واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ورزش > مدیریت ورزش - علی جوادی افشین قطبی هم سوخت مثل همه سرمایههایی که این فدراسیون، پیش از بلوغ، آنها را کشت. مثل امیر قلعهنویی که کمیته انتقالی قربانی خودش کرد تا او قبل از آنکه در زمینه ملی باتجربه بخوانیمش، حرام شود. علی دایی یکی از بزرگترین سرمایههای بینالمللی ما بود؛ اما نه او دانست با خود چه میکند و نه ما قدرش را دانستیم و حیفمان هم نیامد او را بسوزانیم. او هم قربانی فدراسیون بیبرنامه ما شد تا با قربانی شدنش غم و درد بزرگ فوتبال ما دیده نشود. تا نبینیم این فوتبال با این میزان آشفتگی، هیچ فرجامی جز نابودی ندارد و به هیچ منزلی نمیرسد. دایی که نامش وزنی هم سنگ تیم ملی داشت خیلی زودتر از زمانی که باید، روی نیمکت تیم ملی نشست تا در حساسترین برهه، هدایت تیم را به دست بگیرد و با اشتباه یا اشتباهاتی، از صحنه حذف شد تا باز هم فدراسیون بماند و بیبرنامگیهایش. این فدراسیون البته قبل و بعد از این انتخاب هم اشتباهات دیگری در زمینه سرمربی تیم ملی داشت و البته اشتباه بزرگ و مشترک فدراسیون با سازمان تربیتبدنی که هنوز بعداز گذشت ۳ روز از ناکامی ما از مردم عذرخواهی نکرده؛ هرچند عذرخواهی هم درد ما را تخفیف نمیدهد. بعد از علی دایی، بزرگترین تصمیم فوتبال به انتخاب افشین قطبی برمیگشت تا با شرایطی نزدیک به والدیر ویرای برزیلی فقط به همدلی بازیکنان فکر کند و با تیم ملی، به دنبال ممکن شدن محال باشد؛ اما این بار تیم ملی نتوانست حماسهای را که تیم ملی 12 سال پیش رقم زده بود تکرار کند. تیم ملی همان طور بازی کرد که قبلاً از آن دیده بودیم. بدون هیچ برنامه مشخصی. اصلاً قرار نبود اتفاقی غیر از این بیفتد. تیم ملی در 3 ماه نمیتوانست دگرگون شود. شاید این تیم باید حذف میشد تا درسی را که میدانهای متعدد فوتبال به ما داده بود دوباره تکرار شود و باز هم ما مانند دانشآموزان کند ذهن، خود را به ندانستن و نشنیدن بزنیم تا مبادا رنسانسی در این فوتبال صورت بگیرد. فدراسیونی که خود، دستپخت و ثمره شیوه مدیریت مستقیم سازمان تربیت بدنی است با مجموعهای از بیتدبیریها، فوتبال ما را نابود کرد تا سرمایههایی که هر یک میتوانستند به درد تیم ملی بخورند در مقطعی از زمان حیات این فدراسیون نابود شوند. بدون بغض و غرض اگر نگاه کنیم میبینیم هر یک از مربیانی که در این 3 سال فنا شدند در زمان مناسب، میتوانستند تیم ملی را خوشبخت کنند؛ اما انتخاب آنها در زمان نامناسب هم آنها را نابود کرد و هم تیم ملی را. حالا با کلکسیونی از ناهنجاریهای روانی فوتبال که سرخوردگی و یأس در زیرمجموعه آن دیده میشوند و 3 مربی که از تیم ملی فراری شدهاند، باید به آیندهای نگاه کنیم که در این برش از زندگی فوتبال ما به هیچ عنوان روشن و مشخص نیست. شاید این تفاوت بزرگ فوتبال ما با فوتبال به روز شده ژاپن و کره جنوبی این است که ما در فوتبال به نمره قبولی فکر میکنیم و آنها به نمرات ممتاز که اگر این گونه نبود روزنامههای ژاپنی 2 هفته بعد از صعود مستقیم ژاپن به جام جهانی 2010 تنها به این دلیل که تیمشان در بازی با استرالیا بدون تاکتیک مشخص بازی کرد، خواستار برکناری سرمربی تیم ملی نمیشدند. فوتبال غنی و تکنیکی ما به این دلیل که مدیریتی بالای سر آن نیست هرز میرود و با تکیه بر تک ستارهها به معجزههایی مانند حادثه ملبورن فکر میکند و فوتبال این دو کشور جدا شده از آسیا به دلیل تکیه بر قوانین درست و مدیریت صحیحتر، به پیاده شدن یک برنامه از قبل طراحی شده میاندیشد. از نظر ما با این مدیریت و با این شیوه برنامهریزی، صعود به جام جهانی حماسه است و از نظر آنها یک اتفاق بدیهی و قطعی. ما برای ارضای هیجانطلبیمان به جام جهانی فکر میکنیم و آنها برای رشد فوتبال و نزدیک شدنشان به فوتبال مدرن. در یک کلام فوتبال از نظر ما هنوز همان ورزش احساسی سنتی است در حالی که از نظر مدیران فیفا مدتهاست که علوم مختلف به کمک این ورزش آمده و مدیریت هم در کنار آن ضروری دانسته شده. فوتبال ما باز هم ناکام ماند و بعید است این بار هم درسی را که فوتبال با زبان خودش به ما داد یاد بگیریم. دوباره به نقطه اول این مدار بسته میرویم و همه چیز را از نو شروع میکنیم. به تک ستارهها دل میبندیم و گهگاه با هنرمندیشان به توفیقی میرسیم و همه چیز را فراموش میکنیم، چشم بر حقایق میبندیم تا اتفاقی مانند این بار، لحظاتی چشممان را باز کند. لحظاتی گذرا که البته زیاد اجازه طولانی شدن به آن نمیدهیم. این حقیقت تلخ این فوتبال است مگر کسی پیدا شود که خلاف آن را ثابت کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]