تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836980349
فروز رجايي فر از دانشجويان پيرو خط امام در گفتگو با فارسآقايان پشيمان حداكثر مي توانند درباره 2 روز اول اظهار ندامت كنند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فروز رجايي فر از دانشجويان پيرو خط امام در گفتگو با فارسآقايان پشيمان حداكثر مي توانند درباره 2 روز اول اظهار ندامت كنند
خبرگزاري فارس: آن شخص يا اشخاصي كه مدعي هستند طراحي يا فكر اين قضيه بر عهده آنان بوده و بعدش مي آيند و مي گويد من يا ما اين فكر را داريم يا پشيمان شديم، حق دارند حداكثر راجع به اين طرح چند ساعته يا چند روزه اظهار نظر كنند نه بيشتر. قصد اوليه اشغال كل سفارت نبوده و تحصني دو سه ساعتي يا دو سه روزه بوده ...
گرفتن وقت مصاحبه از خانم رجايي فر«دانشجوي مسلمان پيرو خط امام» زياد آسان نيست اما ايشان در باره دو موضوع حتما با متقاضيان گفتگو كمال همراهي را از خودشان نشان مي دهند، يكي اشغال لانه جاسوسي آمريكا و ديگر مسائل مرتبط با عمليات استشهادي عليه اشغالگران آمريكايي و صهيونيستي. به همين دليل ما براي گرفتن وقت از ايشان با مشكل زيادي مواجه نشديم. گفتگو در دفتر ستادپاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام صورت گرفت و علي رغم كسالت آشكاري كه داشتند ، حدود سه ساعت به طول انجاميد.
*فارس: بسم الله الرحمن الرحيم.با تشكر از وقتي كه در اختيار ما گذاشتيد.بي مقدمه مي رويم سراغ اصل مطلب؛ شما در زمان پيروزي انقلاب كجا بوديد؟
*رجايي فر: وقتي انقلاب پيروز شد من ايران نبودم .بنده پيش از انقلاب دانشجوي دانشگاه پليتكنيك بودم و زماني كه تحصنها و اعتصابات دانشجويي عليه رژيم بالا گرفت، در خانواده مطرح شد كه بهتر است من در ايران نباشم و براي ادامه تحصيل به محيط ديگري بروم،چون با توجه اه فعاليت هايم گفته مي شد كه دير يا زود دستگاه يا سراغ شخص خودم خواهد آمد يا مزاحم تحصيلاتم خواهد شد. به همين خاطر به آمريكا رفتم. مشخص نبود كه انقلاب پيروز ميشود يا خير، ساواك هم به شدت يك جو امنيتي را در داخل ايجاد كرده بود.بعد از پيروزي انقلاب به همان دليل كه رفته بودم،اصرار داشتم به ايران برگردم چون ديگر آن عدم امنيت نبود. هدف من از رفتن به آمريكا، ماندن و درس خواندن سرفرصت نبود. در آمريكا به خاطر خوب بودن زبان انگليسي ام فورا وارد دانشگاه شدم و تحصيلم را از همان مقطعي كه رها كرده بودم آغاز كردم. يعني در ايران دانشجوي سال سوم بودم و در آمريكا هم از سال سوم ثبت نام كردم ، با اين حال شب عيد موروز آمريكا را رها و به ايران بازگشتم تا تعطيلات را در اينجا سپري كنم كه البته تعطيلات پر تب و تابي هم بود، چون قرار بود در روز 12 فروردين رفراندوم جمهوري اسلامي برگزار شود.
* فارس: در اين فاصله به ديدن امام هم رفتيد؟
*رجايي فر:روز اول كه به ايران آمدم به قم رفتم و امام را كه براي ديدار مردمي به پشت بام رفته بودند را زيارت كردم.
به هرصورت فضاي حاكم بر كشور رفراندومي بود و دانشجوياني كه در خارج از كشور بودند و بعد از انقلاب به ايران بازگشتند يك دفتر هماهنگي فعاليتهاي اسلامي را در خيابان ويلا تاسيس كرده بودند. در آنجا به بچههاي ديگر ملحق شده و تبليغات براي رفراندوم را آغاز كردم. ديگر شب و روز نداشتيم تا اينكه رفراندوم برگزار شد كه مسئول آن هم آقاي صادق طباطبايي بودند.
بعد هم كه دانشگاه ها باز شد، فعاليت گروههاي سياسي به اوج خود رسيد. فضاي سياسي كشور در زمان شاه مانند فنري تحت فشار شديد بود و با پيروزي انقلاب اين فشار برداشته شده و همين باعث شد كه فعاليتهاي سياسي از كنترل خارج شود. چپها عليه همديگر كار مي كردند و يا مسلمان ها به شاخههاي مختلف تقسيم شده بودند.گرايشات مختلف اعم از مسلمان و چپ عليه هم كار مي كردند.از طرفي چپ ها هم عليه چپها فعاليت داشتند و حتي بچه مسلمان ها هم در شاخههاي مختلف عليه هم فعاليت مي كردند و به طور كلي فضاي به هم ريختهاي بود؛نه فرصت درس و علم بود و نه فضايي توام با آرامش رواني كه كسي بتواند با دقت و مطالعه ،خط فكري خاصي را انتخاب كند.
*فارس: شما در كدام خط بوديد؟
*رجايي فر: با شناختي كه پيشاپيش از بچههاي مسجددانشگاه يا همان به اصطلاح انجمن اسلامي داشتم به آنها گرايش پيدا كردم . قبل از انقلاب هم با آنها فعاليت ميكردم و بعد از پيروزي انقلاب نيز به همكاري با نيروهاي مذهبي ادامه دادم.از طرفي چون تعلق خاطرم در حوزه فرهنگي و سياسي بود به روزنامه هاي آن روز مانندكيهان و اطلاعات هم رفت و آمد داشتم .در اوايل انقلاب روزنامه ها از دست حكومت قبل در آمده و ملي شده بود و افرادي هم از طرف بيت امام مشخص شدند تا اينها را اداره كنند. اداره مطبوعاتي روزنامه كيهان در دست دكتر يزدي بود. من به واسطه حضور در آمريكا با دكتر يزدي آشنايي داشتم و كيهان هم آن روز ها به دستور امام به اين شخص سپرده شده بود، از اين رو در كيهان با دكتر يزدي مشغول فعاليت شدم. از طرف ديگر هم در روزنامه اطلاعات و نشريه «راه زينب» فعاليت مي كردم.ضمنا در مجله سروش هم كه مسئوليت آن را آقاي پرويز خرسند بود هم مطلب مينوشتم.حتي با مجله انديشه اسلامي متعلق به آقاي محمدمجتهد شبستري كه ايشان قصد راهاندازي آن را داشتند صحبت كرديم.
همچنين به دليل ارتباطي كه از آمريكا با دكتر يزدي و بچههاي نهضت آزادي پيدا كرده بودم در جلسات آنها در تهران هم رفت و آمد مي كردم. البته سمپات، عضو يا هوادار آنها نبودم تنها به دليل آشنايي با اعضاي نهضت در جلسات آنها شركت مي كردم. در اين جلسات اطلاعات خوبي از شوراي انقلاب و دولت ارائه مي شد كه برايما خيلي مفيدبود.
نهضت آزادي در دانشگاه پايگاه رسمي نداشت، جنبش مسلمانان مبارز آقاي پيمان و ديگران شاخهاي از جوانان را در دانشگاه داشتند كه فعاليت ميكردند اما نهضت آزادي اين طور نبود .انجمن اسلامي هم عضويتي نبود، هر كسي مسجد دانشگاه ميرفت ميتوانست به آنها وصل شود.
* فارس:دفتر انجمن اسلامي در مسجد بود؟
*رجايي فر: بله، كتابخانه و نوارخانه داشت . فضاي دانشگاه هم پر از تشنج بود. هر روز صبح ميآمديم و موارد جديدي را ميديديم. مثلا بزرگ بر روي پارچه اي مي نوشتند، بهشتي كيست؟ و حدود 2الي5/1 متر اتهامات زشت به ايشان نسبت داده بودند. روز ديگر هم مي آمدي و مي ديدي در مورد چمران و ديگران هم همين بساط است .
برخورد و درگيري در دانشگاه زياد بود و امتحانات و كلاس هم باهمان تق و لقي در آن ترم برگزار شد. تابستان آن سال بچهها تصميم گرفتند فكري براي دانشگاه بكنند چون با اين شكل به هم ريخته نميشد آن را اداره كرد. بحث تشكيل «دفتر تحكيم وحدت انجمنهاي اسلامي» پيش آمد.فضا ، فضايي بود كه بايد كنترل ميشد. بچهها ميخواستند حاكميت انقلاب اسلامي در دانشگاه جلوه داشته باشد.
*فارس:منظور ازبچهها چه كساني هستند؟
*رجايي فر: بچههايي كه در دانشگاه بودند و خود را نزديك به تفكر امام وصاحب انقلاب ميدانستند.
*فارس:آن روز ها فعالترين افراد چه كساني بودند؟
** ترجيح مي دهم با اسم مشخص نكنم. اينها فعاليت هاي گروهي است و ما نميتوانيم امتياز تفكر گروهي را به يك نفر بدهيم. بالاخره اين ها مجموعه اي از كساني بودند كه به انقلاب، امام، شعارها واهداف امام عشق داشتند و اين مسائل را نقطه مقابل نگاه مجاهدين،پيكاري ها و تودهايها ميدانستند. واضح است كه اين ها به عنوان يك «تفكر» در بطن دانشگاه جاري بود و نبايد سند آن را به اسم شخص يا اشخاص زد. همين «تفكر» بود كه به ماجراي اشغال لانه منتهي شد.
من در آن تابستان بيشتر سعي ميكردم كار تخصصي انجام دهم. سعي ميكردم هم رشته خودم (مهندسي پليمر) را پي بگيرم و هم كار مطبوعاتي را. معمولا 4صبح پشت ميزم در موسسه كيهان نشسته بودم .آن موقع دبير سرويس انگليسي بودم و اخبار را ترجمه ميكردم كه قبل از 7 صبح زير چاپ ميرفت.
در آن جلسات كه گفتم هم شركت داشتيم. آم روز ها، دوره مجلس خبرگان قانون اساسي هم بود و طبعا يكسري مسايل در آن فضا مطرح مي شد مثل قضيه «ولايت فقيه» كه مساله مهمي بود و اولين باري بود كه در مجلس خبرگان مطرح ميشد و چون در پيشنويس قانون اساسي نبود چالشهاي فكري زيادي را ايجاد كرده بود .جلساتي برگزار ميشد كه ميرفتيم و ميآمديم.
اما در اين مرحله اگر بخواهيم زمينههاي اشغال را خوب تحليل كنيم بايد به شكاف بين طرز تفكر حضرت امام و آقاي بازرگان برگرديم . طبيعي است با تفكري كه نهضت آزادي داشت، هدف اصلي انقلاب «آزادي» بود و مانع آن آزادي شاه بود و حالا كه شاه زحمت را كم كرده و ديكتاتور از كشور رفته بود ، انقلاب ميتوانست پايان يابد و همه چيز به حالت طبيعي برگردد و از اين پس ماموريت انقلاب تمام مي شد. اما نگاه حضرت امام اين نبود كه شاه مستبد است و ساواك جهنمي و حكومت پليسي دارد.ايشان معتقد بود جنس استبداد پهلوي با استبداد زمان ناصرالدين شاه كه كه نيروهاي ملي هنوز چنان تلقي اي از آن داشتند متفاوت است. يعني استبداد آن دوران مستقل بود . اگر هم استبداد بود ، همراه با استقلال كشور بود نه به همراه دستور گرفتن از نيروهاي خارجي.درست است كه بين نيروهاي داخل در بار انگلوفيل و روسوفيل هم داشتند اما مهم اين بود كه شخص شاه دست نشانده نبود و علي رغم تصميمات اشتباهش در فضاي استقلال خود حركت ميكرد، گرچه توام با ناآگاهي بود يا جهالت...
اما در زمان شاه اين طور نبود. استبداد او ناشي از اين بود كه او به عنوان يك حاكم دستنشانده منافع ابرقدرتي را در داخل ايران تاسيس و فراهم ميكرد. مشكل ما با شاه مسالهاي استبدادش نبود كه اگر برود، استبداد تمام شود و خلاص. مشكل اصلي اين بود كه آن ابرقدرت هنوز هم منافع خود را در ايران دنبال مي كند و حالا برايش زياد مهم هم نيست كه توسط فردي به اسم محمدرضا اين ها را تامين كند و يا فرد ديگري با اسم و قالب ديگر. بنابراين از ديدگاه امام كار تمام شده نبود. امام فضاي 25 ساله آخر دوره شاه را با تمام مشكلاتي كه داشت؛ از غارت منافع از فقر مردم، از فشار بر فرهنگ و تفكر اسلامي مردم ، همه و همه را ناشي از دستنشاندگي شاه و ماموريت او براي حفظ منافع بيگانگان ميديدند و طبعا آن بيگانه هنوز هم حضور داشت. اينجاست كه شكاف بين تفكر امام و تفكر بازرگان خود را نشان ميدهد. روزي كه شاه از ايران رفت امام پيغام دادند هر كشوري به اين خائن پناه دهد دشمني خود را با ملت ايران اعلام كرده يا چيزي به همين مضمون .
از همان موقع شاه دچار اين دغدغه شد كه كجا برود و كجا مستقر شود. به هر صورت بيماري شاه بهانهاي براي انتقالش به امريكا شد. اما اگر بخواهيم نگاهي تحليلي داشته باشم، امريكا به خاطر برآورد درستي كه از نهضت آزادي داشت و احساس ميكرد ميتواند سرپلهاي قبلي را ايجاد كند و همان منافع را داخل كشور با توجه به خوشبيني كه نهضت آزادي نسبت به امريكا داشت يا حداقل ايم كه بدبيني نداشت، دنبال كند و ميتواند روابط را بازسازي و منافع خود را تعقيب كند.در همين راستا آمريكا در مرحله اول دولت ايران را بعد از 22 بهمن به رسميت شناخت. چرا؟چون يك هفته قبل از آن آقاي بازرگان معرفي شده بود و نگاه امريكا اين بود كه هيئت حاكمهي ايران تحت تسلط تفكر نهضت آزادي است.تلقي آمريكا اين بود كه ميتواند مناسبات را بازسازي كند و نبايد دولت بازرگان را عصباني نمايد يا در تعارض آشكار با ملت و امام قرارش دهد. بهمين خاطر دوست نداشت شاه را به امريكا ببرد و دعوت خود را براي بردن شاه به امريكا پس گرفته بود. اما خود امريكايي ها 2 گروه شده بودند؛ جناح اول جمهوري خواهان بودند كه شاه هم طرفدار آنها بود. آنها در اين وضعيت شاه را بهتر درك كرده و ميگفتند اگر ما شاه را مثل يهودي سرگردان رها كنيم بقيهي دست نشاندههاي ما در ديگر كشورها نابود خواهد شد. با اين استدلال ميخواستند كارتر را كه از دموكراتها بود وادار كنند به شاه ويزاي ورود به امريكا بدهد. كارتر و ونس وزيرخارجهاش بدليل ژست دموكراسي خواهي و حقوق بشري كه گرفته بودند و اينكه در دولتي مستقر بودند كه ميخواست روابطش را با دولت جديد ايران بازسازي كند زير بار اين استدلال براي آوردن شاه نميرفتند و از آن اكراه داشتند. به هرصورت اتفاقي افتاد كه براي امريكا جاي خوشحالي داشت و راه حل جلويش باز كرد و آن اين بود كه آقاي ونس نامهاي از خواهر شاه (اشرف) دريافت كرد مبني بر اينكه برادرش بيماري سرطان دارد و نياز دارد براي معالجه به امريكا برود. آنها خوشحال شدند. مشكل حل شده بود و آنها ميتوانستند تحت عنوان يك اقدام انسان دوستانه براي درمان بيماري شاه، وي را به امريكا راه بدهند و اين بهانه خوبي بود و كسي هم امريكا را سرزنش نمي كرد. آمريكايي ها اين تصميمشان را به دولت ايران اطلاع دادند. دولت ايران و آقايان بازرگان و يزدي مخالفت كردند و گفتند اگر شاه مريض است بايد گروهي از پزشكان ايراني شاه را معاينه كنند و از بيماري او مطمئن شوند. اما آمريكا اجازه نداد با همان تبختري كه با رژيم شاه و دستنشاندههاي قبلي حرف ميزد، با همان ادبيات حرف زدند كه ما اجازه نميدهيم پزشكان ايراني بيايند و حتي نپذيرفتند كه پزشكان ايراني مقيم امريكا شاه را معاينه كنند. حتي دولت موقت به اين رضايت داد كه پزشكان ايراني را از پرونده شاه مطلع كنند اما باز هم قبول نكردند. در يكي از نشريات سال جاري ديدم كه آقاي يزدي گفته حتي پيشنهاد مطالعهي پرونده پزشكي را هم قبول نكردند.
به هر صورت دولت ايران بيانيهي رسمي صادر كرده و در آن اعلام ميكند كه هر اتفاقي كه از اين پس براي سفارت امريكا بيفتد مسئوليتش برعهدههاي خود امريكاست. آمريكايي ها در ملاقاتي از دولت ايران خواستند حفاظت سفارت را برعهده بگيرند. ايران در پاسخ بيانيه رسمي را صادر كرد.البته همه اين ها قبل از رسيدن شاه به آمريكا بود.
آن روز ها فتنه هاي مختلف دور تا دور كشور را گرفته بود. در هر جايي كه اقليت قومي و مذهبي داشتيم اختلاف و فتنه وجود داشت.
احزابي با حمايتي كه معلوم بود حمايت مركزي شخص (نامعلومي دارد شكل گرفته بود. عملكردها يك جور بود شعارها و حركات مشابه هم بود. مسائل دور تا دور ايران را تهديد ميكرد و تبديل به يك چالش بزرگ براي تثبيت اقتدار حكومت مركزي تبديل شده بود تا جايي كه در روزهاي منتهي به تصرف لانه ، در كردستان موضوع خود مختاري مطرح ميشود .در مقابل«هيئت حسن نيت» دولت به آنجا ميرود و عوض اينكه با فضاي تجزيه طلبانه آنجا برخورد كند، براي نشاندادن حسن نيت خود ، سپاه و ارتش را خلع سلاح كرده و برميگردد. به صورتيكه پاسدارها و ارتشيها در پادگانها دسته دسته به قتل رسيده و مجروح ميشوند و حتي اجازه دفاع از خود را ندارند در چنين فضائي (شايد 7 آبان) دفتر امام بيانيهاي صادر ميكند و كشتار ارتشيها و پاسداران بيسلاح در كردستان را محكوم ميكند.انجام مستقيم اين كار از طريق دفتر امام دشان از اين مسئله دارد كه اقتدار دولت اسلامي در دولت نافذ نيست و گرنه اراده و محبوبيت حضرت امام اجازه نمي داد كه امام براي ادارهي كشور در محظور قرار بگيرند اما اين عملكرد دولت سبب شد سطح تحرك امام به اينجا برسد كه دفترشان مستقيما بيانيه محكوم كردن كشتار پاسدارها را بدهد. فاصله تفكرها به عنوان يك موضوع مهم به جاي خود محفوظ بوداما اين وقايع نشان مي داد از نظر عملياتي هم بين توقعات حضرت امام و عملكرد دولت موقت فاصله افتاده است. هركدام از اين مسائل كه براي حاكميت يك كشور بحران حساب ميشود موجود بود و به سطح لاينحلي هم رسيده بود. همچنين عصبانيت مردم نسبت به امريكا وجود داشت كه شاه را در مورخه 30 مهر با پاسپورت جعلي به اسم يك مقام وزارتخارجهي امريكا به امريكا برده بود. در نماز جمعه همان هفته عليه رفتن شاه به امريكا تظاهرات شده بود. تقريبا از اول آبان تا 11-10 آبان امام در تمام پيامها و سخنرانيها به شدت با امريكا برخورد كردندو نكاتي را گفتند از اين قبيل كه تمام گرفتاريهاي مسلمانان از امريكاست ،بشكند قلمهايي كه براي آنها كار ميكند و... هركدام از اين پيام ها را كه نگاه كنيد مي بينيد حملهاي تما عيار به امريكاست.
در چنين فضايي كه برايتان ترسيم كردم يكدفعه خبري غافلگيركننده اي ميرسد و آن اينكه هيئت ايراني كه براي سالگرد جشنهاي انقلاب الجزاير به اين كشور رفته، با مقامات عالي امريكايي وارد مذاكره شده است.
*فارس:اعضاي هيئت حاضر در الجزاير چه كساني بودند؟
*رجايي فر:رئيس هيئت مهندس بازرگان بودند. شهيد دكتر چمران، دكتر يزدي و آقاي بازرگان در خود جلسه بودند.
*طرف ملاقات چه كسي بود؟
*رجايي فر:برژينيكي، معاون امنيت ملي كارتر.
*فارس:چه موضوعاتي كه بحث شده بود؟
*رجايي فر: آن روزها موضوعات مذاكره جائي گفته نشده بود. چيزي كه به شكل عمومي مطرح شده بود بحث سر اين بوده كه چگونه قراردادهاي بين ايران و امريكا تمديد و يا لغو شود بحث سر بررسي قراردادها و تداوم رابطه بوده است اما جزئيات جلسه گفته نشده بود. من براي اولين بار گزارش آن جلسه را چند ماه پيش در يكي از نشريات ديدم كه از قول آقاي رابرت گيتس (وزير دفاع كنوني امريكا) مطرح كرده بود.
او گفته كه من آن زمان در وزارت خارجه مامور بودم و برژنسكي از من خواست براي يادداشتبرداري در جلسه شركت كنم، اما آقاي يزدي قائل به اين است كه كه برژنسكي تنها آمده بود كه اين هم خودش نكتهاي قابل بررسي است. برژنسكي ميگويد ايراني ها از من دعوت كردند و آنها هم ميگويند برژنسكي خواهان ملاقات بوده است.اين وجه پر رنگترين وجه است كه مطرح شده بود.استناد ايرانيها اين بود كه چون برژنسكي به اتاق آقاي بازرگان در هتل آمده و ملاقات كرده پس حتما او درخواست كننده بوده.
به هر صورت اين ملاقات قبل از انجام و بعد از برگشتن به اطلاع امام نرسيده بود. مرحوم سيد احمد آقا اين را گواهي كرده و گفته كه وقتي آقايان برگشتند اين موضوع در گزارش سفر هم مطرح نشد. درست در همين دوره كه سفر و ملاقات انجام ميشود و حضرت امام از آن بياطلاع هستند يكي ديگر از شگفتي هاي وجود پربركت امام جلوه مي كند و در صحبتهايشان واكنش دارند و ميفرمايند كه قراردادهاي ما با امريكا اينطور است و كاملا در مورد قراردادها در جلسهاي صحبت ميكنند در حاليكه در همان زمان هيئت تازه رفته بودند در مورد اين صحبت كنند.
اخيرا در همان نشريه فبل الذكر ديدم كه مهندس «عزت الله سحابي» گفته من بعنوان عضو شوراي مركزي نهضت آزادي از ملاقات مطلع نبودم ، مرحوم بازرگان راسا تصميم گرفتند و مسووليت كلي ملاقات به عهده خودش بود. اتفاقا آقاي بازرگان اين روحيه را داشت كه اگر كاري را صلاح ميداند شخصا انجام دهد.
*فارس: با اين حساب چگونه موضوع به اطلاع مردم رسيد؟
*رجايي فر: به نظرم ميرسد اولين افشاگري در مورد اين ملاقات توسط حزب جمهوري انجام شد و حزب سوال كرد كه چرا اين ملاقات انجام شده؟ بعد جريان هاي سياسي ديگر عكسالعمل نشان دادند از جمله در خود كيهان كه تحت حوزه مديريت دكتر يزدي اين سوال مطرح شد و سرمقالهاي كه عليه اين ملاقات نوشته شده نشان ميدهد كه نهضت آزادي هم مخالف اين ديداربوده. آقاي سحابي كه اخيرا صحبت كرده هم گفته اگر از من مي پرسيدند من هم مخالف بودم. به هر صورت ملاقات انجام شد و جزئيات آن هم مشخص نبود اما معلوم شد كه ميبايست براي تجديد مناسبات، روابط و قراردادها بايد انجام شده باشد و لحن تند و پرسشگرايانه و پرخاشجويانه، راجع به سفر شاه به امريكا در آن مطرح نبوده چون اگر برخوردي شده بود برخورد منعكس ميشد. جامعه سياسي و تحليلگر و حساس ما كه عاشق امام و انقلاب بود،
وقتي امام از چيزي ناراحت بودند و نسبت به آن موضعگيري ميكردند اين موضوع بهترين انگيزه براي دقت و تصميمگيري مردم بود. گلايهها و هدايت حضرت امام در بيانهها و سخنرانيهاي آن موقع و اينكه بخصوص در 10 آبان در اعلاميهي بزرگداشت شهداي سال 57 ايشان به صراحت ميگويند دانشآموزان و دانشجويان و طلاب حملات خود را عليه امريكا و اسرائيل گسترش دهند و استرداد شاه خائن را مطالبه كنند، اين فكر و انگيزه ايجاد ميشود كه بايد كاري كرد. امريكا اينجا سفارت دارد و ما بايد براي گسترش حملات خود به آنجا فكري كنيم كه بعدش طرح اشغال لانه شكل ميگيرد.
من در اين قسمت يك تقاضايي دارم كه خواهش مي كنم از طرف خبرگزاري مورد توجه قرار بگيرد.شما يك بخش از اين بحث را برجسته كنيد و برجسته ببينيد و آن هم اين مهم است كه: امروز وقتي راجع به اشغال لانه صحبت ميكنيد اين ذهنيت را داريد كه اتفاق بزرگي افتاده و 52 نفر گروگان گرفته شدند و 500-400 دانشجو اجراي آن را بر عهده داشتند و 444 روز هم طول كشيده و بعد از آن «قرارداد الجزاير» منعقد شده و خلاص. اما يك موقع به جريان لانه در همان روز كه طراحي شد فكر ميكنيم كه اگر از اين زاويه نگاه كنيم و خود را در آنجايگاه زماني قرار دهيم ، در مورد ابعاد ماجرا اشتباه نميكنيم و يا حداقل كمتر گرفتار سوء تفاهم مي شويم.وقتي ميگوييم چطور 4-3 دانشجوي جوان به فكرشان رسيد چنين بازي بزرگي را با امريكا آغاز كنند، معني اش اين است كه اين حركت را خيلي بزرگ ميبينيم كه بزرگ هم هست اما بايد متوجه باشيم كه نيت دانشجويان در ابتدا اين بوده كه يك تحصن و اعتراض چند ساعته و حداكثر يكي دو روزه خواهد بود. دليل تحصن هم اين بود كه ميخواستند مسئله استرداد شاه را مطرح كنند اما نحوه ي ورودشان به آنجا طوري باشد كه خبر ساز باشد و توجه كانون هاي خبري بين المللي را جلب كند و اينها را در كانون توجه رسانه ها قرار دهد. اين ماجرا با اين نگاه شروع شد، نه به اين عنوان كه ميخواهد ماموريت به اين بزرگي را انجام دهد.آن شخص يا اشخاصي كه مدعي هستند طراحي يا فكر اين قضيه بر عهده آنان بوده و بعدش مي آيند و مي گويند من يا ما اين فكر را داريم يا پشيمان شديم، حق دارند و مي توانند حداكثر راجع به اين طرح چند ساعته يا چند روزه اظهار نظر كنند نه بيشتر. قصد اوليه اشغال كل سفارت نبوده و تحصن دو سه ساعتي يا دو سه روزه بوده ... بله! حتي فرض شده بود كه اگر درگيري رخ دهد و بچه ها مجروح يا كشته شوند، مثل زمان انقلاب از اين ها براي سند جنايت امريكا و داغ كردن فضاي تبليغاتي قضيه استفاده شود. اما اين طرح وجود نداشت كه ما ميتوانيم امريكايي ها را گروگان گرفته و مدت طولاني نگه داريم و داستان را به مسئله بزرگ بين المللي و تاريخي تبديل كنيم.اساسا مجموعه چنين تواني را براي خودش متصور نبود. اتفاقا در مصاحبه اخير آقاي اصغر زاده ديدم كه فكر ما براي اشغالي 48 ساعته بود و بعد كه اشغال انجام شد مسئله از دست ما خارج شد.ايشان تاكيد دارد كه از اينجا به بعد از دست ما دانشجويان خارج شد. اين حرف خيلي مهمي است.اين كه گفته از كنترل ما خارج شد، به زبان بي زباني يعني ما بعنوان دانشجو به آنها اندازه بيشتر فكر نكرديم و امروز هم كه اين فرد در مواضع خود تجديد نظر كرده، ميگويد همان 48 ساعت كافي بود و چند بار اظهار تاسف ميكند كه اگر دولت موقت كوتاه نيامده و استعفا نداده بود ميتوانست قضيه را جمع كند.حالا بايد ديد وقتي از دست اين ها خارج شد به دست چه كسي افتاد؟
* فارس:نظر شما چيست؟ ماجرا بعدش به دست چه كسي افتاد؟
*رجايي فر: طبيعي است كه دولت موقت استعفا داده و هدايت جريان دست حضرت امام افتاد.البته آقاي اصغرزاده به اين قسمتش اشاره اي نمي كند.
*فارس:اساسا به نظر شما نقش سفارت آمريكا در وقايع جاري در ايران به چه اندازه بود؟آيا ارتباطات سفارت را با بعضي عناصر سياسي مي دانستيد؟
*رجايي فر: اين نقش بعد از اشغال و بعد از انتشار اسناد مشخص تر ميشود كه به چه ترتيب،چه كساني در ارتباط بودند.
*فارس:يعني قبل از كشف اسناد اين احساس وجود نداشت؟
*رجايي فر:احساس عمومي آن بود كه چون امريكا را دشمن اصلي انقلاب ميدانستند و آمريكا عامل اصل كودتاي 28 مرداد بوده بديهي بود كه هر مشكلي براي انقلاب رخ ميدهد به امريكا نسبت داده شود. امروز هم همين طور است.
هنوز كه هنوز است يك تفكر هست كه نسل قبل از ما پاي انگليس را در همه قضايا مي بيند. بعضي ها اين را به توهم توطئه تعبير ميكنند اما واقعا توهم توطئه نيست بلكه رويت توطئه است. چون آن ها ديدند كه انگليس در ايران چه ميكرد و ديدند كه در تمام تحركات سياسي اجتماعي ايران دست انگليس وجود دارد. اين ها توهم نبوده. حاكميت امريكا هم در اين 25 سال ديده شده بود. طبيعي است كه الان دولت مخالف دولت قبلي سر كار آمده و منافع امريكا را بهم زده و بازي را بهم ريخته و طبيعي است كه براي بازگشت به نقاط مطلوب خود وارد تحرك شده باشد.
هر چيزي را كه عليه دولت جديد رخ ميدهد را مي شود به آن ها نسبت داد. خواه حركت سياسي داخل يك مجموعه دانشگاهي و محدود باشد،خواه بر سر مرزها و براي تجزيه طلبي باشد. حتي فرض كنيد وقتي در تركمن صحرا موضوع آتش زدن گندم ها رخ ميدهد و خرمن هاي كشاورزان آتش زده ميشود و گفته ميشود كه كمونيست ها اين كار را كردند، امام ميگويد چه كمونيستي، اينها اگر كمونيست هم باشند كمونيست آمريكايي هستند. تحليل ها همه جا به آمريكا بر ميگشت. حرف بود كه چرا گندم كشاورز را آتش زدند؟ چون آمريكا اولين صادر كننده ي گندم در دنيا ست و بايد گندمش فروش برود. تحليلها به طور اتوماتيك به سمت آمريكا بر ميگشت. وقتي كمونيستها در 25 بهمن ماه به سفارت آمريكا حمله كردند و صد ديپلمات را گروگان ميگيرند، اين تفسير مطرح شد كه اينها آمريكايي هستند.رفتند آنجا را گرفتند تا دولت ايران مجبور شود قضيه را فيصله دهد و از اين پس هم از آنجا حفاظت بيشتري شود و خلاصه اين كه آمريكا اين كار را كرده كه امنيت آدم هاي خود را بعد از انقلاب بالا ببرد يعني خواسته تظاهر به خطر و تهديد كند. پس ببينيد! هر حركتي كه انجام ميشد اعم از كوچك و بزرگ دست داشتن امريكا در آن مطرح است.
با چنين نگاهي، ابتدا عمدتا اين تصور وجود داشت كه آمريكا دست دارد اما بعدا اسناد بيرون آمد و خيلي چيز ها ثابت شد. از آن مهمتر امروز است كه مسئولين آمريكايي صراحتا مطرح ميكنند كه اگر در ايران دفتر سياسي و نمايندگي داشتيم تا امروز جمهوري اسلامي بر اندازي شده بود و بسته شدن سفارت را عامل اصلي ماندگاري جمهوري اسلامي ميدانند. آن ها اعتراف ميكنند كه راه بر اندازي اين نظام تاسيس دفتر در ايران است اين نشان ميدهد كه آنها براي بر اندازي جمهوري اسلامي ايران برنامه هايي داشتند كه تك تك به اجرا در ميآوردند و ميخواستند به مقصد خود برسند و امروز هم همان قصد را دارند. اينكه امروز هم ما امريكا را متهم ميكنيم و انگشت اتهاممان به سمت آمريكاست توهم توطئه نيست بلكه چيزي است كه خودشان راجع به آن حرف زدند. بعد از ماجراي لانه، غير از ماجراي طبس كه براي آزادي سازي گروگان ها بود، كودتاي پادگان شهيد نوژه و بعد شروع جنگ تحميلي را داريم. نميخواهم بحث به حاشيه برود اما درباره نظريه آقاي دروديان قائل به شبهه اي هستم. آقاي دروديان متخصص خبره جنگ هستند وحرفشان از حرف من ارزشمندتر است اما ايشان به نوعي در تحليل هاي اخير شان مسئلهي جنگ را ريشه يابي كرده اند كه گويا صدام با روحيه و اهداف و آرمانهاي شخصي خود مشتاق حمله به ايران بود و به نظر من از اينكه دو مسئله ي صدام و آمريكا را با هم جمع كنند غفلت كردند. ايشان در صحبتهايشان گفتند مستندي براي ارتباط دادن امريكا به شروع جنگ موجود نيست ولي به زعم من اشتباه ميكنند. بعد از اينكه مسئله پادگان شهيد نوژه لو ميرود و اتفاق نميافتد امريكا عمليات به اسم استارت را طراحي ميكند كه در اكتبر آغاز شود.
*فارس:ايشان مطرح مي كند كه علت آغاز جنگ ،اشغال لانه جاسوسي نبوده و عراق قبل از تسخير برنامه حمله به ايران را داشتند.
*رجايي فر: شروع جنگ چند ماه بعد از تسخير است؟حدود 10 ماه .تا قبل از اشغال لانه جاسوسي ايران هنوز يك ضربه اساسي به آمريكا نزده بود. مي بينيد كه قبل از اشغال لانه، ايران هنوز با آقاي برژنسكي مذاكره دارد. بعيد نيست كه صدام پيش از اين هم ميخواسته به ايران حمله كند اما چرا قبلا نكرد.ايران كه قبل از تسخير لانه جاسوسي هم در ضعف بود. اما اين دليل نميشود كه صدام جرات حمله داشته باشد. ايران قبلش هم در ضعيف ترين حالت بوده اما صدام حمله نكرد. چرا 10 ماه بعد از آن كه آمريكا چند ضربه از ايران خورده حمله كرده؟ عقل حكم مي كند كه امكان ندارد امريكا در اين ميان نقش نداشته باشد.اين در حالي است كه مي بينيم در آن ايام صدام هم به آمريكا نزديك شده و در طول جنگ هم كه كمكش كرده. اين فاكتور ها را كه نميشود نديده گرفت.
*فارس: اما اين تحليل شايعي است.
*رجايي فر:ببينيد! در اين تحليل اگر ما اين را بپذيريم كه تسخير لانه منجر به شروع جنگ شده است ، در نتيجه اين ماجرا يك كار غلط نسبت به سرنوشت كشور ميشود و نميتوان نگاه مثبت به آن داشت، چون منجر به جنگ شده است. اما اين نگاه غلط است .شما ميگوييد من دشمني دارم و وقتي با او وارد جنگ شدم ممكن است سطح درگيري از جنگ سرد تبليغاتي شروع شود و به سطح گروگان گيري برسد و ايضا ممكن است به سمت جنگ گرم و تمام عيار برود. چون شما با دشمن درگير شديد.آقاي دروديان بايد به اين فاكتور هم فكر كند كه اگر لانه جاسوسي تسخير نميشد امريكا هم آسوده خاطر كار خود را ميكرد و آيا در اين صورت باز هم اجازه ي حمله صدام به ايران را ميداد؟
ايشان فرموده اند كه اگر بپذيريم اشغال لانه جاسوسي در شروع جنگ موثر بود، اين نقطه ضعفي براي جريان لانه است. اين نگاه غلط است .اين نقطه ضعف نيست. شما ميتوانستيد با امريكا وارد جنگ نشويد تا تداوم انقلاب نداشته باشيد همانطور كه امروز ميتوانستيد مانند سياست خارجي شاه عمل كنيد تا مشكل انرژي هسته اي نداشته باشيد.
*فارس:از اين قسمت بحث مي توانيد يك جمعبندي ارائه كنيد؟
*رجايي فر:بله! اجمالا اين كه سفارت آمريكا ميتوانست كاملا پروژه براندازي جمهوري اسلامي را دنبال كند، همانطور كه در سال 32 چنين كرد و در اسناد لانه جاسوسي هم آمده كه چند ماه قبل بعد از انقلاب ،سناريو هاي براندازي نظام جديد بررسي مي شود. امروز هم سران و تئوريسين هاي خودشان قائل به همين نقش براي سفارتشان هستند.اصولا روز ها 2 تفكر در رابطه با مسئله ي ايران در آمريكا حاكم است. يك تفكر اين كه بايد جمهوري اسلامي را با حمله نظامي بر اندازي كرد . اما اين تفكر با موانعي روبروست.
جناح مقابل اين را ميگويد كه ايران افغانستان و عراق نيست كه شما با حمله به آن در آنجا مستقر شويد 3 -2 سال بگذرد چاه هاي نفت آن را تخليه كنيد و...شرايطي كه آنها در آن هستند متفاوت با ماست.
رژيمي ايراني پايه هاي مردميدارد. خود اين غربي ها طي تحليل هايشان در جريان انتخابات شوراي شهر دوم حساب كردند و گفتند با وجود اين همه تبليغات براي تحريم انتخابات، 15 درصد پاي صندوق ها آمدند و درست همين 15 درصد به اصولگراها راي دادند. جمعبندي نهايي شان اين بود كه 15 درصد از مجموع دارندگان حق راي در ايران مثلا حدود 7 ميليون نفر هستند و اينها فدايي نظام هستند و اهل محاسبات مرسوم نيستند و در حمايت از نظام، پاي همه چيز ايستاده اند.اين ها اهل تحليل سياسي و تحريم انتخابات و جناح بازي نيستند، دربست فدايي نظام هستند .اتفاقا تحليل درستي هم بود. غربي ها گفتند همين 7 ميليون نفر بس است كه اگر ايران اشغال شد، ما براي تداوم اشغال امنيت نداشته باشيم ، مخلص كلامش اين كه حمله نظامي به ايران عاقبت ندارد.اگر هم پروسه اشغال را كنار بگذاريم و به وارد كردن صدمه اي به آن بسنده كنيم كه به جايي نرسيده ايم. گروه ديگر كه با حمله نظامي مخالفند ميگويند بله! ما موافق بر اندازي رژيم ايران هستيم اما نه از راه حمله نظامي.اين ها ميگويند اين كار فقط از راه تاسيس سفارت امكان پذير است. اگر توانستيم با ايران رابطه داشته باشيم ميتوانيم تحركاتمان را براي بر اندازي انجام دهيم، البته بديهي است كه زمانبر است اما سهل الوصول است.در نهايت هر دو نظر به يك راه ختم ميشود. يك نظر هم متعلق به اروپايي هاست.آن ها معتقدند ما بايد با فشارهايمان رفتار رژيم ايران را مطابق خواسته هاي خود كنيم.اين جريان هم اثرات و امواجي را در اطراف ما ايجاد كرده است.
*فارس:يعني به نظر شما هيچ راهي جز براندازي جمهوري اسلامي در مقابل خود ندارد؟
*رجايي فر:آمريكايي ها از نظر هويتي با ما در تعارض اند، به همين دليل وجود ما برايشان قابل پذيرش نيست. اينكه بخواهند بر اندازي كنند از برنامه هاي قطعي شان است ، فقط ابزار بر اندازي شان ميماند كه چيست.
*فارس:ظاهرا شما با مباحث تاريخ شفاهي ميانه اي نداريد و بيشتر به تحليل گرايش داريد
*رجايي فر: اين مباحث را دوستان ديگري هستند كه پي بگيرند.من بحثي در مورد مذاكره و رابطه با آمريكا دارم كه با توجه به شرايط امروز نسبت به آن حساس ترم. اين بحث را 2 بخش ميكنم.
يكي اينكه آيا واقعا مسائل ما با آمريكا جوري حل شده كه ما قائل به مذاكره باشيم؟ آنچه در فضاي بينالمللي ميبينيم اين است بعد از فروپاشي شوروي، جهان يك نظام تك قطبي را تجربه ميكند. مجموع قدرت نظامي اروپا به اندازه قدرت نظامي آمريكا نيست. جمع قدرت اقتصادي اروپا به اندازه قدرت اقتصادي آمريكا نيست. چين كه يك غول اقتصادي شده اصلا داعيه حضور در سياست و نظامي گري در جهان را ندارد و ميخواهد مسائل خود را با آمريكا كه قدرت اصلي است حل كند. اروپا هم منافع خود را در همكاري و همراهي با امريكا جستجو ميكند پس در تك قطبي بودن جهان بحثي نيست.پس اين بحث چند قطبي شدن جهان كه مطرح شده و مثلا مي گويند ژاپن، اروپا، چين و آمريكا؛ چنين چيزي نيست. اين در حقيقت نديدن همه ماجراست. آمريكا در تحركات خود نشان داده ، به دليل آنكه نقطه قدرت معارضه با او از بين رفته ديگر اشكال نميبيند كه مستقيما عراق و افغانستان را اشغال نظامي كند. در حالي كه قبلا آمريكا اين گونه عمل نميكرد و مثلا اگر ميخواست منطقه خاورميانه را اداره كند ، مي گفت من يك رژيم 2 ستوني درست ميكنم با ايران و عربستان و اينها از نظر وجهه مدرنيته از نظر نظامي،پولي و وجهه ديني مقاصد و منافع را در منطقه پيش ميبرند. اما امروز ميبينيم كه آمريكا ميگويد من خودم ميآيم تعيين تكليف ميكنم . نياز به نايب هم ندارم. آمريكا قدرتمند است و از قدرت خود استفاده و سوء استفاده ميكند.
با اين نگاه ما تازه به اثبات ادعاهايمان در زمان اشغال لانه رسيديم. چون آنها موقع آمريكا يك نقاب دموكراسي خواهي و حقوق بشر به خود زده بود (با چهره مظلوم كارتر) و باور اين براي دنيا سخت بود كه آمريكايي ها 25 سال به ما ظلم كردند.امروز نظامي گري ،تجاوزگري و اشغالگري آمريكا عريان شده و در اين عصر به عينه اين را ميبينيم. حالا رابطهاش با ايران چطور؟ درمورد ايران، «آقا» حرف خيلي خوبي زدند.ايشان فرمودند سوء تفاهمي بين ما و آمريكا نيست كه بخواهيم با صحبت بر طرفش كنيم، ما شناخت دقيقي از هم داريم .هويت ما با هم در تعارض است .ما به دنبال دنيايي هستيم كه دين اسلام و اديان توحيدي در آن نقش مديريت داشته باشد و در نهايت عدالت به عنوان بزرگترين هدف حكومت به شكل تئوريك برايمان مطرح است .اينكه آيا وارد جزييات شويم كه قوه قضاييه بد عمل مي كند يا نه؛ بحث در سطح تئوريهاست. اما آمريكا برعكس است! اولا دين را جداي از سياست ميداند. دين نبايد در امور سياسي دخالت كند .بعد ليبرال دموكراسي را به عنوان بهترين و بالاترين مكتب كه انديشه بشر به آن رسيده براي هدايت جوامع بشري ميداند.
در اين ليبرال دموكراسي اصل بر سرمايه داري است و در سرمايه داري اصل بر عدالت نيست.در چنين نظامي اصل بر اين است كه چه كسي ميتواند ثروت توليد كند و چه كسي سرمايه بيشتري دارد. پايه ليبرال دموكراسي «داروينيسم اجتماعي » است و همان بحثي را كه داروين در نظام طبيعت مطرح ميكرد كه قدرتمندها حق دارند ضعيفها را بخورند .اين ها داروينيسم را كه اصل تنازع بقا و بقاي اصلح در نظام طبيعت است را به نظامهاي اجتماعي تسري دادند و معتقدند كه هر كس كه صلاحيت بقا دارد (صلاحيت بقا در حقيقت ثروت و توليد است) ميتواند باقي بماند. هركس اين توانايي را ندارد محكوم به فناست. در اين ركود اقتصادي كه الان شروع شد و در 1930 آمريكا و غرب نمونه آن را تجربه كرده اند، ميگويند مردم كنار خيابان از گرسنگي ميمردند. طبيعتا دولت بايد مي گفت بالاخره اينها ملت ما هستند بايد فكري كنيم. اما تئوريسينها مخالف بودند و ميگفتند اينجاست كه «داروينيسم اجتماعي» اثر خود را ميگذارد. اين بايد بميرد چون نتوانسته ثروت داشته باشد كه الان غذا بخورد. حتي به مؤسسات خيريه اجازه اقدام نميدادند و ميگفتند اين اثرگذاشتن در نظام طبيعت است. اينها محكوم به فنا هستند. اين آن نگاه است با آن غايت و عاقبت براي حكومتش، اما مسلم است كه عاقبت و غايت ما چيز ديگري است و الگوها و نمونههايمان هم فرق دارد. الگوي ما حضرت علي(ص) است اما الگوي غربي ها انساني است كه از نظر فكري و عملي تجاوز را كامل كرده باشند. مثل چرچيل يا افرادي را كه در استعمار مؤثر بودند كه آن ها را بزرگان خود دانسته و بهشان احترام مي گذارند. آن مكتب چنين فردي را تربيت مي كند ،فردي كه متجاوز باشند و بدون اينكه حق و باطلي سرشان بشود غارت كنند و دنيا را تحويل اينها بدهند و اينها به عنوان ثروت و توليد از آن استفاده كنند. خوب خيلي بديهي است كه اين دو نظام نمي توانند با يكديگر همزيستي دوستانه داشته باشند. غرب با كمونيسم و سوسياليسم تعارض تئوريك داشته كه آن ها از بين رفته و متلاشي شدند.تازه آن ها هم در نهايت خودشان الگوي دست چندم سرمايه داري مي شدند. امريكا مقارن با از بين رفتن آنها دچار مطرح شدن اسلام سياسي شده است.اسلام سياسي با هويت آنها در تعارض است.براي همين آن را به عنوان دشمن خود مطرح كرده است.
مدل اسلام سياسي كه امام عرضه كردند مدل واقعا موفق و شايد صحيحي ترين قرائت از اسلام ناب حضرت رسول (ص)است. اينها براي مخدوش كردن آن اسلام نمي گذارند تفكر امام به اسم اسلام منتشر شود بلكه الگوهاي فرعي مثل طالبان و القاعده را ايجاد كردند تا چهره اسلام را مخدوش كنند و به عنوان تروريسم با آن مقابله كنند.امروز رويايي كشيده شده به رويايي اسلام و غرب و در رأس آن امريكا.
خلاصه اينكه امروز ما در نقطه اي نيستيم كه بگوييم مسائل ما با آمريكا ، از روز اشغال و قطع رابطه با آن كمتر شده است . بلكه حالا مسائل آن موقع بزرگتر و عريان تر و علني تر شده است.
*فارس:يعني به نظر شما اين سرمايه 30 ساله بالاخره نبايد خرج شود ؟ سرمايه بالاخره بايد خرج شود ديگد!
*رجايي فر: آخر ما بايد تمام سرمايه مان را ، تمام سرمايه 30 ساله اين ملت را به آمريكا بدهيم و در مقابل از آمريكا چه بگيريم كه ارزش از دست دادن اين سرمايه را داشته باشد؟آمده اند چيزي مثل برقراري خط مستقيم هوايي به نيويورك را مطرح كرده اند. يعني تمام 10 «دهك» جامعه ايراني براي رفتن به مقصد آمريكا مشكل دارند و اين طوري مشكلشان حل مي شود.اگر واقعا اين طوري بود شايد مي شد روي آن فكر كرد اما واقعا چه كساني مي خواهند از اين به اصطلاح «خط مستقيم» استفاده كنند. وقتي دولتي خود را اصولگرا و عدالتخواه معرفي مي كند و براي 3-4 «دهك» پايين جامعه كار مي كند، بايد به اين هم فكر كند كه چقدر اين اقشار از «خط مستقيم» نفع ميبرند كه شما حاضريد براي آن با امريكا مذاكره كنيد و پيغام بدهيد كه چرا با از پيشنهاد «خط مستقيم به نيويورك» استقبال نكرديد؟
بحث ديگري را كه در اين حوزه مطرح مي كنند اين است: «ارتباط با مردم دانشگاهي». آنها از خدا ميخواهند كه دانشجويان و مغزها را ببرند. ميتوانيد در تاريخ نمونه اش را ببينيد.اين ها بعد از جنگي كه با چين داشتند و چين شكست ميخورد،آمريكايي ها غل و زنجير به پاي دانشمندان چين بسته و آنها را نگه ميدارند كه برايشان كار علمي كنند.يكي از همين دانشمندان سرگذشت خود را نوشته.اما حالا كار به جايي رسيده كه با تكيه بر صنعت تبليغات و ارتباطات و فرهنگ كاري كرده اند كه افراد انديشمند با التماس براي رفاه بيشتر خدمتشان را بكنند. حالا شما هم ميخواهيد فضا را بازكنيد و به آمريكايي ها قدرت انتخاب بدهيد كه بيايند دانشجويان و نخبههاي شما را ببرند، رويشان كار كنند ،فتنه و توطئه كنند و آنها را به عوامل خودشان تبديل كنند؟ زمان آقاي خاتمي گفتند فلاني آمده در هتل لاله گفته دانشجوهايي كه ميخواهند به آمريكا بروند بيايند و مذاكره كنند. آن موقع آن حركت را محكوم كرديم ،حالا چه شده كه يكدفعه بايد سفارت درست كنيم كه رفت و آمد دانشجوها آسان شود؟ اگر ميخواهيم دانشجو بفرستيم، چرا به آمريكا بفرستيم؟ كشورهاي معتبر ديگري هم هستند كه ميتوانند كار علمي انجام دهند.مجامع علمي دنيا همه با هم ارتباطند .حالا ممكن است يك پله پايين تر هم باشند.همهي دانشگاه هاي امريكا كه درجه 1 نيستند. دانشگاه درجه صدم هم دارد كه ممكن است درجه پنجاهم آن را در استراليا پيدا كنيم.
حرف بعدي من اين است كه دليل ميآورند ميگويند ميخواهيم با ملت آمريكا روابط فرهنگي و «روابط بين ملتها» داشته باشيم .اينجا نكتهي ظريفي را بايد عرض كنم: آقاي «امير احمدي» كه دلال رابطه با آمريكا است و هميشه فحش اين ماجرا را خورده و الان هم معلوم نيست چرا وضعيتش بهتر شده را در نظر داشته باشيد. به نظر من ايشان گول خورده و اين حرف را باور كرده چون ديده طرف ايراني اصرار ميكند اگر ما بخواهيم با امريكا رابطه ايجاد كنيم و دفتر بزنيم فقط رابطه با ملتهاست و پيشنهاد دفتري را كرده كه شوراي آمريكاييها و ايرانيها باشد. گفته اين شورا يك NGO است كه يك پايش را در آمريكا و پاي ديگرش را در ايران ميگذاريم و ملت ايران و آمريكا را از اين طريق بهم وصل ميكنيم.ايشان قسم خورده كه دولت در اين ميان نقش ندارد.يك چيز جالبي بگويم كه شايد هم خودتان به آن دقت كرده باشيد، به نظر من قسم اين آقاي دلال ، قسم حضرت عباس و دم خروس است چون اسم انگليسي «American Iranian consul » را كه برعكس بخوانيد مي شود« CIA » .در حالي كه حضرات مي توانستند مثلا بگويند« American Iranian socirty » و به جاي «شورا » بگويند «انجمن» يا «كانون». اين به نظر من عمدي است.
قطعا اين آقا به آمريكا اطمينان داده كه خيالتان راحت باشد، من همان كار شما را جلو مي برم اما كانالش اين است. ايشان گول خورده و گفته ما از طريق مردم ارتباط برقرار ميكنيم، چون دولت ايران به اين سمت متمايل است و رويش تبليغ ميكند. ديديم كه وقتي اين قضيه مطرح شد تمام نفرات دولت و مجلس محكم صحبت كردند كه ما به اين فرد اجازه چنين كاري نمي دهيم و اگر بخواهيم رابطه ايجاد كنيم با خود دولت امريكا طرف هستيم . يعني آقايان ته حرف خود را زدند كه مي خواهيم با دولت امريكا رابطه ايجاد كنيم.
از طرفي آمديم و تمام فرضيات بنده غلط بود و الان وقت ايجاد رابطه با امريكاست چون دولت آقاي احمدينژاد فكر ميكند از موضع اقتدار با امريكا حرف ميزند نه مثل دولت آقاي خاتمي كه از موضع تحسين .حالا سوال من اين است: آقاي دكتر احمدينژاد چند سال ميخواهند رئيس جمهور بمانند؟ مسئوليت ايشان كه مادامالعمر نيست. حداقلش همين چند ماه مانده و حداكثرش هم 4 سال آينده است.
ايشان بستهي با ارزش را آماده ميكند اما معلوم نيست آن را دست چه كسي بدهد. اينكه ما سرمايه اصليمان يعني «مبارزه با استكبار» را خرج كنيم و يك چيز واهي بدست آوريم و جاده اي را براي آيندگان باز كنيم كه معلوم نيست چه كساني هستند. آخر اين طور نيست كه خود ايشان تا آخر بالاي سر پروژه بماند.
نكته ديگر اينكه:
از وقتي ايشان تابوي مذاكره با امريكا را شكسته اند (كاري كه در زمان اصلاحات هم انجام نشد، يعني افكار عمومي نگذاشتند انجام شود)، كار به جايي رسيده كه امروز آقاي «قاليباف» در توكيو صحبت كرده و ميگويد من حاضرم با «اوباما» مذاكره كنم يا حتي آقاي كروبي ميگويد رابطه با آمريكا در چارچوب منافع دو كشور اشكال ندارد.اپيدمي به آقاي چاوز هم سرايت كرده و ا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]
-
گوناگون
پربازدیدترینها