واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: با خاطرات دفاعمقدس مرحوم حجتالاسلام والمسلمين جمي پيربسيجيان و نماد مقاومت آبادان
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و حماسه
روزشمار زندگي و خاطرات مرحوم حضرت حجتالاسلام و المسلمين غلامحسين جمي يكي از مستندترين آثار بجا مانده درخصوص دفاع مقدس بهويژه روزهاي خون و آتش و روزهاي سخت جنگ و تجاوز صداميان است.
سرويس فرهنگ و حماسه ايسنا به نقل از مركز اسناد و خاطرات مركز فرهنگي دفاع مقدس خرمشهر، برخي از اين خاطرات را مرور ميكند:
***
در ماههاي اول جنگ و هجوم دشمن (روزهايي كه درگيري شدت داشت) به خوزستان، يكي از كارهايم پيامهاي راديويي بود كه هر روز و احيانا هر دو روز يكبار از طريق راديو آبادان به برادران رزمنده در جبهه و همچنين خواهران و برادران خوزستاني پيام ميدادم و اين پيامها بياثر نبود و گذشته از خوزستان به مناطق ديگري از كشور و خارج از كشور همچون كويت، صداي ما ميرسيد و مخصوصا از كويت و از خواهران و برادران علاقهمند به جمهوري اسلامي نامههاي تشويقآميز ميآمد.
و ديگر از كارهايم، ارتباط تلفني با دفتر حضرت امام خميني (ره) در تهران و همچنين با نمايندگان مجلس و رييس مجلس حاج آقا هاشمي رفسنجاني و گاهي هم با رييس جمهوري و همچنين با دفتر امام در قم تماس ميگرفتم. ماجراي دفاعجانانه از خرمشهر در روزهاي اول جنگ را براي دفتر امام با حساسيت گزارش ميكردم.
روز 25 مهر 1359 از راديو به منزل آمدم و حال همه گرسنهايم و هم تشنه. صبح زود براي اوضاع خرمشهر به ستاد عمليات مستقر در ژاندارمري رفته بوديم. در منزل نه از غذا خبري بود و نه از آب اثري، فرستادم مسجد قدس كه محل استقرار جمعي از رزمندگان بود، برايمان مقداري غذا آوردند غذا خورديم حالا براي آب چه كار كنيم كه قحط آب است چون لولهها قطع و مختل شده است. براي رفع تشنگي اناري را فشرده كردم و آب آن را خوردم و اندكي رفع تشنگي شد. بعد از آن، اندكي استراحت كردم. سپس مهدي و محمود (فرزندانم) با مقداري آب كه بهدست آورده بودند برايمان چاي درست كردند كه خيلي بجا و به موقع بود. دراين وقت بادفتر امام تماس گرفتم و اطلاعاتي را كه داشتم گزارش كردم كه به عرض ايشان برسانند.
نزديكيهاي غروب، طبق عادت هر روزه، براي نماز مغرب و عشاء به مسجد رفتيم. بايد بگويم كه از بدو درگيريها تقريبا نماز جمعه و جماعت تعطيل است فقط احيانا شبها مسجد ميروم كه افرادي معدود ميآيند در حالي كه شبستان مسجد قبل از جنگ گنجايش جمعيت را نميداد. اكنون تقريبا دو صف در حياط كه به 20 نفر نميرسد و چون خيلي تشنه بوديم قبل از رفتن به مسجد براي تحصيل آب به ستاد فرماندهي رفتيم معلوم شد كمي آب خنك دارند هركدام ليواني سركشيديم و به مسجد رفتيم. در تمام آن ساعات، غرش توپ و شليك خمپارهها، شهر را آرام نميگذارد و در طول روز، خرابيها و خساراتي به شهر وارد شده است.
***
روز 26 مهر 1359 است. حدود ده روز است كه برايم ميسر نشده است دوش مختصري بگيرم و لباسهايم را تعويض كنم. بوي عرق سراپايم را گرفته و خودم بهشدت از اين موضوع ناراحتم. لباسهايم را برداشته شايد جايي آب لولهاي پيدا كنم و اقلا شستوشويي و تعويض لباسي، در بيمارستان، آقاي دهدشتي را ديدم وصفم را گفتم ايشان فرمودند حمام نوربخش در خيابان يك احمدآباد تا اندازهاي رفع نياز ميكند. به آنجا مراجعه كردم معلوم شد آبي دارد محبت كردند نمرهاي به من دادند. شستوشويي كرده و لباسم را عوض كردم سپس به راديو رفتم و در خصوص صدام خائن و جنگ صحبت كردم.
_ روز 13 آبان 1359 است به اتفاق برادرم رسول به راديو رفتم آنجا اندكي نشسته و يك فنجان چاي خوردم سپس به استوديو راديو رفته و پيامي در رابطه با 13 آبان دادم ساعت نزديك 12 بود كه از راديو آمديم ستاد. هماهنگي فرمانداري عبدالرسول پايين ايستاد. من رفتم بالفا سري بزنم ديدم آقاي دكتر شيباني نشسته و مشغول صحبت با تلفن است پيش او نشستم شايد دقيقهاي طول نكشيد كه صداي انفجاري وحشتزا تمام شيشههاي در و پنجره فرمانداري را خرد كرد. بياختيار از اتاق بيرون پريديم درخيابان فرياد آقاي حجازي از شهروندان آباداني بلند بود به سرعت پايين آمدم خيابان وضع وحشتانگيزي داشت. سطح خيابان مملو از شيشههاي خردشده بود.
ادامه دارد...
دوشنبه 9 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 102]