تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش روشنى بخش انديشه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815268348




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عاشقانه های فروغ فرخزاد


واضح آرشیو وب فارسی:ایران ویج: عاشقانه های فروغ فرخزاد فروغ فرخزاد
www.Iranvij.ir | گروه اینترنتی ایران ویج ‌
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت ای دختر بهار حسد می برم به تو عطر و گل و ترانه و سرمستی تو را با هر چه طالبی به خدا می خرم زتو برشاخ لخت و عور درختی شکوفه ای با ناز می گشود دو چشمان بسته را مرغی میان سبزه ز هم باز می نمود آن بالهای کوچک زیبای خسته را خورشید خنده کرد و ز انوار خنده اش بر چهر روز روشنی دلکشی دوید موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او رازی سرود و موج به نرمی رمید از او خندید باغبان که سر انجام شد بهار دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم ******************* بوسه در دو چشمش گناه می خندید بر رخش نور ماه می خندید در گذرگاه آن لبان خموش شعله ئی بی پناه می خندید شرمناک و پر از نیازی گنگ با نگاهی که رنگ مستی داشت در دو چشمش نگاه کردم و گفت: باید از عشق حاصلی برداشت سایه ئی روی سایه ئی خم شد در نهانگاه رازپرور شب نفسی روی گونه ئی لغزید بوسه ئی شعله زد میان دو لب عنوان کتاب : اسیر نویسنده : فروغ فرخزاد تاریخ نشر : دی ماه ****************** ای نگاهت لای لائی سِحربار گاهوار کودکان بیقرار ای نفسهایت نسیم نیمخواب شسته از من لرزه های اضطراب خفته در لبخند فرداهای من رفته تا اعماق دنیاهای من ای مرا با شور شعر آمیخته این همه آتش به شعر ریخته چون تب عشقم چنین افروختی لاجرم شعرم به آتش سوختی ********************** چون سنگها ٬ صدای مرا گوش می کنی سنگی و ناشنیده فراموش می کنی رگبار نوبهاری و خواب دریچه را از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی دستِ مرا که ساقه سبز نوازش است با برگهای مرده هماغوش می کنی گمراه تر ز روح شرابی و دیده را در شعله می نشانی و مدهوش می کنی ای ماهی طلایی مرداب خون من خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی تو دره بنفش غروبی که روز را بر سینه می فشاری و خاموش می کنی در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟ *********************** ای سراپایت سبز دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستهای عاشق من بگذار و لبانت را چون حسی گرم از هستی به نوازش های لبهای عاشق من بسپار باد ما را با خود خواهد برد.

۱۰ آبان ۱۳۹۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایران ویج]
[مشاهده در: www.iranvij.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن