تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835114477




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اقتصاد - راهبرد مصدق در ملي‌شدن نفت ايران


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: اقتصاد - راهبرد مصدق در ملي‌شدن نفت ايران


اقتصاد - راهبرد مصدق در ملي‌شدن نفت ايران

لطف‌الله ميثمي:دكتر مصدق كارشناس بزرگي بود. معمولا ما يا عرفان داريم يا كارشناس هستيم، آنهايي كه كارشناس هستند، عرفان ندارند و آنهايي كه عرفان دارند، كارشناس نيستند. دكتر مصدق هر دوي اينها را با هم داشت؛ ايشان به قدري در مسائل ژرف‌كاوي مي‌كرد كه با گذشت 56 سال از كودتاي 28 مرداد و 58 سال از قانون ملي‌شدن نفت، تمام اسنادي كه تا به حال توسط وزارت‌‌خارجه آمريكا و انگليس منتشر شده در زمان خودش آنها را پيش‌بيني كرده بود. من روي اين مسئله، كار كارشناسي انجام داده‌ام، بيشتر اسناد و ديدگاه‌هاي دكتر مصدق در زمان نخست‌وزيري‌اش را هم مطالعه نموده و تطبيق داده‌ام كه بسيار دقيق و موشكافانه است.

امروز مي‌خواهم درباره راهبرد يا استراتژي دكتر مصدق در ملي‌شدن نفت صحبت كنم، او نه‌تنها يك بزرگمرد سياسي بلكه يك استراتژيست بود. همانطوركه مي‌دانيد در سال 1328 قرارداد گس‌ ـ گلشائيان بسته شد كه از طرف انگليس حمايت مي‌شد و كابينه آقاي ساعد هم آن را مطرح كرد، ولي در مجلس با مخالفت مليون به رهبري دكتر مصدق روبه‌رو شد و اواخر مجلس پانزدهم آنقدر وقت مجلس را با سخنراني‌هاي طولاني گرفتند كه عمر مجلس به تصويب آن نرسيد و بعد مجلس شانزدهم آمد و در آنجا هم باز فراكسيون نهضت‌ملي به رهبري دكتر مصدق بود كه ضمن بررسي قرارداد گس ـ ‌گلشائيان به پيشنهاد دكتر مصدق در مجلس شوراي‌ملي، در 26 اسفند 1329 قانون ملي‌شدن نفت در سراسر ايران تصويب شد كه 9 ‌ماده داشت. سه روز بعد، در 29 اسفند، مجلس سنا اين قانون را تصويب كرد و به امضاي شاه رسيد و اين روز، روز ملي‌شدن نفت اعلام شد كه با شب عيد نوروز مصادف بود و همه مردم به شكل مضاعف جشن گرفتند و پايكوبي كردند.
قانون ملي‌شدن نفت در راستاي «قانون‌اساسي انقلاب مشروطيت» بود اما به نظر من عميق‌تر، تازه‌تر و فراگيرتر بود؛ چرا كه قضيه ملي‌شدن و قضيه خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس به عمق روستاهاي ما نيز كشيده شده بود.

افزون بر مرحوم آيت‌الله كاشاني كه نقش زيادي در بسيج مردم و پيروزي قيام30 تير 1331 داشتند، مراجع چهارگانه آيات عظام صدر، فيض، كوه‌كمره‌اي و آقاسيد محمدتقي خوانساري به ملي‌شدن نفت فتوا داده بودند، آيت‌الله‌العظمي بروجردي هم دكتر مصدق را تاييد نمودند، ولي فتوا ندادند. تمام حوزه‌‌هاي علميه در شهرستان‌ها اين قانون را تاييد كردند و وارد اين مبارزه شدند. قشرهاي دانشگاهي، دانشجويي، دانش‌آموزي و بازاري ـ بار مبارزات ضداستعماري در آن مقطع عمدتا روي دوش بازار بود ـ واقعا مايه گذاشتند؛ به اين ترتيب بعد از 46 سال قانون‌اساسي مجددا روح تازه‌اي ‌پيدا كرد. به نظر من عظمت قانون ملي‌شدن از عظمت قانون‌اساسي مشروطيت بيشتر بود؛ چرا كه قانون‌اساسي به روز و به زمان شد و نسل جديد فعالانه در آن مشاركت داشت. بسيج عجيبي حول ملي‌شدن به‌وجود آمده بود و نهضت‌ملي تا روز آخر به قانو‌ن ملي‌شدن وفادار ماند.

دكتر مصدق كينه عجيبي نسبت به انگليس داشت. گاندي هم نسبت به انگليس كينه داشت. منتها گاندي يك سخني دارد كه بايد آن را به خط زرين بنويسند، مي‌گويد: «من 30 سال با نفسم مبارزه كردم تا كينه انگليس را از درون خويش بزدايم تا بتوانم با انگليس مبارزه‌اي روشمند و علمي داشته باشم.» يكي از مولفه‌هاي استراتژي درست اين است كه مبارزه طي يك پروسه، «مرحله‌بندي» و «زمان‌بندي» داشته باشد. دكتر مصدق تمام مسائل ملت ما در آن روزها را ناشي از استعمار انگليس مي‌دانست. آنها مي‌خواستند كه مالكيت همه‌چيز، حتي انسان‌ها را به‌دست آورند، به همين دليل يك شبكه جاسوسي مستقر كردند به‌طوري‌كه دكتر مصدق رسما پالايشگاه آبادان را «لانه جاسوسي انگليس» ناميد، با اين وجود به‌رغم نفرت از رفتار انگليس، ايشان به شيوه گاندي يك مبارزه مرحله‌مند و زمان‌بندي را با انگليس آغاز نمود. بدين‌معنا كه گفت: «ملت ما، با ـAnglo Iranian Oil Company ـ يعني شركت نفت سابق انگليس و ايران روبه‌روست؛ ما يك دولتيم و طرف مقابل خود را محدود كرد كه ما نه با مردم انگليس و نه با دولت انگليس و نه با غرب، بلكه با يك شركت طرف هستيم... ما تنها مي‌خواهيم نفت را ملي كنيم.» در آن زمان سازمان ملل، قانوني تصويب كرد كه هر ملتي بر منابع روي زمين و زير زمين خود حاكميت و مالكيت دارد، يعني از نظر بين‌المللي، هم حاكميت بر منابع و هم حاكميت ملي تصويب شده بود، بنابراين مقاومت بين‌المللي بر سر راه ملي‌شدن نخواهد بود. در چنين فضايي دكتر مصدق به‌عنوان كارشناسي هوشيار از فضا به‌گونه‌اي بهينه بهره‌برداري كرد.

مسئله ديگر، فضاي ملي‌كردن در آن زمان بود، دولت‌هاي كارگري در فرانسه و انگليس، معادن زغا‌ل‌سنگ و ديگر معادن‌شان را ملي كردند و ملي‌كردن به صورت عرف درآمد و يك پديده جاري در كشورهاي غربي شد و البته بايد غرامت هم مي‌پرداختند. دكتر مصدق هم گفت: «به‌دنبال ملي‌كردن نفت، ما غرامت هم مي‌پردازيم. مهم اين است كه ما مالك منابع خود باشيم.»
اتفاق ديگر، ملي‌شدن نفت مكزيك بود و دولت مكزيك غرامت هم پرداخته بود. اواخر دوره دكتر مصدق هم قرار شد كه ما هم به همان روالي كه مكزيك غرامت داد ـ ولي شش برابر مكزيك ـ غرامت ‌دهيم و به اين ترتيب تمامي موانع ملي‌شدن نفت به لحاظ استراتژيك حل شد.

در يك استراتژي درست نبايد دشمن‌‌تراشي كنيم، مثلا در دوران جنگ بياييم بگوييم كه شيخ‌نشين‌ها همه خوك‌هاي خليج‌فارس هستند و همه را عليه خود بسيج كنيم، چند ماه بعد بگوييم كه شما برادران ما هستيد و بياييد دست به دست يكديگر بدهيم كه جلوي ناوگان‌هاي آمريكا و... را بگيريم. دشمن‌تراشي يك مشكل ماست. مصدق دشمن‌تراشي نمي‌كرد. افكارعمومي از يك‌سو بيشترين نيرو را بسيج نمود و از سوي ديگر شعارش محدود بود و با مقاومت افكارعمومي بين‌المللي و مقاومت داخلي هم روبه‌رو نبود، در نهايت، شاه هم ملي‌شدن نفت را امضا كرد. بنابراين نيروي دربار هم پشت اين قضيه بود. مرحوم دكترشمس‌الدين اميرعلايي، مشاور دكتر مصدق، براي من نقل كرد كه يك بار احمد مصدق نزد او مي‌رود و مي‌گويد كه به توصيه پدر، شما با قطار سلطنتي براي «خلع يد» به خوزستان برويد.

ايشان گفتند كه به پدر بگو كه زندگي من، زندگي ساده‌اي بوده و تا به حال زندگي‌مان ايجاب نمي‌كرد كه با قطار درجه يك و دو برويم، چه برسد به قطار سلطنتي! دكتر مصدق دوباره احمد مصدق را مي‌فرستد و به ايشان مي‌گويد كه «ضرورت دارد و بايد با قطار سلطنتي بروي.» دكتر امير علايي تحمل نمي‌كند و نزد دكتر مصدق مي‌رود و از ايشان دليل اصرارشان را مي‌پرسد. دكتر مصدق مي‌گويد: «براي اينكه دولت انگليس بفهمد نيروي سلطنت هم پشت جريان ملي‌كردن هست»، يعني در بسيج‌كردن نيرو هم ايشان بسيار فعال بود. در نهايت حركت بزرگي خلق شد. دكتر مصدق اصرار داشت كه ما نمي‌خواهيم انگليس را از ايران بيرون كنيم و ايشان نيك مي‌دانست درگيري تمام‌عيار با بريتانياي كبير كه آفتاب در مستعمراتش غروب نمي‌كند كار بزرگي است. در شرايطي كه همه جامعه نسبت به انگليس كينه شديدي داشتند، يك‌نفر بيايد بگويد كه ما نمي‌خواهيم انگليس را بيرون كنيم، تا به حال انگليس ارباب ما بوده و به ما دستور مي‌‌داده، اما حالا قرار است كه مقاطعه‌كار ما بشود؛ يعني ما مالك نفت، مشاور و ناظر باشيم و انگليس مقاطعه‌كار باشد. اين عمل تقواي سياسي ـ راهبردي مصدق را نشان مي‌دهد.

مرحوم بازرگان در كتاب خاطرات خود نوشته‌اند كه روزي مهندس حسيبي نزد من آمد و گفت كه دكتر مصدق مايل است كه شما به‌عنوان رهبر هيات خلع‌يد به همراه آقايان عبدالحسين علي‌آبادي و محمد بيات به مناطق جنوب برويد. مرحوم بازرگان گفته بود كه من صلاحيتي ندارم، من كه رجل نفتي نيستم. مهندسين عالي‌مقام هستند، آنها بروند. با هم نزد مرحوم طالقاني رفته و آنجا استخاره مي‌كنند و بعد نزد دكتر مصدق مي‌روند و حتي مهندس بازرگان چند شخصيت نفتي را معرفي مي‌كند و دكتر مصدق مي‌گويد كه من در اين مرحله نمي‌خواهم انگليسي‌ها را بيرون كنم و نمي‌خواهم در آنها حساسيت ايجاد كنم و به اين دليل شما را انتخاب كرده‌ام كه هيچ‌چيز از مسائل نفتي نمي‌دانيد ولي مي‌خواهم كه شما برويد و نقش فيگوران را بازي كنيد. او در اين مرحله نمي‌خواست با امپراتوري بريتانياي كبير برخورد تمام‌عيار كند. در دانش سازماندهي يك اصل به‌نام اپورتونيزم يا فرصت‌طلبي تشكيلاتي هست كه نيروها را بدون تجهيزات درمقابل دشمني كه تا دندان مسلح است عريان مي‌كنند كه اين، هرز دادن نيروها و قراردادن ملت ايران در اختيار بريتانيا بود، آن هم درحالي‌كه ناوهاي انگليس هم به خليج‌فارس آمده بودند و تهديد مي‌كردند.

مرحوم بازرگان در اين فراز از خاطراتش عرفان مصدق را به‌خوبي نشان مي‌دهد. نامه‌هايي هم كه مصدق به مكي مي‌نويسد دال بر اين امر است كه مكي بايد مراقب سخنانش باشد و خارج از اصول ديپلماسي صحبت نكند. اين نامه‌ها در تاريخ ثبت شده است. اصل بر «شعار محدود» و «مقاومت نامحدود» بود كه اين روح استراتژي پيروز دكتر مصدق و طراحي درستي بود. بنابراين چنانچه در تاريخ ژرف‌انديشي شود، اين نكته روشن خواهد شد كه برخلاف باور برخي غرض‌ورزان ‌كه مي‌گويند دكتر مصدق آدمي بود با افكار واهي و اتوپيايي و تفكر افراطي و مي‌گفت «يا همه يا هيچ»، واقعا اينگونه نبوده است. مصدق دشمنان نهضت‌ملي را به‌خوبي مي‌شناخت.

در دانشكده فني استادي به‌نام دكترعرفاني داشتيم كه مشاور اقتصادي مرحوم مصدق بود. در درس اقتصاد نفت از وي سوال ‌كرديم كه چه شد به‌رغم طراحي مصدق، از آن عدول شد؟ نظر ايشان اين بود كه نبايد به‌سادگي از اين مقطع گذشت، جناحي كه در نهضت‌ملي بودند ـ دكتربقايي و حسين مكي ـ حتي مصدق را به سازشكاري با انگليس متهم مي‌كردند. در شرايطي كه آمريكا تنصيف منافع را با عربستان پذيرفته بود، اينها سعي داشتند كه نفت را از انگليس بگيرند و به آمريكا بدهند ولي دكتر مصدق، ملي فكر مي‌كرد. او مي‌خواست ايراني‌‌هايي كه در خارج بودند به ايران بيايند و رشته مهندسي نفت در دانشكده فني برقرار بشود و همان‌ها هم كادرسازي كنند. متخصصاني هم به ايران آمدند، از جمله دكتر مهندس شمس كه رئيس دانشكده فني آبادان شد. مكي صحبت‌هايي مي‌كرد و نفرت مردم ايران را عليه دولت و ملت انگليس دامن مي‌زد و نتيجه آن شد كه دو ملت، دو دولت و دو غرور ناسيوناليستي با هم درگير شدند. در آن‌سو قضيه چرچيل فاتح جنگ دوم نخست‌وزير شد و ابعاد خصومت عميق‌تر گشت.

وقتي كه جكسون ـ اولين نماينده انگليس ـ براي مذاكره به ايران آمد، همزمان با خلع يد و هيجانات بود، تندروي‌هايي هم مي‌شد كه حساسيت‌برانگيز بود. مثلا زماني‌كه مردم آبادان ماشين مكي را روي دست‌ بردند، وي دچار غرور ‌شده و به دكتر مصدق ‌گفته بود كه نفت را من ملي كردم. از اينجا بود كه خلع يد مكانيكي شد؛ يعني پيشنهاد مكي به مرحوم بازرگان براي اشغال ميز نماينده انگليس در شركت نفت آبادان. به‌نظر من اين روند در اهداف استراتژيكي كه مصدق در نظر داشت نمي‌گنجيد و انقلاب ما در مرحله اول، انقلاب مالكيتي بود. طراحي اين بود كه اين مرحله به پيروزي برسد اما اين اعمال باعث شد كه انگليسي‌ها پالايشگاه را تخليه كردند، اما مهندسان ايراني پالايشگاه را راه انداختند. همان مردمي كه رزم‌آرا مي‌گفت: «يك لولهنگ هم نمي‌توانند بسازند» توانستند پالايشگاه را بدون كمك انگليس اداره كنند.

متأسفانه دعواي يك دولت با يك شركت تبديل به دعواي يك دولت با يك دولت ديگر و دعواي يك ملت با يك ملت ديگر و دعواي غرور ايراني با غرور انگليسي شد و از كنترل خارج گرديد. دكتر مصدق بعد از سفر يك ماهه‌اش به آمريكا، از طريق مصر به ايران ‌آمد. البته در مصر سخنراني پرشوري عليه استعمار انگليس كرد و در آنجا احساسات ناسيوناليستي ملت مصر را عليه انگليس برانگيخت و به نفع ملي‌شدن كانال سوئز ترغيب و تشويق نمود و زماني‌كه به ايران بازگشت، جمال امامي در مجلس با پرخاشگري خطاب به دكتر مصدق فرياد زد كه «شما از جانب چه كسي به مصر رفتيد و عليه انگليس صحبت كرديد؟ ما دعوايي با بريتانيا نداشتيم.»
اين يك معماي استراتژيك است، چرا مصدقي كه آنگونه اصرار داشت، تبديل به مصدقي شد كه عليه انگليس صحبت كرد و سفارت انگليس را بست. من به اين نتيجه رسيدم كه دكتر مصدق به اين مسئله نگاه كارشناسي و راهبردي داشته است. تحولات بسياري در روزهاي 26 و 29 اسفند 1329 ايجاد شد، با رجوع به كتاب‌ها، گويي اين سه روز، 300 روز بوده است، مثلا آقاي مك‌گي، معاون وزارت‌خارجه آمريكا، در 27 اسفند به ايران مي‌آيد و به شاه مي‌گويد: «بايد بازي را بر هم زد.

اجازه بدهيد كه اين قانون ملي‌شدن را برگردانيم»، شاه مي‌گويد: «ناسيوناليسمي كه در ايران شكل گرفته به‌قدري قوي است و به‌قدري مردم بسيج شده‌اند كه بنده مي‌ترسم، اصلا چنين كاري ممكن نيست.» اين مسئله در خاطرات مك‌گي و هم در كتابي به‌نام «همه مردان شاه» كه در سال 1383 آن را ترجمه كرده‌ام هست. آمريكا به‌رغم آن چيزي كه دكتر بقايي و امثالش فكر مي‌كردند، ملي‌شدن نفت را قبول نداشت. فقط مي‌خواست برنامه عربستان در ايران پياده بشود. مك‌گي مي‌گويد كه آمريكا قانون ملي‌شدن نفت را قبول نداشت و اسناد هم در اين زمينه زياد است. وقتي مصدق به آمريكا مي‌رود، آنجا عميقا متوجه اين موضوع مي‌شود. در آمريكا به او گوشزد كردند «قانون ملي‌شدن نفت نه، ولي تنصيف منافع آري» و اين درحالي‌ است كه قانون ملي‌شدن نفت براي دكتر مصدق از هر مسئله‌اي مقدس‌تر و مهم‌تر شده بود. وقتي هم به ايران ‌آمد، ‌گفت ما بايد اصلاحات اجتماعي بكنيم و لايه‌هاي عميق‌تر ملت را بسيج كنيم و به همين دليل تقاضاي اختيارات تام از مجلسي ‌كرد كه بيشتر اعضاي آن طرفدار انگليس بودند. با اختيارات تام، قانون تامين اجتماعي كارگران و قانون 20‌درصدي كه به نفع دهقانان بود در زمان مصدق ايجاد شد و قوانين مترقي ديگر...

جكسون، نماينده انگليس، همزمان با خلع يد به ايران آمد و هنگام خروج در فرودگاه مهرآباد گفت: «تا زماني‌كه مصدق بر سر كار است ما هيچ قرارداد نفتي با ايران نخواهيم داشت و اين مطلب را در فرودگاه هيثروي لندن نيز تكرار كرد. خط انگليس از ابتدا خط براندازي مصدق بود اما با اين وجود مصدق موفق شده بود با اصلاحات اجتماعي و بسيج توده‌ها، انگليسي‌ها را از پاي در بياورد. اين است كه مي‌گويم و معتقدم كه حركت مصدق يك «استراتژي پيروز» بود. اگر فضا امنيتي ـ نظامي نمي‌شد و آمريكا به كمك انگليس نمي‌آمد، ما صنعت نفت‌مان را واقعا ملي كرده‌ بوديم و اقتصاد ملي داشتيم. در دوره دكتر مصدق، بدون نفت، ما اقتصاد متوازن نيز داشتيم. در سال 1331 صادرات با واردات برابر بود و حتي حجم صادرات بر واردات غلبه نموده بود و ما به يك اقتصاد ملي رسيده بوديم و درآمد نفت هم مي‌توانست مكمل آن باشد. به يقين مي‌توانم بگويم كه ما در آن زمان از ژاپن جلوتر بوديم. امروزه در نروژ اين طرح دكتر مصدق يعني داشتن يك اقتصاد ملي و متعادل و عدم‌استفاده از درآمد نفت در بودجه را ملاك قرار داده‌اند. صحبت امروز من داستان مختصري از يك «استراتژي پيروز» بود.
روزي كه آقاي عالي‌نسب خدمت دكتر مصدق رفته بود، دكتر مصدق به او ‌گفته بود كه جلوي صدور نفت را گرفته‌اند و نفت ما را تحريم نموده‌اند و بايد كاري كرد تا اين نفت در داخل ايران به جريان بيفتد. به‌دنبال توصيه دكتر مصدق، آقاي عالي‌نسب چند سماور نفتي آزمايشي درست ‌كرد و به همين مناسبت جشن كوچكي هم در نخست‌وزيري ‌گرفته شد و مصدق با اين سماور نفتي يك استكان چاي ‌خورد. اين آغاز صنعت نفت ماست. نفت ما صادر مي‌شد و همه‌چيزمان از خارج مي‌آمد، اما اكنون چندين هزار كيلومتر لوله نفتي و بيش از 10 پالايشگاه داريم و كشور ما پتانسيل ترانزيت شدن نفت و گاز منطقه را دارد. اين مسائـل اتفاقاتي بـود كه در داخـل كشـور روي داد اما بعـد از مـدت كوتاهي در مصـر، در سال 1956 (1335) جمال عبدالناصر قيام كرد و كانال سوئز را ملي اعلام نمود؛ و اين درحالي بود كه 70 درصد سهام كانال متعلق به كشورهاي انگليس و فرانسه بود. عبدالناصر گفت من با الهام از دكتر مصدق، دست به ملي‌كردن كانال زدم.

عبدالكريم قاسم نيز در سال 1958 (1337) در عراق عليه سلطنت زمان خود قيام كرد. يكي از كارهاي وي كه با الهام از مرحوم مصدق شكل گرفت، قانون شماره 80 بود. براساس اين قانون، 95درصد اراضي كه دست كنسرسيوم نفت بود به ملت عراق برمي‌گشت و تنها كنسرسيوم حق داشت در جاهايي كه چاه زده، بهره‌برداري كند و بقيه مناطق ملي اعلام شد و اين هم برمبناي تجربه ايران شكل گرفت. چند روز قبل از سقوط عبدالكريم قاسم ائتلافي به‌وجود آمده بود و بعثي‌هاي فعلي با كمپاني‌هاي انگليس و آمريكايي متحد شده بودند. كردهاي عراق به رهبري ملامصطفي بارزاني هم در اين ائتلاف بودند. سفير آمريكا به دفتر عبدالكريم قاسم رفت ـ درست مثل هندرسن كه يك روز قبل از كودتاي 28 مرداد به خانه دكتر مصدق رفت ـ و گفت كه اگر اين قانون لغو نشود نتيجه‌اش سرنگوني است. عبدالكريم قاسم مقاومت كرد و دو روز بعد با آن وضع فجيع كودتا شد. خوشبختانه اين قانون هنوز هم در جسم و جان عراقي‌ها ماندگار است. عبدالكريم قاسم يك قانون ديگر هم گذراند كه هر دولتي سر كار بيايد و بخواهد اين قانون شماره 80 يا 95 درصد اراضي را برگرداند دولت خائني است.
به اين ترتيب، تا به حال حتي دولت‌هاي وابسته هم نتوانسته‌اند اين قانون را برگردانند و يكي از هدف‌هاي نيروهاي ائتلاف (آمريكا، انگليس و هم‌پيمانان‌شان) در عراق اين است كه اين قانون را از بين ببرند. نيكسون در كتاب «جنگ حقيقي» كه در سال 1359 نوشته، اشاره كرده كه اولين كسي كه به منافع آمريكا و غرب ضربه زد، دكتر مصدق بود و بعد اشاره‌اي به ملي‌شدن نفت مي‌كند و مي‌گويد كه ملي‌شدن نفت در ايران، ريشه درختي بود كه ساقه‌ها و برگ‌هايش به كل منطقه و دنيا رسيد. سيري را كه نيكسون به‌عنوان يك رجل نفتي در كتابش مطرح مي‌كند بسيار جالب است. اگر با قوه قهريه، با كودتا و... دكتر مصدق را ساقط كردند، ولي حق از بين نرفت، بلكه دوام بيشتري پيدا كرد. اگر چيزي ناحق باشد ديگر در تاريخ عقبه نخواهد داشت.

آقاي استيون كينزر در كتاب «همه مردان شاه» مي‌‌نويسد: اگر كودتاي 28 مرداد نبود، مطمئنا انقلاب اسلامي شكل نمي‌گرفت و اگر انقلاب اسلامي پيروز نشده بود، ديدگاه‌هاي اسلامي در منطقه گسترش پيدا نمي‌‌كرد، خاورميانه تحريك نمي‌شد و 11 سپتامبر هم اتفاق نمي‌افتاد؛ آن هم پس از فروريختن دو برج تجارت جهاني (دوقلوها) و پنتاگون پس از 50سال، وقتي در داخل آمريكا ضربه مي‌خورند به اين جمع‌بندي مي‌رسند و حق را به دكتر مصدق مي‌دهند و مظلوميت او را مطرح مي‌كنند، ولي چرا اينقدر دير! به اميد آن روزي كه بشريت حق را در همان مقطع خودش تاييد كند. يك خبرنگار نبايد اجازه دهد كه مظلوميت كسي را پس از گذشت 50 سال بازگو كنند. اميدوارم كه استقلال‌طلبي، آزاديخواهي، عرق‌ملي و راهبردي دكتر مصدق مبتني بر بسيج حداكثري مردم، شعار محدود، مقاومت نامحدود و عدم‌ دشمن‌تراشي در رگ، ريشه و خون ما جاري شود.
* مقاله ارائه شده به همايش ملي نفت و توسعه و دموكراسي به مناسبت يكصدمين سال اكتشاف نفت در ايران
 يکشنبه 1 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 190]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن