واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ - پیام تبریک وزیر ارشاد را به دهنمکی خواندم. وزیر به خاطر فروش «اخراجیها2» از دهنمکی تعریف کرده است. الان دارم فکر میکنم (ویژگی وزیر خوب، همین است که طنزنویس را به فکر وادار کند، مثل فتاح وزیر نیرو) الان دارم فکر میکنم آیا معاونت سینمایی، زیرمجموعه وزیر است، یا وزیر زیرمجموعه معاونت سینمایی؟ یک جمله بسیار مهم هم در پیام وزیر موجود است: «پیشتر در سر صحنه «اخراجیها» گفتم این نگرش و گرایش در کار فیلمسازی میتواند منشأ تحولی بزرگ در سینمای دفاع مقدس شود.» کدام نگرش و گرایش در کار فیلمسازی؟ کلی گفتن مال نطق انتخاباتی است، بالاخره شما موافق هستی یا مخالف؟ نکند به قول مرحوم گلآقا موضعتان «مخافق» است؟ نکته عجیب دیگر این است که وزیر در نامهاش به دهنمکی گفته است «تو»: «به تو و تمامی نقشآفرینان و خالقان این اتفاق استثنایی تبریک میگویم.» خودمانیم آدم به کسی که فیلمش 6 میلیارد فروخته میگوید «تو» یا باید بگوید: «شما»؟! تعارف اومد نیومد دارهمایلیکهن، بزرگترین چهره ادبی روزهای اخیر و سرمربی تیم ملی که به گفته خودش عاشق رئیس جمهور هم هست، دوباره بیانیه داده است. وی در بیانیهاش گفته: «من لایق و شایسته مربیگری تیم ملی کشورم نیستم.» لذا فدراسیون فوتبال استعفایش را قبول کرده است! پیرمرد: خب حالا با من چیکار داری جوون؟ جوان: من توی دانشگاه با دخترخانوم شما همکلاسم، میخواستم اگه می شه منو به غلامی قبول کنین. پیرمرد: باشه قبوله، تو دیگه غلام منی. پاشو جورابامو بشور. بعدم منو ببر حموم پشتمو کیسه بکش. یه قلیون واسم چاق کن. حیاط رو آب و جارو کن. برگ درختای باغم دستمال بکش. روزی یه وعده غذای گرم و یه جای خواب توی اصطبل هم بهت میدم. زبان کلانتریقرار است تا پایان سال کلانتریهای ویژه زنان در تهران راهاندازی شود. یک اتاق بزرگ که افسر نگهبان بالای آن پشت میز نشسته و دارد بافتنی سر میاندازد. سربازها هی میروند و میآیند. افسر نگهبان (داد میزند): خواهرا یه دقیقه آروم بگیرین. بیشینین دیگه! دارم بافتنی سرمیندازم، هی راه میرین، دستم سنگین میشه، طول میکشه ژاکت شوهرم. از اتاق بغلی صدای جیغ و داد میآید. چند نفر با عجله وارد میشوند. افسرنگهبان: چیه؟ چه خبره باز؟ سرباز: جناب سروان، سرگروهبان چار دردشه، فکر کنم دوقلو داره. اجازه میدین با الگانس آژیردار ببریمش. افسرنگهبان: آره به شوهرشم زنگ بزنین. در همین زمان صدای جیغ و داد تازهای میآید. دو زن در حال کتککاری و گیسکشی وارد میشوند. مأموران نمیتوانند آنها را ساکت کنند. افسر نگهبان داد میزند. افسر نگهبان: ساکت! اگه آروم نگیرین، جفتتونو میندازم توی بازداشتگاه که شب شوهراتون بیشام بمونن طلاقتون بدنها! چی شده؟ زن اول: این بیحیا به شوهر من بد نیگا میکنه. زن دوم: غلط کردی، شوهر تو کنترل کن. لباس درست و حسابی تنش کن، بیخود به مردم تهمت نزن... (این داستان ادامه دارد...) ابروها تو نخ نکن، دل منو بدبخت نکنشایعه شده که کروبی با «ساسیمانکن» دیدار کرده. اگر گفته بودند با «افتخاری» دیدار کرده، مینوشتم لابد بعداً هم برای جذب نسل جوان با «ساسیمانکن» دیدار میکند. اما با این شایعهای که شنیدهام دیگر نمیدانم چه بنویسم. شرح خیالی مذاکرات را بخوانید: کروبی: نظرت راجع به من چیه؟ ساسیمانکن: یو وری وری وری نایس تکی/ خوشمزهتر از آیسپکی کروبی: مخالفان من چه میگویند؟ ساسیمانکن: بگو پشت سرت میگن چی / تو مدلی مدل D&G کروبی: موضع شما نسبت به کاندیداتوری من چیه؟ ساسیمانکن: واسه قلب تو منم کاندیدا / بدون عاشق تو شدم پارمیدا کروبی: برای تبلیغات چیکار کنم، چیکار نکنم؟ ساسیمانکن: ابروها تو نخ نکن/ دل منو بدبخت نکن الباقی مذاکرات فرضی به دلایل عدیده قابل بازگویی نیست!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]