تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ياران مهدى جوان‏اند و ميان‏سالى در ميان آنان نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834823443




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روايت حج


واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: روايت حج
ستار اسدي پور-وَ اِذ بَوّانا لِابراهيمَ مَكانَ البَيتِ اَن لا تُشرِكَ بِي شَيئاً و طَهِّر بَيتيَ ِللطّائِفينَ و القائِمينَ و الرُّكَّعِ السُّجود وَ اَذُّن فِي النّاسِ بالحجّ يَاتوكَ رِجالاً و عَلي كُلِّ ضامرٍ يَاتينَ مِن كُلّ فَجٍّ عَميق(26و 27 حج)


"به خاطر بياور زماني را كه محل خانه كعبه را براي ابراهيم آماده ساختيم چيزي را شريك من قرار مده و خانه ام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع و سجود كنندگان پاك گردان و مردم را دعوت عمومي به حج كن تا پياده و سواره بر مركب هاي لاغر از هر راه دور بيايند."

اينجا خيمه گاه فاطمه است
بيش از يك ماه بود كه اعضاي كاروان دوره هاي آموزشي مختلف را گذرانده و احكام و وظايف خويش را آموخته بودند و سراپا شور و اشتياق براي رسيدن به مقصد و مقصود لحظه ها را سپري مي كردند.
بالاخره هواپيما بالاي شهر پيامبر قرار گرفت.شور و حالي كه آسمان مدينه در اهالي كاروان ايجاد كرده بود، در وصف نمي گنجد. اولين نخلي كه از اين آسمان ديده مي شود، به رنگ ديگري است، گويي با همه نخل هاي دنيا متفاوت است، از جنسي ديگر است.
حدود ساعت دو بعد از ظهر هواپيما در فرودگاه مدينه به زمين نشست. انسان چقدر مشتاق است كه مركبش روي زمين آرام گيرد و او فرصت پرواز يابد و راهي شهر شود. مقصد عزيز است و در اين مسير سر از پا شناخته نمي شود.
اولين قدم انتقال حجاج و اسكان در هتل بود. زمزمه هاي عشق حجاج گوش نواز بود، يكي صلوات مي فرستاد، ديگري دعا مي خواند، دوستي مي گفت " اينجا خيمه گاه فاطمه است".
نزديكي اقامتگاه به مسجدالنبي توفيقي بود. اصرار بر رفتن به مسجد مسئولين كاروان را بر آن داشت كه اولين برنامه سفر را زيارت مسجدالنبي و اقامه اولين نماز در كنار حرم نبوي اعلام كنند.
روپوش هاي مخصوص كاروان را پوشيديم و به راه افتاديم. چند قدم بيشتر برنداشته بوديم كه گلدسته هاي زيباي حرم چشم هايمان را نوازش داد. اشك ها بي اختيار بر روي گونه ها مي غلتيد و دل ها راهي ديار دوست مي شد. از پشت سر معلوم بود كه بيشتر حجاج مي گريند. شانه ها بي اختيار بالا و پايين مي رفتند. هنگامه اي بود. اهل مدينه در نظرم مجسم شد كه با اشعار خود به استقبال پيامبر آمدند و مي خواندند:
طلع البدر علينا من ثنيات الوداع
وجب الشكر علينا ما دعا لله داع
ايهاالمبعوث فينا جئت بالامرالمطاع
كه:
ماه شب چهارده از تپه هاي وداع بر ما طلوع كرد...شكر بر ما واجب است، زيرا هرچه از خدا خواستيم به ما عنايت كرد...اي كسي كه در ميان ما مبعوث شده اي، آمدي با فرماني كه اطاعتش بر ما واجب است.
آن روز پيامبر اين مكان را براي اقامت برگزيد و امروز ما در كنارش اقامت گزيده ايم. گنبدها و گلدسته ها دل ها را مجذوب مي كردند و قلوب، پاها را به حركت وامي داشتند. صلوات بر رسول مكرم (ص) و خاندان پاكش لفظ مكرر همراهان بود. شوق رسيدن به ديار يار و برآورده شدن آرزوي سال هاي طولاني، حالتي وصف ناشدني ايجاد كرده بود.
سخت از اطراف غافل بودم كه شخصي دست روي شانه ام گذاشت و جمله اي گفت. زبانش را نفهميدم، مانده بودم كه چه كنم. به فكرم رسيد كه به عربي صحبت كنم. متوجه نشد. به انگليسي پرسيدم اهل كجايي؟ جواب داد كشمير. تا گفتم ايراني هستم در آغوشم گرفت و بوسيد و به طرز عجيبي اظهار علاقه كرد. چون نتوانستيم بيشتر ارتباط برقرار كنيم، براي اينكه ديگر از كاروان عقب نمانم خداحافظي كردم و رفتم. اما دل اين برادرم هم با من همراه شد. هرچند قدمي كه پيش مي رفتم، گاهي برمي گشتم و نگاهش مي كردم. هنوز ايستاده بود و با نگاه مهربانش كاروان ايرانيان را بدرقه مي كرد. با خود گفتم، خدايا! انقلاب ما در چشم و دل مردم دنيا چقدر عزيز است و خود نمي دانيم.
اشك ها همچنان گونه ها را تر مي كرد. بالاخره وارد مسجد شديم. هيچ نمي توان گفت، فقط بايد فهميد... يدرك و لا يوصف.
پس از شركت در نماز با خروج از باب بلال به دارالسلام رسيديم. از كنار "روضه" عبور مي كرديم كه همه تاريخ در ذهنم مرور شد. بيت پيامبر(ص) و قبر آن حضرت، منبر و محرابش، خانه علي (ع) و فاطمه(س)، ستون توبه، ستون حرس و ياد پاسداري علي(ع) از پيامبر... و ستون حنانه(ناله) كه سخت مرا به فكر فرو برد. ياد آن روزي از تاريخ افتادم كه درخت از دوري پيامبر ناله كرد. پيامبر در سال هاي اول حضور در مدينه روي تنه درخت نخلي مي ايستاد يا مي نشست و براي اصحاب سخن مي گفت. بعد از مدتي اصحاب منبري ساختند و همين كه خواستند تنه درخت را كنار بگذارند درخت تاب دوري بر نياورد و ناله دوري سر داد. رسول خدا فرمود كه گودالي حفر شود و تنه درخت همانجا به خاك سپرده شود، در جوار پيامبر(ص).
از باب السلام كه گذشتيم، در بخش ديگر صحن مسجد النبي، ديوارهاي بقيع الغرقد را روبروي خود ديديم. چه زيبا سروده بود آن شاعر كه:
مرا به خانه زهراي مهربان ببريد به خاك بوسي آن قبر بي نشان ببريد
اگر نشاني شهر مدينه را بلديد كبوتر دل ما را به آشيان ببريد
كجاست آن در آتش گرفته تا كه مرا براي جامه دريدن به سوي آن ببريد
كجاست آن جگر شرحه شرحه تا كه مرا به سوي سنگ مزارش كشان كشان ببريد
مرا كه مهر بقيع است در دلم چه شود اگر به جانب آن چهار كهكشان ببريد
نه اشتياق به گل دارم و نه ميل به بهار مرا به غربت آن هجده خزان ببريد
كسي صداي مرا در زمين نمي شنود فرشته ها سخنم را به آسمان ببريد
حيرانم، بمانم، در جوار پيامبرم؛و پيش روم، با هر قدمي به بقيع نزديكتر مي شوم. پس از صحن مسجد بين الحرمين اول است.جسمت بر جاي مي ماند و ذهن و دل به هزار و چهارصد سال پيش برمي گردد . صداي اذان بلال را مي شنوم و در پي سلمان و ابوذر مي گردم. غربت بعد از وفات پيامبر را بر ايشان با تمام وجود درك مي كنم.
شيعه هنوز هم اين دردها و غربت ها و ماتم ها را با خود به همراه دارد. امروز وقتي شيعيان بر اين مصائب روضه اي مي خوانند، ناگاه درد آن تازيانه هايي كه زهرا(س) بر جان پذيرفت در ذهنشان مجسم مي شود و بايد به ياد سكوت 25 ساله علي(ع) ساكت باشند و هيچ نگويند.آن حضرت فرمود:"...پس از ارزيابي درست صبر و بردباري را خردمندانه تر ديدم پس صبر كردم در حاليكه گويا خار در چشم و استخوان در گلوي من مانده بود و با ديدگان خود ميديدم كه ميراث مرا به غارت مي برند."(خطبه3) تا صداي ناله ات بلند مي شود، ماموران فرقه سراپا خرافه و فرسنگ ها دور از مكتب الرسول، به بهانه زيادي جمعيت زائران آل رسول را از آنها دور مي كنند.
امروزه در بقيع و اطرافش سنت ابوسفيان اعمال مي شود.در تاريخ مي نويسند وقتي مشركين در جنگ بدر شكست خوردند و به مكه باز گشتند از هر محله صداي شيون و ناله بلند بود.ابوجهل و عتبه وشيبه و هفتاد نفر از مشركين نابود شده بودند. پرچمدار مشركين ابوسفيان ملعون بود.گروهي را مامور كرد تا به منازل مردم وارد شوند و هر كس را كه گريه مي كند كتك بزنند و نگذارند بر مردگان بگريند تا عقده ها را جمع كنند و سال بعد سراغ مسلمين بيايند. بر همين اساس امروزه خانم ها مجبورند از روزنه هاي ديوارهاي بلند بتوني اطراف بقيع نظاره كنند و بي صدا اشك بريزند و گريه هاي پيامبر(ص)بر فرزندش را به ياد بياورند. گويند وقتي مسلمين در سال سوم هجرت در جنگ احد ظاهراً شكست خوردند و از بسياري محله هاي مدينه صداي گريه بلند بود، پيامبر(ص) تعدادي زن را طلبيد و فرمود بياييد براي حمزه گريه كنيد، زيرا او گريه كن ندارد. اين سنت با فطرت و روحيه انساني سازگار است و دقيقا نقطه مقابل سنت ابو سفيان پس از جنگ بدر است.
مردان هم اگر صدايشان بر مظلوميت هاي بي شمار بقيع-همچون نا معلوم ماندن قبر حضرت زهرا(س)، تير باران پيكر امام حسن (ع)، خون دل خوردنهاي امام سجاد (ع)، ناله هاي ام البنين، گريه هاي حضرت زينب و سختي هاي زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و هزاران مصيبت ديگر- بلند شود توسط چكمه پوشان سفياني انگليسي سرزنش و شماتت ميشوند و زائران را با الفاظ تند رد مي كنند. اما در كنار قبر منسوب به عثمان بن عفان خليفه سوم كه تابلو هم دارد، هر چه بماني مانعي نيست!(شيعيان شخصيت عثمان را بايستي از خطبه سوم نهج البلاغه بشناسند).گر چه مورخين معتقدند اين قبر متعلق به عثمان بن مظعون شهيد اسلام است نه خليفه سوم.
ان شاء الله اين غربت هر چه زودتر به پايان برسد و منتقم آل محمد (عج) ظهور نمايد و چشم ها به جمال مباركش منور گردد و مزار ام الائمه را معين فرمايند تا عاشقان خاك آن را توتياي چشم خود كنند و از عقده هاي هزارو چند صد ساله گره گشايي نمايند.

نخلستان هاي كوفه در بين الحرمين
پنج شنبه شب فضا متبرك به كلام مولاي متقيان شد. بين الحرمين رو به قبله نشستيم . سمت راست گنبد خضراء و گلدسته هاي دلرباي مسجد النبي و سمت چپ حرم بقيع. اينجا چشم ها نمي تواند اشك بار نباشد. مخصوصا اگر كسي بداند همين مكان محله بني هاشم بود.تا چند سال پيش خانه امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) زيارتگاه شيعيان بود ولي وهابيان همه را حذف و به گذرگاه تبديل كرده اند.نيروهاي حكومت حجاز مسجدالنبي را از زائران خالي كرده بودند تا كسي اجتماع شيعيان را نبيند و بالا تر از آن نداي امام علي را نشنوند تا در همان جهل هميشگي باقي بمانند. از هر طرف تا حدود 500 متري اطراف مراسم كسي حق عبور و مرور نداشت. ماموران با لباس هاي مخصوص ضد شورش و ماسك و تجهيزات چند رديفه منطقه را محاصره كرده بودند.بالاي مسجد النبي و ساختمان هاي اطراف كنار ديوار هاي بقيع گروه هاي مختلف مسلح ودوربين هاي آنها مستقر بودند.كنترل شديدي صورت مي گيرد تا زائران غير ايراني وارد جايگاه نشوند. به راستي چرا شنيدن سخنان حق، اين همه برايشان مشكل شده است؟ اينها كه اين همه كانال ها و موج هاي مختلف صوتي و تصويري بي محتواي مدنيت غرب را مي بينند ومي شنوند چرا دعاي پسر عم پيامبر(ص)را گوش نمي دهند؟
علي رغم ميل آنها، عده اي غير ايراني علاقمند آمدند.ايرانيان با شور و حال خاصي دسته دسته و بي توجه به سربازان وارد جايگاه مي شدند. صلوات و ذكر آيه هاي قرآني به محيط حال و هواي خاصي بخشيده بود.در حين قرائت دعا صداي ناله ها و زمزمه هاي حاضران -كه سي و چند هزار نفر بودند- بلند بود و نخلستان هاي كوفه را به بين الحرمين آورده بود...ناله هاي مظلومانه علي (ع) را.
در ميان فرازهايي ار دعاي كميل غرق شده بودم و يادم رفته بود كجا هستم. لحظه اي سر بلند كردم و ديوارهاي مسجد النبي و بقيع را ديدم.صفحات تاريخ از مكان ها و زمان هاي گوناگون يكجا در ذهن رژه مي روند.عده اي در اين مسجد با حضرت علي (ع) بيعت كردند و زود براي پست ها و مطامع دنيوي بيعت شكستند و با فريب همسر پيامبر(ص) در مقابل آن حضرت صف آرايي كردند؛ و اين آغاز گرفتاري ها نبود.فتنه اصحاب جمل حضرت علي (ع) را از مدينه به عراق كشانيد.تبعيدي هاي پيامبر و بني اميه كه همه همت خود را در نابودي اسلام صرف كرده بودند از نام اسلام و مدينه و جهالت برخي مسلمين براي دشمني با حضرت علي(ع) بهره ها بردند و آن حضرت گوش هاي شنوايي نمي يافت تا كلام گهربار خويش را عَرضه اش كند. معدود افرادي مانند كميل لياقت يافتند تا محرم راز آن حضرت شوند.
با اتمام دعا گرچه دل كندن سخت بود ولي همه مجبوربودند به محل هاي استقرار خود بازگردند.

احد مؤمنين را دوست دارد
روز جمعه زيارت دوره بود. به زائران اطلاع داديم وآماده شديم. اولين مكان كنار كوه احد، ياد آور خاطرات تلخ وشيرين سال سوم اطاعت و عصيان ها است. به فرموده پيامبر (ص) احد مؤمنين را دوست دارد. آنچه را در كتاب هاي تاريخ خوانده بودم در ذهنم مرور كردم: دلاوري هاي حضرت حمزه و حضرت علي(ع)، مقاومت مردان و زنان مؤمن و دفاع جانانه از رسول خدا... زنان دلاوري كه به مداواي مجروحان ورساندن آب و تهيه غذا مشغولند و همين كه عرصه بر مسلمين تنگ مي شود امثال نسيبه شمشير بر مي دارد و چند نفر مشرك را به جهنم مي فرستد تا مردان دنيا پايمردي زنان ما را درك كنند.
و در كنار اينها: خاطرات تلخ عدم اطاعت امر رهبري الهي و رها كردن تپه توسط گروهي از تيراندازان به طمع رسيدن به منافع دنيوي ودر نتيجه باز شدن راه نفوذ دشمن به پشت لشكر اسلام، در هم ريختن آرايش نظامي مسلمين،شكستن دندان پيامبر(ص) و زخم هاي متعدد بر پيكر حضرت علي(ع)، شهادت حضرت حمزه و هفتاد نفر ديگر از ياران رسول خدا(ص)...
به هر جا نگاه مي كني دنيايي حرف را به خاطر مي آوري،محيط حكايت هاي بسيار دارد.وهابيت همه آثار و قبور شهدا را از بين برده بجز قبر حضرت حمزه وحنظله غسيل الملائكه.
داستان هند جگرخوار را به خاطر مي آورم، آن عفريته ملعونه تاريخ كه سفياني هاي حاكم بر حجاز امروز در وصف آن زن پليد كتاب مي نويسند ومنتشر مي كنند.زني كه با خودنمايي ها و رقاصي واشعار شهواني اش در ميان لشكر مشركين عده اي را مي فريفت تا به مقاصد شيطاني اش برسد.
امروز وهابيت آثار مهم مسلمين را چنان نابود كرده كه گويا احد هيچ نداشته است.آنجا سرگذشت نفاق و خيانت منافقين است، سرگذشت تنها گذاشتن پيامبر(ص) در ميدان نبرد. عدهاي با سخنان حق به جانب و به بهانه اينكه تصميم پيامبر كارشناسي نشده و با نظر نخبگان نبوده از ميدان نبرد بازگشتند و روحيه سپاه مسلمين را تضعيف كردند و در نتيجه جاهلان عرب توانستند به بخشي از اهداف شيطاني خود برسند...تاريج عجب معلم بزرگي است!
منافقين هميشه سخن دشمن را بر زبان دارند و عملشان آب به آسياب آنها سرازير مي كند. اين قصه مخصوص يك زمان نيست، امروز هم عده اي خود را عقلاي قوم به حساب مي آورند و ادعا دارند در تصميمات بايد با آنها مشورت شود والا سنجيده و درست نيست. يكي از مفاهيم تكبر نيز همين است كه انسان خود را بيش از قد و قامت واقعي تصور كند و آنچه را لياقت ندارد طلب كند و بابت خدمات نكرده مطالبه سهم نمايد.
در دامنه احد وقتي به يادت مي آيد كه پيامبر(ص) با بدني زخمي و دلي مجروح از داغ شهداي بر جا مانده، لشكر خود را آرايش داده وهمه، حتي مجروحين را وادار به هجوم به سمت دشمن مي كند، و سپس خداوند رعب و وحشتي در دل كفار مي افكند كه عليرغم پيروز شدن راه صحرا را در پيش گرفته و فرار را بر قرار ترجيح مي دهند، به اين باور مي رسي كه مؤمنين به شرط "خلوص و مقاومت" مي توانند كفار ومشركين را وادار به عقب نشيني كنند. در اين ربع قرن پس از انقلاب اسلامي، بارها و بارها شاهد مقاومت انقلابيون و عقب نشيني دشمنان تا دندان مسلح و پر تعداد بوده ايم؛اين است تجلي ميراث "خلوص و مقاومت" در امت پيامبر اعظم (ص). و منافقين و ليبرال ها و مدعيان ملي و مذهبي و روشنفكري هميشه سخن از بن بست ها گفته اند و مي گويند و خواهان عقب نشبني و كوتاه آمدن هستند و بعد از چندين بار ابطال اين باور غلط و شكست دشمن، باز رويشان كم نمي شود و ادعايي جديد مطرح مي كنند...و اين درسي است كه از احد بايد گرفت. اين گروه به فرموده قرآن" مذبذبون ذالك لا الي هولاء و لا الي هوولاء ..." هستند.در حالي كه در زبان و در ظاهر براي ايران و گاهي انقلاب دل مي سوزانند ،خواسته هاي دشمن را با ادبيات خود مطرح مي كنند.

ادامه زيارت دوره
بعد از احد به مسجد ذوالقبلتين رفتيم. اين مسجد يادآور ماجراي تغيير قبله مسلمين از بيت المقدس به كعبه است. يهوديان كه براساس پيمان نامه عمومي از حقوق همسان با مسلمين برخودار شده بودند به تحريك مشركين پرداختند وطبق خصيصه نژادي قوم يهود كه بهانه جويي و لجاجت است،بهانه جويي كردند و به مسلمين گفتند اگر دين شما كامل است چرا به قبله ما نماز مي خوانيد. پيامبر (ص) منتظر وحي الهي بود و يهود عدم پاسخگويي پيامبر را دليل درستي سخنان خود تلقي مي كردند تا اينكه خداوند فرمود : قد نري تقلب وجهك في السماءولنولينك قبله ترضها فول وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره و ان الذين اوتوا الكتاب ليعلمون انه الحق من ابرهم و ما الله بغافل عمايعلمون (بقره 144 )"
"ما گردش رويت در آسمان را نيك مي بينيم،پس روي تو را به قبله اي كه بدان خشنود شوي برگردانيديم. پس روي خود را به سوي مسجد الحرام كن و هر جا بوديد روي خود را به سوي او برگردانيد.در حقيقت، اهل كتاب نيك مي دانند كه اين (تغيير قبله) از جانب پروردگارشان بجا و درست است و خدا از آنچه مي كنند غافل نيست".
تغيير قبله باعث شد تا مسجد ذوالقبلتين براي هميشه مورد توجه باشد. مكان هاي مقدس بيت الله الحرام و قدس شريف با نام اين مسجد عجين شده اند.
بعد از خواندن نماز و گوش دادن به توضيحات روحاني كاروان،راهي مساجد سبع در محل احداث خندق شديم. ابتدا به مسجد فتح، جايگاه رسول خدا (ص)براي نظارت برحفر خندق وارد شديم ،محل عبادت و دعا و نيايش ايشان براي پيروزي مؤمنين و شكست جبهه شرك و نفاق در جنگ خندق. در آن مكان كوچك اما با صفا نماز خوانديم.بعد از پله ها پايين آمديم به مسجد سلمان،همان كسي كه پيشنهاد حفر خندق را داد و مشركين با عِدّه و عُدّه زياد پشت اين ابتكار معطل ماندند.همان سلماني كه به دليل خلوص و صفايش پيامبر (ص) افتخار عضويت اهل بيت بودن را به او عطا فرمود و فرمود:"سلمان منّا اهل البيت".
كمي آن طرف تر از مسجد سلمان مسجدي است كه نداي مظلوميتش بلند است.نمايندگان مشركين فعلاً درب آن را با بلوك بسته اند: "مسجد فاطمه زهرا(س)" .كنار مساجد خندق كه قرار مي گيري اگر لحظه اي چشم سر را ببندي و چشم دل بگشايي صداي اذان بلال،چكاچك برخورد كلنگ بر سنگ ها، عرق ريزان ياران رسول خدا، و لحظه لحظه آماده شدن براي جان فشاني در راه هدفي بزرگ با ابزاري كوچك و ايماني قوي را مشاهده مي كني. گويا مي شنوي كه مي گويند سنگي در گوشه اي از خندق وجود دارد كه شكسته نمي شود. رسول خدا مي آيد و ضربه اي وارد مي كند و برقي مي جهد. اصحاب در مورد اين برق خيره كننده مي پرسند. اينجا بود كه رسول گرامي اسلام فرمود:"خداوند غرب را با اين ضربه برايم فتح نمود".ضربه اي ديگر و برقي ديگر و فتح شرق، و باز ضربه اي و جهيدن برقي و وعده فتح يمن (جنوب). ضمن خورد شدن سنگ روحيه مسلمين نيز تقويت شد و آنها دريافتند كه نه تنها مشركين به اهداف پليد خود نخواهند رسيد، بلكه اسلام عالمگير خواهد شد.اينها و هزاران امر مرتبط با خندق و جنگ احزاب، در دالان هاي ذهن رفت وآمد مي كنند. انگار تلاش هاي مذبوحانه دشمن را در فريب يهود مدينه براي مقابله از درون با مسلمين حس مي كني، به ياد آن فتنه مشركين مي افتي و متوجه مي شوي اينكه امروز آمريكا يي ها به عده اي در داخل دل خوش كرده اند يك امر غريب و جديد نيست. يهوديان هميشه مهره مشركين در ميان مسلمين بوده اند و جمعي را فريفته و به دنبال خود به دشمني حق كشانده اند.
ماجراي خندق هنوز ادامه دارد و ما صحنه هاي تاريخ را در ذهن مرور مي كنيم: كوشش بي نتيجه سواران مشركين براي عبور از خندق و عبور قوي ترين پهلوان عرب "عمر بن عبدود" به اين سوي خندق و به وجود آمدن ميدان مبارزه اي را كه كسي جرئت وارد شدن به آن و مقابله با اين فرد معروف را به خود نمي دهد. اما داوطلبي جوان متقاضي نبرد با اوست. اين جوان كسي جز مولاي متقيان علي عليه السلام نبود. رسول خدا(ص) وقتي او را روانه ميدان مي كند ضمن دعا به ديگران مي فرمايد:" امروز تمام ايمان با تمام كفر مقابل شده است". گويا چكاچك شمشيرهاي نبرد نماينده ايمان و نماينده كفر را مي شنوي وسكوتي كه حاكم مي شود، تكبير پيروزي علي (ع) را مي شنوي كه ارزش آن را فقط رسول خدا مي داند و مي فرمايد : ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين( من عبادة امتي الي يوم القيامة) "ضربه علي در روز خندق برتر از عبادت جن و انس" يا "بر تر از اعمال امت من تا قيامت است".اخلاص ،خدا ترسي،تلاش بي وقفه، ايثار و بالاخره نظر لطف الهي و محقق شدن وعده امداد خدا به مؤمنين سپاه ده هزار نفري مشركين را در اطراف مدينه زمين گير كرد و آن ها بدون هيچ دستاوردي بلكه سر شكسته از هلاكت پهلوان نامي خود، از اين منطقه رفتند. تلاش احزاب مختلف ، خيانت يهود و نقشه هايي كه كشيدند، در مقابل خواست خداوند هيچ بود:"و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين". سرانجام زيارت دوره با هزاران خاطره به اتمام رسيد و به هتل برگشتيم.

محبت ايران اسلامي در دل مسلمانان عالم
در طول اين سفر با مسلمانان ساير كشور ها نيز آشنا مي شديم. براي من جالب بود كه علي رغم همه تبليغات وسيع منفي عليه ايران خداوند محبت ايران را در دل مسلمانان عالم نهاده است و اين را در اين اجتماع بزرگ به راحتي درك كرديم. روزي به مسجد النبي رفتم تا ساعتي را عبادت كنم و مهياي نماز ظهر شوم. جايي پيدا كردم و نشستم. در يك طرفم فردي از تركيه نشسته بود و در صف جلو چند نفر سياه پوست نشسته بودند.عطرم را از جيب در آوردم و كمي خودم را معطر كردم،دست زائر تركيه اي را گرفتم و در كف دست او عطر زدم. در همين حين يكي از سياه پوستان بر گشت و نگاه كرد. به او نيز عطر دادم. خيلي خوشحال شد و انگشتش را به سمت من گرفت و پرسيد: ايراني؟ سرم را به نشانه پاسخ مثبت تكان دادم . دستانش را به نشانه دعا به آسمان بلند كرد و كلماتي را بر زبان آورد كه متوجه مفهوم آنها نشدم. لحظه اي بعد مشغول نماز شدم. هر دو ركعتي كه مي خواندم او بر مي گشت و ابراز احساسات مي كرد و دستش را به آسمان بلند مي كرد و كلمه ايران را مي گفت. در طول مدتي كه آنجا بودم چندين بار به همين صورت تشكر مي كرد و مرا خيلي تحت تأثير قرار داد.
دلم مي خواست بيشتر در مدينه باشم. هر كجا قدم بگذاري، زماني پيامبر(ص) و اصحاب خاص آن حضرت در آنجا حضور داشته اند. بعد از زيارت دوره به بنده ابلاغ شد كه بايد همراه گروه پيشرو به مكه بروم تا مقدمات ورود كاروان را به هتل محل اقامت محيا كنيم. دلم نمي خواست به اين زودي مدينه را ترك كنم ولي ناچار همراه معاون كاروان و آشپز كه بارها مشرف شده بودند، راهي شديم.
به بعثه مقام معظم رهبري رفتيم و از آنجا سوار بر اتوبوس شده از مدينه خارج شديم . كمي خارج از مدينه، مسجدي وجود دارد كه به مسجد شجره معروف است و ميقات همه كساني است كه از "مدينة النبي" راهي "مدينه حج" مي شوند. سال ششم هجري پيامبر(ص) در اين محل كه درختي نماد آن بوده، با ياران خود احرام بسته و راهي مكه شدند از آن دوران اين مكان يكي از محل هاي احرام بستن حجاج بوده است. ما نيز در اجراي همين سنت به اين نقطه قدسي رسيديم با راهنمايي دوستان، اعمال را يكي پس از ديگري انجام داديم.
ورود به مسجد شجره، غسل وآمادگي، بستن احرام ونيت و تلبيه و نماز خواندن در مسجد مذكور حالتي مخصوص به خود دارد. انگار بال و پر داري و پرواز مي كني ،زميني نيستي و به خداوند مي گويي "آمدم" .لبيك اللهم لبيك...خوشحالي ،ولي گريه ات مي گيرد. شوق عجيبي تو را به پرواز در مي آورد...
نماز مغرب و عشا را در مسجد شجره خوانديم و راهي مكه شديم. نمي شود گفت لحظات چگونه مي گذشت. ساعت يك بامداد به مكه رسيديم. كيف ها را در هتل گذاشتيم و راهي حرم شديم. ديدن گلدسته هاي مسجد الحرام شوقي در دل ايجاد مي كند كه فقط خود انسان قادر به تفسير آن است. دوست داري هر چه زودتر برسي؛ صبرت كم مي شود.
از شعب ابي طالب عبور كرديم و از كنار زادگاه پيامبر خدا (ص) وارد حرم شديم. به محض ديدن خانه خدا، دعاهايم را در ذهن مرور كردم. اينجا انسان دوست دارد همه خيرات را بخواهد، واقعاً سردرگمي كه چه بخواهي!
طواف كرديم و در هر دور دعاي مخصوص مي خوانديم. هر چه دعا بلد بودم فارسي وعربي خواندم و براي همه نزديكان، دوستان و ملتمسين دعاي خير كردم. اينجا همه چيز زيباست. محو تماشاي خانه خدا مي شوي، پشت مقام حضرت ابراهيم نماز مي خواني، اصلاً نمي تواني در حال خود باشي. اين است كه دوستان مدام تذكر مي دهند،زود بيا،زود برو، و يادآوري مي كنند كه دنباله اعمال را انجام دهي.

سعي صفا و مروه
صفا و مروه امروز آن بيابان پر سرابي نيست كه هاجر در آن مي دويد. اما گرچه بيابان جاي خود را به سنگ هاي مرمر وچراغدان ها و ايوان ها داده است، تو اينها را نمي بيني! هاجر رابه خاطر مي آوري كه سراسيمه اين طرف و آن طرف بدنبال پيدا كردن آب مي دود ودر كناري كودكش گريه مي كند و با پاهايش ريگ ها را جابجا مي كند. انگار زمزم از زمين مي جوشد. هروله كنان دعا مي خواني"...ان الصفا والمروه من شعائر الله...". در كنار مروه و در پايان هفت رفت و بازگشت به ياد تلاش هاجر، تقصير مي كني و عمره به پايان مي رسد(تقصير يعني همان كوتاه كردن مقداري از ناخن و موها).
آنقدر احساس سبكي مي كني كه گويا پاهايت فنري،جسمت سبك و قدرتت زياد شده است. انگار بخشي از پرواز را آموخته باشي، گاهي هم بين امور متفاوت متحير مي ماني كه كدام را انجام دهي،نگاهت به كعبه مي افتد،دلت نمي خواهد چشم برداري،به ذهنت مي رسد در اين مكان قرآن بخواني،بعد مي گويي نه، نماز بخوانم، لازمه هر دو نيز چشم بر داشتن ازجمال خانه يار است،دوست داري همه را با هم داشته باشي.
اوقات به سرعت سپري مي شوند. احساس كوچكي و نياز، شكر را بر زبانت جاري مي كند. حقيقتاً كلمه اي براي شكر پيدا نمي كني. به گذشته خود مي نگري و باور نمي كني كه حال در كنار خانه خدا هستي و اين لحظات ملكوتي را سپري مي كني! مي گويي خدايا چه بگويم كه بندگي ام را برساند؟ در اين مانده ام كه عظمت تو را، عفو و كرم و صفات جمال و جلال تو را چگونه مي توانم به زبان آورم؟ در بيان نقص خود مانده ام،عظمت و كمال تو را چگونه بگويم؟ اينجا سكوت معني دار مي شود.
از كنار باب الفتح مي شود درب خانه خدا ، ناودان طلا،مقام ابراهيم و حجر اسماعيل را ديد و لذت برد. دلت نمي آيد لحظه اي پلك بزني و از اين همه صفا يك لحظه محروم شوي.
بعد از انجام اعمال عمره، ديگر در حال احرام نيستي، اما هر بار تشنه تر از قبل دوست داري طواف كني،دعا بخواني،قرآن،نماز و... دلت راضي نمي شود دعاهاي كوچك و شخصي داشته باشي. يادت مي آيد سنت حضرت زهرا اين بود كه :"الجار ثم الدّار" اول همسايه بعد خانه.

اقرأ بسم ربك الذي خلق
يكي از به ياد ماندني ترين مكان ها كه حجاج دوست دارند در برنامه هاي خود قرار دهند ديدار ازغار حراء در قله كوه نور است. آنقدر دلچسب و پر طرفدار است كه سخت ميشود پيرزني را كه به سختي از پله هاي طبقه اول هتل پايين مي آيد، قانع كرد كه نيايد. همه مي خواستند بيايند. زائري كه با ويلچر جابجا مي شد همراهان را قانع كرده بود كه تا جايي كه مي توانند او را ببرند.
ساعت 2:30 بامداد بيدار باش اعلام شد. ساختمان از جنب و جوش زائران به خود مي باليد. اينان مي خواهند محل نزول اولين دسته آيات و مكان تحنف رسول گرامي اسلام(ص) را زيارت كنند. كوه نور، محل رفت و آمد افتخار نور و محل نزول آيات نور، ديدن دارد. نمي شود به مكه آمد و از اين نعمت محروم شد، چند نفري هم كه نمي توانستند بيايند گله مند به ايران باز گشتند. حجاج سريعاً آماده مي شدند. عده اي با شوق از پله ها پايين مي آمدند و با عجله با آسانسور بالا مي رفتند و بررسي مي كردند كه مبادا كسي از همراهان جا بماند. ماشين ها آماده شدند. كسي به ساعت كاري نداشت. سوار شديم.
در راه هر كس به چيزي مي انديشيد. قرار بود به جايگاهي پا بگذاريم كه زماني پيامبر(ص) سالي يك ماه از غوغاي بت پرستي و زندگي نكبت بار مشركين كناره مي گرفت و در اين مكان به تفكر مي پرداخت (تحنف). گويند حضرت خديجه كبري (س) و حضرت علي (ع) برايش غذا مي آوردند. ساعت حدود 3 بامداد در دامنه كوه نور از اتوبوس ها پياده شديم . تعدادي چراغ قوه و تعدادي عصا به دست گرفتند و شيب هاي تند را با نشاط فراوان طي مي كردند:
در كوه نور زود نفس ها به شماره مي افتد . شوق، جمعيت را به بالاي كوه مي رساند؛ پيرمردان وپيرزنان روزهاي قبل در مسيرهاي صاف عقب مي ماندند،براي رسيدن به عبادتگاه پيامبر سر از پا نمي شناسند. زائران به هم كمك مي كنند،همديگر را صدا مي زنند. مسير به واسطه نورهاي اطراف روشن است. در شيب تند كوه ترافيكي ايجاد شده است. زائرين دوست دارند بر هر سنگي بوسه زنند، زيرا ممكن است جاي قدوم مبارك رسول خدا و تگيه گاه رفع خستگي هاي او و همسر گرامي اش و حضرت علي(ع) باشد. هر چه از دامنه بالاتر مي روي شيب تند بيشتر خود را نشان مي دهد،ولي علاقه و شوق ديدن غار حراء مشتاقاني ساخته است كه خستگي و خواب نمي شناسند. پس از گذشت زمان كمي، بسياري به قله مي رسند. زن و مرد در مسير تنگ و باريكي كه با گذر از سنگ هاي قله كوه به غار متصل مي شود، در چند رديف صف بسته اند. از بلند ترين مكان كوه نگاهي به اطراف انداختم. گلدسته ها و چراغ هاي بيت الله الحرام چشم نوازند. فاصله مسجد الحرام تا كوه نور قريب به ده دوازده كيلومتر است. چندين كوه در منطقه هستند كه دره هاي اطراف آنها محله هاي مختلف شهر را تشكيل مي دهند. اين قله در ميان همه بلندي ها سرفرازي مي كند. كوه نور است و زيارت گاه ميليون ها مسلمان. افتخار رفت وآمد پيامبر در اين قله به سنگ ها كرامت و شرافت خاصي بخشيده است. به هر نقطه اي كه نگاه مي كني در دلت مي گويي روزگاري فخر عالم امكان و پيش قراول قافله انبياء الهي در قيامت ، روزي بر اين سنگ ها قدم گذارده و چه بسا در مكاني كه ايستاده ام، نشسته يا ايستاده باشد. جبرئيل امين در اين مكان فرود آمد و اولين دسته آيات وحي را بر رسول خدا(ص) نازل فرمود:"بسم الله الرحمن الرحيم * اقرأ بسم ربك الذي خلق* خلق الانسان من علق *اقرأ و ربك الاكرم * الذي علم بالقلم *علّم الانسان ما لم يعلم..."
در اين فكر به خود مي گويي چه كسي هستي؟ به كجا آمده اي؟ مو بر تنت راست مي شود. گريه ات مي گيرد. خدايا چه لطفي، چه عنايت عظيمي ،به قول "جلال"،خدايا! خسي را به ميقات آورده اي،بنده اي حقير را به صفحه اي از آسمان و نور راه داده اي،اشك امانت نمي دهد. در گرمايي سوزان و بياباني خشك، نوجواني يازده ساله را مي بيني ، مقداري غذا در بقچه اي بر روي شانه هاي خود از شهر مكه، از فاصله هاي دور، به اين مكان آورده تا آخرين سفير الهي بتواند خود را محياي بزرگ ترين مأموريت تاريخ كند. اين نوجوان علي (ع) اولين مرد ايمان آورنده به اسلام است. بانوي بزرگواري را مي بيني كه وفادارترين همسر دنياست. گرچه از بزرگان مكه است، اما خود را خادم پيامبر اعظم (ص) مي داند و با اتباني از آذوقه آمده تا همسر مهربانش فقرا و نيازمندان را بهره مند سازد.
نسيم خنك قله كوه دل انگيز بود. چند متر بالاتراز غار، در قله، مكان صافي است كه چند ركعت نماز در آن خواندم. صداي دلنواز اذان صبح از چند نقطه شهر بلند شد. تعدادي از حجاج شروع به گفتن اذان كردند. با حضور يكي از روحانيون نماز صبح را به جماعت برگزار كرديم. به علت كمبود جا ،تعدادي نماز را به جماعت مي خواندند و كنار مي رفتند و فرصت را براي ديگران فراهم مي كردند. با اينكه انسان ميل ندارد چنان مكاني را ترك كند ولي طبق قرار قبلي بايد ساعت 7 صبح براي بازگشت به هتل در پايين كوه حاضر مي شديم.با چند دقيقه تأخير اكثر افراد رسيدند. چند نفر هم پيغام دادند منتظر ما نباشيد.
از كوه كه به طرف محل اقامت حركت كرديم، در طول مسير، اتوبوس در خياباني متوقف شد. اين خيابان در كنار كوهي كه در ادامه كوه نور به سمت مكه كشيده شده و در دامنه اش سنگ هاي بزرگ زيادي وجود دارد، قرار گرفته است. افرادي روي سنگ هاي كنار كوه خوابيده بودند. از كسي پرسيدم اينها اينجا چه مي كنند؟ گفت جمعيت فقيري كه جايي ندارند اين سنگ ها را براي خواب و زندگي برگزيده اند. وقتي حساس شدم فهميدم تمامي دامنه كوه مملو است از انسان هاي زيادي كه در اين وضعيت زندگي مي كنند. با خود گفتم آن همه ثروت و اين سطح فقر چه نسبتي با هم دارند؟ در كشوري كه يك سوم كشور ما جمعيت و 6 برابر ما صادرات نفت دارد چرا جمعيت زيادي اينگونه زندگي مي كنند؟ ديدن اين منظره بخشي از شيريني سفر درون شهري زائرين را از ميان برد ولي از طرفي به ارزش هاي انقلاب خود و برنامه ريزي مسئولين نظام اسلامي اميدوار و دلخوش شديم.

باز هم مكه
هر جاي مكه انسان را به ياد بخشي از تاريخ سراسر افتخار اسلام مي اندازد. شعب ابي طالب مقاومت سال هاي محاصره اقتصادي را در خاطر زنده مي كند. قبرستان ابوطالب دل را به خدمات خالصانه حضرت ابوطالب مي كشاند و خاطره سال عام الحزن (سال وفات حضرت خديجه و ابوطالب ) و گريه پيامبر بر آن دو بزرگوار را تداعي مي كند. ديدن بازار ابوسفيان لئامت و پستي فردي را زنده مي كند كه قريب 60 جنگ را بر پيامبر تحميل كرد و در حق پيامبر (ص) هر چه توانست ظلم روا داشت. سرانجام در سال هشتم هجرت تسليم مسلمانان شد و بعد از پيامبر (ص)، خود و فرزندان ملعونش لكه هاي ننگي را در صفحات تاريخ جزيرة العرب بر جاي گذاردند.
در مكه همه حوادث را درك مي كني: مبارزه مسلمين صدر اسلام با وجود كمي تعداد،آزار واذيت هاي مشركين،شكنجه بلال، به شهادت رسيدن ياسر و سميه در زير وحشيانه ترين شكنجه ها ، فشار هاي بسيار كه موجب هجرت مسلمين به حبشه شد و سر انجام نقشه قتل پيامبر (ص)، اقامت ايشان درغار ثور و9 روز پياده روي تا محله قبا، هجرت مسلمانان از مكه به مدينه و ... اما همه خباثت هاي مشركين نتوانست پيامبر را از راه مستقيم الهي منصرف كند.
در مكه نيز با افراد بسياري هم كلام شدم. همين كه مي فهميدند ايراني هستم اسم امام خميني(ره) و احمدي نژاد را بر زبان مي آوردند و بسيار مايل بودند ارتباط بر قرار كنند و بگويند كه ايرانيان را دوست دارند. از جمله دو نفر هندي از انقلاب ما بسيار تعريف مي كردند و از بنده آدرس و شماره تلفن گرفتند كه اگر به ايران آمدند به ديدنم بيايند. با افرادي از مصر و سودان نيز به همين ترتيب آشنا شدم.هر روز در مسجد النبي و مسجد الحرام با نمونه اي از اين قبيل رفتارها روبرو مي شديم. اين ها همه عشق و علاقه مسلمين به انقلاب اسلامي ما را نشان مي دهد . آن وقت كساني مدعي روشنفكري مي شوند و قبله آمال خود را مدنيت غرب و توحش مدرن قرار مي دهند! واقعاَ جاي تاسف دارد.

بايد كوچي دوباره آغاز كرد
روزها چه زود سپري مي شود. به سرعت برق و باد روز هشتم ذيحجه مي شود وبانگ رحيل بر مي خيزد. بايد كوچي دوباره آغاز كرد. هنگامه عجيبي است، كاروانيان آماده شده، دل از دنيا كنده اند، لباس احرام مي پوشند، كيسه اي براي سنگ، كتاب دعا و يك دست لباس براي پايان اعمال؛ اينها همه آن چيزي است كه بايد همراهت باشد. روحاني كاروان اعمال بعدي را توضيح مي دهد.جديت به خرج مي دهد تا اعمال زائران در كمال صحت به انجام برسد.روحاني كاروان ما انساني خوش قريحه بود،ذوقي داشت، خدايش نگهدارد. ذكر نيت حج تمتع را چند بار تكرار مي كرد. براي اطمينان از اينكه همه ياد گرفته اند از چند نفر سوال مي كرد. بعضي ها پير بودند و حافظه خوبي نداشتند روحاني ذكر كوتاه تر را به آنها مي گفت.باز هم چند نفري مردد بودند كه يادشان مي ماند يا نه، باز روحاني ترجمه ذكر را مي گفت. پيرمرد بي سواد و خوش اخلاقي پرسيد اگر همين را هم يادمان رفت و شما را هم نديديم چه كار كنيم؟ روحاني گفت: بگو "همون كه حاج آقا گفت قربة الي الله". خنده زائران فضا را پر كرد.
غوغا و همهمه روز هشتم ذيحجه است. سه ميليون حاجي بايد خود را به عرفات برسانند. فردا روز وقوف در آن مكان است. براي آنكه ترافيك مانعي ايجاد نكند بايد سريع تر راه بيفتي. كاروان "27111" به مديريت حاج فاضل عباسي ساعتي قبل از غروب آفتاب به عرفات رسيد. در عرفات نيز امور زيادي در ذهن خلجان مي كند. هبوت آدم از بهشت در جبل الرحمه، ملاقات آدم و هوا در سرزمين عرفات، شناخت و عرفان حقيقي كه همه تفاوت بني آدم با ديگر مخلوقات در همين شناخت است، وقوف پيامبر(ص) و دعاي عرفه امام حسين (ع) همه و همه دل را به تلاطم مي اندازد.
روز هشتم كه يوم الترويه نام دارد حجاج ذكر گويان محياي وقوف مي شوند. بجز وقوف ونيت آن كه واجبند بقيه اذكار و ادعيه مستحب است. در درياي مفاهيم بلند دعاي عرفات امام حسين (ع) كه غرق شوي به عشق بازي معصوم با معبودش مي رسي. ضعف در انجام وظايف بندگي، ذهن را آزرده مي كند. به خود مي گويي امام حسين (ع) اينگونه سخن مي گويد، من بيچاره چه بگويم؟اما خدا فرمود از رحمتش نا اميد نشويم. مضامين دعا حال و هواي زندگي را عوض مي كند. گريه و لابه و ساييدن جبهه سجود به آستان دوست لذتي نگفتني دارد.

زنگ بيدار باش مسلمين
اينجا پيام ذيحجه 1407 امام خميني(ره) به حجاج بيت الله الحرام نياز به بازخواني دارد:"مسلمانان بعد از شركت در راهپيمايي برائت و اعلان همبستگي با ملت دلاور ايران بايد به فكر رمي استعمار از كشورها و سرزمينهاي اسلامي خود باشند و براي بيرون راندن جنود ابليس و برچيدن پايگاه هاي نظامي شرق و غرب از كشور خود تلاش بنمايند و نگذارند دينا خواران از امكانات آنان در جهت منافع خود و ضربه زذن به كشورهاي اسلامي استفاده كنند كه اين بزرگترين ننگ و عار كشورها و سران ممالك اسلامي است."
آنچه به بركت جمهوري اسلامي احيا شده و در روز عرفه انجام مي شود فرياد برائت از مشركين است كه همانند زنگي به مسلمين بيدار باش اعلام مي كند. اينبار با حضور رئيس جمهور ما و تعداد كثيري از ايرانيان و غير ايرانيان اين مراسم انجام شد. بعد از قرائت آيات الهي،پيام مقام معظم رهبري ابتدا به فارسي و سپس به عربي قرائت شد. در همه نقاط صحراي عرفات صداي بلند گو شنيده مي شد. شعارها و قطعنامه حال و هواي خاصي به مراسم بخشيده بود. پس از اتمام مراسم تا مدتي سيل جمعيت بود كه از محل برگزاري مراسم روانه محل هاي اقامت خود بودند و اين نشان از همدلي بسياري مسلمانان با هم داشت. اگر چه از طرف صاحبان حكومت هاشان عليه استكبار اقدامي نمي شود.
روحاني كاروان از مزدلفه ومشعر و منا سخن گفت و باز نداي كوچ بلند شد. زائرين بايستي هنگام غروب حركت مي كردند تا به هر طريقي خود را به مشعر الحرام كه فاصله چنداني از عرفات ندارد برسانند. با گروهي از افراد كاروان نمار مغرب و عشا را به جماعت در محل توقف اتوبوس ها برگزار كرديم و بلافاصله سوار شده، راهي مشعر شديم. حدود ساعت 9 شب به آنجا رسيديم. وقت مناسبي رسيديم زيرا همه بايستي قبل از سپيده صبح در آنجا باشند و نيت وقوف كنند.
هر كس به ذكر و دعا و نماز مشغول است. گفته شده مستحب است براي رمي جمرات ريگ ها از مشعر جمع آوري شود. لذا با يكي از دوستان از كوه نزديك محل توقف بالا رفتيم و سنگ جمع كرديم. منظره مشعر از بالاي كوه بسيار ديدني است.همه محرم و تسليم اوامر شرعي اند. تا كنون سه ميليون برادر و خواهر را اينگونه يك رنگ وتحت فرمان الهي يكجا نديده بودم. گروهي در رفت وآمد ،گروهي مشغول نماز ودعا، دسته جاتي دور هم نشسته وصحبت مي كردند و جمعي در اطراف ماشين ها يا روي صندلي ماشين ها خوابيده بودند.
زائرين بايد به عنوان بخشي از اعمال حج از سپيده دم تا طلوع آفتاب در مشعر وقوف كنند. نماز صبح را در مشعر بجا آورديم. همه جا راهنماي قبله وجود دارد. با خواندن نماز همه آماده مي شوند تا در اجراي سنت ابراهيم (ع) به منا بروند.همه از هر نژادي و رنگي با يك لباس واحد و هدفي واحد، براي حركتي واحد به راه مي افتند. هيچ كس خلاف مسير نمي رود.چه زيباست! زن و مرد، پياده يا سواره مي روند تا سلسله اي از اعمال و وظايف را در منا عملي سازند. اكثراً فاصله مشعر و منا را پياده مي روند. مي روند تا شيطان را رمي كنند. نماد شيطان براي تمرين زدن و از ميدان بدر كردن شيطان نفس و شياطين بين المللي است. چندين ساعت پياده روي، هركسي را خسته مي كند اما در اين سرزمين خستگي در سايه اهداف گم مي شود.زنان و مرداني كه از ابتداي مشعر تا پايان منا پياده آمده اند، با انرژي فوق العاده اي ذكر نيت را تمرين مي كنند تا به محض رسيدن به جمره عقبه، تكليف خود را در گفتن ذكر انجام دهند. در نزديكي جمره عقبه به علت تراكم جمعيت بايد خود را به موج جمعيت سرا پا شور و احساس بسپاري. وقتي به جايي رسيدي كه يقين كردي ريگ ها به نماد شيطان مي خورد نيت مي كني و تكبير مي گويي و با هر تكبيري سنگي به شيطان ميزني. همين كه تكليف انجام شد، بي اختيار سيل جمعيت تو را به سمت خروجي مي برد.حركت در خلاف جهت سيل جمعيت نشدني است . پرچم و پلاكارد مخصوص كاروان ما با رنگ و طرح زيبا و مخصوص در دست يك نفر است و كمي جلوتر، آنجا كه از سيل جمعيت رها مي شوي مشخص مي كند كه بايد آنجا جمع شويم. هر كس مي رسد به مدير اعلام مي كند كه توفيق يافته تا اينجا اعمالش را انجام دهد. مدير هم اسامي افراد را تلفني به نمايندگان كاروان در قربانگاه اعلام مي كند تا به نيابت آنها قرباني انجام شود. همه حجاج در مسيرند. با فواصل كمي امواج انساني مي آيند و رمي مي كنند و از ميان اين امواج اندك اندك اعضاي كاروان جدا مي شوند و به ما مي پيوندند. كساني كه مشكلي داشته اند از پيش مشخص شده كه چه كسي به نيابت از آن ها رمي كند. شايد يكي از اولين كاروان هايي بوديم كه رمي و قرباني را تا هنگام ناهار به اتمام رسانديم. نوبت به "حلق و تقصير" رسيد. فضاي جالبي ايجاد شد. مرداني كه يراي اولين بار تشرف پيدا مي كنند سر ها را با تيغ مي تراشند(حلق). چهره ها ديدني مي شود،محاسن بلند، سرها تراشيده! حجاج به هم تبريك مي گويند، ادبيات مختلف در مبارك باد رد و بدل مي شود. همه خوشحالند. عهدي را كه با خدا بسته بودند تا اين مرحله حساس به اتمام رسانده اند. عيد قربان است. نفس و اهداف پست آن قرباني شده اند و هر چه شرع فرموده مو به مو اجرا مي شود.همه با وسواس خاصي بايد به صحت اعمال خود يقين پيدا كنند.
هنوز اعمالي چند باقي مانده ، هم در منا و هم در مكه كه تا حدي در پيش و پس كردن آن ها مختاري. از احرام خارج شده اي اما هنوز همسر، و استعمال بوي خوش براي انسان حرام است.
مي رويم تا اعمال مكه را انجام دهيم: طواف حج تمتع(هفت دور) با همان صفا و آداب ذكر شده ولي در ميان انبوه جمعيت، نماز طواف پشت مقام ابراهيم ، و سعي صفا و مروه كه اين بار بيش از دو برابر دفعات قبل طول مي كشد. ازدحام به حدي است كه كمتر فرصت تند رفتن و حتي تحرك را پيدا مي كني. پس از سعي نوبت به طواف نساء مي رسد. اگر توفيق پيدا كني كه پشت سر هم اين اعمال را انجام دهي ، با دو ركعت نماز طواف نساء كه آخرين عمل مكه است همه محرمات احرام به پايان مي رسد.
روزهاي 11 و12 ذيحجه بايستي هر سه جمره(سه نماد شيطان) را رمي كني. چه خوب مي شد اگر با همان حال و هوا و شور واحساس شيطان نفس را همه روزه رمي مي كرديم . راستي فلسفه اين همه رفتار هاي سمبليك و زيبا چيست؟ چرا وقوف؟ چرا حركت؟ چرا هفت ريگ زدن؟ و چرا حلق و تقصير؟ و صدها چراي ديگر كه بايستي به درياي معارف دين خاتم دسترسي پيدا كني تا پاسخ برخي از اين چرا ها را بيابي. در مكاني سنگ ميزني، در جايي دور ميزني، گاهي فقط توقف مي كني، گاهي سر مي تراشي، روزي از همه تعلقات دنيوي دست مي كشي ، همه هم نيت مخصوص به خود دارند.
اعمال در روز 12 ذيحجه به اتمام رسيد. سه چهار روز به پرواز مانده بود و هر كس تلاش مي كرد از اين زمان بسيار محدود بهره اي ببرد. آنان كه توان بيشتري داشتند در رفت و آمد به مسجد الحرام بودند، جمعي خريد مي كردند، گروهي هنوز در لذت وقوف و تقصير و طواف و سعي و نماز غرق بودند و قصه روزهاي گذشته را براي هم تكرار مي كردند، پيرمردان و پير زنان را مي ديدم كه مدام ذكر شكر بر لب داشتند...
اما ناگهان با يك خبر جو دگرگون شد: خبر بازگشت!
روزهاي فراق داستان خود را دارد. روزهاي آخر چه سخت و سنگين سپري مي شود. به بيت الحرام مي روي بغض گلويت را مي گيرد: بعد از عمري دراين فضاي معنوي قرار گرفته بودي و شوق وصال، شب و روز را از يادت برده بود. اما انگار ازخواب پريده اي! با خود مي گويي اين چه صداي ناميموني است! مدت اندكي است كه فهميده ام زندگي به گونه ديگر، صفايي صد چندان دارد. سراسيمه و شايد براي آخرين بار خود را به بيت الله االحرام مي رسانم، اما اين بار، متفاوت از هميشه، جنگ و جدالي در درون دارم كه وصف ناشدني است.
شب فراق كه داند كه تا سحر چند است
مگر كسي كه به زندان عشق در بند است
صدها سؤال با جواب و بي جواب دارم. سفر را از نو مرور مي كنم،با خود روضه حزن انگيزي مي خوانم، مرثيه اي براي دلم...
از خود مي پرسم آيا محروميت شروع شده و ديگر صفاي مشاهده نخل هاي مدينه دست نخواهد داد؟
ديگر گلدسته هاي زيباي مسجد النبي و بهشت روضه ميان منبر و قبر رسول گرامي اسلام (ص)و مشاهده ستون هاي توبه و حرس و حنانه و ... نشستن در بين الحرمين تكرار نمي شود؟
خدايا! چه زود مارا از بهشت دنيايت عبور دادند ؟
آيا ديگر به مساجد غمامه و ذ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 599]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن