محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846201206
جهاد معنوي، سلوك قرآني
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: جهاد معنوي، سلوك قرآني
اشاره:به سال 1265 ق در بهار همدان، بهار ديگري چهره نمود كه او را محمد ناميدند. نهال كوچك بهاري، به مرور ايام شاخ و بال گسترد و شجره طوبي شد و پس از طي طريق عرفان و تفقه و اخلاق و معرفت،قبله` السالكين، حكيم اصحاب،وصي حكيم شوندي،سالك اليالله،جمالالعارفين و... لقب گرفت و آنگاه كه ديواره زندان تن بشكست و به ملكوت محبوب پيوست، در رثاي او گفتند: و بزرگي چون علامه نائيني گفت: و صاحب اعيان الشيعه نوشت: و حضرت علامه طباطبايي از زبان استاد عظيمالشان خود، مرحوم قاضي طباطبايي فرمود: و بزرگوار معاصر ديگري نوشت:مقاله حاضر به مناسبت بزرگداشت مرحوم بهاري و با توجه به سلوك عرفاني ايشان نوشته شده است.
عرفان را اين گونه تعريف كردهاند:عرفان اسلامي گسترش و اشراف نوراني برجهان هستي است، به جهت قرار گرفتن در جاذبه كمال مطلق كه به لقاءالله منتهي ميگردد.1 اين تعريف نشان ميدهدكه عارف، هدفي بسيار والا براي حيات خود برگزيده و گمشدهاي عزيز و گرانبها را ميجويد، به گفته يكي از اساتيد، طلب كمال و در جستجوي مُثُل اعلي دويدن، از خصلتهاي ذاتي و جداييناپذير انسان است.2 انساني كه بر فطرت الله تكيه زده، و صفا و صافي آيينه فطرت او از غبار انانيت مصون مانده است.
به هر تقدير انسان از روزي انسان و خليفه`الله ميشود كه دغدغه عرفان و راز يا غيب در او شكفته ميشود. پديد آمدن حس عرفاني و عطش غيب به او لقب ميدهد و در حقيقت مرحله انساني با آن شروع ميشود. عشق و پرستش حتي براي انسان ابتدايي هم نوعي دغدغه و كشش و كوشش را موجب ميگردد.بدين سان عرفان يك جريان فكري و فطري و روحي شگفتي است كه از جان و فطرت نوعي انسان سرچشمه ميگيرد و به تعبير ديگر، احساس دغدغه دروني بشري، در جهان طبيعي است و كسي كه آن دغدغه والا را ندارد، هنوز وارد عرصه نوعيت انسان نشده است و به تعبير زيباتر و طنزآميز ديگر: به ميزاني كه انسان، انسان ميشود و در حوزه خليفه`الله قرار ميگيرد، نيازهايي را احساس ميكند كه ديگر طبيعت نميتواند آنها را پاسخ گويد. نياز و عطشي كه دو سرچشمه اصلي تجلي روح عرفاني است. روحي كه ميخواهد به گفته مولانا دام را ز هم درشكند و به آنچه در اين جهان نمييابد، بينديشد و به فراسوي پرواز كند و به تعبير زيباي لسان الغيب:
اي خوش آن روز كزين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم وز پي جانان بروم
پس عرفان، تجلي فطرت انسان است براي گشودن درها و رازهاي غيب، چيزي كه ميتواند ركن تعريف انسان باشد. در تعريف انسان گفتهاند: حيواني است ناطق. ضاحك، ابزار ساز و... اما بايد گفت: كه دغدغه راز و عطش و آتش رازداني دارد و همين دغدغه و عطش است كه او را به مشهود و محسوس قانع نميكند. رازگشايي و پيوستگي او با كمال مطلق، او را پيش ميراند و رمز و راز رشد و تكامل او ميگردد.بنابراين درست برخلاف آنچه رهزنان دين و عرفان و معنويت، و در مجموع ماديون ميگويند كه گرايش انسان به غيب و عرفان، او را منحط ميكند و علم را به ناكجا ميبرد، گرايش انسان به آنچه هست، او را منحط و بيريشه ميكند. رفتن به سوي كمال مطلق و ارزشهاي برتر و آنچه دنيوي و در دسترس نيست، انسان را به جهانهاي فراختر ميكشاند و تكامل معنوي و نوعي و علمي و عرفاني و ذاتي او را تضمين ميكند. پس عرفان چراغي است كه در درون عارف شعله ميكشد. موجود مادي را بالا و بالاتر ميبرد و معنويت را چنان اوج و موج ميدهد كه در نهايت، كل هستي را نوراني ميكند و را به تبديل ميسازد و عقيده درخشان را جان و حيات ميبخشد.
بدون احساس عرفاني و بدون مخزن بيكران و بيمنتهاي غيب، انسان حيواني است قوي و مسلط برطبيعت كه ديگر عقالي او را مانع نميشود و عقل موجود را بر جايگاه عقل وجود مي نشاند و عقل ابزاري را بر عقل شهود يا برتري ميدهد و آسمان را از زمين جدا ميداند و با ميدانداري اومانيسم و انسان محوري برخدا ميشورد و آنگاه كه جنگ جهاني اول و دوم دمار از روزگار بشر در ميآورد، و اميد به علم و تجربه و عقل ابزاري، در غبار كشتار هشتاد ميليون انسان مظلوم و غريب به ياسي طاقتسوز تبديل ميشود، مرداني چون سارتر، با تماشاي اين حسرت و حرمان، طبيعت را گنگ، احمق، بيشعور، بياحساس و نارسا براي نياز و زندگي انسان ترسيم و توصيف ميكنند!
و چنين است كه براي همه و هميشه الگو و پيشوا و پناه ميشود و نه تنها مردو زن و پير و جوان را اميد و آرام ميآموزد، كه كليت حيات و هستي را داراي شعور و حركت تعريف ميكند. و زماني كه تماميت هستي را مقدس و ذيشعور شمرد، آنگاه با عشق و اميدي زلال و مقدس، غول ياس را برزمين ميكوبد و براين همه بيريشگي و روانپريشي فائق ميآيد و فرياد ميزند كه:انا لله و انا اليه راجعون. آري، عارف بر موجود بسنده نميكند، عطش غيب و پرش و معراج دارد و اسوه است.
پرچمداران معنويت و دين، در روزگار الحاد و اومانيسم پس از رنسانس و نوزايي در غرب، موج بسيار مخرب جداييها اوج گرفت. دنيا از دين، اخلاق و حقوق، انصاف از عدالت، انسان از خداوند، اقتصاد و سياست و حكومت و هنر و علم از دين و معنويت، جدا شد. انسان در برهوتي از تنهايي، بيريشگي و غربت به علم، فن، تجربه و خداهاي دروغين اميدوار گرديد و جاهليت نوين در قامتي بسيار كريه و در شكل و شمايلي سخت، خشن و آيندهسوز، اما ظاهري آراسته و فريبا چهره گشود. بتپرستي در هيأتي متجدد، نو وحق به جانب، اما هزاران بار سياهتر و غمانگيزتر، جلوهگر شد و خودپرستي و انسان محوري (اومانيسم)، برجاي خدا و معنويت نشست و چه زيبا گفت مولوي:
مادر بتها، بت نفس شماست
زانكه آن بت مار و اين بت اژدهاست
انسان محوري يا حاكميت بت نفس رابطه و مناسبات خود را با خداوند قطع كرد، و اشخاصي چون ماكياولي و بعداً دانشمنداني چون نيچه، سارتر و آلبركامو و... مرگ خدا و معنويت را اعلام كردند و يا قدري با انصافتر، از اظهار تاسف كردند! و نهايتاً سارتر گفت:3گسستگي از دين و جدايي از خدا، بشريت را در خلا و بيريشگي غمانگيز و تيره و تاري فرو برد، و بار ديگر تبعيض و درندگي، در هيأت استعمار نو، علمانيت، اصالت فرد، اصالت جامعه، رهاييها و جنگهاي خانمانسوز تجديد حيات يافت، و دين و عرفان و غيب و معنويت به صورت شگفتانگيزي در مظلوميت و انزوا قرار گرفت، و در نهايت هر دو مكتب معروف اصالت فردي (اردوگاه غرب) و اصالت اجتماعي (اردوگاه سوسياليسم)، بر حذف دين و خدا پاي فشردند و هر يك با اصول و مباني خود بر امانيسم منحط و انسان محوري مصمم شدند.
عصر جاهليت نوين
در چنين عصري، مردان بزرگي در جهان اسلام، خصوصاً در آيين فاخر و درخشان تشيع قد برافراشتند و با تمسك به قرآن، نهجالبلاغه، آموزههاي اهل بيت پيامبر (ص) و ادعيه، عرفان زلال اسلامي و سلوك قرآني را، در عمل و نظر، به ميان كشيدند و در رويارويي با موج سهمگين الحاد و انسان محوري، پيروز شدند و معنويت اصيل اسلامي و علوي و عاشورايي را، چون دژي استوار، در هجوم بيامان الحاد غربي و شرقي (كمونيستي)، با نام به معركه آوردند؛مرداني چون سيد علي شوشتري، مولا حسينقلي شوندي، شيخ محمد بهاري، سيد احمد كربلايي، ميرزا جوادآقا ملكي تبريزي، سيدمحمد حبوبي، شيخ محمد حسين غروي اصفهاني (فقيه عارف و صاحب كتاب بسيار عميق و ارجمند نهايه`الدرايه و استاد علامه طباطبايي)، قاضي طباطبايي، علامه طباطبايي و... در چنين عصري كه بر غربت دين و انزواي معنويت سوگوار بودند، با سلوك عرفاني خود به ميدان آمدند و اسلام و اخلاص و محبت و تقوا و صفا را نه تنها در جهان نظر كه در ميدان عمل نشان دادند، و خود الگو و مظهري از انسان كامل شدند، و شگفتتر آنكه با اين سلوك عملي و با آن شيوه علوي، نه تنها فارق و نمود عرفان اصيل گرديدند، كه از سوي ديگر، پرده از روي عرفان يا تصوف بدلي برداشتند. هادي سبل و علائم الطريق مردمان گرديدند. عارفان اصيل در عرصههاي مختلف به جهادي عظيم ايستادند و درست در روزگار بيديني و هجوم وحشتناك الحاد و اومانيسم بر سر پيمان خود با خدا و خلق پاي فشردند.نتيجه آنكه جهاد عارفان علوي، تنها جهاد نظامي و حتي قلمي و نظري نبود، بلكه جهاد آنها در همدوشي با معنويت، و در آيينهاي از عمل و اخلاص بود. مسلك عرفاني سكوت، چهرهاي عجيب و استثنايي، در تاريخ و جذب ديگران داشت. امت اسلام در دل گرفتاري، فقر، عجز و هجوم بيامان دشمنان دين، مرداني را ميديدند كه به آنچه در عمل، ميگويند، وفادارند و در عين سكوت داستان ميگويد. و سبحانالله از اخلاص در عمل كه چه و چهها ميكند؛ علم و عرفاني كه است و روشنايي زلال و مصفاي آن، همه تاريكيها و تيرگيها را ميسترد، و عطري است كه خود ميبويد و... و چنين است كه معصوم زيباتر و رساتر، علم را نور توصيف ميكند و ميفرمايد: و فقيه عارفي چون شيخ بهايي با الهام از راسخان علم اين گونه ميسرايد:
علمي بطلب كه به دل نور است
سينه ز تجلي آن طور است
علمي بطلب كه تو را فاني
سازد ز علائق جسماني
ز علمي كه مجادله را سبب است
نورش ز چراغ ابي لهب است
طرفهتر آنكه: عرفاي اسلامي با سكوت و سلوك و اخلاص و عمل (در عصر مظلوميت دين و خصوصا تهاجم فرهنگي و نظامي و اقتصادي و سياسي غرب)، خود دژي در برابر اين يورش شدند و اسلام با ايمان و عمل آنها، به مناطق و سرزمينهايي از جهان پا گذاشت كه در آن سرزمينها نه جنگي صورت گرفته بود و نه ابلاغ و تبليغي. به گفته يكي از دانشوران: احياگران جامعهي اسلامي، در طول قرون گذشته، همان كساني بودند كه رهروان طريق معنوي و عرفاني بودند، همانند شيخ احمد سرهندي در هند و ...4 و شگفتتر آنكه در برابر عاملي چون آتاتورك كه همه نحلههاي عرفاني را ممنوع كرد و خيلي از عرفا را در عثماني (تركيه فعلي) به بند كشيد، علاقهمندان عارفاني چون مولوي (معروف به مولويه) همچنان ديرپا و فعالند، و بدينسان هر چه غرب بر طبل اومانيسم و انسانمحوري كوبيد، مسلمانان به پيروي از عارفان متفقه، قرآن بر سر نهادند و فرياد سر دادند كه (مريم،)
عرفاي متفقّه يا فقهاي عارف
عارفان متفقه كساني هستند كه عرفان و سير و سلوك را پس از طي مراحل تفقه و رسيدن به قله اجتهاد شروع كردند و يا دست كم ميتوان گفت سلوك آن بزرگان و انديشمندان الهي، همراه و همدوش با تفقه و پژوهش در درياي معارف اسلامي بوده است.به نظر ميرسد اين گروه از عارفان نه تنها در عرصه فقه و اصول، بلكه در ميدان ديگر معارف اسلامي؛ چون تفسير، تاريخ، ادبيات و... و حتي در فلسفه و حكمت هم مهارتهايي داشتند و با بزرگاني چون امام محمد غزالي مشابهتهايي دارند. شايد بتوان گفت اين انديشه يعني جمع فقه و اصول و حكمت و عرفان و فلسفه، از شيخ بهايي در زمان صفويه آغاز ميشود و با صدرالمتألهين شكل و شمايل علمي بيشتري مييابد، و پس از چندي در آيات و اسوههايي چون: شيخ اعظم انصاري و شاگرد بينظيرش مولا حسينقلي شوندي و از آن پس در ستارگاني چون: سيد احمد كربلايي، شيخ محمد بهاري، ميرزا جوادآقا ملكي تبريزي، قاضي طباطبايي، غروي اصفهاني و در دوران معاصر: حضرت شاهآبادي، حضرت امام خميني، علامه طباطبايي شهيد مطهري و ... جلوه درخشان و بارزي مييابد.
اما روزگار عرفاي متفقه از اوايل قرن سيزدهم (1200 ق) وارد شرايط عجيب و غريبي ميشود؛ براي مثال استاد العارفين مولاي شوندي، در سال 1239 متولد و در 1311 لقاي حق را لبيك ميگويد. اين عصر، يعني دوران عارفان متفقه را دستكم اگر از 1200 ق محاسبه كنيم، حدود 240 يا 250 سال گذشته را در بر ميگيرد. روزگاري كه سياهترين و غمبارترين و در عين حال سرنوشتسازترين عصر براي جهان اسلام و مسلمانان است. در چنين عصري نقش عارفان متفقه در حفظ دين مبين اسلام، بسيار حساس، پيچيده، ثمربخش و دورانساز به نظر ميرسد. اين رسالت عظمي در سير تطور و تكامل خويش، به عصر بزرگترين فقيه عارف، حضرت امام خميني (ره) ميرسد كه نقطه عطف عظيمي در تاريخ اسلام، خصوصا پس از عاشوراي حسيني (ع) است. سيري گذرا در دوران سياه و مظلمي كه اشاره شد، حقايق و اسرار را بازگو ميكند.
جهان اسلام در عصر هجوم الحاد و تباهي
از سال 1200 ق و بعد، يعني از اوايل قرن سيزدهم، جهان اسلام با ذلت و ركود عجيبي مواجه شد. اختلافات دروني كشورهاي اسلامي و قبل از آن، جنگهاي شاهان صفوي با عثمانيها؛ رشد و توسعه سريع غرب؛ سلطه استبدادي شاهان و حكام در كشورهاي اسلامي؛ جنگهاي داخلي؛ غفلت از رشد و پيشرفت جهاني؛ توسعه افكار انحرافي مثل ظاهرگرايي، جمود، اخباريگري و تمسك به خرافات و برداشتهاي بيپايه از معارف درخشان اسلامي و بحرانهاي مالي و اقتصادي، اوضاع و احوال بسيار شكننده و غريبي را به وجود آورد. از سوي ديگر موج الحاد و اومانيسم كه از غرب سرچشمه ميگرفت و در عين حال همراه با برخي پيشرفتهاي علمي و صنعتي بود و گاه در عرصه تسليحاتي و نظامي بسيار چشمگير مينمود، موجبات انواعي از رعب، ترس،خودباختگي، بيديني، سرگرداني، اضطراب و نهايتاً غربزدگي و غربگرايي را فراهم ساخت كه در مجموع باعث بيهويتي و ياس تودههاي مسلمان ميشد و گونهاي از حيرت را سبب ميگرديد. امپراتوري عثماني كه روزگاري اروپا را تهديد ميكرد و زماني به ديوارهاي شهر وين هم رسيده و شهر را محاصره كرده بود، شكستهاي سختي را تجربه ميكرد و در معرض تلاش و سقوط قرار گرفته بود. تزار روس در مورد عثماني به سفير كبير بريتانيا ميگويد: 5شبه قاره هند زير سلطه و ستم قدرت بيرحم و خونآشام بريتانيا قرار گرفته بود و از مستعمرات انگلستان محسوب ميشد. وحشت تمام زواياي دارالاسلام را فرا گرفته و جهان اسلام به لحاظ سياسي، اقتصادي و فرهنگي (اعتقادي) مضطرب و پريشاني بود.
در عرصه سياسي
در كشورهاي اسلامي، كه محدودهاي بسيار وسيع را تشكيل ميدادند، پادشاهان خودكامه حكومت ميكردند كه به گفته آيتالله نائيني فعال مايشاء بودند و گفتار و رفتارشان قانون محسوب ميشد و كشور را صرفاً از آن خود ميدانستند.6حكام مستبد از هرگونه اصلاح هراسان بودند و مردم را عمله و نوكر يا رعيت خود ميدانستند و جهل ملت را موجب بقاي تاج و تخت خود ميشمردند. هجوم دشمن هر زمان گوشهاي از كشور را به يغما ميبرد. در اواخر قرن هيجدهم ميلادي امپراتوري عثماني در اروپا شامل كليه جزاير بالكان، صربستان، آلباني، يونان، قبرس و درياي مديترانه بود. در آسيا: آناتولي، ارمنستان، كريمه، مولداوي، بوداپست، مجارستان، شامات، بينالنهرين و شبه جزيره حجاز را شامل ميشد و در آفريقا: مصر، طرابلس، تونس، الجزيره و... را در تصرف داشت. اما اين امپراتوري از اواسط قرن نوزدهم در خطر انهدام قرار گرفت و استعمار براي درهم شكستن قدرت اسلام انگيزههاي بسيار قوي پيدا كرد.
روسيه تزاري براي حمله به امپراتوري عثماني آماده شده بود و دولتهاي اروپايي نيز در تقسيم و اشغال كشورهاي اسلامي روزشماري ميكردند. در سال 1774 م روسيه شبه جزيره كريمه را از عثماني گرفت. يونان، روماني، صربستان، بلغارستان، مونتهنگرو و بوسني قسمتي از امپراتوري عثماني بودند كه به تصرف غربيها درآمدند، و قبرس به چنگ انگلستان افتاد. غربيها وامهاي كلان به خديوهاي مصر ميدادند كه اغلب براي هزينه شخصي مصرف ميشد. با تاخير در بازپرداخت وام، كشتيهاي جنگي به منطقه ميآمدند و خودنمايي ميكردند.7 در سال 1879 م دخالت انگليس در امور مصر آغاز شد و در سا ل1882 اسكندريه توسط ناوگان جنگي انگليس بمباران گرديد.
در شرق
هند از جمله مستعمرات انگلستان محسوب ميشد و در افغانستان نيز اوضاع بهتر از ساير بلاد اسلامي نبود. در سال 1838 م انگليسيها به افغانستان حمله بردند، دوست محمدخان به زودي گرفتار شد و شاه شجاع با حمايت آنها به تاج و تخت رسيد. جاسوس انگليسي مينويسد:8
در ايران هم حكومت قاجار كشور را ملك مطلق خود ميدانست. حكام گويي مردم و زمين را باهم خريده بودند، رشوه و بيقانوني، هرج و مرج و فقر و جهل بيداد ميكرد، مشاغل و مناصب به فروش ميرسيد.9 سيدجمالالدين اسدآبادي در همين زمينه مينويسد:10
ايران همواره از شمال مورد تهديد روسيه تزاري، و از جنوب با استعمارگران غربي روياروي بود. شاهان براي حفظ سلطه خويش به دريوزگي بيگانه ميرفتند و سلطه و نفوذ آنان را با دادن امتيازهاي مختلف فراهم ميآوردند. كساني كه در غرب ميزيسته يا به هر صورت دل به غربيان سپرده بودند، راه نفوذ بيگانه را هموار ميكردند و گاه سخنشان اين بود كه از فرق سر تا نوك پا بايد تسيلم غرب شد.عباس ميرزا به فرستاده ناپلئون (ژوبر) ميگويد: 11 بدين سان به گفته برخي از پژوهشگران، دوران ناصرالدين شاه زمان وحدت استعمار خارجي و استبداد داخلي عليه ملت بود. از اين روي، پايگاه مردمي حكومت به هيچ رسيده بود و بسيار احساس تزلزل ميكرد.12 وضعيت اقتصادي و وضع فرهنگي اسفبارتر مينمود. تبيين اوضاع اقتصادي در اين مختصر نميگنجد، اما در عرصه فرهنگي به اشارات زير بسنده ميكنيم:
تهاجم فرهنگي
سلطه نظامي، سياسي و اقتصادي غرب، تهاجم فرهنگي و اعتقادي را به دنبال داشت. در اين فراز و فرود، برخي جبههستيز و ايستادگي در برابر غرب را انتخاب كردند، بعضي ديگر به گزينش و انتخاب دست زدند و ويژگيهاي مثبت را از موارد منفي جدا كردند، و گروه سوم نه تنها كاملا تسليم و مرعوب گرديدند، بلكه شيفته كليت مظاهر غربي شدند و چشم بسته مروج غربيها و مبلغ غربگرايي شدند.در چنين اوضاع و احوالي عقايد، اخلاق، دين، آداب و رسوم و پايههاي اصلي فرهنگ ملي و ديني جهان اسلام در معرض خطر سقوط و اضمحلال قرار گرفت و تهاجم يا يورش فرهنگي غرب براي محو فرهنگ اسلامي آغاز شد، و استعمار توسط ايادي داخلي خود هويت مسلمانان را نشانه رفت و كار به جايي رسيد كه انسان مسلمان و شرقي، ديگر مسلمان بودن يا شرقي بودن خود را پنهان ميكرد!
رسالت عرفاي متفقه و فقهاي عارف
در سال 1281ق شيخ مرتضي انصاري بدرود حيات گفت و عارفان و فقهاي عارف و بيدار كه در عين اجتهاد و عرفان، زمانشناس نيز بودند، بزرگمردي از تبار فقيهان عارف و اعلم و زمانشناس را براي پيشوايي و مرجعيت جهان تشيع انتخاب كردند، آن بزرگوار آيتالله العظمي سيدحسن شيرازي، معروف به مجدد و ميرزاي بزرگ بود كه بعد صاحب فتواي گرديد.مرجعيت ميرزاي شيرازي نقطه عطف بسيار عظيمي در تاريخ اسلام و تشيع به شمار ميرفت، زيرا كه:
1- اكثر كشورهاي اسلامي از جمله ايران در آستانه سقوط قرار گرفته بودند.
2- جهل، اختلاف، غفلت، ضعف اقتصادي، بيخبري سياسي و خرافات به اوج رسيده بود.
3- فقهاي عارف در چندين جبهه گرفتار و غريب افتاده بودند؛ از سويي تهاجم بيگانه، از سوي ديگر ظاهرگرايي و اخباريگري و جهل و از ديگر سوي عالم نمايان درباري بيداد ميكردند.
4- همراه با تهاجم و يورش همهجانبه دشمنان اسلام، عناصر بيدين هم به عنوان عامل نفوذي دشمن، آتشبيار معركه شده بودند.
در چنين روزگار پريشان و سياهي، مردان و قهرماناني قد علم كردند كه با سلاح فقه و عرفان به عرصه كارزار آمدند و الحق كه در اين نبرد نابرابر پيروز ميدان شدند و جهان اسلام را از سقوط حتمي نجات دادند.
شيوههاي مبارزه با تهاجم دشمن
در اين عرصه سياه، مبارزه فقيهان عارف كه الحق بيدارگران اقاليم قبله و جهان شرق شدند، از پيچيدگي و ظرافتهاي بسياري بهره گرفته است كه قطعا شرح و تفضيل آن نياز به زمان بيشتري دارد، اما به اختصار ميتوان گفت:
1- در اين روزگار بحران، برخي از اين بيدارگران راه مبارزه رودررو با بيگانه و مزدوران آنها در پيش ميگيرند. ميرزاي بزرگ (ميرزاي شيرازي) پرچمدار مبارزه با سلطان قاجار ميشود و ميرزاي دوم(سيدمحمدتقي شيرازي) علم جهاد بر دوش ميگيرد و پيشواي جهادگران با بريتانياي كبير ميگردد. مرحوم آل احمد مينويسد: مبارزه ميرزاي بزرگ با دربار خود باخته ناصرالدين شاه، و جهاد ميرزاي دوم با استعمار پير بريتانيا، در واقع مبارزه جهان اسلام با جهان كفر بود. و به قول طبري:
2- گروه ديگري از اين بيدارگران را براي حفظ معنويت و ايمان و جبهه توحيد برميگزينند كه سخت درخور تأمل و بررسي است. روشي كه نوعي مبارزه منفي و جهادي است، و بسيار ظريف، كارآمد و پيچيده.
شيوه بيدارگران عارف
عرفاي فقيه در روزگار تهاجم به انديشه ديني، مشي بسيار عجيب و كارآمدي را انتخاب ميكنند. اسلحه اين مبارزه عليه لامذهبي: علم، تواضع، عقل، انديشه، فقه، زهد، صبر بر فقر، همراهي و همانندي با مردم، اختلاط با اقشار گوناگون، همنشيني با محرومان، عبادت، روزه، نماز، ذكر، كار، بيريايي، شعر و ادبيات، حب و محبت، بي اعتنايي به دنيا، طنز و شوخ طبعي، طرد تحجر و ظاهرگرايي، نفوذ در جرگه لوطيان و عياران، مسلك سكوت، مسلك عشق، زبان رمز و كنايه، تمسك به اصل سمحه و سهله بودن دين، توجه به توبه، فنا، وصال، عشق، عدالت، خاكساري، صداقت و اخلاق، آگاه كردن مردم، امر به خوبيها و نهي از بديها و گونهاي از جهاد است.لشكري كه با اين همه سلاح برنده و غيرقابل شكست به ميدان ميآيد، روشن است كه شكست را نميپذيرد و چنين است كه تبار عرفاي متفقه هر دم به لباس دگري در ميآيند، و همراه با محبوب خود طريق سعادت امت و راه نجات را نشان ميدهند، و شاگرد با واسطه آنها حضرت علامه طباطبايي و شهيد مطهري ميشود كه قيام و قعودشان، همه درس و تمرين مقاومت و زهد و عبادت و عرفان است كه:خوشا آنان كه دائم در نمازند/ بهشت جاودان بازارشان بي! و چنين است كه مرجع عصر، شيخ مرتضي انصاري، در درس اخلاق شاگرد خود، سيدعلي شوشتري، زانو ميزند و ملاحسينقلي شوندي، مولاي عارفان ميشود و براي عياران بيابان، شعر:ميخواند و در مسير زهد و عرفان بر در عقل هم ميكوبد، و عرفان ناب را همان عرفان اهل بيت پيامبر(ص) معرفي ميكند.13 و شاگرد اول كلاسش حضرت شيخ محمد عارف بهاري ميشود كه سلوك و اخلاق و رفتار و زهدش دژ استواري در برابر تهاجم و بيديني زمانه ميگردد. بزرگواري كه گاه با كرامتهايش هادي راه و معلم دين ميشود. و زماني با كلمات و عبارات طنزگونهاش بر جمود و تحجر حمله ميآورد و ببين كه چه زيبا مينويسد:14
بازي با تسبيح
و آنگاه كه تسبيح را چون جوانان و عياران دور انگشتان ميچرخاند و... در برابر اعتراض آدم ظاهربيني كه چرا شيخ حركات ناپخته و ناسنجيده انجام ميدهد، اين گونه پاسخ ميدهد: 15 و در جملهاي بسيار كوتاه، دريايي از معرفت و توحيد را القا ميكند كه: او همواره اميد را در دل ميپروراند و توبه را گوشزد ميكند كه:
بازآ بازآ هر آنچه هستي بازآ
گر كافر و گبر و بتپرستي بازآ
اين درگه ما درگه نوميدي نيست
صد بار اگرتوبه شكستي بازآ
و به گفته حضرت امام خميني(قدسسره) گاه از سخن ميگويد و حيرت ميآفريند، و زماني وافور براي خان ميگيرد تا فتنه را بخواباند و روزگاري با قلم طناز خود انانيت و خودبيني را به مسخره ميگيرد و مينويسد:16
شيران روز و پارسايان شب
عارف بهاري هم از تيره و تبار عرفاي متفقه است، و چه زيباست سخن معصوم(ع) نه زاهداني بريده از جمع و نه افرادي گسسته از جامعه، نه از گروهي كه گليم خويش به در ميبرند و تنها به نجات خود ميانديشند. ببينيد شيخ در مراسله چهاردهم، كه به يكي از علماي آذربايجان نوشته است، چه مينويسد:17 و در ادامه ميگويد: ، آنگاه ميافزايد: 18 و باز مينويسد: در همين مراسله ميافزايد: 19 و اضافه ميكند:آنگاه در مراسله دهم با درد و افسوس ميگويد: و پس از عبارات آتشناكي مينويسد:
و اما در گزينش مرجع:سبحان الله، كسي كه صراط مستقيم، عرفان، زهد، عقل، ايمان، نقل، توحيد و ظرافتها و پيچيدگيهاي زمان را شناخته، و حساسيت وظيفه و رسالت را به خوبي دريافته در نقطههاي عطف و گذرگاههاي سرنوشتساز انتخاب، چه نيكو و شكوهمندانه، عمل ميكند!بسياري از دانشمندان و خاصان، عارف شوندي، بهاري، تبريزي و امثال آن ستارگان را تنها عارف يا زاهد يا صاحب كرامتي ميدانند كه در گوشهاي نشسته و جز ذكر و گريه كار ديگري ندارند، و همين نقطه بزرگ و برجسته انحراف يا ستمي است كه در حق اين بزرگواران ميرود. هرچند آن نيز نوعي عرفان است، اما نه عرفان و معرفت همه جانبه و نجاتبخشي كه مولاي عارفان عليبن ابي طالب(ع) نشان ميدهد، و شيخ ما عارفي از تبار و قبيله است كه همواره قطبنما را در خويش و با خويش دارد.آنان كه تاريخ را ميشناسند، به خوبي ميدانند كه پس از واقعه رژي و فتواي دورانساز توسط ميرزاي بزرگ، همه يورشها و پيكانهاي دشمنان اسلام، متوجه عالمان عارف و عارفان فقيه گرديد. به گفته آلاحمد: 20 و به فرموده علامه اميني::تو را به خاطر ستيزه و دشمني با تو نكشتند. آنان تو را خفه كردند تا نغمه توحيد راخفه و نابود سازند.21 همانگونه كه گفتيم ميرزاي بزرگ در سال 1312ق بدرود حيات گفت، اما وظيفه چيست؟ آن هم بعد از مرگ فتوادار بزرگ تحريم تنباكو كه جهان را لرزاند. هركس سخني ميگويد و براي سرنوشت مرجعيت نظري دارد. واي كه چه انتخاب سختي و چه روزگار حساس و چه نقطه عطف بزرگي!
چه بايد كرد؟
در چنين غوغاي عجيبي مومنين از عارف بهاري سئوال و كسب تكليف ميكنند. پرسش اين است: به كه مراجعه و از كه تقليد كنيم؟ و زير كدامين راِيت گرد هم آييم؟ شيخ عارف به همين سادگي پاسخ نميدهد. و با شناختي كه از فقها، راه، هدف و زمان دارد. پس از طي مراحل و آزمايشهايي پاسخ ميدهد: 22 اشاره او به ميرزا محمدتقي شيرازي است. آيت عظمايي كه علمدار جهاد با استعمار خونآشام بريتانياي كبير ميگردد و فرمان جهاد عليه انگليسيها سر ميدهد. فتوايي كه بعد از فتواي تحريم تنباكو در تاريخ اسلام و جهان، جاويد و ماندگار گرديد. و طرفهتر آنكه موضعگيري عارف بهاري در چنين عرصه پرمسئوليتي اختصاص به آن زاهد عارف ندارد، بلكه شاگردان استاد العارفين، مولا حسينقلي شوندي و خود استاد، برهمين شيوه رفتهاند، شيوه و شيمه شيران روز و پارسايان شب.
و چه پرنكته است طريق عارفان فقيه كه همان عرفان علوي است و چنين است كه عارف فقيه و زمانشناس ديگري چون ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي در جريان فتواي تحريم، برخلاف برخي مدعيان، پرچمدار انقلاب تبريز و پيشواي فريادگران عليه دربار ناصري و به نفع مرجعيت شيعه ميگردد، و به روشني طريق و مسير عرفان علوي را نشان ميدهد.و شگفتا كه اكثر شاگردان عارف فقيه همين داب و ديدن را از استاد فرا گرفتهاند. مولاي شوندي چون مجاهدي اين گونه فرياد برميآورد (آن هم در روزگاري كه توصيف آن به اختصار گذشت.) و گويي به امام عصر(عج) شكايت ميكند كه:
اين سلسله همچنان ادامه مييابد و عارف متفقه ديگري كه از پيروان و شاگردان محمد تقي شيرازي است؛ يعني ميرزا محمدشاهآبادي، علم مبارزه (نه فقط با نفس) كه با رضاخان را به دست ميگيرد و براين نوكر بيگانه برميشورد. قبل از او نيز فقيه عارف ديگري جان را در طبق اخلاص ميگذارد و در مبارزه با استعمار غرب و استبداد رضاخان، شربت شهادت مينوشد، او مجاهد و فقيه عارف سيد حسن مدرس است و چنين است كه عارف بزرگي چون شيخ محمد بهاري و همراهان او، چه در عرصههاي جهاد با نفس (جهاد اكبر) و چه در ميدانهاي جهاد با دشمنان دين و معنويت، چه در عرصه علم و عقل و عدالت و چه در عرصههاي ايثار و زهد و فقر و محروميت و زندگي با محرومان، چه در عرصه شيفتگي در برابر غيب و چه در پيچاپيچ گردنهها و گريوههاي پيوستگي با ائمه معصومين(ع) و عشق و اخلاص و محبت، نه تنها سنگربان معنويت و ايمان در رويارويي با تهاجم فرهنگي و اومانيسم غربي ميشوند، كه در ميدانهاي آزمايش و انتخاب و رزم هم، مردانه چهره ميگشايند و اسوه فضيلت و الگوي زندگي شرافتمندانه و علمدار علم و عرفان و اخلاص و تقوا و توحيد ميگردند.
پينوشتها:
1- زنده ياد جعفري، محمد تقي، عرفان اسلامي،ص.23
2- ديناني، دكتر غلامحسين، سهروردي، ص14
3- به همت ميبدي فاضل، محمدتقي، حقوق بشر از منظر انديشمندان، ص36
4- نصر، سيدحسين، جوان مسلمان و دنياي متجدد، ص87 و بعد.
5- جواهر لعل نهرو، نگاهي به تاريخ جهان.
6- نائيني، تنيبه الامه و تنزيه المله و...
7و 8- بهار، مهدي، ميراثخوار استعمار.
9- تيموري، ابراهيم، عصر بيخبري.
10- موثقي، سيداحمد، استراتژي وحدت در انديشههاي اسلامي، ج1، ص298
11- تاريخ تحولات سياسي و روابط خارجي ايران، ص240
12 - بهار، مهدي، همان، ص 501
13- شيخ محمد بهاري، تذكره `المتقين، ص 21 و 190 -191
14- همان ص1169
15- طبيب دلها (شرح زندگي ميرزا جواد آقا تبريزي)، نقل از استاد فاطمينيا1
16- شيخ محمد بهاري، همان، ص 159
17- اي دانشمند، بيدار شو از غفلت و چرت زدن و خواب سنگين. چيزهايي را حفظ كردهاي، اما حقايق اصلي از تو غايب ماندهاند.
18- و اين واجب از هر واجب عيني و كفايي مهمتر است.
19- تواضع عالم تنها براي خداست.
20- آل احمد، خدمت و خيانت روشنفكران.
21- علامه اميني، شهدا الفضيله، و نيز دايره`المعارف الغدير.
22- علامه تهراني، ولايت فقيه درحكومت اسلامي، ج2
شنبه 16 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]
-
گوناگون
پربازدیدترینها