگـر صـورت پـذيـرد، بـراى مبارزان ، پيروزى است . از سوى ديگر، در هر مقطع زمـانـى ، تـكـليـفـى كـه بـر دوش انـسـان اسـت اگـر عـمـلى شـود، (عمل به وظيفه)نيز يك پيروزى است هرچند به شكست ظاهرى بيانجامد.
امـام حـسـين (ع) هدفى جز اعتلاى حق وبقاى دين ونهى از منكر ومبارزه در راه عزت و كرامت انسانى نـداشـت . بـه ايـن هـدف نـيـز رسـيـد، هرچند خود ويارانش در عاشورا به شهادت رسيدند. رسوا سـاخـتن چهره تزويرگرانه امويان ، شكستنِ جوّ رعب ووحشت در قيام عليه سلطه جور، دميدن روح احساس تعهّد ومسؤ وليّت در برابر اسلام ومسلمين ، پديد آمدن انگيزه هاى جهاد ومبارزه در راه حق ، همه از اهداف حسينى در نهضت عاشورا بود واينها همه تحقّق يافت . پس امام حسين ، چهره پيروز نبرد عاشوراست .
پـس چـنـان نـيست كه پيروزى ، تنها غلبه نظامى باشد. پيروزى خون بر شمشير از همين نوع پـيـروزيـهـاى راسـتـيـن اسـت . روزى در مـدينه ، ابراهيم بن طلحه از امام زين العابدين (ع) سؤ ال كرد كه در ماجراى عاشورا چه كسى غالب وپيروز است ؟ امام فرمود:
اِذا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلوةِ فَاَذِّنْ وَ اَقِمْ، تَعْرِفُ مَنِ الْغالِبُ)(256)
چون وقت نماز فرا رسيد، اذان واقامه بگو، خواهى شناخت كه پيروز كيست !
اين همان پيروزى در قالب تحقّق اهداف است ، هرچند ديدگان ظاهربين آن را پيروزى نبينند.
از مـنـظـر ديـگـر، آنـان كـه زنـدگـى را همراه با عقيده پاك ودرست مى گذرانند ودر راه آن عقيده فـداكـارى هـم نشان مى دهند، اينان پيروزند وبه تعبير قرآن به (اِحْدَى الحُسْنَيَيْنِ) ـ يكى از دوپيروزى ـ مى رسند، چه كشته شوند، چه غلبه يابند.(257)
در ديـد عـاشـورايـى ، شـهيدان اين راه پيروزند، چون شهادت ، فوز اكبر ورستگارى عظيم است وبازماندگانِ از كاروان شهادت ، حياتِ بى فتح دارند، چرا كه از نصرتِ حق كوتاهى كرده اند وچه شكستى تلختر از اين ؟ سيد الشهداء(ع) هنگام خروج از مدينه ، قلم و كاغذى طلبيد وجمله اى كـوتـاه كه يك دنيا عظمت وپيام بلند در آن نهفته بود، نگاشت . نامه ، پس از نام خدا خطاب به بنى هاشم ، تنها همين جمله بود:
(... فـَاِنَّ مـَنْ لَحـِقَ بـى مـِنـْكـُمْ اُسـْتـُشـْهـِدَ وَ مـَنْ تـَخـَلَّفَ لَمْ يـَبـْلُغِ الْفـَتـْحَ، وَ السَّلام .)(258)
هـركـه به من بپيوندد، به (شهادت)مى رسد وهركس هم تخلّف كند وبازماند، به (فتح)نمى رسد، و السّلام !
زندگيهاى بى مرگ
بـا آنـكـه شـهـيـد نـيز جان مى دهد وكشته مى شود، امّا از نوعى حيات برتر برخوردار مى شود وبـه تـعـبـيـر قـرآن ، زنـده جـاويـد مـى شـود ونـزد خـداونـد، روزى مـى خـورد: (... بـَل اَحـْيـاءٌ عـِنـْدَ رَبِّهـِمْ يُرْزَقُونَ)(259) براى همه ، جان دادن لحظه پايان زندگى محسوب مى شود، اما براى شهدا، نه تنها لحظه پايان نيست ، بلكه آغاز مرحله اى متعالى تر و برخوردار از رزق پروردگار است .
آنـان كـه در راه خـدا زنـدگى خود را فدا مى كنند، به (زندگى بى مرگ)دست مى يابند. به تعبير امام خمينى (قدس سرّه) :
(شهادت در راه خداوند، زندگى افتخارآميز ابدى وچراغِ هدايت براى ملّتهاست .)(260)
اگـر انـسـانـهـا در دوران حـيـات مـادّى ، مـنشاء اثر وحركت وبيدارى وارشادند، مرگ شهيدان همين تـاءثـيـر را دارد وجـان بـاخـتـگـان راه خـدا، پـس از شـهـادت نـيـز هـمـچـنـان مشعل هدايت و راهگشاى انسانها والهام بخش حركت اند اين نيز نوعى زندگى بى مرگ است كه از عاشورا مى توان الهام گرفت . باز به تعبير حضرت امام درباره اين زندگانىِ بى مرگ :
(ايـنـك مـا شـاهد آنيم كه سبكبالان عاشق شهادت ، بر توسن شرف وعزّت به معراج خون تاخته انـد ودر پـيـشـگـاه عـظـمـت حـق ومـقام جمع الجمع به شهود وحضور رسيده اند وبر بسيط ارض ، ثـمـرات رشـادتها وايثارهاى خود را نظاره مى كنند كه از همّت بلندشان جمهورى اسلامى ايران پايدار وانقلاب ما در اوج قلّه عزّت وشرافت ، مشعلدار هدايتِ نسلهاى تشنه است وقطرات خونشان سيلابى عظيم وطوفانى سهمناك را برپا كرده است .)(261)
خداوند، بقاى نام وياد شهيدان را تضمين كرده است . ماندگارى راه ورسم شهداى كربلا نيز در هـمـيـن مـسـيـر اسـت . فـرداى عـاشورا كه اسراى اهل بيت را از كربلاكوچ مى دادند، امام سجاد(ع) بـسـيـار بـى تـابـى مى كرد. زينب كبرى اورا دلدارى ومژده مى داد كه مردمى به دفن اين اجساد مـطـهـر خواهند شتافت ودر كربلانشانى بر افراشته خواهد شد وآثار قبر حسين (ع) با گذشت شـب وروز هـرگـز مـحـوونـابـود نـخـواهـد گشت وعلى رغم تلاش سخت سردمداران كفر وپيروان گمراهى براى محوآن ، پيوسته آثار آن برجسته تر و والاتر خواهد شد.(262)
حـضـرت زيـنـب ، بـار ديگر در شام وبارگاه يزيد، به همين نكته اشاره فرمود ودر سخنرانى پـر شـور وافـشـاگـرانـه اش بـعـد از بـر شـمـردن جـنـايـتـهـاى سـپـاه يـزيـد ودشـمـنـان اهل بيت ، خطاب به آن طاغوت كرد وفرمود:
(فـَكـِدْ كـَيـْدَكَ وَ اسـْعَ سـَعـْيـَكَ وَ نـاصـِبْ جـُهـْدَكَ فـَوَاللّهِ لاتـَمـْحـُوذِكـْرَنـا وَ لاتـُمـيـتـُ وَحْيَنا...)(263)
هـرچه مى توانى نقشه بكش وتلاش كن وبكوش ، به خدا سوگند ياد ما محوشدنى نيست ووحىِ ما را هم نمى توانى از ميان بردارى !
شرافت شهادت
نـحـوه تـلقـّى انـسـانـهـا از زنـدگـى ومـفـهـوم (حـيـات) ، جـهـت دهـنـده عـمـل وموضع آنان است . در ديد عاشورائيان ، حيات در محدوده تولّد تا مرگ خلاصه نمى شود، بـلكه امتداد وجودى انسان به دامنه قيامت وابديّت كشيده مى شود. با اين حساب ، فرزانه كسى است كه به سعادت آن دنيا بينديشد ونعمت ابدى را به برخوردارى موقّت اين دنيا ترجيح دهد.
از هـمـيـن رهـگذر، حمايت ويارى دين واطاعت از ولىّ خدا، زمينه ساز سعادت ابدى است . شرافت در حمايت از حجّت خداست ، هرچند به كشته شدن در اين راه باشد.
حبيب بن مظاهر يكى از صاحبان اين ديد وبصيرت است . وقتى در كربلااز امام حسين (ع) اجازه مى گيرد كه به ميان قبيله خود (بنى اسد) برود وآنان را به نصرت امام فراخواند وامام اجازه مى دهـد، شـبـانـه نـزد آنـان رفـته ومى گويد: من بهترين چيزى را كه هركس براى قوم خودش به ارمـغـان مـى برد، براى شما هديه آورده ام ، دعوتتان مى كنم كه پسر دختر پيامبرتان را يارى كـنـيد... . سپس ضمن ترسيم وضعيّت كربلاودر محاصره بودن امام ، به آنان مى گويد در راه نـصـرت اواز من اطاعت كنيد تا به شرافت دنيا وآخرت برسيد. به خدا سوگند هريك از شما در راه خـدا در ركـاب پـسـر پـيـامـبـر شـهـيـد شـود، در درجـات عـالى هـمـراه رسـول خـدا9 خـواهد بود. آنان هم تصميم مى گيرند كه به يارى امام آيند، ولى با جلوگيرى سپاه عمرسعد روبه رومى شوند.(264)
اين ديدگاه حبيب ، نسبت به حيات وشرافت ومعنى بخشيدن به زندگى است .
قـرآن كـريـم ، از كسانى كه با فداكارى ، جان خود را در راه خدا فدا مى كنند، به عنوان (وفا كـنـنـدگـان به پيمان)و(صادقان بر سر عهد الهى)ياد مى كند: (مِنَ الْمُؤْمِنينَ رجالٌ صَدَقُوا م اعـاهـَدُوااللّهَ عَلَيْهِ)(265) اين نيز شرافتى است كه شهيدان از آن برخوردارند وآگاه دلان عـمـرى بـراى دسـت يـافـتـن بـه آن لحظه شمارى مى كنند. نمونه اى ديگر از اين باور را دركـلام يـاران امـام مـى بـيـنـيـم . وقـتـى حـضـرت از آنان خواست كه هركه مى خواهد برود، سخن جملگى آنان اين بود:
(اَلْحـَمـْدُ لِلّهِ الَّذى اَكـْرَمـَنـا بـِنَصْرِكَ وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَكَ، اَوَلاتَرضى اَنْ نَكُونَ مَعَكَ فى دَرَجَتِكَ ياَبْنَ رَسُولِ اللّهِ؟)(266)
خـدايـى را سـپـاس كـه كـرامـت يـارى تورا به ما عطا كرد وما را به وسيله كشته شدن در ركاب توشرافت بخشيد. اى پسر پيامبر! آيا نمى پسندى كه ما نيز در درجه ورتبه توباشيم ؟
حرّ بن يزيد، نمونه ديگرى از اين بصيرت را در صبح عاشورا نشان داد. وقتى برايش قطعى شد كه سپاه عمر سعد با حسين (ع) خواهند جنگيد، تصميم گرفت به امام بپيوندد، هرچند در اين راه ، جـانـش را بـدهـد. وقتى مهاجر بن اوس در اين باره با اوسخن مى گفت ، جواب حرّ چنين بود: بـه خـدا سـوگـنـد مـن خود را ميان بهشت وجهنّم مخيّر مى بينم ، هرگز چيزى را بر بهشت ترجيح نـخواهم داد، هرچند قطعه قطعه وسوزانده شوم (اِنّى وَ اللّهِ اُخَيِّرُ نَفْسى بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النّارِ، وَ لااَخْتارُ عَلَى الْجَنَّةِ شيئا وَلَوْ قُطِّعْتُ وحُرِّقْتُ)(267) سپس حركت كرد وبه سمت امام آمد واز ياران اوشد ودر راه دفاع از حضرت به شهادت رسيد.
شهادت طلبى
در شرايطى كه انسانها اغلب براى زنده ماندنِ بيشتر تلاش مى كنند، كسانى هم هستند كه به خاطر درك متعالى ترى از فلسفه حيات ومقام والايى كه شهيدان راه خدا دارند، حاضرند جان خود را فدا كنند واز شهادت در راه مكتب ودين خود استقبال كنند. به چنين روحيه اى كه همراه با رهايى از تـعـلّقـات دنيوى است ، (شهادت طلبى)گفته مى شود. مرگ در راه خدا، معامله اى پرسود با آفريدگار است ، يعنى جان فداكردن وبه بهشت جاويد رسيدن .
اسلام با مسلّح كردن پيروان با ايمان خويش به ديدگاه (اِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ)، آنان را چنان بار مـى آورد كـه در مـيـدانـهـاى جـنـگ نـيز، چه بكشند وچه كشته شوند، پيروزند وبه نيكويى دست يـافـتـه انـد. اوليـاء ديـن وپـيـروان خـالص آنـان ايـن روحـيـّه را داشـتـنـد، از ايـن رواز بذل جان در راه اسلام مضايقه نمى كردند.
صـحـنـه عـاشـورا، جـلوه شـهـادت طـلبى ياران با ايمان امام حسين (ع) بود. خود آن حضرت نيز پيشتاز والگوى اين ميدان بود. وقتى امام مى خواست از مكّه حركت كند، با خواندن خطبه اى كه از زيبايى مرگ در راه خدا براى جوانمردان سخن مى گفت ، از افراد خواست هركس شهادت طلب است وآمادگى بذل جان وخون دارد، همراه ما بيايد:
(مَنْ كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا)(268)
در مـيـان راه ، وقـتـى در پى ديدن خوابى وگفتن (اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ)، در گفتگويى كه پسرش علىّ اكبر(ع) با پدر داشت ، على اكبر(ع) به اوگفت : وقتى ما بر حقّيم ، پس چه باك از مرگ ؟ (اِذا لانُبالى بِالْمَوْتِ) اين نيز تفكّر شهادت طلبانه فرزند امام است .
تـعـبـيـر امام حسين (ع) از اينكه اگر ناچار، مرگ براى همگان حتمى است ، پس چه بهتر كه به صـورت شـهـادت بـاشد (فَاِنْ تَكُنِ الاَْبْدانُ لِلْمَوْتِ اُنشِاءَتْ، فَقَتْلُ امْرِءٍ بِالسَّيْفِ فِى اللّهِ اَفْضَلُ)(269) شاهد ديگرى از اين روحيه در امام است .
پس از برخورد با حرّ وممانعت اواز رفتن حضرت به كوفه ، با استشهاد به شعرى چنين اظهار كرد:
(سَاَمْضى وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَى الْفَتى
اِذا مانَوى خيرا وَ جاهَدَ مُسْلِما)(270)
پيش مى روم ومرگ ، براى يك جوانمرد ننگ نيست ، وقتى كه انگيزه خير داشته باشد ومسلمانانه جهاد كند.
در نـقـل ديـگـرى آمـده اسـت كـه پـس از اشاره به آن اشعار، ضمن آسان شمردن مرگ در راه عزّت واحـيـاى حق ، فرمود: آيا مرا از مرگ مى ترسانى ؟ تيرت به خطا رفته وگمانت بيهوده است . شما بيش از اين نيست كه مرا بكشيد، آفرين به مرگ در راه خدا (... مَرْحَبا بِالْقَتْلِ فى سَبيلِ اللّهِ)(271) شـعـار جـاودانـه (لااَرَى الْمـَوْتَ اِلاّسَ+++ع ادَةً)(272) نـيز كلام نورانى سيد الشهدا(ع) است .
اسـتـقـبـال از مـرگ در راه عقيده وآرمان ، نزد ملّتهاى ديگر هم ارزشمند وستودنى است و مردم آزاده چـنـيـن مـرگـى را تـقـديـس وتمجيد مى كنند وآن را برتر از زندگى مذلّت بار وزير بار ستم وهـمـراه بـا نـنـگ وپـسـتـى مـى شـمـارنـد. مـرگ سـرخ ، نـوع كـمـال يـافـتـه تـرى از حـيـات اسـت وشـهـدا زنـدگان جاويدند. حسين بن على (ع) آگاهانه به اسـتـقـبـال ايـن مـرگ سـرخ رفـت . يارانش نيز مانند خود اوشهادت طلب بودند. اگر در اظهارات يـاران امـام حـسـيـن (ع) در شـب عـاشـورا دقّت شود، اين روحيّه در گفتارشان موج مى زند وهر يك برخاسته ، عشق خود را به كشته شدن در راه خدا ودر حمايت از فرزند پيامبر ومبارزه با ظالمان ابـراز مـى كردند. با آنكه حضرت بيعت خويش را از آنان برداشت كه هركه مى خواهد برود، اما سخنشان چنين بود:
(اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَكْرَمَنا بِنَصْرِكَ وَ شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَكَ.)(273)
سـپـاس خـدايـى را كـه بـا يـارى كـردن تـومـا را گـرامى داشت وبا كشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشيد.
حـتـى نـوجـوانـى چـون حـضـرت قـاسـم نـيـز مـرگ را شـيـريـن تـر از عسل مى دانست واز آن استقبال مى كرد.
امـام نـيـز آنـان را همين گونه مى شناخت . وقتى احساس كرد خواهرش زينب در شب عاشورا اندكى ناآرام است ودر پايدارى ياران ترديد دارد، امام حسين (ع) فرمود: به خدا سوگند آنان را آزموده وامـتـحـان كـرده ام ، اينان شهادت طلبانى هستند كه به مرگ انس گرفته اند، همان گونه كه كودك ، به پستان مادرش ماءنوس است .(274)
در همان شب ، حضرت عباس (ع) در جمع بنى هاشم سخن مى گفت . به آنان فرمود: (ياران امام ، غـريبه اند وبار سنگين بر دوش ماست . صبح كه شد، نخستين كسانى كه به مبارزه مى شتابد شـمـا بـاشـيـد. مـا پـيـشـتـاز شـهـادت مـى شـويـم ، تا مردم نگويند كه بنى هاشم ، اصحاب را جـلوانـداخـتـنـد وخـودشـان پـس از كـشـتـه شدن اصحاب به ميدان رفتند.) بنى هاشم همه تيغ ها راكـشـيـدنـد وبـه عـبـاس بـن عـلى گـفـتـنـد: مـا بـر هـمـان تـصـمـيـم وآهـنـگـى هـسـتيم كه تويى .(275)
اين ، فرهنگ اهل بيت است . در يكى از نيايشهاى امام حسين (ع) در همان روز عاشورا چنين مى خوانيم :
(اِلهـى وَ سـَيِّدى ! وَدَدْتُ اَنْ اُقـْتـَلَ وَ اُحْيى سَبْعينَ اَلْفَ مَرَّةٍ فى طاعَتِكَ ومَحبَّتكَ، سِيَّما اِذا كانَ فى قَتْلى نُصْرَةُ دينِكَ وَ اِحْياءُ اَمْرِكَ وَ حِفظُ ناموسِ شَرْعِكَ...)(276)
خدايا! دوست دارم كه كشته شوم وزنده گردم ، هفتاد هزار بار، در راه طاعت ومحبّت تو، بخصوص اگر در كشته شدنم نصرتِ دين تووزنده شدن فرمانت وحفظ ناموس شريعت تونهفته باشد.
شـهـادت طـلبـان ، تـفـسـيـر نـويـنـى از مـرگ وزنـدگـى دارنـد. مثل امام حسين (ع) كه فرمود: مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است (مَوْتٌ فى عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ فى ذُلٍّ)(277)
براحتى حاضرند شرافت شهادت در راه حق را بر زندگى چند روزه وگذرا اما در ننگ و بدنامى تـرجـيـح دهـنـد. آمـوزش حـسـيـن بن على به آنان اين بود كه مرگ ، تنها پلى است كه شما را از سـخـتـى وتـنـگـنـاى دنـيـا بـه وسـعـت آخرت ونعمتهاى ابدى در بهشت مى رساند (فَمَا الْمَوْتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ...)(278). با چنين ديدى بود كه در صبح عاشورا با آغاز تيراندازى از سوى سـپـاه عـمـرسـعـد، حضرت خطاب به ياران خويش فرمود: خدا رحمتتان كند! برخيزيد به سوى مـرگـى كـه چـاره اى از آن نيست .(قُومُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ اِلَى الْمَوْتِ الَّذى لابُدَّ مِنْهُ)(279) واين در واقع فراخوانى به سوى حيات بود، حياتى جاويدان در سايه مرگ سرخ .
عاشورا، فرهنگ شهادت طلبى را در پيروان اهل بيت زنده ساخت . امامان نيز اين رهنمود را با الهام از عـاشـورا به ياران وپيروان منتقل مى كردند. زائران قبور شهدا وحرم حسينى نيز اين عشق به شـهـادت وآرزوى كـشـتـه شـدن در ركـاب امام ودر راه خدا را بر زبان مى آوردند. امروز نيز ما در زيارتنامه ها اين جملات را اظهار مى كنيم كه :
(كاش من نيز با شما شهيدان بودم وبه رستگارى بزرگ مى رسيدم) .(280)
پـيام شهادت طلبى عاشورا را، رزمندگان اسلام وشهيدان انقلاب اسلامى وجبهه هاى دفاع مقدّس به خوبى دريافتند واز آن در مبارزه با ستم وتجاوز سود بردند. امام خمينى (قدسّ سره)بيش از هـمـه در احـيـاى ايـن فرهنگ در جامعه انقلابى ما نقش داشت وجوانان را حسينى وعاشورايى بار آورد.
در سخنان وپيامهاى حضرت امام ، نمونه هايى از همان روح حسينى وعاشورايى را مى بينيم ، كه مجموعه اين سخنان ، خود كتابى مبسوط مى شود، ناگزيريم چند جمله را مرور كنيم :
(مـرگ سرخ ، به مراتب بهتر از زندگى سياه است وما امروز به انتظار شهادت نشسته ايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهانى با سرافرازى بايستند.)(281)
(من خون وجان نا قابل خويش را براى اداى واجب حق وفريضه دفاع از مسلمانان آماده ساخته ام ودر انتظار فوز عظيم شهادتم .)(282)
(خـط سـرخ شـهادت ، خطّ آل محمد وعلى است واين افتخار از خاندان نبوّت وولايت به ذريّه طيّبه آن بزرگواران وبه پيروان خطّ آنان به ارث رسيده است .)(283)
(در ايـن انگيزه است كه همه اولياء، شهادت را در راه آن به آغوش مى كشند ومرگ سرخ را اَحلى مـِنَ العـَسـل مـى دانـنـد وجـوانـان در جـبـهـه هـا جـرعـه اى از آن را نـوشـيـده وبـه وجـد آمـده اند.)(284)
دنيا خواب است وآخرت بيدارى
هـم دنـيـا در حـقـيـقـت ، رؤ يـايـى بيش نيست وعالم بيدارى در آخرت است ، هم اغلب انسانها در دنيا خـوابند وچون بميرند، بيدار مى شوند. معيار سعادت وخوشبختى در آخرت است كه حيات واقعى آنجاست ، نه در دنيا كه به خواب شبيه تر است . امام حسين (ع)، تلخ و شيرين دنيا را خواب مى دانـد وبيدارى را در آخرت مى داند وفوز ورستگارى يا شقاوت وتيره بختى را نسبت به آخرت حـسـاب مى كند: (اِنَّ الدُّنْيا حُلْوُها ومُرُّها حُلُمٌ وَ الاِْنْتِباهُ فِى الاَّْخِرَةِ وَ الْففائِزُ مَنْ ف ازَ فيه ا وَ الشَّقِىُّ مَنْ شَق ى فيه ا).(285)
بـر اسـاس ايـن ديدگاه ، آنكه به وسعت آخرت دل ببندد، دنيا را تنگ ومحدود مى بيند و مرگ را پـل عـبـور از تـنـگـنـاى دنيا به گستره آخرت مى شناسد وتلاش خويش را مصروف آن مرحله مى سـازد. سـيـدالشهدا(ع) نيز به اصحاب خويش ، ضمن دستور به پايدارى و صبر، يادآور مى شـد كـه مـرگ ، پـل عبور به آخرت است وپس از گذر از آن ، به بهشت گسترده و نعمتهاى بى پـايـان مـى رسـنـد: (فـَمـَا الْمـَوْتُ اِلاّ قـَنـْطـَرَةٌ تـَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّراءِ اِلىَ الْجَنانِ الْواسِعَةِ وژ النَّعيمِ الدَّائِمِةِ)(286)
آنان كه آخرت را نشناسند يا نبينند، انتقال از دنيا به آخرت نيز برايشان دشوار است . اما اگر بـصـيـرت وبـيـنـش بـاشـد وانـسـان در هـمـيـن دنـيـا، آخـرت را مـشـاهـده كـند، اين بينش شهودى ، انـتـقال به آخرت را آسان مى سازد وآخرت گرايى ، بر دنيازدگى چيره مى شود. نحوه شناخت از دنـيـا وآخـرت وپـيـونـد ايـن دو، سـهـم عـمـده اى در نـحـوه عمل انسان دارد.
سـيـد الشـهـداء(ع) از كـربـلا، در نـامـه اى كـه بـه محمد حنفيّه وبنى هاشم مى نويسد، چنين مى فرمايد:
(... اَمّا بَعْدُ فَكَاَنَّ الدُّنْيا لَمْ تَكُنْ وَ كاءَنَّ الا خِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ الَّسلامُ).(287)
گويا دنيا از اول نبوده است وگويا آخرت همواره بوده است !
شـنـاخـتـى ايـنـگونه نسبت به دنيا وآخرت ، وسريان دادنِ جلوه هاى آخرت حتّى به دنيا، سبب مى شـود كـه آن حـضـرت دنـيـا را آنـگـونـه نـاپـايـدار وغـيـر قابل اعتماد ببيند كه براى كوچيدن از آن ، لحظه شمارى كند.
.........................................................................................
ادامه دارد...
شنبه 14 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 464]
-
گوناگون
پربازدیدترینها