واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: رمان «سرزمین گوجههای سبز» تلخ و نفسگیر است. بوی مرگ میدهد. داستان دانشجویانی است که با هزار امید و آرزو راهی شهر شده اند تا بخوانند و یاد بگیرند، اما... 1- شاید بعد از خواندن کتاب «سرزمین گوجههای سبز»، تابستان با دل راحت سراغ گوجه سبز نروید. شاید تا مدتها از بستن کمربند حالتان به هم بخورد. شاید از دست زدن به ناخن گیر چندشتان بشود. شاید... 2- همه این شایدها زیر سر آن پسربچهیی است که پایین صفحه عکساش را میبینید. 15ساله است. عکس مربوط است به زمانی که او ضدجریان خشونت بار و فاشیستی وقت (دوره دیکتاتوری یان آنتونسکو) جنگیده و به زندان رفته؛ زندانی شماره 32178. چه کسی باور میکند روزی روزگاری عدهیی علیه صاحب این عکس دست به انقلاب بزنند؟ چه کسی باور میکند این نوجوان روزی حتی درباره تعداد فرزندان و مسائل مربوط به اتاق خواب هموطنانش هم تصمیم بگیرد و قاعده و قانون وضع کند؟ این پسر نوجوان ضدفاشیست روزی به کابوس هموطنانش بدل میشود و از گوجه سبز و کمربند و ناخن گیر مفاهیمی خوف انگیز و چندش آور میسازد. صفت «گورساز» به این چهره نمیآید، اما بین سالهای دهه 70 تا 90 تنها لقب گورساز برازنده اش است. موهایش که بلندتر بشود و رو به بالا شانه شان بزند و گرد و غبار میانسالی بر چهره اش بنشیند به دیکتاتور نامی رومانی شبیه میشود؛ نیکلا چائوشسکو. درباره اش بیشتر شنیده ایم و کمتر خوانده ایم. 3- چائوشسکو و جنایتهایش و اصلاً رومانی سالهای 60 تا 90 میرفت که فراموش شود. اما نوبل سال 2009 نگذاشت. نوبل به کمک خانم هرتا مولر آمد تا بر شنیدههایمان از رومانی و چائوشسکو مهر تایید بزنیم و دلشورههایمان بابت آن شنیدهها رفع شود. نوبل باعث شد آن رومانی را ببینیم که مولر از نزدیک دیده و تجربه کرده و در رمان «سرزمین گوجههای سبز» نوشته است. رومانی که سربازان رسمی و غیررسمی (ماموران مخفی) حکومتش در کوچه و خیابان پرسه میزنند و گوجه سبز میخورند، خبر میبرند و چوب و چماق میکشند بر سر آن دسته از شهروندانی که جلال و جبروت «گورساز» را دست انداخته اند و... رومانی که مردمش در دوره چائوشسکو حق نداشته اند شعری فولکلوریک و ملی را که در پس اش مضمون بورژوازی نهفته و به دوره حاکمیت فئودالها اشاره میکند، از حفظ باشند. دوره، دوره حاکمیت «خلق» است و بورژوازی مایه خشم و نفرت حکومت. فقر و فلاکت به هوای عدالت و از سر و کول رومانی دهه 70 تا 90 بالا میرود و گرسنگی خصوصیت این جامعه است. بخشی از این رومانی را در سال 2007 زمانی که نخل طلای کن به فیلم کریستین مونگیو رسید، دیدیم. فیلم «چهار ماه و سه هفته و دو روز» بخشی از رومانی دوران چائوشسکو و بعد از دستورالعمل سال 1966 او را نشان مان داد. دستورالعمل سال 1966 میگوید «سقط جنین ممنوع» و حکم میکند «باید بر حقوق دختران و پسرانی که سنی بالای 25 سال دارند، اما هنوز مجرد هستند یا ازدواج کرده اند و صاحب فرزند نشده اند 10 تا 20 درصد مالیات بست». حالا یک بار دیگر به چهره زندانی ضدفاشیست شماره 32178 نگاه کنید؛ هیچ شباهتی به این هیولای بی شاخ و دم که از شعری فولکلوریک و شوخی دم دستی و پیش پاافتاده میهراسد و برای تلافی دستور قتل میدهد، ندارد. بازی روزگار را ببینید که چائوشسکوی ضدفاشیست مخالف سقط جنین و موافق افزایش جمعیت روز 26 دسامبر 1989 به اتهام نسل کشی محاکمه و اعدام شد. 4- رمان «سرزمین گوجههای سبز» تلخ و نفسگیر است. بوی مرگ میدهد. داستان دانشجویانی است که با هزار امید و آرزو راهی شهر شده اند تا بخوانند و یاد بگیرند، اما چیزی جز گرسنگی، فقر، تن فروشی و دست آخر مرگ نصیب شان نمیشود. هرتا مولر تجربیات شخصی اش از دوران دانشجویی و زندگی در رومانی چائوشسکو را در رمان «سرزمین گوجههای سبز» روایت میکند؛ از دورانی که با سروان پجلهها و ماموران امنیتی دست به یقه بوده است... از دورانی که دانشجو دست به خودکشی میزند یا تصمیم به مهاجرت و فرار میگیرد که باز هم چیزی جز مرگ نصیبش نمیشود. «سرزمین گوجههای سبز» سیاه است و روح و روان خواننده اش را مچاله میکند. رمان روایتگر جامعهیی است که خون میخورد، خیانت میکند و جز شایعه پراکنی درباره بیماری دیکتاتور، سرگرمی دیگری ندارد. جامعهیی که روزی مشغول بررسی سرطان خون چائوشسکو است، روزی دیگر معتقد است او سرطان حنجره دارد و فردا به این نتیجه میرسد او به سرطان روده مبتلا است. مهم نیست که چائوشسکو سرطان حنجره داشته یا نه، مبتلا به سرطان روده یا خون بوده یا نه، مهم این است که جامعه رومانی در دهه 70 تا 90 تنها به یک پرسش فکر میکند؛ دیکتاتور کی میمیرد؟ البته آنها برای سرنگونی دیکتاتور طرح و نقشهیی ندارند. در سرزمین گوجههای سبز مردم گرفتار پر کردن شکم شان هستند و با فقر و نکبت کلنجار میروند. کورت، ادگار، گئورگ و راوی داستان (نماینده قشر دانشجو) هم بیشتر درگیر نقشه کشیدن برای فرار از سرزمین گوجههای سبز هستند تا اینکه بمانند و مبارزه کنند. مجالی هم برای مبارزه نیست. واقعیت این است که ترس و خفقان و فلاکت بر جامعه همه ذهنها را آچمز کرده است. اگر میخواهید درباره اوضاع و احوال رومانی دهه 70 تا 90 بدانید، رمان «سرزمین گوجههای سبز» انتخاب خوبی است. 5- رمان سرزمین گوجههای سبز را آقای غلامحسین میرزاصالح برای انتشارات مازیار ترجمه کرده است. انتشارات مازیار این کتاب را در سال 1379 برای اولین بار منتشر کرده است و حالا بعد از آنکه نویسنده صاحب نوبل ادبیات سال 2009 شده کتاب به چاپ سوم هم رسیده و روی پیشخوان کتابفروشیها موجود است. نثر ترجمه کتاب راحت و پاکیزه است و همین باعث میشود خواندن این کتاب 255 صفحهیی آسان و بی دغدغه باشد. به هرحال یادتان باشد کتاب تلخ و گزنده است و تا مدتها دهانهایی که با گوجه سبز یا خون پر شده و آرایشگرانی که مو و چهره مردهها را میآرایند، ذهن خواننده را به خود مشغول میکند. پیشنهاد جز سرزمین گوجههای سبز کتاب دیگری از خانم هرتا مولر به فارسی ترجمه نشده است. البته مترجمها مشغول ترجمه کتابهای دیگر این نویسنده هستند که تا چند وقت دیگر به بازار میآید. اما در کنار آن میتوانید «میرا» اثر کریستوفر فرانک را با ترجمه لیلی گلستان بخوانید. چاپ دوم کتاب را نشر بازتاب نگار در سال 80 منتشر کرده است. شاید هنوز در قفسه کتابفروشیها موجود باشد. 1984 جرج اورول هم که گفتن ندارد. هر دو کتاب به آن فضاهایی که مولر در سرزمین گوجههای سبز روایت میکند شبیه است. فیلم «1984» مایکل رادفورد و «چهار ماه و سه هفته و دو روز» کریستین مونگیو هم در بازار دی وی دی فروشهای خیابانی موجود است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 611]