واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: اسماعيل شفيعي سروستاني ما و متدولوژي غربي
خبرگزاري فارس: تفكر غربي درست مقابل تفكر آخرالزماني شيعه است. اين را غربيها و مخصوصاً نظريه پردازانش بهتر از ما مسلمانان مي فهمند و سر اينهمه فرقه سازي مهدوي در دويست سال گذشته و مقابله با مسلمانان و مخصوصاً شيعيان در همين موضوع نهفته است.
غرب با متدولوژي ويژه خود، آثار شرقي را در خود هضم مي كند، صورت تاريخي خود را بدانها مي دهد و از حيثيت معنوي تهي مي سازد ضمن آنكه مشرق زمينيان نيز از اين آثار بهره اي بيش از برگزاري چند نشست و همايش (آنهم با مساعدت مالي سازمانهايي چون يونسكو و امثالهم) نمي برند و تعلق خاطري بدان ندارند زيرا، تعلق خاطر امروز آنان غرب است و دستيابي به پيشرفت و مدرنيته، آرزويي كه همه چيز در آستان آن قرباني مي شود.
علاوه بر همه آنچه ما را مكلف و مستعد پرسش مي كند بايد گفت «بينش ولايي» جانمايه و روح فرهنگ ما و حضور تاريخي مردم ما در گستره خاك است و قدرت آن را دارد كه تمام قد در مقابل تفكر «انسان مداري» غرب بايستد. به عبارت ديگر آنگاه كه «بينش ولايي» در پس پرده رفت «انسان مداري» مجال ظهور و بروز پيدا كرد؛ چون اين دو جريان باهم جمع نمي شوند و حضور دومي به معني غيبت اين بينش است.
غيرت بينش ديني و ولايي، حضور انسان مداري را برنمي تابد و عصبيت و انانيت انسان مداري مجال حضور آن بينش را از بين مي برد و جايي براي ولايتي جز خود نمي گذارد.
چگونه مي توان پذيرفت كه معلمان و مبلغان علم جديد كه فاقد ابزار و قدرت درك گستره معارف و حكمت شرقي است و جملگي عوالم و دريافتها و معارف را در گستره درك مكتب اصالت عقل و ساينتيزم و پوزيتويسم محدود مي كند مي توانند از شأن و دريافت عالمان حوزه حكمت و معرفت شرقي و قلبي سخن به ميان آورده و از مقام آنها تجليل كنند. همچنانكه كساني در تجليل از علوم جديد و تكنولوژي و امثال اينها از آثار و متون حكمي و معرفتي شرقي و بويژه كتب آسماني عبارات و آياتي اخذ و ارائه مي كنند تا با اصرار و الحاح دريافتهاي جديد را در زمره مصاديق علم و حكمت و معرفت منابع ديني و شرقي معرفي كنند.
به قول فرديد: اكنون اصالت با «ناسوت» است... آنچه اصالت دارد دنياپرستي است و در اين صدسال اخير آمده اند اين دو را با هم جمع كنند. ژان پل سارتر را با قرآن جمع و اله الناس كرده اند. نسناس بزرگ، حوالت تاريخي دوران جديد است ولي در هر صورت انسان دارد به طرف نسناسيت جلو مي رود و به ياري بازرگانها، ناس قرآن به علي بن ابي طالب و شايد ابوذر تعبير مي شود. حال اگر بيائيم علي ابن ابي طالب را با عقل و رأي امروز و انسان امروز جمع كنيم آنچه اصالت پيدا مي كند امروز است.» (1)
در دهه هاي اخير، انسان غربي مراجعه به صورتهاي اعمال و مناسك سنتي را محملي براي پوشاندن ماهيت فرهنگ غربي و جبران نقصان جدي آن در پيش گرفته و با ترويج برخي از آموزه هاي منفك از اصل بودايي، برهمايي، صوفي مسلكي و... عنصري براي تسكين آلام خود جستجو كرده است.
شايد در تمامي سرزمينهاي شرقي كه هر يك بخشهايي از سنتها و نگرشهاي ويژه اين مناطق را درباره عالم و آدم در خود پرورده اند مسلمين و در ميان آنان شيعيان بيش و پيش از همه مستحق ايستادن در مقام پرسش و بازپرسي از غرب اند. ضمن آنكه بيشترين آسيب رانيز طي دو دهه اخير متحمل شده اند.
انديشه «آرمانگرايي» و «موعودگرايي» اگرچه در ميان عموم ملل و نحل و از جمله پيروان سنتهاي شرقي در شبه قاره هند مرسوم و جاري بوده ليكن در هيچ يك از اين سنتها، اين انديشه به اندازه اي كه در ميان مسلمين و شيعيان مطرح بوده قابل شناسايي نيست. چنانكه اين رويكرد را وجه مميز آنان از ساير ملل مي توان دانست. مشخصات جامعه آرماني، سلسله وقايعي كه منجر به تحقق آن مي شود، مختصات فيزيكي و فرهنگي منجي و همه آنچه كه در سالهاي قبل از وقوع آن حادثه شگرف رخ مي دهد و پس از آن در ميان پيروان انديشه آرمانگرا قابل شناسايي است.
پررنگي اين انديشه سنتي و آرمانگرا در تلفيقي با آموزه هاي ديني و سنتي كه نسل به نسل تا به امروز كشيده شده موجب بسط مجموعه اي از عملكردها در حوزه هاي مختلف تاريخي (مناسبات فردي و جمعي) شده و امكان ورود به عرصه مديريت و مهندسي اجتماعي در قبال نظام اجتماعي بيگانه و غربي رانيز يافته است.
تذكر اين نكته ضروري است كه در سنت شيعي، اين آموزه ها جملگي در بافتي يكدست متكي به گذشته اي معلوم، قابل شناسايي، واقعي و منطقي اند. در واقع علاوه بر دارا بودن جنبه قدسي و اساطيري، از وجهي واقعي و پررنگ (بدليل اتكاء به آموزه هاي آخرين پيامبر الهي حضرت نبي اكرم صلواه اله عليه) برخوردارند.
در حالي كه در ميان ساير ملل شرقي اگرچه متكي به نوعي امر قدسي اند ليكن از امكان قوي و مؤثري براي ورود در عرصه تاريخ برخوردار نيستند. چنانكه از «سوشيانس»، موعود زردتشت، تصويري دور و ذهني باقي است و تنها نماد و نشاني از يك باور سنتي راجع به منجي آخرالزمان را با خود دارد.
متأسفانه در اين سنتها، منجي هاي ساير ملل براي زندگي انسان در سالهاي دراز قبل از ظهور طرحي و سخني پيراسته و پيوسته ندارند و يا حداقل در اثر گذر ايام به زمان ما نرسيده است.
در صورتي كه اين موضوع درباره منجي موعود مسلمانان و شيعيان در وجهي متفاوت بروز مي كند. حضور پررنگ اين وجه از سنت ديني در هيأت منجي موعود باعث ظهور «روحيه جهادگري» و سلحشوري در ميان پيروان اين سنت مي شود و تلاشي مستمر براي «گذار از وجه موجود» و «بسترسازي براي وقوع وضع مطلوب» و اين موضوع همه بار معنايي و مفهوم «انقلاب» را با خود دارد.
منظور از «انقلاب» فرايند يك جريان سياسي و يا خيزشي اجتماعي به تبع يك ايدئولوژي نيست. به قول مرحوم سيداحمد فرديد «انقلاب عبارت است از اينكه انسان رويش را از عالم شهادت برگرداند به عالم غيب».(2) تحقق كامل و تمام عيار اين انقلاب با ظهور امام عصر، عليه السلام ممكن مي شود. واقعه شريفي كه هنوز محقق نشده است.
تذكر اين نكته لازم است كه غرب با پشت كردن به عالم غيبي رجوع حيث تفكر بشر را معطوف به عالم مادي كرد. از اينجا انساني بي وطن و بي خانه چون بيگانه اي گرفتار در برهوت كره خاك و ماديت صرف شد.
مرحوم فرديد مي نويسد:
«در دوره جديد اصالت با بشر است، طاغوت بشر است. طاغوت نفس اماره است. نفس اماره اصالت پيدا مي كند.(3)
بازگشت انسان مسلمان به مهدويت (به معني اصيل كلمه و حقيقت موضوع) زمينه انقلاب و بازگشت از عالم ناسوت را ممكن مي سازد. اين بازگشت چنانچه با خواست و اراده آسماني همراه شود زمينه ساز انقلاب بزرگ يعني ظهور حضرت مهدي - عليه السلام - مي شود.
چنانكه ذكر شد، بازگشت غرب و تمام ايدئولوژيهايش به نفس اماره و طاغوت است و بازگشت دين حقيقي كه تجلي تام آن در بازگشت حضرت مهدي(ع) است به «الله» است.
تفكر غربي درست مقابل تفكر آخرالزماني شيعه است. اين را غربيها و مخصوصاً نظريه پردازانش بهتر از ما مسلمانان مي فهمند و سر اينهمه فرقه سازي مهدوي در دويست سال گذشته و مقابله با مسلمانان و مخصوصاً شيعيان در همين موضوع نهفته است.
در سنت شيعي و ادب مسلماني، جمال حق در سيماي انسان كامل، حضرت صاحب الزمان(عج)، متجلي است و طالب ديدارش، طالب «وجه الله» و «بقيه الله» است و نه وجه طاغوت و نفس اماره.
«وجه الله» جز امام مبين نيست.
خلاصي از اين پندار مقدمه ديدار است و چون حادث نشده شيعه منتظر است و طالب انقلاب و جوياي انقلاب چون اين «ظهور» در جان رخ مي دهد، طالب حقيقي مستعد انقلاب و شايسته ديدار مي شود و شاهد ظهور «وجه الله» حتي اگر وقت فيزيكي ظهور حضرت فرا نرسيده باشد. قبل از آنكه با نيرو و قوه «يداللهي» پرده ها به كنار رود و ديدار حضرت بقيه الله عمومي شود.
زمان ظهور و مدت انتظار براي همه يكسان نيست. براي برخي به اذن الله و حسب انقلاب درجان، ظهور حادث شده و براي عموم مردم خير. ممكن است تا صد سال ديگر هم حادث نشود. و حتي در زمان ظهور و حضور هم آنرا درك نكند. حضرت صاحب الزمان(ع)، در مقام و شأن «سبيل الله» منتظر را تا «باب الله» رهنمون مي شود و سپس در شأن «باب اللهي» وي را به ساحتي وارد مي سازد كه شاهد وجه الله شود.
غفلت دور و دراز، بويژه در دوره اي كه نفس اماره غربي بر تمامي ساحات حيات انسان سايه افكنده باعث ماندن در حجاب ضخيم و دوري از عالم ديدار شده است.
حسب طرح و بسط جامع اين موضوع و مضمون در فرهنگ ولايي شيعه است كه شيعيان را مستعد انقلاب و ضرورتاً مكلف به «پرسش از غرب و همه آنچه كه انسان را از عالم ديدار» دور ساخته مي شناسيم. تكليفي كه از عهد ناصر الدين شاه تا به امروز انجام آن به تعويق افتاده است.
بحث از دلايل و عوامل مؤثر در اين غفلت و به تعويق افتادن اين «پرسش» مجالي ديگر مي طلبد كه بدان خواهم پرداخت و پيش از طرح آن به ضرورت و اجمال از جان مايه «فرهنگ ولايي» كه تماميت «شيعه بودن» را معلوم مي سازد سخن خواهيم گفت.
يي نوشت:
1- ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان ص 79
2- ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان - ص 66
3-ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان- ص 80
..................................................................................
انتهاي پيام/
يکشنبه 17 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 150]