محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826529851
يادمان ميلاد شيخ شهيد آيت الله فضل الله نوري نوري در ظلمت مشروطيت
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: يادمان ميلاد شيخ شهيد آيت الله فضل الله نوري نوري در ظلمت مشروطيت
دفتر پژوهش و بررسي هاي خبري:سيد مجيد حسن زاده آب لشكري-امروز 11 آذر مصادف با صدوهفتادمين زاد روز آيت الله شيخ فضل الله نوري است.اين گزارش به همين مناسبت منتشر مي شود.
تولد و تحصيلات
آيت الله شيخ فضل الله نوري 170 سال پيش در 11 آذر 1217 شمسي در روستاي لاشك در منطقه كجور مازندران ، ملا عباس كجوري از روحانيان صالح و مورد اعتماد مردم ، صاحب فرزندي شد و او را فضل الله نام نهاد. فضل الله پس از پشت سر گذاشتن دوران كودكي به تحصيل علوم اسلامي روي آورد. تحصيلات ابتدايي را در ((بلده )) (مركز منطقه نور) آغاز كرد.(1298)پس از آن به تهران مهاجرت كرد و تحصيلات خويش را تا پايان دوره سطح در آنجا ادامه داد. سپس براي تكميل دانش خويش به نجف هجرت كرد و نزد استادان بزرگ حوزه نجف ميرزا حبيب الله رشتي و شيخ راضي به تحصيل پرداخت و بعد از مدتي در درس ميرزاي شيرازي بزرگ شركت كرد. هيبت ، وقار و تيز هوشي استاد، طلبه جوان را آنچنان شيفته وي ساخت كه با هجرت ميرزاي شيرازي به سامرا وي نيز حوزه نجف را رها كرد و راهي سامرا شد. حضور مستمر در درس ميرزاي بزرگ و هشت سال حضور در درس شيخ راضي و ميرزا حبيب الله رشتي به همراه پشتكار و مداومت در درس و تحصيل ، از شيخ فضل الله مجتهدي برجسته و فقيهي نامدار ساخت .
به حقيقت بايد او را وارث علم ميرزاي رشتي و سياست و مديريت ميرزاي شيرازي دانست .
بازگشت
موقعيت حساس سياسي و اجتماعي ايران موجب شد تا شيخ فضل الله با اشاره ميرزاي شيرازي و براي هدايت و پيشوايي جامعه ايران در سال 1303 ق . روانه تهران شود.(1299)شيخ فضل الله پس از مهاجرت به تهران ، به اقامه جماعت و تاليف و تدريس علوم اسلامي و حوزوي پرداخت . مهارت او در فقه و اصول و ساير علوم اسلامي و شناختنش از مسائل روز جامعه موجب شد تا خيلي زود مورد استقبال و توجه طلاب و روحانيان قرار گيرد. ((مجلس درس شيخ در تهران داراي اعتبار و اهمتي فوق العاده بود و بسياري از روحانيان به شركت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسياري در حوزه درس او حاضر و اغلب علماي تهران از افادات علمي او بهره مي بردند.))(1300)
از چنين حوزه تعليم و تدريسي شخصيتهاي بزرگواري برخاسته اند، از آن جمله اند: حاج شيخ عبدالكريم حائري موسس حوزه علميه قم ، حاج آقا حسين قمي ، آقا سيد محمود مرعشي (پدر آيه الله العظمي سيد شهاب الدين مرعشي (ره ) )، سيد اسماعيل مرعشي ، ملا علي مدرس ، ميرزا ابوالقاسم قمي ، شيخ حسن تهراني ، علامه محمد قزويني و...(1301)
مقام علمي
مقام علمي شيخ فضل الله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامي از دانشهاي ديگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضيات زمان آگاه بود. يكي از كساني كه شيخ را ملاقات كرده است ، مي نويسد: ((مراتب علمي شيخ را هيچ كس از دوست و دشمن منكر نبود و لكن گمان مي كردند كه فقط معلومات او منحصر به همان فقه و اصول است . نگارنده در چند جلسه فهميدم قطع نظر از جنبه فقاهت از بقيه علوم هم اطلاع كافي دارند.))(1302)
ناظم الاسلام مي نويسد: ((نگارنده روزي كه مشار اليهه (شيخ فضل الله ) در خانه آقاي طباطبايي بود، در مجلس در ضمن مذاكره گفت ملاي سيصد سال قبل به كار امروز نمي خورد. شيخ در جواب گفت : خيلي دور رفتي بلكه ملاي سي سال قبل به درد امروز نمي خورد. ملاي امروز بايد عالم به مقتضيات وقت باشد، بايد مناسبات دول را نيز بداند.)) (1303)
ادوارد براون ، محقق و تاريخ نويس نامدار مي نويسد: ((شيخ فضل الله از لحاظ علم و آراستگي به كمال معروف و فقيه جامع و كامل ... مجتهد سرشناس و عالمي متبحر... و از لحاظ اجتهاد برتر از ديگران بود...))(1304)مهديقلي هدايت چنين گفته است : ((مقام علمي اش بالاتر از (دو سيد) مسندنشين (طباطبايي و بهبهاني ) است . طلاب و بيشتر اهل منبر دور او را دارند.))(1305)
ابوالحسن علوي مي گويد: ((شيخ فضل الله از شاگردهاي نمره اول حاجي ميرزا حسن شيرازي معروف بود. در پايتخت مرجع امورات شرعي بود.))(1306)
فريدون آدميت نوشته است : ((متفكر مشروطيت مشروعه شيخ فضل الله نوري بود. از علماي طراز اول كه پايه اش را در اجتهاد اسلامي برتر از طباطبايي و بهبهاني شناخته اند.))(1307)
احمد كسروي مي نويسد:
((حاجي شيخ فضل الله نوري ... از مجتهدان بنام و با شكوه تهران شمرده مي شد.)) (1308)
و بالاخره يپرم خان ارمني - كه خود عاقبت مجري حكم اعدام شيخ شد - در يادداشتهاي خصوصي خود نوشته است :
((شيخ فضل الله نوري ... روحاني عاليقدري بود و گفته او براي توده خلق ، وحي منزل محسوب مي شد.))(1309)
آثار علمي
شيخ فضل اله علاوه بر فعاليتهاي اجتماعي و سياسي و تدريس و تبليغ داراي آثار علمي ارزنده اي است كه برخي را تاليف كرده و بر بعضي كتابها شرح و توضيح نوشته است . قسمتي از اين آثار عبارت اند از:
1 - رساله منظوم فقهي ((الدرر التنظيم )) به عربي
2 - بياض (كتاب دعا)
3 - رساله فقهي في قاعده ضمان اليد
4 - رساله في المشتق
5 - صحيفه قائميه (صحيفه مهدويه )
6 - ضمايمي بر كتاب تحفه الزائر از مرحوم مجلسي (در پايان كتاب )
7 - اقبال سيد بن طاووس با توضيحات شيخ
8 - رساله تحريم استطراق حاجيان از راه جبل به مكه معظمه
9 - روزنامه شيخ (لوايح آقا شيخ فضل الله )
10 - تحريم مشروطيت
11 - حاشيه بر كتاب شواهد الربوبيه ملا صدرا
12 - حاشيه بر كتاب فرائد الاصول شيخ انصاري .(1310)
در نهضت تنباكو
شيخ فضل الله در نهضت تنباكو كه نخستين قيام فراگير به رهبري روحانيت بود، نقش فعالي داشت . او نخستين عالمي بود كه به حمايت از ميرزاي آشتياني برخاست . (1311)
وي به عنوان نماينده ميرزاي شيرازي در تهران مورد توجه مردم و روحانيان بود. به طوري كه پس از لغو قرارداد تا وقتي كه ميرزاي شيرازي به وسيله شيخ فضل الله از لغو قرارداد اطمينان حاصل نكرد، حكم حرمت استعمال توتون و تنباكو را لغو ننمود.(1312)
در آستانه مشروطيت
با قتل ناصر الدين شاه ، فرزندش مظفر الدين شاه به سلطنت رسيد. وي اراده اي ضعيف داشت ساده لوح و زود باور بود و از علم و تدبيري كه لازمه فرمانروايي است بي بهره بود. از اين رو اوضاع كشور آشفته بود. اين اوضاع نا بسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود، مردم كه يك بار پيروزي در نهضت تنباكو را تجربه كرده بودند، در صدد تغيير وضع موجود بر آمدند. از اين زمان انجمن هايي براي هدايت مبارزات مردم تشكيل شد كه مهم ترين آن انجمن مخفي بود كه بوسيله آيت الله طباطبايي اداره مي شد. در محرم سال 1323 ق . سخنرانان در مجالس مذهبي به انتقاد از دولت پرداختند. در همين زمان عكسي از ((مسيو نوژ)) بلژيكي كه در اداره گمرك ايران كار مي كرد با لباس روحاني پخش شد. عالمان و مردم مذهبي اين عكس را توهين به جامعه روحانيت دانستند و همين موضوع موجب تظاهراتي در بازار شد. اين وضع در تهران با رويدادهاي ساير شهرها از جمله خشم مردم كرمان به جهت برخورد ناشايست حاكمان كرمان با رهبران روحاني آنجا و نيز نارضايتي مردم خراسان ، قزوين و سبزوار از حاكمان محلي سبب نارضايتي عمومي در كشور گرديد. مردم و بازرگانان در مسجدي در تهران متحصن شدند. آيت الله طباطبايي و آيت الله بهبهاني به آنان پيوستند و تظاهراتي صورت گرفت كه مورد هجوم نيروهاي دولتي قرار گرفت . رهبران روحاني به همراه مردم به حرم عبدالعظيم عليه السلام پناهنده شدند و در آنجا خواسته هاي خود را كه مهم ترين آنها اجراي قوانين اسلامي و ايجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستهاي مهاجران روحانيان و مردم به شهر بازگشتند اما عين الدوله كه پذيرش خواسته ها قدرتش را محدود مي كرد با خواسته هاي آنها مخالفت كرد و به زندان و تبعيد عدالت طلبان پرداخت . مردم نيز مبارزات خود را تشديد كردند و به رهبري روحانيان دست به راه پيمايي و تظاهرات زدند. در اين جريان يكي از طلاب به نام سيد عبدالحميد به شهادت رسيد. مردم جسد شهيد را برداشته ، در شهر به راهپيمايي پرداختند و پس از آن در مسجد جامع متحصن شدند.
آيت الله طباطبايي و آيت الله بهبهاني كه رهبري نهضت عدالت طلبي را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شيخ فضل الله در جامعه آگاهي داشتند از اين رو با وي به گفتگو پرداخته ، و از او درخواست همكاري كردند. شيخ نيز براي همراهي و حمايت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پيوست . او در ابتداي همكاري و همراهي گفت : من راضي به بي احترامي به روحانيت و توهين به شريعت نيستم و شما را تنها نمي گذارم هر اقدامي كه انجام داديد من هم با شما حاضرم ولي بايد مقصود اسلام و شرع باشد.(1313)
تحصن در سفارتخانه انگليس
با هجرت عالمان و روحانيان به قم ، شهر به حال تعطيل در آمد و مردم نگران و پريشان شدند. اين نگراني موقعيت مناسبي را براي دولت استعمارگر انگليس به وجود آورد تا در نهضت رخنه كند و از اين راه با دولت روسيه كه همه كاره دربار قاجار بود رقابت كند. از اين رو به وسيله فراماسونها و روشنفكران وابسته به خويش در ميان مبارزان نفوذ كرده ، با پخش شايعه حمله دولت به مردم ، زمينه را براي تحصن مردم در سفارتخانه اش آماده كرد و به دنبال آن تحصن در سفارتخانه آغاز شد. از پيشگامان اين تحصن حاج امين الضرب و حاجي شاهرودي و چند نفر ديگر بودند. ((معروف بود كه اين آقايان از اهل فراموشخانه (1314)(فراماسونري ) هستند و يك رمز و قراردادي محرمانه با هم دارند.))(1315)نهضت عدالتخانه كه ريشه اي مكتبي و اسلامي داشت از اين مرحله رنگ غربي به خود گرفت و كم كم زمزمه حكومت مشروطه بر سر زبانها افتاد.
درخواستهاي آغازين كه اجراي قوانين اسلام و ايجاد عدالتخانه بود، جاي خود را به حكومت مشروطه و مجلس شوراي ملي داد. نا آگاهي تحصن كنندگان از اين نوع حكومت به گونه اي بود كه برخي شعار مي دادند ما مشربه و بعضي مي گفتند ما مشروطه مي خواهيم(1316)و شخص ديگري مشروطه را زني تصور مي كرد كه قرار است پادشاه شود!(1317)
فضاي نيرنگخانه انگلستان وتبليغات درون آن به گونه اي بود كه تحصن كنندگان بدون اينكه بفهمند مشروطيت چيست و در حالي كه تلفظ صحيح اين لفظ را هم نمي دانستند خواهان حكومت مشروطه شدند و از اين مرحله ، نهضت عدالتخانه با نام مشروطه و تحت نفوذ انگلستان به پيش مي رفت . روشنفكران غربزده و فراماسونهاي وابسته در شمار رهبران اصلي آن در آمدند و همان طور كه ماهيت نهضت تغيير كرد، نام آن نيز تغيير يافت و نهضت مشروطيت نام گرفت .
به دنبال پذيرش خواستهاي مبارزان عالمان و روحانيان متحصن در قم به تهران بازگشتند و فرمان مشروطيت و دستور تشكيل مجلس شوراي اسلامي به وسيله مظفر الدين شاه صادر شد. اما متحصنين در سفارت كه از ((ديگ پلو سفارت انگليس ))(1318)غذا خورده بودند، از سفارتخانه خارج نشدند و خواهان تغيير مجلس شوراي اسلامي به مجلس شوراي ملي شدند.(1319)و پس از گفتگو و تغيير مجلس شوراي اسلامي به مجلس شوراي ملي از سفارتخانه خارج شدند. پس از آن با انتخاب نمايندگان ، در روز يكشنبه هيجدهم شعبان 1324 ق . مجلس افتتاح شد.
((تكيه گاه مجلس و مايه قوت و قدرت آن ، علماي بزرگ تهران بودند كه در راس آنها آقا سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبايي و حاج شيخ فضل الله نوري بودند.))(1320)
قانون اساسي
يكي از مهمترين كارهاي مجلس تدوين قانون اساسي بود. در مورد قانون اساسي دو ديدگاه متفاوت مطرح بود. روحانيان و در راءس آنها شيخ فضل الله خواهان قانوني بودند كه بر پايه اسلام و شريعت باشد و روشنفكران غربزده و فراماسونها قانوني همسان قوانين كشورهاي غربي مي خواستند و اين اختلاف كه ناشي از ديدگاه فكري و اعتقادي آنها بود، سر آغاز تفرقه بين دسته مبارزان شد. روشنفكران وابسته و فراماسونها اكثر مجلس را تشكيل مي دادند به طوري كه تنها در بين شانزده نماينده تهران سيزده نفر آنها فراماسون بودند.(1321) فراماسونها و ديگر روشنفكران غربزده در نوشتن قانون اساسي و متمم آن نقش مهمي داشتند. رئيس هيئت تدوين كننده متمم قانون اساسي ((سعد الدوله )) بود كه در بلژيك به عضويت لژ فراماسوني در آمده بود.(1322) از ديگر اعضاي آن حاج امين الضرب ، حاج سيد نصرالله سادات اخوي ، سيد نصر الله تقوي و تقي زاده بودند كه همه فراماسون بودند.
مجلس با چنين افرادي مشغول تهيه و تصويب قانون اساسي شد. شيخ فضل الله كه از قبل به توطئه هاي فراماسونها و روشنفكران غربزده پي برده بود، به همراه آيت الله بهبهاني و آيت الله طباطبايي در جلسات مجلس شركت كردند تا شايد از راه نصيحت و هدايت بتوانند از تصويب قوانين غير اسلامي جلوگيري كنند. اما نمايندگان فراماسون به راه خويش مي رفتند.
در اين ميان روحانيان و عالمان بزرگ حوزه علميه نجف يعني آيات عظام آخوند خراساني ، شيخ عبدالله مازندراني و ميرزا حسين تهراني نيز با اطلاعات نادرستي كه از طرف مشروطه خواهان به آنها مي رسيد به حمايت از مشروطه برخاستند. شيخ فضل الله به تلاش خود براي اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسي پيشنهادهايي به مجلس داد. ذكر مذهب جعفري به عنوان مذهب رسمي كشور و اصل نظارت فقها بر قوانين مجلس شوراي ملي از جمله اين پيشنهادها بود كه از هوشياري و شم سياسي او حكايت داشت . با اينهمه مجلس با نظرات وي مخالفت كرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترك كرد.
از اين زمان شيخ فضل الله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفكران غرب گرا و فراماسونها و ديگر نا آگاهان قرار گرفت . يكي از نمايندگان در مذاكرات مجلس درباره شيخ فضل الله گفت : چون او رياستي پيدا نكرد، راه مخالفت پيش گرفت تا از اين راه به رياست برسد!(1323)
از آن پس مطرح شدن بحث آزادي مطبوعات دستاويزي براي حمله به مقدسات ديني و مذهبي شد. روزنامه كوكب دري در شماره 13 سال اول خود نوشت : ((شما مردم نادان چرا اين قدر اعتقاد به اين اشخاص داريد كه در هزار و سيصد سال قبل به يزيد بن معاويه ياغي شد و قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را كشتند. حالا اين مردم روضه خواني مي نمايند، خرج مي دهند و مال خود را بي جهت تفريط مي نمايند. يك جماعتي به خاك كربلا اعتقاد دارند، اين خاك چه مزيت و برتري با خاكهاي ديگر دارد.))(1324)
مخالفت با مشروطه
هر چند كه با تلاش شيخ و حمايت عالمان نجف اصل نظارت فقها با تغييراتي به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسي تصويب شد،(1325) شيخ فضل الله كه شاهد توهين روزنامه ها به دين و ائمه معصومين عليهم السلام بود، دريافت كه هيچ تضميني براي اصل نظارت فقها و تطبيق قوانين با شريعت اسلام وجود ندارد و اگر اكنون فكري اساسي براي اين كار نشود فردا بسيار دير خواهد بود. وي با حكومت مشروطه مخالفتي نداشت ، بحث او در كيفيت اين نوع از حكومت در جامعه اسلامي ايران بود. او معتقد بود كه قانون اساسي و ديگر قوانين حقوقي و جزايي بايد مطابق قوانين اسلام باشد، زيرا مردم ايران مسلمان و پيرو اين دين هستند و به همين دليل پيشنهاد كرد تا عنوان حكومت ، مشروطه مشروعه باشد. وي بارها گفت : ((من والله با مشروطه مخالفت ندارم ، با اشخاص بي دين و فرقه ضاله و مضله مخالفم كه مي خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بياورند. روزنامه ها را كه لابد خوانده ايد كه به انبيا و اوليا توهين مي كنند.))(1326) رويارويي و نبرد دو انديشه مشروطه و مشروعه ، مخصوص تهران نبود و در شهرهاي بزرگ ديگر نيز وجود داشت . در رشت آيت الله حاج ملا محمد خمامي رشتي ، در زنجان آخوند ملا قربان علي زنجاني ، در تبريز ميرزا محمد حسن مجتهد تبريزي و مير هاشم دوچي از طرفداران مشروطه مشروعه بودند.
در تهران نيز آخوند رستم آبادي ، سيد احمد طباطبايي ، ملا محمد آملي ، شيخ عبدالنبي نوري ، سيد محمد يزدي ، شيخ محمد بروجردي ، حاج ميرزا لطف الله ، حاج آقا نورالله مجتهد عراقي ، شيخ علي اكبر مجتهد، سيد علي قطب نخجواني ، شيخ محمد علي پيشنماز، آقا جمال الدين لافجه اي ، شيخ علي اكبر طالقاني و... از شيخ فضل الله و مشروطه مشروعه حمايت مي كردند. اما با اين همه ، تبليغات مشروطه طلبان چنان قوي و گرماه كننده بود كه جو سياسي و اجتماعي به طور كامل موافق مشروطه خواهان بود و همين موجب شد تا جمعي خواهان تبعيد شيخ شوند و گروهي حمله به منزل او را طرح ريزي كنند. شيخ فضل الله نيز براي اينكه پيام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خويش به حضرت عبدالعظيم عليه السلام هجرت كرد و در آنجا متحصن شد.
او در يكي از سخنرانيهاي خويش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود:
بارها اين را گفته ام و باز به شما مي گويم كه من در موضوع مشروطيت و محدود بودن سلطنت هيچ حرفي ندارم و هيچ كس نمي تواند اين موضوع را انكار كند، بلكه براي اصلاح امور مملكت و محدوديت سلطنت و تعيين حقوق و وظايف دولت قانون و دستور العمل لازم است . اما مي خواهم بدانم در مملكت اسلامي كه داراي مجلس شوراي ملي است ، قوانين آن مجلس بايد مطابق قوانين اسلام و قرآن باشد يا مخالف قرآن و كتاب آسماني ؟! وي در ادامه قرآن كوچك خود را از جيب بيرون آورد و قسم ياد كرد كه من مخالف اساس مشروطيت و مجلس نيستم بلكه اول كسي كه طالب اين اساس بود من بودم و فعلا هم مخالفتي ندارم اما مشروطه به همان شرايطي كه گفتم كه بايد قانون اساسي و قوانين داخلي مملكت مطابق با شرع باشد.(1327)
تحصن كنندگان براي بيان و توضيح مواضع و اهداف خود روزنامه اي به نام لايحه منتشر مي كردند. مجلس كه از افشاگري و تبليغات آنها احساس خطركرد.، با انتشار اطلاعيه اي اعلام كرد كه كلمه مشروطه نمي تواند چيزي مخالف با دين و احكام شرعي باشد. اين اطلاعيه كه پاسخي در حد گفتار و نوشتار به خواستهاي متحصنين بود موجب شد تا شيخ فضل الله و يارانش حرم را ترك كرده ، به شهر باز گردند اما اين يك برنامه حساب شده براي تفرقه و از هم پاشيدن متحصنين بود و مشروطه خواهان در عمل همان مسير سابق را مي پيمودند.
شيخ فضل الله نيز مشغول درس و بحث علوم اسلامي شد و چون گذشته در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطيت اروپايي باقي ماند. شيخ و يارانش هر چند در اين مرحله فعاليت علمي در مخالفت با مشروطه نداشتند وجود آنها خاري در چشم مشروطه طلبان غرب گرا بود. از اين رو با جعل تلگرامهايي از طرف علماي نجف شيخ را مخل آسايش و مفسد معرفي كردند. جالب توجه اينكه در يكي از اين تلگرامها آمده بود: شيخ فضل الله به علت اخلال در اصلاح مسلمين از درجه اجتهاد ساقط است . اين جاعلان جاهل نمي دانستند كه علم و اجتهاد چيزي نيست كه كسي بتواند آن را از ديگري سلب كند. اما نا آگاهي جامعه كافي بود تا اين تبليغات موثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شيخ طرح ريزي شد و شيخ فضل الله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت و مجروح گرديد.
سقوط و ظهور دوباره مشروطيت
با مرگ مظفر الدين شاه ، محمد علي شاه به سلطنت رسيد. وي داراي خوي استبدادي بود و به هيچ وجه مطيع قانون نبود. علاوه بر اين وي پرورش يافته روسها بود و با حكومتي كه بر اساس خواست و منافع انگلستان روي كار مي آمد موافق نبود. از اين رو به وسيله سربازان دولتي و قزاقان روسي به مجلس حمله كرد. عده اي از نمايندگان كشته شدند و برخي دستگير و تبعيد شدند و بساط مشروطه بر چيده شد.
خبر حمله به مجلس و كشتن مشروطه خواهان موجب شد تا نيروهاي شمال به رهبري سپهدار تنكابني و نيروهاي بختياري به رهبري سردار اسعد بختياري به تهران حمله كرده ، شهر را به تصرف خود در آورند. با شكست نيروهاي دولتي و فتح تهران محمد علي شاه به سفارت روسيه پناهنده شد. فاتحان تهران مجلسي با عنوان مجلس عالي در بهارستان تشكيل دادند. اين مجلس محمد علي شاه را از سلطنت خلع و احمد شاه را به پادشاهي برگزيد و بقيه مناصب حكومت را بين خود تقسيم كردند. اكثر مشروطه خواهاني كه حكومت را به دست گرفتند از عوامل روسيه و انگلستان بودند و به اين ترتيب ((حكومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودالها و خدمتگزاران امپرياليسم افتاد.))(1328) حكومت روي كار آمده حتي با معيارهاي غربي نيز يك حكومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حاميان مشروطيت يعني سردار اسعد و سپهدار هيچيك اعتقادي به حكومت ملي نداشتند. زيرا ((يكي از عناصر اصلي ايدئولوژي مشروطت ، بر انداختن نظام شبه فئوداليسم ايراني و نفي قدرتهاي محلي حكومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود.))(1329)
آخرين روزها
مشروطه خواهان پس از برقراري حكومت به تصفيه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد يعني شاه و درباريان وحشت زده هر كدام به جايي پناه بردند اما مشروطه مشروعه به رهبري شيخ فضل الله چون كوه مقاوم و استوار بودند.
پيشنهادهاي مختلفي به شيخ فضل الله رسيد تا به جايي پناهنده شود. سعد الدوله براي او پيام فرستاد كه با وزير مختار روس و انگليس گفتگو كردم و براي شما جاي مناسبي در سفارتخاه تهيه كرده ام تا از خطر محفوظ باشيد. ياران شيخ فضل الله خوشحال شدند اما شيخ بدون عكس العمل در مقابل اين پيام ((لا حول و لا قوه الا بالله )) مي گفت .(1330)
پيشنهاد شد كه اجازه بدهيد پرچم هلند را كه كشور بي طرفي است بر بام خانه نصب كنيم تا در امان باشيد. شيخ با تبسمي استهزا گونه فرمودند: بايد پرچم ما را روي سفارتخانه بيگانه نصب كنند. چطور ممكن است كه صاحب شريعت به من كه از مبلغين احكام هستم اجازه فرمايد، پناهنده به خارج از شريعت شوم . (1331)
وي در پاسخ پيشنهاد ديگري اينچنين فرمود:
آيا رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را براي اسلام سفيد كرده ام حالا بيايم و زير پرچم بيگانه بروم !
سرانجام مشروطه طلبان براي انتقام از شيخ فضل الله به منزل وي حمله كردند و شيخ را به شهرباني بردند. شيخ فضل الله چند روزي در شهرباني بود و در روز سيزدهم رجب براي محاكمه او را به عمارت گلستان بردند. ((مدير نظام نوابي )) از ماموران شهرباني و از محافظان شيخ فضل الله ماجراي محاكمه شيخ را اين گونه نقل مي كند.
اعضاي دادگاه شش نفر بودند كه مقابل آقا روي نيمكت نشستند. شيخ ابراهيم زنجاني به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال مي كرد. او در موقع محاكمه به آقا حمله و بي احترامي مي كرد و يك باز نيز گفت : شيخ ! من از تو عالم ترم . از مخارج تحصن سوال شد و آقا برايشان توضيح داد و گفت ديگر پول نداشتيم و گرنه ادامه مي داديم . در بين محاكمه آقا اجازه نماز خواندن خواست و آنها هم اجازه دادند. آقا عبايش را همان نزديكي روي كف تالار پهن كرد و نماز ظهرش را خواند اما اجازه ندادند كه نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سوال كردند. در بين محاكمه يپرم خان از در پايين آهسته وارد تالار شد و پشت سر آقا روي صندلي نشست . آقا متوجه او نشد. ولي چند دقيقه اي كه گذشت حادثه اي پيش آمد كه وضع تالار تغيير كرد. من در اين وقت از آقا قدرت و شجاعتي ديدم كه در تمام عمر نديده بودم و آن وقتي بود كه آقا از افراد محاكمه كنند پرسيد: ((يپرم )) كداميك از شما هستيد؟ همه به احترام يپرم از سر جايشان بلند شدند و يكي از آنها با احترام ((يپرم )) را كه پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت يپرم خان ايشان هستند! آقا همان طور كه روي صندلي نشسته بود و دو دستش را روي عصا تكيه داده بود به طرف چپ نصفه دوري زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندي گفت : يپرم تويي ؟ يپرم گفت بله و بلافاصله گفت : شيخ فضل الله تويي ؟ آقا جواب داد بله منم ! يپرم گفت : تو بودي كه مشروطه را حرام كردي ؟ آقا جواب داد بله من بودم و تا ابد الدهر هم حرام خواهد بود. موسسان اين مشروطه همه بي دين هستند و مردم را فريب داده اند. پس از آن رويش را برگرداند. در آن موقع كه اين كلمات با هيبت مخصوصي از دهان آقا بيرون مي آمد نفس از در و ديوار بيرون نمي آمد و همه ساكت و سراپا گوش بودند. تماشاچيان حاضر در تالار وحشت كرده بودند. من مي لرزيدم و با خود مي گفتم اين چه كار خطرناكي است كه آقا در اين موقع انجام مي دهد! يپرم رئيس شهرباني و فرمانده نيروي انتظامي است .
موضوع محاكمه شيخ فضل الله همين چند سوال پيرامون تحصن بود.
سربداري ديگر
بساط دار و مقدمات اعدام از شب قبل در ميدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامي كه آقا به طرف ميدان توپخانه مي رفت نگاهي به جمعيت و بعد رو به آسمان كرد و گفت :
افوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد.(1332)
دست حق در دست مي آمد روان بر پاي دار
تا بلند آوازه سازد بعد از اين آواي دار
آن كه در آيينه انديشه مي بيند خداي
كي كند انديشه از رنج توانفرساي دار.(1333)
ميدان توپخانه از جمعيت موج مي زد. نيروهاي دولتي مردم را كنار مي زدند تا راه باز شود. در اين لحظه آقا به عقب برگشت و در ميان جمعين خادم با وفايش را ديد و گفت ناد علي ! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. مي خواستند بدانند او در لحظه آخر چه كاري دارد. در اين وقت آقا دست در جيب كرد و كيسه اي بيرون آورد و به ناد علي داد و گفت اين مهرها را خرد كن . او در اين لحظه حساس هم دورانديش و تيزهوش است و براي اينكه پس از مرگش مشروطه طلبان سند سازي نكنند و از مهرها سوء استفاده نكنند، دستور خرد كردن آنها را داده است . پس از آن آقا را روي چهار پايه قرار دادند و او از آنجا آخرين سخنان خويش را بيان كرد. سخنان او تاكيدي بر موضع اصولي و مكتبي گذشته اش بود. وي خطاب به جمعيت تماشاچي فرمود: خدايا! تو خودت شاهد باش كه من براي اين مردم به قرآن تو قسم ياد كردم . خدايا! تو خودت شاهد باش كه در اين دم آخر باز هم به اين مردم مي گويم كه موسسان اين اساس بي دين هستند و مردم را فريب داده اند. اين اساس مخالف اسلام است . محاكمه من و شما بماند پيش پيغمبر اسلام . او با وجود ضعف و پيري و بيماري آخرين سخنان خويش را با شجاعت و شهامت كم نظيري بيان كرد و تنها ايمان و عشق به يك هدف مقدس است كه موج مي شود شخصي اينچنين در مقابل مرگ و شهادت ايستادگي كند. او در پاي دار چنان شجاع بود كه گويي دار از هيبت و عظمت او مي لرزيد.(1334)
او ز عشق حق سراپا شور و شوق و جذبه بود
دار در انديشه از او او نه در پرواي دار
هيبت مردانه مرد خدا را ديده است
گر به خود مي لرزد از اين جذبه سر تا پاي دار
قبل از اينكه ريسمان دار را به گردي وي بيندازند يكي از مشروطه خواهان براي او پيغام آورد كه شما مشروطه را امضا كنيد و خود را از كشتن رها سازيد! شيخ فضل الله گفت :
من ديشب پيامبر صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم و به من فرمود كه فردا شب مهمان من هستي و من چنين امضايي نخواهم كرد.(1335) و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداختند و چهار پايه را از زير پاي وي عقب راندند و طناب را بالا كشيدند.
گاه خورشيداز عشق خدا بر نيزه ها
گاه از شوق خدا خورشيد بر بالاي دار
پرتو خورشيد فضل الله نوري تافته است
جاودان از مشرق خونين و خونپالاي دار(1336)
در پاي دار مشروطه طلبان شادي مي كردند. شيخ فضل الله در راه حمايت از شريعت ، سر و جان فدا كرد. او با شهادت خويش درس سرافرازي و جانبازي را تعليم داد.
پس از شهادت
پس از اعدام جسد شيخ شهيد را به حياط شهرباني منتقل كردند و در وسط حياط بر روي يك نيمكت قرار دادند. مشروطه طلبان و ديگر افرادي كه نسبت به دين كينه و عداوت داشتند به جسد نيز حمله كردند. نيروهاي مسلح با قنداق تفنگ ، ديگران با لگد و... به طوري كه خونابه از جسد سرازير شد. ابتدا از تحويل جسد به خانواده شيخ جلوگيري كردند و بعد از مدتي جسد را تحويل خانواده وي دادند. آنان نيز جسد را در خانه مخفي كرده ، پس از حدود هيجده ماه آن را به قم بردند و در يكي از اتاقهاي صحن مطهر حرم حضرت معصومه عليهاالسلام به خاك سپردند.
اعدام شيخ شهيد نقاب از چهره مدعيان دروغين آزادي و عدالت برداشت و مردم فهميدند كه مشروطيت سرابي بيش نبوده است . كم كم روحانيان ديگر نيز از مجلس و دولت كنار گذاشته شدند و زمينه جدايي دين از سياست فراهم شد. آيات عظام ناييني ، آخوند خراساني ، طباطبايي ، بهبهاني و طباطبايي يزدي همگي از شهادت شيخ فضل الله متاثر شدند و دريافتند كه واقعيتهاي تلخي در پشت ظواهر فريبنده پنهان بوده است . اما ديگر دير شده بود.
زندگي شخصي شهيد نوري
همسر شهيد، سكينه ، دختر دائي اش محدث نوري بود او داراي چهار پسر به نامهاي مهدي ، ضياء الدين ، هادي و جلال و هشت دختر به نام هاي زينت ، اينسه ، احترام ، زكيه ، خديجه ، منيره ، اقدس و انور بود.(1337) وي در زندگي شخصي بسيار منظم بود لباس مرتب و پاكيزه اي مي پوشيد و ظاهري آراسته داشت . اهل ريا و فريب نبود و بسيار صريح و شجاع بود. دستي گشاده داشت و خانه او به روي همه كس باز بود و هرگاه شخصي اظهار فقر و تنگدستي مي كرد، در حد توان از او دستگيري مي كرد و هر وقت فردي براي اثبات فقر خويش مي خواست قسم بخورد، مي گفت كه قسم لازم نيست و او را ياري مي كرد. شيخ شهيد اهل جمع آوري مال نبود. براي كسي كه در راه هدف خرج كرد. در تحصن حضرت عبدالعظيم عليه السلام علاوه بر مصرف تمام دارايي خويش ، تمام اموال خانه و حتي خانه اش را در گرو قرضهايش گذاشت و تا آخر عمر نتوانست آنها را بپردازد. جمعي از طلبكاران او پس از شهادتش طلب هاي خود را بخشيدند و بعضي از طلب ها را هم عده اي از دوستان او پرداخت كردند. پس از شهادتش سياهي فقر بر خانه شيخ شهيد سايه گسترده بود. فقري كه فقط اعضاي خانواده اش آن ارا لمس كردند. دولت دو نگهبان براي خانه شهيد نوري قرار داد اما آنها خود موجب مزاحمت و رنج و زحمت اعضاي خانواده شدند. يك بار آنها براي حقوق خويش از ميرزا هادي دويست تومان پول طلب كردند. دويست تومان پول زيادي بود و آنها توان پرداخت آن را نداشتند. اما آنها دست بردار نبودند. حاج ميرزا هادي با فروش مقداري از لوازم خانه صد تومان تهيه كرده ، به آنها پرداخت كرد. در همين روزهايي كه غم و اندوه شهادت شيخ بر اعضاي خانواده حكم فرما بود و فقر و تنگدستي آزارشان مي داد، كريم دوانگر همان شخصي كه به شيخ سوء قصد كرد و مورد عفو او قرار گرفت ، به خانه شيخ شهيد مراجعه كرده ، گفت : در روز درگيري اسلحه مرا گرفتند و بايد پول آن را شما بپردازيد. خانواده شيخ شهيد گفتند كه اسلحه را شهرباني گرفت به آنجا مراجعه كنيد، اما او اهل خانه را تهديد كرد. همسر شيخ شهيد نيز از ترس جان پسرش و دف شر او قاليچه زير پايش را جمع كرد و به او داد.(1338)
امام خميني و مشروطيت
حضرت امام خميني (ره ) با تاييد نظر شيخ شهيد در مورد مشروطه مشروعه و تجليل از تلاش او در راه تصويب قانون اساسي موافق با قوانين اسلامي انحراف نهضت مشروطيت از مسير صحيح و اعدام شيخ شهيد را كار بيگانگان و عمال داخلي آنها مي دانست كه به موجب ترس از قدرت اسلام و روحانيان به اين كار دست زدند. او در اين مورد فرمود:
((لكن راجع به همين مشروطه و اين كه مرحوم شيخ فضل الله - رحمه الله - ايستاد كه مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين موافق اسلام باشد، در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسي هم از كوشش ايشان بود، مخالفين ، خارجيها كه يك همچو قدرتي را در روحانيت مي ديدند، كاري كردند در ايران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراي مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف روحاني نما او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند.))(1339)
دوشنبه 11 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]
-
گوناگون
پربازدیدترینها