واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: سير تمدن غرب
ايتاليا
شكست خيزشهاي انقلابي در ايتاليا در سالهاي 1830 و 1831 انجمنهاي مخفي كه شكلدهنده و مشوق نهضتهاي ايتاليايي براي اتحاد و جهتگيري سياسي جديد بودند را بياعتبار ساخت.
رهبري تجديد حيات ايتاليا به دست جيوسپ مازيني1، (1872 ـ 1805) افتاد كه يك مليگراي مخلص و موسس زماني به نام ايتالياي جوان در سال 1831 بود.
اين گروه هدف خود را ايجاد يك ايتالياي متحد جمهوري قرار داده بود. مازيني در اثر خود به نام «وظايف انسان» ايتالياييها را به فدا كردن جان خود در راه ملت ايتاليا فرا ميخواند: «برادر من! كشور خود را دوست بدار، كشور ما خانه ماست.» اما عشق به كشور مازيني تنها يك مرحله از مسئوليت بالاتر در عشق به انسانيت است: «شما پيش از آن كه شهروند يا پدر باشيد، يك انسان هستيد.»
* * *
زماني كه ايتاليا در سال 1848 به شورش برخاست به نظر ميرسيد كه آرزوهاي مازيني در حال تحقق يافتن است. پس از آن كه پادشاهان ايالات ايتاليايي يكي پس از ديگري به مردم خود حقوق اساسي اعطا كردند، ابتدا شورشيان از سيسيل از راه ايالتهاي ايتاليا شروع به پيشروي به سوي شمال كردند.
اهالي ونيز و لومباردي نيز عليه اربابان اتريشي خود دست به شورش زدند و ونيزيها هم در ونيز اعلام حكومت جمهوري كردند.
شاه ايالت شمالي پيدمونت، شارل آلبرت (1849 ـ 1831)، اين ندا را شنيد و خود رهبري جنگ آزاديبخش عليه سلطه اتريشيها را به عهده گرفت.
حمله وي به لومباردي ناكام ماند و اتريشي ها در سال 1849 كنترل كامل خود را بر لومباردي و ونيز مجدداً برقرار كردند.
نيروهاي ضدانقلاب در سرتاسر ايتاليا غالب آمدند. نيروهاي فرانسه براي باز يافتن كنترل بر رم به كمك پاپ پيوس2 نهم آمدند. در نقاط ديگر ايتاليا هم امرا موفق به برقراري دوباره قدرت خود شدند.
تنها پيدمونت توانست نظام مشروطه آزاديخواه خود را حفظ كند.
انقلابيون با وجود توفيق نيافتن در ايتاليا، از اين وقايع دو درس ارزشمند آموختند. تنها پيدمونت بود كه ميتوانست رهبري وحدت ايتاليا را به عهده بگيرد، و حتي بعد از آن، ايتاليا نتوانست بدون كمك خارجي از سلطه اتريشيها خلاصي يابد.بعدها اين دو درس در متحد شدن ايتاليا به ايتالياييها كمك كرد.
در سال 1848 در سرتاسر اروپا، شورشهاي مردمي تبديل به خيزشهاي انقلابي شد كه منجر به تشكيل دولتهاي مبتني بر قانون و آزايخواه شد. اما چگونه اين موفقيتهاي سال 1848 ميتوانست چند ماه بعد به فاجعه تبديل شود؟ در اين ارتباط به دو دليل ميتوان اشاره كرد؛ اتحاد بين انقلابيون عامل موفقيت آنها بود و زماني كه اين اتحاد رخت بربست، جمع آنها متفرق شد. به جز در فرانسه، آزاديخواهان ميانهرو برآمده از طبقات ثروتمند در اروپا نتوانستند براي طبقه كارگر كه آنها را در رسيدن به قدرت ياري كرده بودند حق راي كسب كنند. اما به موازات فشاري كه افراطيون براي كسب حق راي عمومي مردانه داشتند، آزاديخواهان در همه جا در حال عقبنشيني بودند. آزاديخواهان كه نسبت به امنيت و دارايي خود نگران بودند، براي حفظ نظم و ترس از انقلاب اجتماعي طبقات كارگر به طبقات قديمي حاكم متوسل شدند. آنها بلافاصله پس از بازگشت به قدرت نسبت به تشكيل حكومت اقدام كردند.
در حالي كه در سال 1848، مليتهاي مختلف در همه نقاط اروپا براي تشكيل دولت مستقل خود دست به شورش برداشته بودند، در ايتاليا اين شورشها به علت وجود اختلاف بين مليتها نتيجه چنداني در بر نداشت، و نتايج فاجعه باري به بار آورد. هرچند مجارها از اتريش طلب خودمختاري داشتند و همزمان، خود از اعطاي آن به اقليتهاي موجود در قلمرو خود يعني اسلاوها، كرواتها و صربها سرباز ميزدند، اين اقليتها نيز به جاي پيوستن به هم، بر عليه نظام سابق به جنگ با همديگر مشغول بودند.
تعجبي ندارد كه يك چك در سال 1848 مينويسد: «اگر امپراطوري اتريش وجود نداشت، به نفع اروپا و در كل به نفع بشريت بود.»
تلاش اتريش براي بازپس گرفتن ايالتهاي مجارستان با توفيق اندكي قرين بود، تا اين كه آنها توانستند اقليت مليتهاي شورشي انقلابي را عليه مجارها بشورانند.
ظهور يك اجتماع نظم يافته
در همه جاي اروپا، شورشهاي انقلابي اواخر قرن هيجدهم و اواخر قرن نوزدهم طبقه نخبگان حاكم را از بينظمي اجتماعي و خطرات بالقوه آن براي جان و مال خود نگران كرده بود.
در آن زمان هجوم جمعيت انبوهي از مردم روستانشين به شهرهاي درحال رشد منجر به ايجاد شرايط وحشتناك زندگي، فقر، بيكاري و نارضايتي اجتماعي عظيمي شد.
پينويس ها :
1. Giuseppe Mazzini
2. Pius
دوشنبه 2 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]