واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: روز دانشجو مبارك باد به ياد آن سه آذر اهورايي
جام جم آنلاين: امروز شانزدهم آذر، روزي است كه سه دانشجوي دانشگاه تهران در اعتراض به دخالتهاي امريكا و انگليس در امور ايران و سفر "ريچارد نيكسون" معاون رييس جمهوري امريكا به تهران، همراه ديگر دانشجويان بپاخاستند و سينه خود را آماج گلوله هاي رژيم پهلوي قرار دادند تا سندي ديگر از روح ميهن پرستي، آزادي خواهي و استقلال طلبي فرزندان اين مرزوبوم را براي هميشه در تاريخ ثبت كنند. اين روز، روز دانشجو نام گرفته است.
معلم شهيد دكتر علي شريعتي در باره آنان نوشته است:«اگر اجباري كه به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش ميزدم، همانجايي كه بيست و دو سال پيش، «آذر» مان، در آتش بيداد سوخت، او را در پيش پاي «نيكسون» قرباني كردند! اين سه يار دبستاني كه هنوز مدرسه را ترك نگفته اند، هنوز از تحصيلشان فراغت نيافتهاند، نخواستند ـ همچون ديگران ـ كوپن ناني بگيرند و از پشت ميز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خويش فرو برند. از آن سال، چندين دوره آمدند و كارشان را تمام كردند و رفتند، اما اين سه تن ماندند تا هر كه را ميآيد، بياموزند، هركه را ميرود، سفارش كنند. آنها هرگز نميروند، هميشه خواهند ماند، آنها «شهيد» هستند. اين «سه قطره خون» كه بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. كاشكي ميتوانستم اين سه آذر اهورايي را با تن خاكستر شدهام بپوشانم، تا در اين سموم كه ميوزد، نفسرند! اما نه، بايد زنده بمانم و اين سه آتش را در سينه نگاه دارم.»
روايت مركز اسناد انقلاب اسلامي از واقعه 16 آذر 1332 چنين است:
بيشتر از 50 روز از كودتاي آمريكايي ارتشبد زاهدي عليه دولت مردمي دكتر محمد مصدق در 28 مرداد 1332 نگذشته بود. مردم هنوز درك كودتا برايشان سنگين بود. اولين تظاهرات يك پارچه مردم عليه رژيم كودتا در همين روز اتفاق افتاد؛ دانشگاه و بازار به طرفداري از تظاهركنندگان اعتصاب كردند. تظاهرات به قدري سنگين بود كه كودتاچيان وارد معركه شدند و طاق بازار را بر سر بازاريان خراب كردند و دكانهاي آنان را به وسيله مزدوران خود غارت كردند.
16 آبان سال 32 بود؛ كابينه زاهدي و دولت انگلستان براي تجديد روابط ايران و انگلستان كه در جريان ملي سازي نفت قطع شده بود، مخفيانه شروع به مذاكرات كردند.
در تاريخ 24 آبان اعلام شد كه نيكسون معاون رئيس جمهور آمريكا از طرف آيزنهاور به ايران ميآيد. نيكسون به ايران ميآمد تا نتايج «پيروزي سياسي اميدبخشي را كه در ايران نصيب قواي طرفدار تثبيت اوضاع و قواي آزادي شده است» (نقل از نطق آيزنهاور در كنگره آمريكا بعد از كودتاي 28 مرداد) ببيند. دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند كه هنگام ورود نيكسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه كودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نيكسون حتمي مينمود.
دو روز قبل از آن واقعه تلخ (14 آذر) زاهدي تجديد رابطه با انگلستان را رسما اعلام كرد و قرار شد كه «دنيس رايت»، كاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ايران بيايد. از همان روز 14 آذر تظاهراتي در گوشه و كنار به وقوع پيوست كه در نتيجه در بازار و دانشگاه عدهاي دست گير شدند. اين وضع در روز 15 آذر هم ادامه داشت.
رژيم شاه براي مسلط شدن بر اوضاع و حفظ امنيت سفر نيكسون نيروهاي نظامي خود را در دانشگاه مستقر كرد؛ روز 15 آذر يكي از دربانان دانشگاه شنيده بود كه تلفني به يكي از افسران گارد دانشگاه دستور ميرسد كه بايد دانشجويي را شقه كرد و جلوي در بزرگ دانشگاه آويخت كه عبرت همه شود و هنگام ورود نيسكون صداها خفه گردد و جنبندهاي نجنبد...
صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجويان متوجه تجهيزات فوق العاده سربازان و اوضاع غير عادي اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثهاي را پيش بيني ميكردند.
دانشجويان حتي الامكان سعي ميكردند كه به هيچ وجه بهانهاي به دست بهانه جويان ندهند. از اين رو دانشجويان با كمال خونسردي و احتياط به كلاس ها رفتند و سربازان به راهنمايي عدهاي كارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمي گذشت و چون بهانهاي به دست آنان نيامد به داخل دانشكدهها هجوم ميآوردند؛ از پزشكي، داروسازي، حقوق و علوم عده زيادي را دستگير كردند. بين دستگير شدگان، چند استاد نيز ديده ميشد كه به جاي دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل كاميون كشيده شدند؛ چون احتمال وقوع حوادث وخيمتري ميرفت، لذا براي حفظ جان دانشجويان، دانشكده را تعطيل كردند و به آنها دستور دادند به خانههاي خود بروند و تا اطلاع ثانوي در خانه بمانند.
دانشجويان نيز به پيروي از تصميم اولياي دانشكده، محوطه دانشگاه را ترك ميكردند ولي هنوز نيمي از دانشجويان در حال خروج بودند كه ناگاه سربازان به دانشكده فني حمله كردند. بهانه حمله آنان به دانشكده ظاهرا اين بود كه در اين گير و دار دو دانشجوي رشته ساختمان به حضور نظاميان در دانشگاه اعتراض ميكنند. ارتشيها براي دستگيري آنان وارد دانشكده فني وارد كلاس درس مهندس شمس ميشوند تا دانشجويان معترض را دست گير كنند؛ وقتي مهندس شمس نسبت به حضور نظاميان در كلاس درس خود اعتراض ميكند او را با مسلسل به جاي خود مينشانند و حتي با شكنجه مستخدم دانشكده سعي ميكنند كه آن دو دانشجو را بيابند.
رئيس وقت دانشگاه تهران براي اينكه جلوي ناآراميها را بگيرد، كل دانشگاه تهران را تعطيل كرد. حضور نظاميان در صحن دانشكده فني باعث شد كه بين نظاميان و دانشجويان، زد و خورد شود. عدهاي از سربازان، دانشكده فني را به صورت كامل محاصره كرده بودند تا كسي از ميدان نگريزد. آنگاه دستهاي از سربازان با سر نيزه از در بزرگ دانشكده وارد شدند.
اكثر دانشجويان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهاي جنوبي و غربي دانشكده خارج شوند. در اين ميان بغض يكي از دانشجويان تركيد و او كه مرگ را به چشم ميديد و خود را كشته ميدانست ديگر نتوانست اين همه فشار دروني را تحمل كند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شكل شعاري كوتاه بيرون ريخت: «دست نظاميان از دانشگاه كوتاه!». هنوز صداي او خاموش نشده بود كه رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند به كلي غافل گير شدند و در همان لحظه اول عده زيادي هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص كه بين محوطه مركزي دانشكده فني و قسمتهاي جنوبي، سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشيني عده زيادي از دانشجويان روي پلهها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، مصطفي بزرگ نيا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس مهدي شريعت رضوي كه ابتدا هدف قرار گرفته به سختي مجروح شده بود بر زمين ميخزيد و ناله ميكرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچي حتي يك قدم هم به عقب برنداشته و در جاي اوليه خود ايستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده يكي از جانيان «دسته حاجيباز» با رگبار مسلسل سينه او را شكافت.
بعد از پايان درگيريها احمد هنوز زنده بود؛ او را به يكي از بيمارستانهاي نظامي تهران منتقل كردند. در حالي كه در درگيريها لوله شوفاژ در مقابل احمد تركيد بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح كرده بود با اين حال مسئولان بيمارستان از مداوا و حتي تزريق خون به او ابا كردند و 24 ساعت بعد او مظلومانه شهيد شد.
مظلوميت قندچي به حدي بود كه حتي بعد از شهادت، به خانوادهاش گفته بودند كه احمد را با دو شهيد ديگر در امام زاده عبدالله دفن كردهاند. برادر شهيد قندچي گفت: «بعد از اين كه فهميديم احمد را در مسگر آباد دفن كردهاند با خانواده شريعت رضوي و بزرگ نيا به مسگر آباد رفتيم و قبر شهيد را نبش كرديم و او را مخفيانه به امام زاده عبدالله برديم و در آنجا در كنار دوستانش به خاك سپرديم.»
در جريان درگيري 16 آذر عده زيادي از دانشجويان كه تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند به ناچار به آزمايشگاه پناه بردند. پس از ختم گلوله باران دقيقهاي سكوت، دانشكده را فرا گرفت. ناگهان ميان سكوت ناله بلندي به گوش رسيد كه مانند دشنه در قلبها فرو رفت و از چشم بيشتر دانشجويان اشك جاري شد. نالههاي بلند سوزناك ميفهماند كه عدهاي مجروح شدهاند و در همان جا افتادهاند. اولياي دانشكده، مستخدمان و چند نفري از دانشكده پزشكي ميخواستند مجروحان را به پزشكي برده معالجه كنند ولي سربازان با تهديد به مرگ مانع اين كار شدند. بدن مجروحان در حدود دو ساعت در وسط دانشگاه افتاده بود و خون جاري بود تا بالاخره جان سپردند. بدين ترتيب سه نفر از دانشجويان (بزرگ نيا، قندچي و شريعت رضوي) شهيد و بيست و هفت نفر دستگير و عده زيادي مجروح شدند.
خبر واقعه 16 آذر به سرعت در تمام تهران پخش شد. در روز 17 آذر تمام دانشگاههاي تهران و اغلب شهرستانها در اعتصاب كامل به سر بردند؛ حتي بسياري از دبيرستانها هم با تعطيل كردن مدرسه خود هم دوش دانشگاهيان در تظاهرات عليه فجايع 16 آذر و سفر نيكسون به تهران شركت كردند.
براي كم رنگ كردن واقعه 16 آذر، جنايت كاران شروع به سفسطه كردند. در مقابل خبرنگاران گفتند كه: «دانشجويان براي گرفتن تفنگ سربازان حمله كردند و سربازان نيز اجباراً تيرهايي به هوا شليك نمودند و تصادفا سه نفر كشته شد.» در همان روزها يكي از مطبوعات نوشت: «اگر تيرها هوايي شليك شده، پس دانشجويان پر درآورده و خود را به گلوله زدند!»
رژيم براي اين كه واقعه 16 آذر زودتر از يادها برود از برپايي مراسم يادبود شهدا جلوگيري كرد.
برادر شهيد شريعت رضوي ميگويد: «بعد از شهادت اين سه تن به ما اجازه برگزار كردن شب سوم در خانه هايمان را هم ندادند؛ ولي در مراسم چهلم به خاطر پافشاري زيادي كه كرديم فقط 300 كارت كه مهر حكومت نظامي روي آن خورده بود به من دادند. هر كس ميخواست به طرف امام زاده عبدالله برود كارتش را كنترل ميكردند.»
برادر شهيد بزرگ نيا نيز ميگويد:«از طريق علم، شاه به پدرم تسليت گفت و پيغام داد 200 هزار تومان خون بها بدهند كه جواب رد داديم؛ بعد ميخواستيم مجلس ختم و شب هفت بگيريم، مخالفت كردند. تا اين كه خودم پيش سرتيپ بختيار فرماندار نظامي رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقي افتاد خودم مسؤول باشم.»
درست روز بعد از واقعه 16 آذر، نيكسون به ايران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهي كه هنوز به خون دانشجويان بي گناه رنگين بود دكتراي افتخاري حقوق دريافت كرد. صبح ورود نيكسون يكي از روزنامهها در سر مقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشادهاي به نيكسون نوشت. در اين نامه سرگشاده ابتدا به سنت قديم ما ايرانيها اشاره شده بود كه «هرگاه دوستي از سفر ميآيد يا كسي از زيارت بازمي گردد و يا شخصيتي بزرگ وارد ميشود ما ايرانيان به فراخور حال در قدم او گاوي و گوسفندي قرباني ميكنيم؛ آنگاه خطاب به نيكسون گفته شده بود كه «آقاي نيكسون! وجود شما آن قدر گرامي و عزيز بود كه در قدوم شما سه نفر از بهترين جوانان اين كشور يعني دانشجويان دانشگاه را قرباني كردند.»
شرح عكس:
بالا از راست به چپ: شهيدان احمد قندچي، آذر شريعت رضوي، مصطفي بزرگ نيا
پايين: ريچارد نيكسون و محمدرضا پهلوي پس از كودتاي 28 مرداد- كاخ سعد آباد
منابع:
1- خاطرات شهيد چمران
2- روزنامه كيهان آذر 58
3- روزنامه اطلاعات آذر 58
4- روزنامه جمهوري اسلامي آذر
شنبه 16 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 408]