واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
مفاهیم همسو با معاد
1. روح
الف) حقیقت روح
به دلیل پیچیدگی و ابهامی که در مسئله روح وجود دارد، بیان تعریفی کامل از روح، بسیار دشوار و شاید ناممکن است. یکی از دلایل این پیچیدگی، انس ما با عالم مادی و موجودات محسوس است. بنابراین، شاید بهتر باشد برای شناخت روح به آثار آن توجه کنیم. روح مرکز ادراکات، عواطف و امیال آدمی است. همچنین تفکر، اراده، تصمیم گیری و انتخاب، از جمله افعال روح یا نفس است.
فلاسفه، یکی از ویژگی های اصلی روح را مجرد بودن آن می دانند. به باور آنها غیرمادی بودن روح پی آمدهای بسیاری دارد، از جمله اینکه شناخت روح، ابزار و روش خاص خود را می طلبد. نقل است عده ای نزد پیامبر اکرم(ص) آمدند و از حقیقت روح پرسیدند. آیه ای نازل شد و خداوند چنین پاسخ داد: «درباره روح از تو می پرسند، بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش، جز اندکی داده نشده است.» (اسراء: 85)
از دیدگاه دینی، روح نزدیک ترین و پیچیده ترین و در عین حال گوهر گران بهایی است که ترکیب یا اتحاد آن با جسم، زمینه مناسبی برای تکامل انسان فراهم می سازد. امام علی(ع) می فرماید: «به راستی که نفس (روح) گوهری گران بهاست».[1]
ب) دلایل وجود و استقلال روح
یکی از دلایل وجود زندگی ابدی در جهان آخرت، وجود روح و استقلال آن از بدن جسمی و مادی است. دلایلی که در زمینه استقلال روح، جدا از بدن خاکی بیان شده، عبارتند از:
یک دلیل قرآنی
بسیاری از آیات قرآن بر دو بعدی بودن انسان و منحصر نشدنش به بدن مادی دلالت دارند که به سه دسته از آنها اشاره می شود:
اول آیاتی که به مراحل آفرینش انسان اشاره می کند و در پایان مراحل تکوین جسمانی انسان، مرحله جدیدی را معرفی می کند که با مراحل پیشین به کلی متفاوت است. این مرحله جدید، همان دمیدن روح در کالبد انسان است که گاه به اشاره و گاه به صراحت معرفی شده است. برای نمونه، در آیه 14 سوره مؤمنون پس از اشاره به مراحل آفرینش انسان از گِل به نطفه و سپس علقه (خون بسته شده) و پس از آن استخوان و رویش گوشت بر آن، می فرماید: «آن گاه آفرینش دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است!»
روشن است که مرحله «آفرینش دیگر» از مراحل پیشین جدا شده و از نظر لفظی نیز با مراحل پیش متفاوت بوده است و پس از آن نیز خداوند، خود را «احسن الخالقین» معرفی می کند.[2] در آیات دیگر نیز دمیدن روح به صراحت بیان شده است، آنجا که می خوانیم:
همان کسی که هر چیزی را که آفریده است، نیکو آفریده و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. سپس ]تداوم[ نسل او را از چکیده آبی پست مقرر فرمود. آن گاه او را درست اندام کرد و از روح خویش در او دمید و برای شما گوش و دیدگان و دل ها قرار داد. چه اندک سپاس می گزارید. (سجده: 7 9)
یا در آیه ای دیگر آمده است: «پس وقتی آن ]انسان[ را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید!» (حجر: 29)
دوم آیاتی که درباره مرگ و چگونگی گرفتن جان انسان ها آمده است، مانند: «خدا روح را هنگام مرگشان به تمامی بازمی ستاند.» (زمر: 42) علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید: «از آیه استفاده می شود که نَفْس، موجود و مغایر با بدن است، به گونه ای که از آن جدا می شود و مستقلاً به حیات خود ادامه می دهد».[3]
سوم آیات مربوط به وجود عالم برزخ و عذاب یا پاداش الهی در این عالم که بر وجود نفس یا روح دلالت دارد.[4] در این دنیا جسم انسان می پوسد و از بین می رود، ولی روحش در جهان میان دنیا و آخرت وجود دارد و از نعمت های آن برخوردار یا در عذابش گرفتار است. آیاتی که بر زنده بودن شهدا و مرزوق بودن آنها نزد پروردگار دلالت دارند[5] نیز از همین دسته آیات به شمار می آیند.
دو دلایل عقلی روح
از دلایل اثبات وجود نَفْس یا روح، ثبات شخصیت است. بدن انسان به گونه ای است که همواره تعدادی از سلو ل هایش می میرند و تعدادی سلول دیگر جای آنها را می گیرند، به گونه ای که پس از گذشت چند سال می توان گفت بیشتر یا همه سلول ها عوض شده اند. اگر وجود انسان همان بدن مادی اش باشد، پس از چند سال باید احساس کند فرد دیگری است، در حالی که هرگز چنین احساسی نمی کند. بر این اساس، آشکار می شود انسان افزون بر بدن مادی، نَفْس و روح نیز دارد که موجب ثبات شخصیت او می شود.
از دیگر دلایل عقلی، نسبت دادن اعضای بدن به خود است، به این معنا که انسان به طور فطری درک می کند که افزون بر بدن مادی، دارای نَفْس و روح است و حقیقت خود را همان روح می داند. ازاین رو، اجزا یا کل بدن را به خود نسبت می دهد، برای مثال می گوید: دست من، پای من، چشم من و مغز من.
دلیل دیگر برای اثبات نفس یا روح، غیرمادی بودن برخی امور مربوط به انسان است. اموری مانند علم، میل و اشتیاق، احساس درد، لذت، افسردگی و نگرانی از این دسته اند. گرچه علوم طبیعی برای دست یابی به این حالت ها منشأ فیزیولوژیک را تعریف می کنند، ولی دگرگونی های فیزیکی در بدن، فقط زمینه ساز احساس لذت یا درد است، نه خود آنها!
فلوطین، بنیان گذار مکتب نو افلاطونی، می گوید: وقتی می گوییم در انگشت پایش احساس درد می کند، درست است که محل درد، انگشت پاست، ولی احساس کننده درد، بخش حاکم بر تمام بدن است. ازاین رو، وقتی درد به عضوی روی می آورد، همه روح، آن درد را احساس می کند.[6]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 175]