تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834470038




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پس كوچه هاي غفلت از چاله به چاه افتادم


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: پس كوچه هاي غفلت از چاله به چاه افتادم
حسيني نژاد-زن جوان كنارم مي نشيند. مانتويي از پارچه گران قيمت به تن دارد و آرايشي كه با محيط هيچ تناسبي ندارد.

هر از چند گاه اشك چشمانش سرازير مي شود و با دستمال اشك هايش را پاك مي كند.

سعي مي كنم سر صحبت را با او باز كرده و كمي از او دلجويي كنم. هنوز 29 سال بيشتر سن ندارد كه مي گويد: زندگي اش را باخته است و دوست ندارد حتي يك روز هم به زندگي اش ادامه دهد.

صحبت را با او شروع مي كنم و از او مي پرسم كه چرا اين طور فكر مي كند؟ با دستمال كاغذي، خيسي گونه اش را مي گيرد و با كمي مكث مي گويد: وقتي 16 سال داشتم حس جاه طلبي عجيبي همه وجودم را گرفته بود و آرزو داشتم پولدار بشوم و همين مسئله باعث شده بود همه چيز را در پول ببينم راستش را بخواهيد آن موقع زيبايي صورتم وسيله اي شده بود كه به كمك آن به خواسته هايم نزديك شوم.

هنوز مي خواهم از او و از خانواده اش بپرسم كه پاسخ مي دهد: خانواده ام زندگي مرفهي داشتند اما آن چه من مي خواستم فراتر از توان خانواده ام بود پولي كه در ذهن من بود بيشتر افسانه اي به نظر مي آمد. ولي بالاخره صورت واقعي به خود گرفت چون يكي از كساني كه در همسايگي ما زندگي مي كرد فرد بسيار پولداري بود كه سن و سال زيادي داشت. نمي دانم چطور شد كه او به خواستگاري من آمد. پدرم فوت شده بود و مادرم براي اين وصلت مخالفت زيادي مي كرد اما...

نمي دانم چگونه و چه اتفاقي افتاد كه او هم به اين ازدواج راضي شد.

شوهرم 58 سال داشت و من 16 سال... يعني 42 سال فاصله سني اين برايم مهم نبود پولي كه او داشت به نظر من به راحتي مي توانست اين فاصله سني را پر كند. براي من خودش به عنوان همسر مهم نبود آن چيزي كه برايم اهميت داشت ثروتش بود كه مي توانست رفاه و جاه طلبي ام را پاسخ دهد.

آرزو داشتم در خارج از كشور زندگي كنم و او هم قول داد بعد از ازدواج مرا به آلمان ببرد... وقتي براي ماه عسل به آلمان رفتم ديگر به ايران نيامدم همه كشورهاي اروپايي را گشتم.

اما اين پول مال او بود و من فقط اجازه استفاده از امكانات محدودي از زندگي اش را داشتم.

او آدم خسيسي از آب درآمد و مخارج مرا به شدت كنترل مي كرد. دوباره اشك در چشمان زن جمع مي شود بغضش مي تركد و گونه هايش را رگه اي از اشك خيس مي كند.

كمي مكث مي كند و ادامه مي دهد كه اين ها به كنار... تازه بعد از ازدواج بود كه فهميدم احساس من و او آن قدر با هم فرق مي كند كه هيچ پول و ثروتي نمي تواند آن را پر كند.من كاملا جوان و پرشتاب بودم و او پير و فرتوت و ناتوان.

او احتياج به استراحت داشت و من پر بودم از جنب و جوش و شيطنت.

از اين وضعيت خود ناراضي بودم و از همه مهم تر اين كه بچه دا رهم نمي شدم. بالاخره با كلي دارو و درمان پس از 10 سال صاحب فرزند شديم الان حاصل زندگيمان يك پسر است.

با اين حال اصلا نمي توانم همسرم را تحمل كنم و از طرفي او هم حاضر به طلاق من نبود. نه اين كه مرا دوست بدارد او وقت نداشت مرا طلاق دهد. آدم هاي پولدار بيشتر وقتشان را براي پول درآوردن خرج مي كنند. او هم با ارقام نجومي حسابش جزو از ما بهتران بود. به همين دليل حاضر نبود مرا طلاق دهد و وقتي اصرار مرا فهميد كه حتي براي يك لحظه حاضر نيستم او را تحمل كنم و از طرفي نشاط و شادابيم در كنار او تحليل رفته است بالاخره وكالت داد تا طلاق خود را از او بگيرم.

بعد از طلاق مهريه ام را از او گرفتم و در خانه مادرم مدتي زندگي آرامي را گذراندم. زن آهي كشيد و گفت: 26 سال سن بيشتر نداشتم و احساس و عاطفه ام هنوز رشد نيافته بود تا عشق را درك كنم. لبخند تلخي بر لب نشاند و افزود: با جواني آشنا شدم كه 6 سال از خودم كوچكتر بود. از حرف هايش خوشم مي آمد جواني خوش تيپ و خوش قد و بالا بود.

اما او حاضر نبود مرا به عقد خود درآورد و مجبور شدم به عقد موقت او درآيم او قول داده بود كه مرا تا پاپان عمر ترك نكند.

نزديك به 3 سال از ازدواج موقت ما مي گذرد اما اين اواخر متوجه شدم كه علاقه اش نسبت به زندگيمان كم شده است وديگر توجهي به من ندارد.

اين رفتارش سخت عذابم مي داد و مجبور شدم تحقيقات خود را آغاز كنم. اما پي گيري كه كردم فهميدم خانواده اش دختري را به عقد او درآورده اند. هنوز حرفش تمام نشده است كه دوباره بغضش باصداي بلند مي شكند و اشك هايش روي گونه هايش سر مي خورد و هق هق كنان جمله اش را تمام مي كند. او با احساس و زندگي من بازي كرد. او مرا گول زد او زير حرفش زد. اما.... اما...

زن سرش را به اين سو و آن سو تكان مي دهد و ادامه مي دهد: مهم نيست.

حالا كه قرار است او در زندگي من نماند اجازه نمي دهم در زندگي ديگري باشد فكر انتقام به من آرامش مي دهد هر طور شده وارد زندگي اش مي شوم او با زندگي ام بازي كرد.

اين جملات را پشت سر هم تكرار مي كرد از جا برمي خيزد و راهي مي شود.

نمي دانم فرصتي دارم متقاعدش كنم يا نه اما نه نمي توانم ديگر او را از عذاب وجدان و پشيماني آينده آگاهي دهم ... انتقام راهش نبود.

مي خواستم به او اطمينان دهم كه هنوز مي تواند خوشبخت باشد و با انتقام خود زندگي ديگري را از هم نپاشد. مي خواستم به او بگويم خودش هم بي تقصير نبود چرا كه مي توانست كسي را انتخاب كند كه به او احتياج داشته باشد و در كنارش او نيز به وي احتياج داشته باشد.

لازم نبود حتما عاشق كسي باشد مي توانست روي لياقت تاكيد كند در اين دنيا انسان هاي زيادي پيدا مي شوند كه پول ندارند، خوش تيپ نيستند، شكل درستي ندارند اما انسانند و انسان. احساسات فرد مقابل را درك مي كنند و تكيه گاه و مايه آرامش او مي باشند.
 چهارشنبه 13 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن