واضح آرشیو وب فارسی:قدس: مسلم بن عقيل؛ روايت مسلّم مسلماني
عزيز ا... حسيني
در ميان جوانان بني هاشم، «مسلم بن عقيل»، يكي از شخصيتهاي بارز، به شمار مي رود .چنانچه علامه مجلسي در مورد شجاعت او مي نويسد:مسلم بن عقيل درميان هم سن و سالان خويش به شجاعت و سخاوت مشهور و به كثرت دانش و خرد شناخته شده بود.خانداني كه او در آن رشد يافت، خاندان علم و فضيلت بود و همين خاندان بهترين زمينه را براي تربيت و تكامل معنوي و حماسي مسلم فراهم كرد. اجداد «مسلم بن عقيل» كساني، چون «ابوطالب» و «فاطمه بنت اسد» بودند كه در فرزندان خويش، شجاعت و ايمان و دلاوري را به ارث مي گذاشتند و «مسلم بن عقيل»، شاخه اي پربار از اين اصل و تبار بود و همين ويژگي هاي ممتاز او را مهياي پذيرش ماموريتي خطير از سوي امام حسين (ع) نمود.وقتي فرستادگان و نامه هاي كوفيان به امام(ع)از حد گذشت و به قولي به 12 هزار رسيد، ايشان، مسلم را همراه با قيس بن مسهر صيداوي براي بيعت گرفتن راهي كوفه نمود و او را به تقوا، حسن تدبير و مدارا نمودن مأمور كرد .مسلم پنجم شوال وارد كوفه شد. و در منزل«مختار بن ابي عبيد» ساكن گرديد .اندكي بعد مسلم بود و انبوهي از مردم كه همچون نگيني گردش حلقه زده بودند .مسلم نامه حسين (ع) را براي همگان قرائت كرد. در محضر او خطبا و سخنوران كوفي، چون «عابس شاكري»، «حبيب اسري» خطبه خواندند. به گفته شيخ مفيد 18 هزار نفربا مسلم بن عقيل بيعت كردند.بعد ازآن بود كه مسلم براي امام (ع) نامه نوشت وازامام خواست كه با شتاب به كوفه رهسپار شود؛ چرا كه مردم سخت مشتاق ديدار اويند. مسلم نامه خود را ضميمه نامه اهل كوفه كرد و به «عابس شاكري» سپرد تا به همراه «قيس بن مسهر صيداوي» به خدمت امام برسانند.از اين پس، مجراي بسياري از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن زياد، رؤساي قبايل و محله ها را طلبيد و براي آنها سخنان تهديدآميزي كرد و از آنان خواست كه نام مخالفان يزيد را به او گزارش دهند، در غير اين صورت خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.
اين سياست بزودي در ميان مردم سست ايمان كوفه موثر افتاد و جو كوفه به نفع ابن زياد تغييريافت، به گونه اي كه مسلم تنها ماند. ولي با وجود بي وفايي ياران ديروز، هرگز تسليم نشد و مردانه و با شهامت تا آخرين رمق، در برابر دشمن جنگيد، تا آنجا كه در اثر جراحات وارده ديگر تاب و توان خويش را از دست داد و به دست افراد مسلح ابن زياد دستگير شد. مسلم با خرسندي از تقرب به مقام والاي شهادت خود، دشمنان را ندا داد: من امروز، از خُم خون مي چشم، شهد شهادت را، ولي خرسند و خشنودم كه مرگم جز به راه حق و قرآن نيست. از اين مردن سرافرازم كه پيش باطل و بيداد سرفرود نياوردم، نسودم لحظه اي پيشاني ام بر زر، كنون در چنگ اين دشمن، شرافتمند مي ميرم كه من، مردانه جنگيدم و بر مرگ دليران و جوانمردان نمي بايست گرييدن.
ولي ناگاه او را گريه فرا گرفت، و گفت: «انالله و انا اليه راجعون» يكي از سران سپاه ابن زياد، از روي طعنه، گفت: كسي كه در پي اين كارها باشد، بر اين پيشامدها نبايد گريه كند. مسلم گفت: «به خدا سوگند! گريه ام براي خويش و به خاطر ترس از مرگ نيست، بلكه گريه من براي خانواده ام و براي حسين بن علي و خانواده اوست، كه به سوي شما مي آيند.«سپس او را به دارالاماره بردند .شكوه و عظمت «مسلم بن عقيل» در آن اوج و بر فراز آن سكوي شهادت و معراج، ديدني بود. گرچه آنان، اين قهرمان اسير و دست بسته را با تحقير و توهين براي كشتن به آن بالا برده بودند، ليكن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چيز ديگري است كه ديده هاي بصير و دلهاي آگاه، شكوهش را مي يابند. با ضربت شمشير، سر از بدنش جدا كردند، و ... پيكر خونين اين شهيد آزاده و شجاع را از آن بالا به پايين انداختند و مردم نيز هلهله و سر و صداي زيادي به پا كردند. پس از شهادت مسلم به سراغ «هاني» رفتند و با دو ضربت، سر اين انسان والا و حامي بزرگ «مسلم» را از بدن جدا كردند. حسين بن علي(ع) در يكي از منازل ميان راه، خبر شهادت ياران وفادار خويش را شنيد . اشك در چشمانش حلقه زد... فرمود: «انالله و انا اليه راجعون» آنگاه چندين بار، براي آنها از خداوند رحمت طلبيد و گفت:«خدايا براي ما و پيروانمان منزلتي والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خويش جمع گردان، كه تو بر هر چيز، توانايي!»
منابع:
تاريخ طبري
نفس المهموم شيخ عباس قمي (رحمت ا... عليه)
ارشاد شيخ مفيد (رحمت ا... عليه)
دوشنبه 18 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 151]