واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
جمشيد مشايخي كه اين روزها چندان درتئاتر و سينما نمي.بينيمش، با اين ديده نشدن.ها از ياد نمي.رود. براي جوان تر.هايي كه بسياري از نقش.آفريني.هايش را هم نديده.اند، او هنوز پدر سينماي ايران است.
از كمال.الملك بگيريد تا پهلوان خليل، هميشه نقش.هايش حرفي براي گفتن داشته.اند. آنقدر در آن.ها غرق مي.شده كه كمال الملك يا پهلوان بودنش را بي.دردسر باور مي.كرديم. جمشيد مشايخي كه اين روزها چندان درتئاتر و سينما نمي.بينيمش، با اين ديده نشدن.ها از ياد نمي.رود. براي جوان تر.هايي كه بسياري از نقش.آفريني.هايش را هم نديده.اند، او هنوز پدر سينماي ايران است. پدري كه در سال.هاي اخير، نقش.هاي باب ميلش را پيدا نكرده و خودش مي.گويد كه در اوضاع امروز سينما و تئاتر دوست دارد در خانه بنشيند و كتاب بخواند.
جنگيدن براي اعتقادات
براي جمشيد مشايخي، كار از عقايدش جدا نيست. نقش.هايي كه او مي.پذيرد، نقش همان آدم.هايي است كه دوست دارد در زندگي.اش هم پيروشان باشد. او در مورد بازي.اش در نقش مرتضي افجه.اي در يكي از كارهاي حاتمي گفته بود:« افجه.اي شخصيتي بود كه عاشق كشورش بود و مردمش را دوست داشت و نمي.خواست به آب و خاكش خيانت كند، به.رغم اين.كه براي خيانتش به او پول خوبي پيشنهاد شده بود ولي قبول نكرد. اين نوع شخصيت.ها در تاريخ ما فراوانند؛ اميركبير، دكتر محمد مصدق و ساير بزرگاني كه عاشق ايران بودند چنين رويه.اي داشتند. نام اين آدم.ها هميشه در تاريخ ايران جاودان است. ممكن است مرتضي افجه.اي آدمي معمولي به.نظر برسد ولي اشاره.اي است به آن آدم.هاي بزرگ.»
استفاده از فرصت.هاي كوچك
با شنيدن خاطرات نخستين بازي.هاي تئاتري.اش مي.توانيد دليل تبديل شدن او به يكي از بزرگان سينما و تئاتر ايران را بفهميد. او كسي است كه هميشه از كوچك.ترين فرصت.ها بهترين استفاده.ها را كرده و البته كسي است كه در عالم حرفه.اي هيچ.چيز را كوچك ندانسته. او در خاطراتش مي.گويد: «كلاس پنجم ابتدايي بودم كه مدير مدرسه براي جشن پايان تحصيلي تصميم به اجراي نمايشي با نام «مناظره شتر و موتور» گرفت. اين نمايش گفت.وگويي بود بين شتر و موتور كه من نقش شتر را بازي و از شتر تعريف مي.كردم و دوستم ناصرحجازي نقش موتور را به.عهده داشت. علاوه بر بچه.ها، والدين آن.ها هم دعوت شده بودند و در حياط مدرسه به تماشاي آن نشستند. بعد از اجرا هم حسابي تشويق.مان كردند. اين تشويق من را خيلي متاثر كرد. آنقدر كه زمينه.ساز كارها و فعاليت.هاي بعدي من شد تا جايي كه در اوقات فراغت (3 ماه تعطيلي). كارم اين شده بود كه نمايشنامه مي.نوشتم. چند نفر از بچه.ها را دور خودم جمع مي.كردم (به.اصطلاح يك گروه نمايش تشكيل مي.دادم). و علاوه بر بازي در كنار آن.ها، كار را هم كارگرداني مي.كردم. وقتي هم خوب تمرين مي.كرديم و آماده مي.شديم، مي.رفتيم خانه همسايه.ها، صندلي جمع مي.كرديم و رديف مي.چيديم و براي تماشاچي.ها با تخته.هاي چوبي و پتوهاي سربازي صحنه درست مي.كرديم. بعد هم كارت دعوت درست مي.كرديم و مي.فرستاديم براي همسايه.ها و ساكنان مجتمع كه نمايشنامه..مان تماشاچي هم داشته باشد.»
درس گرفتن از قديمي.ترها
مشايخي از نقطه صفر شروع نكرده. او كه خودش استاد جوان.ترهاست بارها و بارها گفته كه هنرش را مديون استاداني است كه او و همراهانش را هميشه ياري كرده.اند. مشايخي پيش از اين گفته بود: « در واقع ما نمي.توانيم گذشته را فراموش كنيم و خطي روي آن بكشيم. بايد همراه با هنرمندان جديد مكاتب جديدي ايجاد شود. هنرمند امروز بايد نوگرايي و خلاقيت داشته باشد و اين بدان معنا نيست كه ما گذشته را فراموش كنيم. ما در تئاتر تخت حوضي، هنرمندان بزرگي داشته.ايم. ما نبايد اين تئاتر را فراموش كنيم. حتي تعزيه كه يك تئاتر مذهبي است را نبايد كنار بگذاريم اما بايد همگام با اين.ها كاري جديد انجام دهيم.»
احترام به پيشكسوت.ها
«پيشكسوت فقط آن كسي نيست كه از نظر سني از شما بزرگ.تر و سابقه.اش در كار از شما بيشتر باشد. پيشكسوت بايد از نظر اخلاقي هم پيشكسوت باشد. اين.طور نيست كه ما بگوييم چون سن.مان از شما جوان.ها بيشتر است، پس شما بايد احترام ما را نگه داريد. نه، احترام ما دست خودمان است. مثلا آقاي سمندريان يك پيشكسوت واقعي است؛ اولا معلم خود بنده بوده و ثانيا معلم خيلي.ها، شايد 98 درصد بازيگران تئاتر شاگرد ايشان بودند. سمندريان نظير ندارد، خيلي بزرگ است و من تا آخر عمر براي ايشان احترام ويژه.اي قائلم و دست اين معلم بزرگ را از دور مي.بوسم. به او هم نمي.گويم استاد چون ايشان يك هنرمند است چون استادي كنار او كم مي.آورد درجه هنري.اش بالاتر از استادي.اش است.»
زندگي در دل اجتماع
مشايخي يك هنرمند تك بعدي نيست. او در دل اجتماعش زندگي مي.كند و از حال تك.تك طبقات اين اجتماع باخبر است. حسن فتحي پيش از اين در موردش گفته بود، چندي پيش جمشيد مشايخي از خاطره. خود در مركز نگهداري كودكان بي.سرپرست ياد كرد و اين امر باعث شد تا او به همراه ثريا قاسمي، حسين ياري و تعدادي ديگر به مركز نگهداري كودكان بي.سرپرست بروند.
رسيدن به هدف بدون هيچ بهانه.اي
با وجود مخالفت.هاي خانواده و حضور در اجتماعي كه هنر را نه كار مي.دانست و نه فضاي هنري را فضايي امن، مشايخي راه خودش را رفت. او مي.گويد:« در خانواده و فاميل ما اين.جور كارها، كارهاي هنري مثل تئاتر كه در آن زمان غيرقابل پذيرش براي خانواده.ها بود. مرسوم نبود. من نخستين كسي بودم كه سنت.شكني كرده و وارد اين كار شدم. پدرم ابتدا مخالف بود چون نظامي بود و دوست. داشت من هم نظامي شوم، به همين خاطر مرا به دبيرستان نظام و بعد دانشكده افسري فرستاد و من كه از نظام خوشم نمي.آمد هنگامي كه او در ايران نبود از دانشكده فرار كردم و وقتي برگشت كار از كار گذشته بود، بعد مرا به بيمارستان ارتش معرفي كرد اما آنجا هم نماندم. بالاخره وقتي ديد فايده ندارد و من نظامي بشو نيستم و از آنجايي كه فرد تحصيل.كرده و روشنفكري بود و دوست نداشت با خواست و تصميمش مرا اذيت كند، گفت: «هر جور راحتي، اگر به تئاتر و كارهاي هنري علاقه. داري حرفي نيست، برو سراغ آن. »
محترم بودن در نگاه همه
مشايخي فقط براي جوان.تر.ها استاد نيست. بازيگران هم دوره.اش هم او را به چشم پدر سينماي ايران نگاه مي.كنند. تا جايي كه چندي پيش عزت.الله انتظامي، در موردش گفت:«جمشيد مشايخي جزو بهترين.هاي سينماي ايران است. مشايخي يكي از كساني بوده كه براي سينماي ما زحمات بسياري كشيده و اميدوارم مسئولان و مردم قدر اين هنرمند را دانسته و به درستي از او تقدير به عمل آورند. راز ماندگاري مشايخي در اين عرصه از روح بلند و دل پاك او سرچشمه مي.گيرد. پا برجا ماندن اين دوستي ديرينه ما ناشي از طبع بلند اوست كه وجودش هميشه براي من ارزشمند بوده و اميدوارم خدا اين پدر سينماي ما را حفظ كند. »
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]