تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 5 دی 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):دورترین مردم ار خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844676663




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

برکه بیداری


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > میرشکاک، یوسفعلی  - به چراغ دیگران، پیش پای دیدن، کوری است. چنین گفت یکی از سرایندگان خاوری.- ویژه در سالی که آسمان هم به فرمان مرکوری است.چنین گفت یکی از سرایندگان باختری.- آشوبش مردمان را در سراسر جهان، فرجامی هست؟ چنین پرسید آن‎که در مردمان و انبوه آنان درمانده است و چنین پاسخ شنید از آن‎که بر باروی مرگ رانده است: «... خواه فرجامی باشد این خیزش و آشوبش را خواه تا آن فرجام ایزدی، فرسنگ‎ها مانده باشد، ما راه نخواهیم گرداند. نه به دستان و نه به داستان، که خود راندیدن، افسون «دستان» ماست و داستان‎ها را سر‎به‎سر، به گوش مردگان شنیدن، آموزه نیای سیمرغ پرورد برابر با جان ما؛ که زمین گویچه‎ای است، بازیِ پیران کهن را، و بیشتر از این زمره یکی است، یاری خرداد را کمر بسته و... ... با تو نشاید سخن گفتن‎؛ این به نتوان گفت. با تو نباید سخن گفتن - این، هرکس نتواند گفت. با تو... تو... آری تو! سخن‎ها گفته‎اند و نشنوده‎ای. چونک از همان دوده‎ای!‌ و این گفته نه گمان است، که فرزند دستان را، به‎دست اندر، کمان است. پیش از تو پهلوانان را دوال کمر گسسته و جگربند نیز، هیچش نه بیم از مرگ، که پیر و پروردگار اوست و نه پرواش از زندگی که مام و دای آناهیدوار او. تواش ندیده‎ای، زان‎که به دیده، دیدار موشانت داده‎اند و آن‎گه موش کور و گوش و هوشی به دُروج این و آن به هم در پیوسته و سخت سزاوار نکوهش و ریشخند نیز. با تو... آری آری، تو... ورنه فراتر از تو باد است و فروتر از تو خاک! و ما زنده به پیغام اردویسور اناهیدیم که اورمزد با خشم او، خشمگین می‎شود و با خشنودی او خشنود. ایدون باد، ایدون‎تر به فرّ بهرام و رجاوند. «آفریدگان هرمزد به خدایی و دستوری، دادمندی و برترپایگی به آسودگی ایستاده‎اند. رویاروی آفریدگان اهریمن... .ترا با قرآن چکار، اگر فرمود: و شارکهم فی‎الاموال و الاولاد» و با سخن مردگان چکار؟ خواه مجوس، خواه قرمطی، خواه خرم دین، خواه مزدکی، خواه شیطان‎پرست، خواه غالی، خواه... هرکه توگویی و همانندان تو، بس بسیاران گویند. ایستاده‎ایم آن‎چنان که باد - با نرمی نرم، با درشتی درشت که رحماء بینهم فرمود و اشداء علی الکفار. آن‎چنان که نخست پایه چینودپل، که خشم فرو می‎برد و گاهی، آهی، نه آشکار و نه پنهان، برمی‎آورد؛ که:‌والکاظمین الغیظ فرموده است و العافین عن الناس، نه دیو آن‎چنان که فلان گفت و گنبد گیتی... مگر آن‎گونه که پیران و پیشوایان می‎فرمایند: دیو و دیوا و دوا، یگانگی اورمزدی را، ورنه، «بسدیو» گواه شهریاری انسان بس، از آن‎سو؛ و از این‎سو، عمران و آل عمران علیهم‎السلام بس. اگر از «مله ابیکم ابراهیم» بهره‎مندیت داده باشند ایزدیان و آسمانیان. تو می‎گویی سوکوارم. دیر مپایاد سوک تو! سوکوار کیستی؟ زنده جاودان؟! سوک تو شاید سور آسمانیان باشد که هرچه را... بگذریم، بگذار آنان که نه آینه‎بین‎اند و نه دیدار بین، به گمان همانندی آسمان با زمین، شرمسار گفتار خویش باشند پس از مرگ. شهریاران را با سوک و سرور مستمندان چکار؟ آسمانیان را با زمین چکار؟  اگر گیتی خود همین است که تو می‎بینی و گمان می‎بری، سر و سرهنگ ایزدیان،‌ شهریار آسمانیان، خداوندگار سخن و داد و دین و دهش و زهد و بندگی و بردباری ومهربانی و فروتنی و بخشش و بخشایش و نماز و روزه و کشت و کار و نبرد پیاده و سوار، آن‎کو در دژ آشوب‎زاد، پنهان از چشم پریان و آدمیان و فرشتگان، و به آشکارا درمزگت، به گشایش اورمزدی رسید، چونک، نه همچون مردان، بلکه همچون زنان، از پشت سر، بر او تیغ آختند؛ آن‎گاه که یگانه بی‎چون و چند را، پیشانی بر خاک نهاده بود و از میان سه تن که به آهنگ کشتن وی، تیغ برکشیده بودند، شمشیر نگونبخت‎ترین نگونبختان، به آن جان سراپا فرهمندی رسید، هم بدان‎جای سر، که در جوانیش، تیغ مردی هزار مرد، فرود آمده بود، عمرو بن عبدود نام و... چه می‎گفتم؟ آری، فرمود: فزت و ربّ الکعبه» و... آری همو که چنان زاد و چنین رفت. فرمود. ... باری پیش ازین، ‌گیتی را گفته بود «طلقتک ثلاثه، لا رجوع فیها» اکنون تو در سودای همان زنی که شهریار شهریارانش سه طلاق گفت. سرگردانی و سوگمند... نه با تو گفتند که خودسر مباش؟! به خویش‎کاری خود غره، در غربال آزمون ایزدی افتاده چه توانی کرد؟ جز گردن نهادن به نبهره مردمان آدمی روی اهرمن خوی؟! خود کرده را هیچ‎گاه تدبیر نبوده است... آزمون توست، این، نه آزمون من؟!‌ آزمون مسلمانی است و من باری هرگز دعوی مسلمانی نکرده‎ام و اگر مسلمانان را یاری داده‎ام، از آن‎رو بوده‎ست که روزگاری با مسلمانان همراه بوده‎ام و گمان می‎برده‎ام که مسلمانم. دیرگاهی است که دریافته‎ام «شیطان‎پرست» بوده‎ام و خود این را نمی‎دانسته‎ام. ونه من، هم‎کیشان من همه شیطان‎پرست بوده‎اند و من این را نمی‎دانسته‎ام. اکنون دیری است که نه سوک مسلمانان را و نه سور و سرورشان را به گاه و جای نزدیک می‎شوم. بیم ان دارم که از من و کیش من و آن‎که می‎پرستیده‎ام و نمی‎دانسته‎ام شیطان بوده است،‌ آنان را گزندی سهمگین‎تر از این که خود با خود می‎کنند، فراز آید، از دور و نزدیک و آسمان و زمین! زیرا آن‎که من و هم‎کیشانم او را ندانسته پرستیده‎ایم و به گمان مسلمانان، همچنانش می‎پرستیم، چندان سهمگین و هراس‎انگیزست که مسلمانان از او به خدای خویش می‎پناهند. و... «استعاذه»؟ آری، از... نه! مرا و آنان را که هم‎کیشان منند از شیطان هیچ پروا و پرهیزی نیست، زیراک به لعنت نیز نمی‎‎ارزد. او نیز سرفکنده «آزمون ایزدی» است. نیای کلان آدمیان را سجده نکرد، تا در شمار فرشتگان نباشد و در گوشه‎ای دوردست، بس بسیار دور از آن جایگاه و پایگاه اورمزدی، با ما بر خاک باشد و بیازماید آنان را که دعوی پاکی و نیکی و دادگری و راستی و یکتاپرستی دارند. و سپاس اورمزد را که این هیچ‎کس، نه هرگز دعوی پاکی و نیکی داشته، نه در زمره امیران بوده تا در غربال «آزمون دادگری» بیفتد، نه فروتر از این، وزیر و مشاور و معاون و... نه هیچ گردنه‎ای، نه راهی، نه چاهی، نه مهری، نه ماهی، همین روسیاهی برآورده گرد از بدان و ددان، به‎نامی که نامیده‎اندش علی تازیان، و او خود به هنگام پیکار فرموده است:«انّا الذی امّی سمتنی حیدره» یاد باد احمد عزیزی را، روزی بر او نهیب زدم: «حیدر» به طیبت گفت: «هی پنجره!» و من اکنون سایه‎ای هستم بر «پنجره» افتاده و او ماهی در برکه بیداری. باری اگر سوکی بایدم برپا داشتن، بایسته‎تر آنک سوک وی باشد یا... چرا سوک؟ نه مرا، نه هم‎کیشان مرا، هیچ سوک نیست. ویژه سوک اردویسور اناهید، که گنبد مزارش آسمان است و زمین، جز بار سایه او را نتواند کشیدن، زیراک او مینوی همه آب‎هاست. آبانش از همین روی نامیده آن یگانه بی‎چون چند، یکتای بی‎همانند. دادار دادگر نیاز فاطمه دارم دلی که در سینه استاگر نه یوسف اویم، غلام او هستماز این بیش هیچ نرسد مسلمانان را از این نامسلمان که منم، مگر آن‎که مرا به یاد آرند: تو مگر آن نیستی که بر آردویسوراناهید چنین موئیده‎ای:«ای مادر ای پرنده که بر بادها گذشت!چون ماه نو خمیده شد از یادها گذشتوز یاد برد مهریه‎اش را و دور شد!بگذار تا پرنده تقدیر بر شانه‎های هر که نشسته است...- ...کور شداسفندیار بود و نمی‎دیدجز خویشتن به دهر کسی را،روئین‎تن از بلااین است آن اجابت شیرین و بی‎دعا!ای خم شده ز بام ندانسته در بهشتو آزار دیده گاه ازین گورزاد پیردنیا همین، همیشه همین بوده‎ستآه ای شگرف و ژرف...- چراهای سوخته!- آه ای بلند و...- نقش بناهای سوخته- ای گفت‎وگوی بی‎هنران را خریده نغزوانگه مرا شمرده...- گداهای سوخته ای مادر ای پرنده که بر بادها گذشت!و آن‎سوی نیک و بد،از بام‎ها و شعبده یادها گذشت!- از یادها و دیده و دیداراین را به خاک خاطره‎ات بسپار!- آری، هنوز هم‎نفسی هستدر ما شکسته...- بی‎سر و پاهای سوخته- اکنون یگانگی کن و با بادها بیا!با امتداد خاکی فریادها بیاانسان دوباره بوزنه...- بوزینه است بازدانش چراغ و مرغ، همان دینه است باز! - برگشتن از که می‎طلبی؟ نارضا رسید! با پهلوی شکسته به این کبریا رسید! - کی بادها به خاطر ما راه می‎برند؟ما را کجا به بارگه شاه می‎برند؟ هرکس حکایتی به تصور چرا کنند؟تا چند زنده خاطره ماجرا کنند؟! معشوق چون نقاب ز رخ بر نمی‎کشدماییم و داغ...- بس کن ادهای سوختهآنک ببین! تمام زمین کام مام ماستبا روضه‎ها و یاد عزاهای سوخته!خاموش کن چراغ دلت را...- ... چه فایده؟با فرق این شکافته وان...- بس کن ای بلید!شمر و یزید قافیه، ‌بر باد می‎دهندسرها زتن جدا شده،‌ پاهای سوخته! - آن مام بانوان و... جوان، مام آسمان! مام زمین...- رها کن و برگرد!«زنی صداق زنی دیگرست می‎دانید؟زن مطلقه افسونگرست می‎دانید؟» ای آسمان! به پاسخ این دست‎ها ببار!- دیوارهای گمشده، ‌درهای سوخته!- ای وای! باز قافیه تغییر رأی داد...- پس کو؟ کجاست پیکر سرهای سوخته؟- بنگر به بانگ مام و کپرهای سوخته




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 666]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن