-پس كوچه هاي غفلت از چاله به چاه افتادم
حسيني نژاد-زن جوان كنارم مي نشيند. مانتويي از پارچه گران قيمت به تن دارد و آرايشي كه با محيط هيچ تناسبي ندارد.
هر از چند گاه اشك چشمانش سرازير مي شود و با دستمال اشك هايش را پاك مي كند.
سعي مي كنم سر صحبت را با او باز كرده و كمي از او دلجويي كنم. هنوز 29 سال بيشتر سن ندارد كه مي گويد: زندگي اش را باخته است و دوست ندارد حتي يك روز هم به زندگي اش ادامه دهد.
صحبت را با او شروع مي كنم و از او مي پرسم كه چرا اين طور فكر مي كند؟ با دستمال كاغذي، خيسي گونه اش را مي گيرد و با كمي مكث مي گويد: وقتي 16 سال داشتم حس جاه
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان