تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836367832
نويسنده:محمد جميري نگاهي به تاريخچه روابط ايران و امريكا
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:محمد جميري نگاهي به تاريخچه روابط ايران و امريكا
خبرگزاري فارس: دولتمردان آمريكايي كه به هنگام وقوع انقلاب در ايران آن را باور نكرده و ايران را جزيره ثبات ميخوانند پس از انقلاب نيز سعي داشتند كه همچنان انقلاب را باور نكنند و يا آنرا پديده اي كه بزوي با شكست مواجه خواهد شد بدانند.
*مقدمه:
هنگامي كه دو قدرت استعمارگر روزگاران قاجار يعني روس و انگليس، هركدام به نحوي درصدد تضعيف ايران بودند و تا مرز محو تدريجي و تقسيم آن بين خود نيز پيش رفتند، ايرانيان با قدرت سومي آشنا شدند كه به اندازه دو قدرت قبلي ظالم بود- حداقل در حق ايران و نه بدنام.
ميرزا ابوالحسن خان ايلچي سفير كبير ايران در بريتانيا ناخواسته از اين كشور يك سفر دريايي را آغاز كرد كه حاصل آن سفر، آشنايي اوليه وي با سرزمين ينگي دنيا، (در تركي به معناي سرزمين نو ميباشد)، شد. در همين دوران بود كه يك امريكايي كه به قصد تجارت با ممالك آسيايي سفر دريايي ميكرد، براي اولين بار پا به سواحل خليج فارس نهاد. البته در همين زمان بود (نيمه اول قرن نوزدهم 1850-1800)كه گروهي از مبلغين و مبشرين مذهبي آمريكايي پيش از آغاز روابط رسمي دو كشور به ايران وارد شدند و فعاليت خود را آغاز نمودند. اين مسيونرهاي مذهبي فعاليتهاي خود را در مناطق شمال غرب ايران ادامه دادند.
گفته ميشود كه فعاليتهاي اين مبلغين مسيحي در راستاي سياستهاي دولت آمريكا نبوده است، چرا كه در آن زمان (1823) دولت اين كشور همچنان سياست خارجي خود را بر پايه اصل انزواطلبي بنا نهاده بود.
در اين هنگام اميركبير صدراعظم ناصرالدين شاه قاجار اولين مسئول رسمي ايراني بود كه چرخ روابط سياسي دو كشور را به چرخش درآورد، ايرانيان از روابط با همسايه شمالي و جنوبي گريزان بودند لذا بدنبال تكيهگاهي در سياست خارجي خود بودند. اميركبير به دنبال ايجاد يك نيروي دريايي قوي در خليج فارس بود. امير نه به روسها اطمينان داشت نه به انگليسيها اعتماد و لذا به ميرزا محمدخان كارگزار ايران در استانبول نامه نوشت تا با نماينده سياسي امريكا در آن شهر وارد گفتگو شده و قراردادي را منعقد نمايد. حاصل اين مذاكرات كه در اكتبر 1851 برابر ذيالحجه 1267 به امضاء رسيد پيمان دوستي و كشتيراني ايران و امريكا بود. اين معاهده به آمريكا اجازه ميداد تا حضور رسمي خود در خليج فارس را تثبيت و كنسولگري خود را در بوشهر تاسيس نمايد. امتيازي كه پيش از اين فقط انگليسيها از آن بهرهمند بودند. اما با مرگ اميركبير كه يك ماه پس از امضاي اين معاهده اتفاق افتاد، اين قرارداد نيز به مرحله اجرا در نيامد.
پس از مرگ اميركبير و در زمان صدارت آقاخان نوري، انگليسيها بار ديگر با تحميل معاهده پاريس بخش ديگري از خاك ايران يعني افغانستان را جدا كردند به همين منظور ناصرالدين شاه به ديپلماتهاي ايران مقيم اروپا، ميرزا قاسم خان والي در پترزبورگ، ميرزا احمدخان خويي در استانبول، و جان داوودخان در وين، دستور داد تا زمينههاي برقرار مجدد روابط با امريكا را بررسي كرده و با ماموران سياسي اين كشور تماس حاصل نمايند. نتيجه اين ملاقاتها اين شد كه دولت آمريكا درخواست دولت ايران را پذيرفته و معاهدهاي را جهت همكاري مشترك به امضاء رساندند اما نه در وين يا استانبول بلكه در پيترزبورگ تا از چشمان انگليس و فرانسه بدور بوده و خللي در مذاكرات ايجاد نشود.
پس از امضاي همين معاهده بود كه دولت ايران از دولت امريكا خواست تا سفارت خود را در ايران افتتاح كند (1856).
هدف ايران حضور نمادين دولت امريكا در ايران بود تا مثلا سدي در برابر مطامع روسي انگليسي باشد. كنگره آمريكا نيز استقبال كرده مجوز افتتاح را صادر نمود.
مورخان آغاز روابط رسمي دو كشور را به سال غريص ميدانند. غريص در ابجد يعني سال 1300 هجري قمري و اين همان سالي است كه اولين سفير آمريكايي پس از افتتاح سفارت اين كشور در تهران وارد ايران شد. وي ساموئل بنجامين نام داشت و در بدو ورود خود به ناصرالدين شاه چنين گفت:
... نزديكترين و صلحجويانهترين روابط متقابل سودمند براي هر دو كشور... براي هميشه[را خواستاريم].
و شاه قجر نيز در پاسخش گفت:
"با مؤكدترين طرزي... به دولت متبوعه خود گزارش دهيد كه دولت ايران علاقهمند است هميشه سفارت آمريكا در ايران باقي بماند."
ساموئل پنجامين دو سال در ايران ماند و سپس جاي خود را به فردريك وينستون داد تا تنها دو ماه در اين مسند باقي بماند. پس از گذشت شش سال از ورود اولين سفير آمريكا به ايران، در سال 1306 ق، حاجي حسين قليخان معتمدالوزرا به عنوان سفير ايران به آمريكا رفت. وي كه به تازگي از سفر حج برگشت بود، به حاجي واشنگتن ملقب شد.
* روابط دو كشور از انقلاب مشروطه تا جنگ دوم جهاني:
پيرامون رابطه آمريكا با مشروطهخواهان بايد گفت كه اين كشور در قبال اين حركت ملي ايرانيان سكوت پيشه كرد و سياست برطرفي را اعمال نمود. اما برخي اتباع اين كشور كه در قالب فعاليتهاي فرهنگي مذهبي در ايران حضور داشتند به پشتيباني از مشروطيت با مبارزان مشروطه طلب همكاري كردند و اين پشتيباني اثري مثبت در ذهن ايرانيان بوجود آورد. در جريان مبارزات مشروطه خواهي در تبريز هوارد با سكرويل يكي از فعالان سياسي - فرهنگي امريكايي در ايران كشته شد.
در تهران اما جكسون سفير امريكا از قبول هرنوع پناهندهاي خودداري كرد و بدين صورت روي خوشي به مشروطه خواهان نشان نداد. و اين درحالي بود كه حوادث مشروطه مورد استقبال روزنامههاي آمريكايي قرار گرفته بود.
در دوره مشروطه نيز بدليل اينكه امريكائيان سابقه استعمارگري در منطقه نداشتند، مورد توجه مجلس مشروطه خواه قرار گرفتند. بدنبال تقاضاي دولت ايران از دولت امريكا مبني بر سروسامان دادن به اوضاع اقتصادي، دولت امريكا يك هيات اقتصادي را به سرپرستي مورگان منتو مستو به ايران اعزام داشت كه البته به دليل كارشكني روس و انگليس وي موفقيتي بدست نياورده از ايران اخراج شد.
هنگامي كه محمدعلي شاه تصميم به انحلال مجلس مشروطه گرفت، جكسون سفير امريكا در مكاتبهاي با وزيرخارجه كشور متبوع خود نوشت كه در ايران هرج و مرج بوجود آمده است و از وزير پيرامون موضعگيري خود كسب تكليف كرد. وزير خارجه امريكا نيز اين جنبش ملي ايرانيان را مخرب و هرج و مرجطلبانه قلمداد كرد و اينگونه پاسخ داد: دولت آمريكا نميتوان جنبشهاي مخرب و هرج و مرج طلبانه را مورد بررسي و شناسايي قرار دهد، مگر اينكه رهبران اين حكومتها عملا حكومت را بدست بگيرند، بنابراين به شما توصيه ميشود كه شما نه با توصيه و نه به هيچ وسيله ديگري در اين امر مداخله نكنيد."
جنگ جهاني اول آغاز شده بود و دولت ايران نيز اعلام برطرفي كرد. اما اين بيطرفي نقض شد و اين كشور از تبعات خانمان سوز جنگ در امان نبود. همزمان كالدول سفير جديد آمريكا وارد تهران شد. وي سعي كرد تا دولت ايران را تشويق به حضور در جنگ به نفع متفقين بكند. هدف وي از اين كار نيز ضربه زدن به منافع روسيه و انگليس بود. كالدول با انتشار اعلاميه مخالفت خود را با انعقاد قرارداد 1919 وثوقالدوله و تحتالحمايگي ايران ابراز داشت.
همزمان در تهران كميتهاي به رياست كالدول تشكيل شد. اين كميته متشكل از مبلغان مذهبي بود و فعاليت خود را در ميان مردم كه از گرفتاريها و شدائد جنگ، قحطي و بيماري مسري رنج ميبردند آغاز كرد. در سال 1918 نيز انجمني در نيويورك تحت عنوان كميته كمك ايران و آمريكا تشكيل شد كه به جمعآوري اعانه براي مردم ايران ميپرداخت.
با پايان يافتن جنگ جهاني اول و با اهميت يافتن ژئوپلتيك ايران در منطقه و نيز با كشف نفت در مناطقي از ايران، تمايل امريكا به حضور جديتر در عرصه سياسي ايران افزايش يافت و نيز شركتهاي نفتي اين كشور ميل خود را جهت كسب امتياز نفت پنهان نكردند. از طرف مقابل نيز دولتمردان ايراني ميل به عقد قراردادي در زمينه نفت با آمريكائيان داشتند. كه در نهايت با اجازه مجلس شوراي ملي در سال 1921 قرارداد نفت بين دولت ايران و چند شركت آمريكائي جهت استخراج نفت در شمال بسته شد ولي عملا هيچ گونه اقدامي صورت نپذيرفت.
در همين ايام و در آغاز حكومت رضاخان هياتهاي مذهبي مسائلي را براي دولت ايران بوجود آوردند. آنها تلاش فراوان به خرج ميدادند تا مسلمانان را جذب آئين مسيحيت كنند. اسناد كارگزاري خارجه ايران از اروميه حاكي از آن است كه دكتر پاكارد، از اعضاي مسيونرهاي مذهبي، رفتارهاي نامعقولي در اختلاف افكني بين مسلمانان و اقليت مسيحي در اروپا داشته است. در زمان نخستوزيري رضاخان نيز، يعني فاصله سالهاي 1303 - 1301 هيات مستشاري اقتصادي ديگري به رهبري آرتور ميلسپو به ايران آمد تا پس از شوستر اقتصاد ايران را سامان بخشد. اما وي نيز موقعيتي چندان در خور توجه به دست نياورد. چرا كه هيات حاكمه تغيير يافته بود و اختلافات بين او و رضاخان منجر به فسخ قرارداد اين هيات شد.
رضاخان نيز بدليل وابستگي شديد به انگليس چندان توجهي به آمريكا نشان نميداد. به همين خاطر بود كه بدنبال بازداشت سفير ايران در امريكا و تذكر وزير خارجه امريكا به وي (عبدالغفارخان) و انتشار مطالب توهينآميز به رضاخان روابط دو كشور رو به تيرگي نهاد و از سال 1317-1315 روابط به تعليق درآمده و تنها يك كادر آمريكايي در ايران باقي ماند تا اينكه در اواخر سال 1317 والاس مري از مسئولان وزارت خارجه امريكا به ايران آمده و از جانب رئيس جمهور كشورش يعني روزولت از دولت ايران عذرخواهي كرد و مجددا روابط برقرار گرديد.
از ديگر فعاليت امريكايي در اين دوره در ايران ميتوان به اقدامات هياتهاي باستانشناسي آمريكايي براي حفاري و كشف آثار باستاني در برخي نقاط ايران مثل دامغان اشاره كرد.
*روابط ايران و آمريكا از 1320 تا 1357:
جنگ جهاني دوم در شهريور سال 1318 آغاز شد و دولت ايران مانند جنگ اول اعلام بيطر في كرد، اما باز هم عليرغم بيطرفي ايران، كشور مورد هجوم نيروهاي متفقين قرار گرفت. اينبار ولي بيش از جنگ اول قواي شوروي، انگليس و امريكا مستقيما ايران بيطرف را اشغال نمودند. در اين ميان رضاشاه متهم به همراهي با دولت آلمان نازي شد، او بايد ميرفت و همين اتفاق نيز افتاد. شاهي كه ديگرانش بر سر كار آورده بودند از خود اختياري نداشت. به شهادت تاريخ و به گواه اسناد رضاخان به جزيره موريس رفت تا مابقي عمر را همان جا بگذراند. اين اتفاق در سال دوم جنگ يعني شهريور 1320 افتاد و فرزندش باز هم به خواست انگليسيها بر جاي پدر تكيه زد. از اين زمان دوستي محمدرضاي جوان با دولتمردان آمريكايي قوت بيشتري به خود گرفت. محمدرضا مورد اطمينان و گوش به فرمان سياستمداران آمريكايي بود. او حزب جمهوريخواه را بيشتر دوست ميداشت چون از اين طريق بهتر ميتوانست آرزوهاي نظامي خود را تامين كند. آمريكائيان نيز دست وي را بگرمي ميفشردند و از كمك به وي دريغ نميورزيدند. اكنون به مرور تفصيلي وقايع مهم اين سالها در رابطه آمريكا و ايران ميپردازيم.
*جنگ جهاني دوم:
به مجرد اشغال ايران توسط ارتش شوروي، انگليس و آمريكا در فاصله سالهاي 23-1322 ش، دولت آمريكا طرحي را تحت عنوان "سياست امريكا بر ايران" تدوين كرد كه به گفته محققين زيربناي سياست جديد آمريكا در ايران بود. بنابراين پايه دخالت رسمي آمريكا در ايران بنا نهاده شد. در ششم آذرماه سال 1323 كنفرانس تاريخي سران اشغالگر در تهران برگزار شد كه حضور روزلت رئيس جمهور آمريكا به همراه نخستوزير انگليس چرچيل و رئيس حزب كمونيست شوروي استالين، خود نشانه مهمي بود. روزولت اولين مقام بلند پايه امريكايي بود كه پس از سالها به ايران ميآمد. بعلاوه دولت آمريكا در سالهاي جنگ مبلغ 40 ميليون دلار كمك را در قالب اسلحه، مهمات و خواربار به ايران ارسال كرد. بار ديگر دكتر ميلسپو به ايران آمد تا به خواست دولت آمريكا وضعيت مالي در ايران را سامان بخشد. اما مهمترين جنبه حضور آمريكا در ايران در اين زمان،بحث اشغال آذربايجان و حكومت خودمختار كردستان بود كه هر دو توسط دولت شوروي حمايت ميشد. سران متفقين در كنفرانس تهران موافقت كرده بودند كه تا 6 ماه پس از پايان كامل جنگ قواي نظامي خود را از ايران خاج كنند. دولتهاي انگليس و آمريكا به تعهد خود عمل كردند اما دولت شوروي به بهانه اينكه ژاپن هنوز كاملا تسليم نشده است، همچنان سربازان خود را در ايران باقي گذاشت. دولت شوروي به هرگونه تقاضاي ايران جهت پايان دادن به اشغال پاسخ منفي ميداد. در اين زمان سياست امريكا مبني بر عدم دخالت در امور ايران به گونهاي ديگر تغيير يافت. آمريكا در يونان، اروپاي مركزي و ايران با شوروي دچار اصطكاك منافع شده بود. به همين دليل ترومن رئيس جمهور جديد امريكا در اواخر تابستان 1946 (1325) فشارهاي خود را به شوروي جهت تخليه ايران آغاز كرد. وي ايران را ترغيب نمود تا از دولت شوروي به دليل خودداري از تخليه آذربايجان به شوراي امنيت شكايت كند. بنابراين ايران اولين كشوري بود كه شكايت خود را به اين نهاد تازه تاسيس برد. اما اين اقدام نيز سودي نبخشيد و تنها وزراي خارجه امريكا و شوروي در سازمان ملل بر سر مسأله ايران دچار درگيري لفظي شدند. بحران تا آنجا پيش رفت كه ترومن شوروي را به صورت غير مستقيم تهديد به حمله اتمي نمود و سرانجام نيروهاي شوروي پس از فشارهاي همه جانبه و البته با زيركي نخستوزير ايران احمد قوامالسلطنه آذربايجان را تخليه كرد.
ارتش ايران در زمستان سال 1325 (1946) وارد آذربايجان شد و حكومت خودمختار كردستان نيز تاب مقاومت نياورد و درهم شكست.
*اصل چهار ترومن در ايران:
اين پيروزي امريكائيان در برابر شوروي براي ايرانيان اما نقطه پايان همكاريها نبود. پس از جنگ جهاني دوم ميزان خرابيها در اروپا و آسيا بسيار افزايش يافته بود. دولت آمريكا براي جلوگيري از نفود كمونيزم و نيز تقويت حضور خود و يارگيري در ميان كشورهاي متضرر از جنگ، در اروپا طرح مارشال (وزير خارجه) و در آسيا و ساير مناطق اصل چهار ترومن را اجرا كرد. به موجب اين هر دو طرح كشورهاي هدف كمكهاي مالي، فني، صنعتي و نظامي فراواني دريافت ميكردند تا كشور خود را بسازند. ايران نيز اولين كشور خاورميانهاي بود كه مستحق دريافت چنين كمكهايي بود. اصل چهار ترومن در ايران بخشي از "اداره همكاري بينالمللي" يا "آژانس امريكايي براي توسعه بينالمللي" بود و همچنين تحت عنوان اداره همكاري فني و هيات فعاليتهاي امريكا در ايران اداره ميشد. اين سازمان امريكايي پيچيده كه در نوع خود بزرگترين سازمان در جهان بود، فعاليت خود را بر كمك فني در زمينه كشاورزي، برداشت و آموزش متمركز كرده بود. براساس اين اصل مقدار زيادي وام در بخشهاي مختلف صنعتي، راهسازي، فرودگاه، كشاورزي و كمكهاي بلاعوض و يا در قالب وام براي خريد سلاح به ايران اعطاء شد.
جالب اينكه دولت آمريكا در ابتدا قصد كمكهاي مالي گسترده به ايران را نداشت و تنها به اعطاي كمكهاي فني و صنعتي بسنده كرده بود و نيز اعتقاد داشت پولهايي را كه به دولت ايران ميدهد، حيف و ميل شده و در جهت برنامهريزي شده مصرف نميگردد، اما با اصرار دولتمردان ايران و خود شاه مبني بر اينكه ايران در همسايگي با مركز كمونيزم يعني شوروي قرار دارد و در صورت بروز جنگ بايد هم از خود و هم از منافع غرب دفاع كند، دولتمردان امريكايي را بر آن داشت تا كمكهاي خود را به ايران ارسال كنند. اين كمكها، بويژه پس از سقوط دولت دكتر مصدق ابعاد و گستره بيشتري به خود گرفت. همزمان با اجراي اين طرح تعداد بسيار زيادي از مستشاران آمريكايي در زمينههاي فرهنگي، مالي، نظامي و صنعتي نيز وارد ايران شدند. كه خود اثرات سوئي بر فرهنگ جامعه ايران داشت.
*كودتاي 28 مرداد 1332:
آگاهان ايراني از ابتداي اعطاي امتياز نفت به شركت نفت ايران و انگليس در زمان قاجار، روي خوشي به اين امتياز نشان نميدادند. هرچند كه در زمان كسب امتياز توسط ويليام ناكس دارسي نفت هنوز جايگاه و اهميت خود را نيافته بود اما با كشف اين ماده مهم در سال 1907 در ايران بر اهميت تجاري و اقتصادي هم نفت و هم ايران افزوده شد. ذكر اين نكته لازم است كه ايران اولين كشور آسيايي بود كه در آن نفت كشف شد. با روي كار آمدن رضاخان تامين بودجه كشور بيش از پيش به نفت وابسته شد. ساخت راهآهن، راه، كارخانه و در زمينه فرهنگي ساخت مدارس و دانشگاهها آغاز شد. رضاخان براي برآوردن روياهاي خود در زمينه صنعتي كردن ايران احتياج به پول نفت داشت، نفت ايران نيز در همه زمينهها اعم از كشف، استخراج و بهرهبرداري در انحصار شركت نفت ايران و انگليس بود. به اين معنا كه حكومت ايران هيچ گونه مالكيتي بر نفت خود نداشت و تنها سالانه شركت مبلغ ششصد هزار ليره به دولت ايران پرداخت ميكرد. شاه چكمه پوش را اين مقدار پول بسنده نيامد و قرارداد را خوش نداشت، پس قرارداد را پاره كرده و در بخاري كاخ خود سوزاند. رضاخان مجددا بنا به دلايلي كه هنوز بر مورخان و محققان روشن نشده است به همان قرارداد با اندكي تغييرات در ميزان پرداخت حق ايران در سال 1313 (1933م) تن در داد تا اينكه زمان حكومتش به سر آمد و رهسپار ديار غربت گشت. از سوي ديگر آيتالله كاشاني از عراق وارد ايران شده بود و فضايي نسبتا آزادتر از گذشته در زمان شاه جوان بوجود آمده بود. مجلس پانزدهم اين قرارداد را زير سوال برد، اما عمرش براي بررسي بيشتر اين قرارداد كفاف نكرد. مجلس شانزدهم اين قرارداد را ننگين خوانده و بيشتر مورد مداقه قرار داد در همين دوره يك لايحه و يك طرح به مجلس ارائه شد. لايحه اي دولت رزمآرا كه مخالف جدي ملي شدن صنعت نفت بود، لايحه الحاقي به قرارداد 1933 بود كه از طرف گلشائيان از جانب دولت ايران و گس نماينده شركت نفت ايران و انگليس و براي تثبيت موقعيت قبلي شركت به مجلس رفت و طرحي از جانب نمايندگان اقليت يعني مصدق، حائري، بقائي، مكي و ... كه متضمن ملي كردن صنعت ايران بود. اما هيچ كدام راي نياورد. تا اينكه در اسفندماه 1329 رزمآرا به قتل رسيد و سرانجام در 29 اسفند همان سال و در واپسين روزهاي جلسات مجلس شانزدهم، صنعت نفت ايران توسط مجلسين، ملي اعلام شد. با تشكيل مجلس هفدهم آيتالله كاشاني رهبر روحاني نهضت به عنوان نماينده تهران بر كرسي رياست مجلس تكيه زد و دكتر مصدق ديگر نماينده تهران به عنوان نخستوزير برگزيده شد. اما رويه دولت آمريكا در برابر ملي شدن صنعت نفت ايران تامل برانگيز است. آمريكائيان كه خود را مدافعان آزادي ميدانستند بايد از اين نهضت ملي ايرانيان دفاع ميكردند اما اينگونه نشد. دولت امريكا سه موضع كاملا متفاوت داشت. در ابتداي كار از دولت ملي ايران حمايت نمود و انگليس را تحت فشار قرار داد. اما در ادامه در نقش يك ميانجيگر ظاهر شد و طرفين را به مصالحه فرا خواند. در نهايت نيز انگلستان دولت آمريكا را قانع كرد كه اين اقدام دولت ايران به ضرر هر دو كشور انگليس و آمريكا است. پس با پول انگليسيها و با عمليات آمريكائيها دولت حقوقي و ملي ايران ساقط شد. از اين زمان به بعد آمريكا با روي كار آمدن دولت كودتاي زاهدي پا جاي پاي انگليسيها گذاشتند و تا سال 1357 در ايران فعال مايشاء شدند. دولت آمريكا كه به دولت مصدق هيچگونه كمك مالي نكرد، به دولت كودتا فورا مبلغ دويست ميليون دلار كمك اعطا كرد.
*ساواك:
آمريكا براي تحكيم پايههاي خود در ايران و تقويت منابع اطلاعاتي - امنيتي خود اقدام به پشتيباني جدي و موثر از سازمان امنيتي ايران نمود كه پايه هاي آن توسط انگلستان گذاشته شده بود.اين سازمان كه موظف بود تا شرايط داخل و خارج ايران را كنترل كرده و مانع از بروز هرگونه آشوب در داخل كشور شود، ساواك نام داشت و با كمك مستقيم مستشاران آمريكايي در سال 1335 تشكيل شد.
*16آذر1336
با ورود نيكسون معاون رئيس جمهور آمريكا به ايران، دانشجويان خشمگين تهران دست به تظاهرات زدند و در نتيجه سه نفر از دانشجويان كشته شدند. اين روز در تاريخ ملت ايران به روز دانشجو نامگذاري شده است.
*ايران و امريكا در دهه 1340:
در سال 1960 (1339) جان اف كندي از حزب دموكرات به رياست جمهوري ايالات متحده انتخاب شد. دموكراتها برخلاف جمهوريخواهان چندان تمايلي به اعطاي كمكهاي پرشمار نظامي و مالي به دولتهاي ديگر خصوصا دولت ايران نداشتند. به همين خاطر اصلاحات ساختاري را براي برخي كشورهاي آمريكاي لاتين و ايران مدنظر داشتند. اصلاحات ارضي مورد نظر كندي اصلاح ساختار كشاورزي در ميان مردم و مالكان بزرگ بود. دولت آمريكا بدين منظور دكتر علي اميني را كه سفير ايران در واشنگتن براي نخستوزيري ايران به شاه تحميل كرد. در فروردين سال 1340 اميني دولت را عهدهدار شد، اما پس از مدتي محمدرضا كه چندان تمايلي به اميني نداشت به آمريكائيان وعده همكاري داده و با جلب نظر آنها اميني را كنار گذاشت و خود انجام اصلاحات را برعهده گرفت. شاه پس از كنارهگيري اميني، اسدالله علم را به نخستوزيري منصوب كرد. شاه يك طرح شش ماده اي را جهت انجام برخي اصلاحات سياسي - اقتصادي تهيه كرد و در ششم بهمن سال 1341 آن را به رفراندوم گذاشت و نام اين رفراندوم را نيز انقلاب سفيد يعني انقلاب بدون خونريزي نهاد.
امام خميني نسبت به اين رفراندوم واكنش نشان داده و آنرا تحريم كرد. شاه در اسفند همان سال در پايگاه هوايي دزفول، روحانيت را به نشان دادن ضربت شصت دولت حواله داد. در فروردين سال 1342 به هنگام بزرگداشت مجلس شهادت امام صادق(ع) و با حضور آيتالله گلپايگاني، كماندوهاي دولتي به مدرسه فيضيه حمله كردند و تعدادي از طلاب را به شهادت رساندند. خردادماه سال 1342 و همزمان با بعدازظهر روز عاشورا امام خميني(ره) در مدرسه فيضيه سخنراني كردند و انتقادات تندي عليه دولت مطرح كردند. دولت نيز سحرگاه 11 محرم يعني يك روز پس از سخنراني امام، ايشان را دستگير كرده و به زندان و سپس در منزل تحت محاصره منتقل كردند. اما با اصرار علما و قيامهاي مردمي، رژيم نهايتا امام خميني (ره) را در فروردين 1343 آزاد كرده و مجددا به قم برگرداند.
*كاپيتالاسيون:
جان اف كندي در سال 1963 (1342) ترور شد و ليندن جانسون جانشين وي گرديد. سياست خارجي جانسون برخلاف سلف خود، گسترش نيروي نظامي آمريكا در مناطق مختلف جهان و تقويت پايگاه حضور آنان در كشورهاي مختلف بود. در اين دوره محمدرضا از فرصت استفاده كرده و ضمن خريدهاي كلان نظامي، مستشاران نظامي بيشتري را نيز وارد ايران كرده بود. دولت آمريكا نيز همزمان در پي كسب امتيازات ويژهاي براي نظاميان خود در ايران برآمد. بنابراين دولت اسدالله علم در 26 آبان 1342 لايحه اعطاي مصونيت قضايي به نظاميان امريكايي يعني همان كاپيتالاسيون را به مجلس سنا تقديم كرد. اما پيش از اينكه اين لايحه - كه به نحو كاملا مخفيانهاي به مجلس سنا تقدم شده بود، به تصويب برسد، علم جاي خود را به حسنعلي منصور داد. منصور نيز بر تصويب اين لايحه پافشاري نموده، آنرا به ضميمه يك ماده واحده در شب سوم مرداد 1343 از تصويب سنا گذراند. اين لايحه به حاكميت ملي ايران خدشه وارد ميساخت و تضعيف اقتدار قلمرو قضائي كشور را در برداشت. در پي تصويب سنا، در 21 مهر 1343 نيز اين لايحه با 74 راي موافق در برابر 61 راي مخالف به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. دولت نتوانست از انتشار خبر اين تصويب جلوگيري كند و لذا به زودي جامعه ايران متوجه شده و عكسالعمل نشان داد. مهمترين پاسخي كه به اين لايحه داده شد، سخنراني و افشاگري امام خميني در آبان ماه 1343 بود. امام(ره) در صبح چهارم آبان، در ميان انبوه جمعيتي كه در منزل ايشان گرد مده بودند سخنراني كرده و استقلال ايران را به موجب اين لايحه فروخته شده خواندند. بواسطه همين آگاهي بخشي امام خميني (ره) دولت در انفعال كامل قرار گرفته بود، بنابراين در شب 13 آبان 1343 ايشان دستگير و سپس به تركيه تبعيد شدند. با اين اقدام دولت اينگونه ميانديشيد كه صداي مخالفان خاموش شده است.
*خريدهاي تسليحاتي:
از ابتداي روي كار آمدن محمد رضا پهلوي، وي بدنبال تجهيز بيش از پيش ارتش بود. او در ابتدا با كمكهاي دولت آمريكا از محل اصل چهار ترومن سعي كرد اين تجهيزات را فراهم كند. هر وقت كه در آمريكا روساي جمهور دموكراتي مثل كندي و يا كارتر بر سر كار ميآمدند، شاه ناراحت ميشد چرا كه نميتوانست جاه طلبي هاي نظامي خود را تامين كند. اما همين كه روساي جمهور جمهور خواه بر مسند قدرت تكيه ميزدند شادمان ميشد. خريدهاي نظامي ايران از سال 1343 و با آغاز نخست وزيري هويدا رشد بيشتري پيدا كرد و خصوصا در دهه 1350 با افزايش قيمت نفت به اوج خود رسيد. در اين دو دهه برنامه فروش تسليحاتي جايگزين برنامه كمكهاي نظامي شد. بدين منظور سر لشكر حسن طوفانيان به عنوان مامور خريد سلاحهاي جنگي تعيين شد. بديهي بود كه در اين ميان هر شركت اسلحه سازي كه ميتوانست بيشتر توجه مسئولين نظامي و دلالان اسلحه در ايران را به خود جلب كند، ميتوانست كالاي نظامي بيشتري به دولت ايران بفروشد و لذا در اين ميان مسئولان ايراني رشوه هاي كلان ميگرفتند. دولت ايران همچنين در پيمان بغداد كه يكي پيمان نظامي - امنيتي و با حضور آمريكا بود نيز عضو شد. در اين دوره و خصوصا در دهه 1350 ايران يكي از مهمترين متحدين نظامي آمريكا، خارج از قاره اروپا و اصلي ترين متحد وي در منطقه خليج فارس به شمار ميرفت. ارتشبد طوفانيان بين سالهاي 57-1343 در تمام فروشهاي تسليحاتي آمريكا به ايران عميقا در گير بود.
وي به اقتضاي موقعيت خود نه تنها با مقامات ارتش آمريكا تماس دائم داشت بلكه با بالاترين مقامات اجرايي معاملات دفاعي و اسلحه نظير تام جونز، نورثروب و ويليام ميلي در تماس بود. فردوست در زمينه خريد تجهيزات نظامي اينگونه ميگويد: در يك فاصله زماني بيست ساله از 1971 -1950 تمام خريد تسليحاتي ايران از آمريكا به يك ميليارد دلار هم نميرسيد. ولي بين سالهاي 78-1971 يعني فقط در عرض هشت سال آخر سلطنت محمد رضا ميزان خريد سلاح از آمريكا به رقم نجومي نوزده ميليارد دلار بالغ شد. اين خريدها شامل انواع هواپيماهاي جنگنده، تانكها، نفر برها، سلاحهاي سبك و خودكار، ناوچه و زير دريايي ميشد. آخرين سفارش نظامي شاه به آمريكا خريد چند فروند هواپيماي آواكس به مبلغ 2 ميليارد دلار بود كه با پيروزي انقلاب اسلامي، دولت آمريكا از تحويل آنها به ايران خودداري كرد.
*شعله ور شدن انقلاب اسلامي:
سالهاي 56و 57 را بايد سالهاي ظهور همگاني و ملي انقلاب اسلامي ايران خواند مردم ايران قيام سراسري خود را در سال 1356 و به دنبال انشتار مقاله توهين آميز احمد رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعاتي آغاز كردند.چهلم شهداي شهرهاي مختلف كه در سراسر ايران برگزار ميشد دامنه قيام روز به روز گسترده تر ميشد. در اين ايام جيمي كارتر از حزب دمكرات رئيس جمهور آمريكا بود. اقدامات و گفتارهاي وي پيرامون اوضاع ايران نشان از عدم درك حقيقي مسائل ايران داشت. كارتر شعار خود را براي كشورهاي جهان سوم ايجاد فضاي بازسياسي در نظر گرفته بود به همين دليل به اجبار وي و اكراه محمد رضا پهلوي تعداد زيادي از انقلابيون زنداني آزاد شدند و به جمع ساير انقلابيون پيوستند.
از طرف ديگر ايران كه خود در تب و تاب يك انقلاب بزرگ بود از طرف كارتر جزيره ثبات نام گرفت كه خود نشان از بي اطلاعي او از اوضاع ايران داشت اما دولتمردان آمريكايي كه نميخواستند حكومت پهلوي را از دست بدهند حفظ رژيم پهلوي و سركوب اغتشاشات را در دستور كار خود قرار دادند. استمپل وابسته سياسي سفارت آمريكا در تهران كه خود ناظر انقلاب اسلامي ايران بوده است در اين باره ميگويد: روز نهم نوامبر 1978 (8 آبان 1357) ايالات متحده اعلام كرد با تومهاي پليس، 25 هزار كپسول اشك آور و ساير وسائل ضد شورش را به شاه خواهد فروخت علاوه بر اين هدايت و كنترل اغتشاشات غير نظامي در نبردهاي خياباني بين پليس و تظاهر كنندگان نيز بر عهده مستشاران آمريكايي بود. امااين حمايت آمريكا سودي به حال شاه نبخشيد و در نهايت آمريكا به شاه اعلام كرد كه بايد از ايران برود. سال 57، تاب و تب انقلاب شدت يافته بود و در شهرهاي مختلف، مردم راهپيمايي هاي گسترده راه انداخته بودند. نخستين واقعه اي كه در سال 57 رخ داد فاجعه سينما ركس آبادان بود كه در مراد ماه سال 57 اتفاق افتاد. هدف رژيم از اين كار بي اعتبار كردن چهره انقلابيون مذهبي بود تا بدين وسيله نشان دهد كه انقلابيون با سينما مخالف هستند. اما چندي نگذشت كه مشخص شد خود رژيم عامل اين اتفاق بوده است. مدتي بعد در هفدهم شهريور سال 57 اتفاق ناگواري تمام ايران را به لرزه در آورد. تعدادي بسياري از تظاهركنندگان در ميدان ژاله به خاك و خون كشيده شدند. پس از حادثه،اين روز، روز جمعه خونين و در زبان انقلابيون يوم الله هفده شهريور نام گرفت. بيست روز پس از هفده شهريور كارتر نامه اي به شاه نوشت و اعلام كرد كه ما از شما حمايت ميكنيم. در مهر ماه سال 57 برژينسكي با شاه تماس ميگيرد و ميگويد: ما به طور كامل از هر گونه اقدام سركوبگرانه اي حمايت ميكنيم. كارتر خود نيز در مورد ايران دچار تزلزل فروان شده بود و قدرت تصميمي گيري خود را از دست داده بود. وزارت خارجه آمريكا نظرش در مورد امام خميني (ره) اين بود كه در نهايت ايشان مانند رهبران جبهه ملي است. پس اگر اوضاع را به نحوي ادامه بدهند كه كشور بدست جبهه ملي بيفتد نظرات امام خميني نيز تامين ميشود. بنابراين مدتي بعد شاپور بختيار از نهضت آزادي به نخست وزيري برگزيده شد. نهضت آزادي از دل جبهه ملي بيرون آمده بود. 13 آبان سال 57 از راه رسيده بود تعداد زيادي از دانش آموزان و دانشجويان در خيابانهاي اطراف دانشگاه تهران تظاهرت ميكردند كه با حضور نيروهاي رژيم شاهنشاهي دانش آموزان به دانشگاه تهران پناه آوردند. ولي مامورين حمله كرده و بسياري را به شهادت رساندند.اين روز نيز در تاريخ ملت ايران به عنوان حماسه اي فراموش ناشدني به يادگار بماند. اما چند واقع ديگر نيز در همين زمان رخ داد، درچند جاي تهران آتش سوزي به راه انداختند تا انقلابيون را خشونت طلب قلمداد كنند. و نيز از صبح همين روز تمام مجلات و روزنامه ها را تعطيل كردند. در اين زمان سرلشكر ازهاري به جاي شريف امامي نخست وزير شده بود. همزمان آمريكا به اين نتيجه رسيده بود كه شاه بايد برود. هنگامي كه ژنرال هايزر براي كنترل اوضاع به ايران آمد اينگونه نوشت: اوضاع عادي است و اگر شاه از ايران برود، اوضاع كاملا به كنترل در ميآيد بختيار هم ميتواند كشور را كنترل كند، ايراني ها با سلطنت مخالف نيستند، اين آيت الله خميني است كه با سلطنت مخالفت ميكند. سرانجام شاه در 26 دي ماه 1357 ايران را براي هميشه ترك كرد تا دولتمردان آمريكا پاسخ مناسبي به اين همه خوش خدمتي وي داده باشند. چند روز بعد و در دوازدهم بهمن 1357 امام خميني شكوهمندانه وارد ايران شد و مدتي بعد نيز انقلاب به پيروزي رسيد. به اين وسيله حاكميت 37 ساله آمريكا به ايران پايان يافت. اما پس از انقلاب اسلامي نيز همواره آمريكاييها خصومت خود را نسبت به انقلاب اسلامي در پيش روي گرفتند. در ادامه به بررسي روابط ايران و آمريكا پس از انقلاب اسلامي ايران خواهيم پرداخت.
*انقلاب اسلامي:
پيروزي انقلاب اسلامي اگرچه باعث شد تا سياست خارجي ايران از يك نوع رابطه وابسته به سياستي مستقل در برابر شرق و غرب تبديل شود. اما آمريكائي ها همچنان حاضر نبودند تا در سياستهاي مداخله جويانه خود پيرامون ايران تجديد نظر بكنند. دولتمردان آمريكايي كه به هنگام وقوع انقلاب در ايران آن را باور نكرده و ايران را جزيره ثبات ميخوانند پس از انقلاب نيز سعي داشتند كه همچنان انقلاب را باور نكنند و يا آنرا پديده اي كه بزوي با شكست مواجه خواهد شد بدانند.
*ايران و آمريكا از 22 بهمن 1357 تا 31 شهريور 1359
دولت كارتر براي مبارزه با انقلاب اسلامي در زمستان سال 57 دو راه را پيش روي شاه گذاشت. يكي از پيشنهادات متعلق به برژنيسكي بود كه همان سياست مشت آهنين و سركوبي شديد انقلابيون بود. راه حل دوم كه جيمي كارتر آنرا پذيرفت يك طرح 5 مرحلهاي بود كه ابتداي با روي كار آمدن يك دولت ملي، شاه از ايران خارج شده و پس از مدتي مجددا برخواهد گشت. شاه راه دوم را پذيرفت و با انتصاب بختيار به نخست وزيري اولين مرحله را اجرا كرده و از ايران خارج شد. اين دولت ملي كاملا مورد حمايت ارتش خواهد بود و نيز از حمايت بين المللي نيز برخوردار خواهد بود.
آمريكا نيز مسئوليت پشتيباني لجستيك دولت را بر عهده خواهد گرفت. اما نيروي نظامي آمريكا به صورت مستقيم در اين كار دخالت نميكند و نيز اينكه از ورود آيت الله خميني به ايران جلوگيري شود. اما بين هيات حاكمه آمريكا آنقدر اختلاف بود كه اين طرح هيچ گاه به انجام نرسيد. اولين دخالت رئيس جمهور آمريكا كه خطايي به نفع انقلابيون بود، اين بود كه امام خميني (ره) كه هنوز در پاريس بسر ميبردند. در رفتن به ايران عجله نكنند و در انتظار زماني باشند كه اوضاع مقداري آرام شده باشد. در صورتي كه آيت الله با بختيار مخالفت كند در ايران كود تا مي شودو حمام خون بر پا خواهد شد بدين ترتيب اولين تهديد دولتمردان آمريكايي بر عليه ايرانيان صادر شد. امام نيز در پاسخي قاطعانه به كارتر گفتند. كه شاه را ببرد و از دول بخيتار حمايتي نكند، و از خواست مشروع ملت ايران جلوگيري ننمايد. آمريكايي ها همچنين در نزديكي محل اقامت ايران در پاريس اعمال مشكوكي كه حتي قصد از بين بردن امام را نيز داشتند، انجام دادند.
اما با پيروزي انقلاب اسلامي كارتر و همراهانش تمام نقشه هاي خود را نقش بر آب ديدند. روز 22 بهمن 1357 برژينسكي در تماسي تلفني از سوليوان سفير آمريكادر تهران ميخواهد تا طرح يك كودتا را بريزد، اما سوليون پاسخ منفي ميدهد.
گروهاي مختلفي در جريان انقلاب دخالت داشتند. اما همين گروه ها به محض پيروزي انقلاب در پي كسب منافع بر آمده عليه يكديگر موضع گرفتند. آمريكا از اين فرصت استفاده كرده و ضمن اختلاف افكني شديد ميان انقلابيون نيروي آنها را تضعيف ميكرد. آنها از شايعه سازي و دروغ پراكني استفاده كرده و عليه شخصيتهاي مختلف بكار مي بردند. آنها همچنين از ترور شخصيت و گاهي ترور شخصي نير بهره برداري ميكردند.
در چنين اوضاعي دولت موقت زمامدار امور ايران بود. نوع و كيفيت رابطه دولت موقت و آمريكا در زمره اولين اختلاف نظر انقلابيون مذهبي و نهضت آزادي كه اكنون دولت را در اختيار داشت بود و بازرگان اعتقاد داشت كه رابطه با آمريكا و غرب جدا از حمايت آمريكا از شاه است در صورتي كه آمريكا از شاه حمايت نكند و در امور داخلي ما نيز دخالتي ننمايد روابط دو كشور دوستانه خواهد بود. اما طيف مقابل آمريكا را شريك جرم محمد رضا پهلوي ميدانستند و آن را ابرقدرتي متجاوز به حساب ميآوردند انقلابيون چندان تمايلي به برقراري رابطه و ايجاد گروه مذاكراتي با آمريكا نداشتند و اين در حالي بود كه بازرگان و همراهانش از هر فرصتي براي برقرار روابط و عادي سازي آن استفاده ميكردند. دولت آمريكا براي جبران كسري اطلاعاتي خود در تماسهايي با اعضاي دولت موقت و حتي مردم عادي از انقلابي گرفته تا ضد انقلاب سعي ميكرد تا اين كسري را جبران كند. دولت موقت در نهايت با اشغال سفارت آمريكا توسط دانشجويان استعفا داد.
*تسخير سفارت آمريكا؛ 13 آبان با 1358 :
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سفارت آمريكا 2 بار اشغال شد.
بار اول در 25 بهمن سال 57 بود كه 75 نفر از چريكهاي فدايي خلق ضمن درگيري مسلحانه كوتاهي سفارت آمريكا را به اشغال در آورد كه البته پس از مدت كوتاهي از اشغال در آمد. اما يكشنبه 13 آبان 58 يك روز فراموش نشدني براي ملت ايران و يك روز تلخ براي دولت آمريكا بود. در اين روز گروهي از دانشجويان كه در حال راهپيمايي و شعار دادن در خيابان آيت الله طالقاني بودند به سفارت آمريكا رسيده قفل درها را باز كرده و به محوطه آن وارد شدند و سپس كاركنان آنجا را به گروگان گرفتند اين حادثه براي كارتر و ساير دولتمردان آمريكايي بسيار تلخ و شكننده بود. اين كار دانشجويان كاملا برنامه ريزي شده و با انديشه اي از پيش طراحي شده بود، اما انگيزه هاي متفاوتي براي اين كار ذكر شده است. مهمترين دليل اين كار يك اقدام سياسي در واكنش نسبت به پذيرش شاه بوسله دولت آمريكا اعلام شده است از ديگر عوامل آن اعتراض به عملكرد دولت موقت در جهت كشاندن پاي آمريكائيان در ايران، شناسايي جاسوسان و عوامل ايراني كودتايي كه نافرجام ماند، پايان دادن به سلطه جويي آمريكا و نيز نشان دادن ضرب شصتي به ايالت متحده اعلام شده است. با اين اقدام موقعيت سياسي، اقتصادي و استراتژيك آمريكا در منطقه به شدت تضعيف شد. اين حركت جلوه اي از تحرك استعمار ستيزي ملتهاي در بند و مظلوم بود. امام نيز در چهاردهم آبان يعني يك روز پس از اشغال سفارت، اقدام دانشجويان را تائيد و آمريكا را شيطان بزرگ خواند و اين اقدام را انقلاب دوم ناميد. دانشجويان ضمن دسترسي به اسناد سفارت آمريكا اساس سياستهاي اين كشور در ايران قبل و بعد از انقلاب را بررسي كردند. اسناد منتشره حاكي از روابط و چانه زني ها برخي از اعضاي دولت موقت براي همواره كردن راه آمريكائيان براي ورود مجدد به صحنه ايران بود. در ابتداي آمريكا دست به اقدامات ديپلماتيك زد. از جمله نشستهاي شوراي امنيت و محكوم كردن ايران، نامه نگاري به سران كشورها براي ميانجيگري و ... كه هيچ يك سودي نبخشيد. ديگر اقدام آنها ارجاع اين پرونده به ديوان دادگستري بين المللي لاهه بود. قضات دادگاه ايران را محكوم كرده و راي به آزادي گروگانها دادند. با بي ثمر بودن اين اقدامات، دولت آمريكا انتخاب بعدي خود را اقدام نظامي در نظر گرفت. دولت كار تر طرح يك عمليات نظامي را جهت آزادي گروگانها در خاك ايران پذيرفت. و برژنيسكي مستقميا هدايت عمليات را بر عهده گرفت. اما هنگامي كه در سحرگاه سوم ارديبهشت 59 اين عمليات بوسيله سربازان شن با شكست مواجه شد كارتر بيش از پيش نااميد شد. در تير ماه 59 كارتر دست به يك اقدام ديگر زد. طراحي كودتا با همكاري بختيار، انگليسو عراق. اين كودتا كه به نوژه معروف است قرار بود بوسيله سران سابق ارتش انجام شود كه آنهم ناكام ماند. در پي عدم آزادي گروگانها، كارتر نتوانست نظر مردم آمريكا را براي بار دوم به خود جلب كند. بنابراين چند ماه بعد جاي خود را به رونالد ريگان داد. اما ريگان نيز دست از سياست خصمانه عليه ايران برنداشت مرحله بعد روابط دو كشور با شروع جنگ تحميلي، آغاز ميشود.
*جنگ تحميلي تا پذيرش قطعنامه:
سياست آمريكا در قبال ايران در اين دوره متشكل از سياست تضعيف نظام و بر اندازي آن از طريق جنگهاي داخلي و خارجي بود آنها معتقد بودندكه جنگ پايه هاي نظامي، اقتصادي و مالي جمهوري اسلامي ايران را در منطقه تضعيف ميكند. و در نهايت با گذشت زمان و رحلت رهبري انقلاب نظام جمهوري اسلامي ساقط ميشود آمريكا در جريان جنگ اقدامات متفاوتي انجام داد، از جمله تحريك عراق براي حمله به ايران، اعلام بر طرفي در جريان جنگ در عين حال اعطاي كمك هاي نظامي و تسليحاتي فراوان به اين كشور و در نهايت حضور مستقيم در جريان جنگ.
ادموند ماسكي وزير خارجه آمريكا در تابستان سال 59 اعلام كرد كه سياستهاي خارجي آمريكا در قبال ايران عبادت است از
1) اضمحلال و از هم پاشيدگي ايران
2)از هم پاشيدگي اقتصاد ايران
3) تهاجم به مرزهاي ايران.
قبل از آن نيز كارتر ضمن اعلام دكترين جديد خود از تاسيس يك نيروي نظامي 200 هزار نفري تحت عنوان نيروهاي واكنش سريع خبر داد كه در كشورهاي منطقه مستقر ميشدند تا ايران را بيش از پيش تحت فشار قرار دهد. استراتژي نوين دولت آمريكا با سياستهاي ارضي و ناراحتي صدام از بروز يك انقلاب شيعي در ايران همخواني داشت. در نهايت هر دو كشور دست به دست هم داده جنگي را آغاز كردند كه هشت سال به طول انجاميد. مسافرت متعدد مقامات آمريكايي از جمله برژينسكي به بغداد در همين راستا بود. هنگامي كه جنگ آغاز شد هيات حاكمه آمريكا اعلام بي طرفي كرد اما بلافاصله سخنگوي وزارت خارجه آمريكا اعلام كرد كه بي طرفي اين كشور دليل انفعال نيست و اين كشور فقط براي تضمين تداوم جريان نفت در مقابل تهديدات خارجي از نيروي نظامي استفاده خواهد كرد. برژينسكي و براون (وزير دفاع) 2 آذر ماه سال 1359 به ايران چنين گفتند: براي تسريع در حل اين بحران (گروگان گيري)... به ايراني ها هشدار ميدهيم كه اگر حاضر به مصالحه نشوند ما عراق را در جنگ با آنها تقويت خواهيم كرد اما دولت آمريكا از اعمال اين سياست بي طرفي كه همراه با تطميع ايران از جمله مخالفت با اشتغال نظامي ايران بود، مي كوشيد تا از جهتي مانع قدرتمند شدن صدام در منطقه بوسيله اشغال ايران بشود و از طرف ديگر ميخواست كه ايران را به پاي ميز مذاكره بكشاند. اما به نظر ميرسيد كه آمريكا از اين بي طرفي هدفي ديگر داشت وارد كردن دو كشور در جنگي فرسايشي كه توان نظامي هر دو را از بين ببرد. چرا كه آمريكا دوست نميداشت صدام مخالف اسرائيل قدرت اول منطقه شود. اما همزمان با ادامه جنگ و پيروزي ايران در آزاد سازي خرمشهر مرحله جديدي از سياست آمريكا در قبال ايران و عراق به ظهور رسيد. در اين زمان در هيات حاكمه آمريكا دو ديدگاه وجود داشت :
1) برخي معتقد بودند كه با دادن امتياز به ايران هر چه زودتر آتش بس برقرار شود و با اين كار زمينه روي كار آمدن نيروهاي سازش كار در ايران فراهم شود و در نتيجه از سرايت انقلاب اسلامي به منطقه جلوگيري كند.
2) تعدادي ولي معتقد بودند كه با توجه به شرايط حاكم بر ارتش عراق و پيروزي هاي بدست آمده توسط ايران برقراري آتش بس ميتواند منجر به تشديد بي ثباتي در عراق و در نتيجه گسترش انقلاب اسلامي شود.
پس از تسخير فاو و در سال 64 فصل جديدي در جنگ گشوده شد آمريكا كه تا پيش از اين از سياست جنگ بدون پيروزي حمايت ميكرد از اين زمان به بعد براي تغيير موازنه قدرت به نفع عراق و افزايش فاحش كمكهاي اين كشور به عراق وارد عمل شد. آمريكا از طريق حذف عراق از ليست دولت هاي حامي تروريسم ، انتقال اطلاعات محرمانه درون ايران به عراق، تامين نيازهاي تسليحاتي عراق، اعطاي كمكهاي غذايي و قطعات يدكي، انتقال فن آوري هاي نظامي، حضور گسترده نظامي در خليج فارس و حمايت رواني از عراق به اين كشور كمك كرد.
در گرما گرم جنگ در سال 1365 مك فارلين مشاور امنيت ملي آمريكا به صورت كاملا مخفيانه براي مذاكره به ايران آمد. دولت آمريكا در اين زمان سعي ميكرد كه روابط خود را با ايران بهبود ببخشد. بهمين دليل پيشنهاد فروش تسليحات نظامي را به ايران ارائه داد. به محض انتشار اين خبر در رسانه ها، كه به ايران، كنترا معروف شد يك رسوايي جديد براي دولتمردان آمريكايي رقم خود به نحوي كه چندي بعد مك فارلين و رئيس سازمان سيا خود كشي كردند.
آمريكا از اين بهبود روابط قصد آزادي گروگانهاي خود در لبنان را داشت اين عده همچنين قصد فروش سلاح به ايران را خارج از قوانين ايالات متحده چون ايران تحريم تسليحاتي بود و با قيمتي بيش تر از معمول داشتند. كه پول حاصل از آن به كنتراهاي راستگراي مبارز در نيكاراگوئه داده ميشد.
با انتشار اين خبر آمريكا از جانب دول خليج فارس تحت فشار بيشتري قرار گرفت پس بر خصومت خود نسبت به ايران افزود بدين ترتيب زير چتر حمايت استراتژيك آمريكا، هواپيماهاي عراق فرصت را براي حمله به پايانه هاي نفتي ايران غنيمت شمردند. ايالات متحده دربين المللي شدن جنگ توسط عراق كه با حمله به نفتكشها شروع شده بود، نيروهاي واكنش سريع خود را به خليچ فارس اعزام كرد. در تير ماه 65 ايالات متحده طرحي را در شوراي امنيت به تصويب رساند كه به قطعنامه 598 مشهور شد.
ايران كه در جلسه غائب بود سعي كرد تا از طريق برخي كشورها نظرات خود را براي شورا تبيين كند. در نهايت با اصلاح بندهاي 6 ، 7 و 8 آمريكا سعي كرد به نحوي رضايت ايران را جلب كند. در سا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 302]
-
گوناگون
پربازدیدترینها