واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ماهي كوچولوي تنها
تقي زاده-روزي روزگاري توي يك بركه قشنگ چند تا ماهي كوچولو در كنار هم زندگي مي كردند.
هر روز صبح كه از خواب بيدار مي شدند با هم بازي مي كردند تا شب كه آن قدر خسته مي شدند و نمي دانستند كه كجا خوابشان مي برد.
بين اين ماهيهاي كوچولو يكي از آن ها خيلي با بقيه تفاوت داشت و رنگ هايش هم همرنگ ديگر ماهي ها نبود .
اين ماهي كوچولو هميشه بهانه گيري مي كرد و سر هر چيز كوچولو قهر بود. تا اين كه ماهي هاي ديگر بركه تصميم گرفتند ماهي كوچولو را توي بازي شان راه ندهد تا شايد درس بگيرد و اخلاقش عوض شود.
ماهي كوچولو قبل از اين كه بهانه گيري كند دوستانش با او قهر كردند و او تنها ماند. سرش را پايين انداخت و از بازي بيرون آمد ولي خيلي زود حوصله اش سررفت و آرام آرام به طرف ساحل رفت.
نزديك ساحل قورباغه اي ديد كه روي يك تپه بلند نشسته بود و گريه مي كرد.ماهي كوچولو پرسيد چرا داري گريه مي كني؟ نكنه تو هم تنهايي؟ تو هم مثل من با دوستات قهر كرده اي؟ دوستات تو را توي بازي راه نمي دهند؟
قورباغه جواب داد: من از بلندي و ارتفاع مي ترسم! همه قورباغه ها پريدند توي آب ولي من اين جا مانده ام و نمي توانم بپرم توي آب!
ماهي كوچولو فكري به سرش زد و به قورباغه گفت: من براي كمك كردن به تو فكري دارم!
قورباغه گفت: چه فكري؟
ماهي كوچولو رفت از لاك پشت پير كه در گوشه اي از بركه داشت چرت مي زد خواهش كرد كه به كنار ساحل يعني جايي كه قورباغه نشسته بيايد تا قورباغه روي پشت او سوار شود و به داخل آب بيايد.
لاك پشت پير كه هميشه از انجام دادن كارهاي خير و مفيد استقبال مي كرد، قبول كرد و اين طوري بود كه قورباغه بر پشت لاك پشت سوار شد و رفت توي آب كنار بقيه قورباغه ها و باز دوباره ماهي كوچولو تنها ماند!
ماهي كوچولو راه افتاد و رفت به طرف يك دسته ماهي ديگر اما بعد از مدتي فهميد كه دوستي و بازي با دوستان خودش خيلي بهتر است ولي فايده اي نداشت چون دوستان ماهي كوچولو به خاطر رفتار بد ماهي كوچولو با او قهر كرده بودند و ماهي كوچولو تنهاي تنها شده بود.
در گوشه اي نشست وبه اطرافش نگاه كرد و ديد چند تا اسب آبي دارند با هم بازي مي كنند!آن طرف ديگر چند تا هشت پا داشتند با همديگر مسابقه دو مي دادند!
آن طرف تر چند تا مار ماهي داشتند براي همديگر خاطرات روز عيد را تعريف مي كردند.... ماهي كوچولو فهميد كه دوستان خودش بهترين دوستان هستند كه مي تواند در كنار آن ها شادي كند براي همين رفت و از دوستانش معذرت خواهي كرد و قول داد رفتارش را درست كند!
چهارشنبه 27 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]