تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816824263




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زندگی آلبرت اینشتین


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: آلبرت اینشتین

آلبرت اينشتين در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ برابر با ۲۴ اسفند ۱۲۵۷ در شهر اولم آلمان به دنيا آمد. يك سال بعد با خانواده اش به مونيخ رفت. تحصيلات خود را در مونيخ آغاز و در سوئيس دنبال كرد. دوره دبيرستان را در آراو در سوئيس به پايان رسانيد و در دارالفنون زوريخ به تحصيل فيزيك و رياضى ادامه داد تا آنكه در ۱۹۰۵ دكتراى خود را گرفت.
اينشتين به معلمى علاقه داشت اما تا مدت دو سال نتوانست شغل ثابتى به دست آورد و با تدريس خصوصى و جانشينى معلمان ديگر زندگى خود را مى گذراند. سرانجام به عنوان بازرس در دفتر ثبت علائم و اختراعات سوئيس استخدام شد. هفت سال در آنجا ماند و فرصت خوبى براى ادامه مطالعات و تكميل نظرات خود داشت و توانست مقاله هاى تاريخى و به يادماندنى خود را در مجله آلمانى رويدادهاى فيزيكى سال منتشر كند و به شهرت دست يابد. آلبرت در سال ۱۹۰۹ به دانشگاه زوريخ دعوت شد و به استادى دانشگاه آلمانى پراگ و استادى دارالفنون زوريخ برگزيده شد. در ۱۹۱۴ عضويت فرهنگستان علوم پزشكى و رياست مؤسسه وريك كايزر ويلهلم را پذيرفت و همكار ماكس پلانك، والتر نرنست، اروين شرودينگر و ماكس فون لاوه شد. شهرت آلبرت با اعلام نظريه نسبيت عام در سال ۱۹۱۶ به اوج خود رسيد و پس از تائيد آن در كسوف سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸ ش) شهرت جهانى يافت. با روى كار آمدن هيتلر در آلمان اينشتين كه يهودى بود، مورد آزار و بى حرمتى قرار گرفت و به آمريكا مهاجرت كرد و در آن جا به عضويت مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون درآمد.
در سال ۱۹۳۹(۱۳۱۸ ش) به درخواست چند نفر از دوستانش به فرانكلين روزولت رئيس جمهور آمريكا نامه نوشت و در آن از سلاح خطرناك اتمى كه در آلمان مورد مطالعه بود خبر داد و او را تشويق به مطالعه درباره سلاح اتمى كرد. همين كار سبب شد كه آمريكا در استفاده از انرژى اتمى از آلمان جلو افتد و نخستين بمب اتمى در آمريكا ساخته و به كار گرفته شود. استفاده از بمب اتمى و كشتار جمعيت زيادى در ژاپن سبب شد، اينشتين به طرفدارى از برقرارى صلح برخيزد و اعلاميه جلوگيرى از جنگ و صرف نظر كردن از جنگ هسته اى را كه برتراند راسل فيلسوف انگليسى تنظيم كرده بود، امضا كند. از اين رو است كه گروهى ثمره فعاليت علمى اينشتين را بمب اتم و جنگ هسته اى مى دانند و به او نفرين مى فرستند و گروهى ديگر او را بزرگترين دانشمند سراسر تاريخ بشر مى دانند كه جهان به بن بست رسيده علم را نجات داد و با بيان نظريه هاى خود راه علم و انديشه را هموار كرد.

روزى كه اينشتين رمق فكر كردن نداشت اينشتين در نوجوانى علاقه چندانى به تحصيل نداشت. پدرش از خواندن گزارش هايى كه آموزگاران درباره پسرش مى فرستادند، رنج مى برد. گزارش ها حاكى از آن بودند كه آلبرت شاگردى كندذهن، غيرمعاشرتى و گوشه گير است. در مدرسه او را «باباى كندذهنى» لقب داده بودند. او در ۱۵ سالگى ترك تحصيل كرد، در حالى كه بعدها به خاطر تحقيقاتش جايزه نوبل گرفت!
شايد شما نيز اين جملات را خوانده يا شنيده باشيد و شايد اين پرسش نيز ذهن شما را به خود مشغول كرده باشد كه چگونه ممكن است شاگردى كه از تحصيل و مدرسه فرارى بوده است، برنده جايزه نوبل و به عقيده برخى از دانشمندان، بزرگ ترين دانشمندى شود كه تاكنون چشم به جهان گشوده است؟
با مطالعه دقيق تر زندگى اين شاگرد ديروز، پاسخ مناسبى براى اين پرسش پيدا خواهيم كرد. آلبرت بچه آرامى بود و والدينش فكر مى كردند كه كندذهن است. او خيلى دير زبان باز كرد، اما وقتى به حرف آمد، مثل بچه هاى ديگر «من من» نمى كرد و كلمه ها را در ذهنش مى ساخت. وقتى به سن چهار سالگى پاگذاشت، با بيلچه سر خواهر كوچكش را شكست و با اين كار ثابت كرد كه اگر بخواهد، مى تواند بچه ناآرامى باشد!
پدر و مادر آلبرت به بچه هاى كوچك خود استقلال مى دادند. آنان آلبرت چهارساله را تشويق مى كردند كه راهش را در خيابان هاى حومه مونيخ پيدا كند. در پنج سالگى او را به مدرسه كاتوليك ها فرستادند. آن مدرسه با شيوه اى قديمى اداره مى شد. آموزش از طريق تكرار بود. همه چيز با نظمى خشك تحميل مى شد و هيچ اشتباهى بى تنبيه نمى ماند و آلبرت از هر چيزى كه حالت زور و اجبار و جنبه اطاعت مطلق داشته باشد، متنفر بود. اغلب كسانى كه درباره تنفر اينشتين از مدرسه، معلم و تحصيل نوشته اند، به نوع مدرسه، شيوه تدريس معلم و مطالبى كه اين دانش آموز بايد فرا مى گرفت، كمتر اشاره كرده اند. بازخوانى يك واقعه مهم در زندگى اينشتين ما را با مدرسه محل تحصيل او آشناتر مى كند: روزى آلبرت مريض بود و در خانه استراحت مى كرد. پدرش به او قطب نماى كوچكى داد تا سرگرم باشد. اينشتين شيفته قطب نما شد. او قطب نما را به هر طرف كه مى چرخاند، عقربه جهت شمال را نشان مى داد. آلبرت كوچولو به جاى اين كه مثل ساير بچه ها آن را بشكند و يا خراب كند، ساعت ها و روزها و هفته ها و ماه ها به نيروى اسرارآميزى فكر مى كرد كه باعث حركت عقربه قطب نما مى شود. عموى آلبرت به او گفت كه در فضا نيروى ناديدنى (مغناطيس) وجود دارد كه عقربه را جابه جا مى كند. اين كشف تاثير عميق و ماندگارى بر او گذاشت. در آن زمان، اين پرسش براى آلبرت مطرح شد كه چرا در مدرسه، چيز جالب و هيجان انگيزى مثل قطب نما به دانش آموزان نشان نمى دهند؟! از آن به بعد، تصميم گرفت خودش چيزها را بررسى كند و به مطالعه آزاد مشغول شود. اينشتين ده ساله بود كه در دبيرستان «لويت پولت» ثبت نام كرد. در آن موقع، علاقه بسيارى به رياضى پيدا كرده بود. اين علاقه را عمويش اكوب و يك دانشجوى جوان پزشكى به نام ماكس تالمود در وى ايجاد كرده بودند. تالمود هر پنجشنبه به خانه آنان مى آمد و درباره آخرين موضوعات علمى با آلبرت حرف مى زد. عمويش نيز او را با جبر آشنا كرده بود. اينشتين در دوازده سالگى از تالمود كتابى درباره هندسه هديه گرفت. او بعدها آن كتاب را مهم ترين عامل دانشمند شدن خود عنوان كرد. با اين كه آلبرت در خانه چنين علاقه اى به رياضيات و فيزيك نشان مى داد، در دبيرستان چندان درخششى نداشت. او در نظام خشك و كسل كننده دبيرستان، علاقه اش را به علوم از دست مى داد و نمراتش كمتر و كمتر مى شدند. بيشتر معلمانش معتقد بودند كه او وقتش را تلف مى كند و چيزى ياد نمى گيرد. هرچند اينشتين به قصد اين درس مى خواند كه معلم شود نه فيزيكدان، اما از معلمان خود دل خوشى نداشت و از زورگويى آنان و حفظ كردن درس هاى دبيرستان، دل پرخونى داشت. از اين رو، خود را به مريضى زد و با اين حيله، مدتى از دبيرستان فرار كرد! چون معلم ها نيز از او دل خوشى نداشتند، شرايط را براى اخراج او از مدرسه فراهم كردند. اينشتين بعدها در اين باره گفت: «فشارى كه براى از بر كردن مطالب امتحانى بر من وارد مى آمد، چنان بود كه بعد از گذراندن هر امتحان تا يك سال تمام، رمق فكر كردن به ساده ترين مسئله علمى را نداشتم!» اينشتين بعدها مجبور شد در دبيرستان ديگرى ديپلم خود را بگيرد و سرانجام با هزار بدبختى گواهينامه معلمى را دريافت كند. بعد از آن، مدتى معلم فيزيك در يك مدرسه فنى شد، اما چون روش هاى خشك تدريس را نمى پسنديد، پيشنهادهايى در مورد تدريس به رئيس مدرسه داد كه پذيرفته نشدند و به اين ترتيب بهانه اخراج خود را فراهم كرد.اينشتين پس از اين واقعه، زندگى دانشجويى را برگزيد و پس از فارغ التحصيلى، در اداره ثبت اختراعات به كار مشغول شد. او از كار كردن در اين اداره راضى بود. عيب دستگاه هاى تازه اختراع شده را پيدا مى كرد و در ساعت ادارى، وقت كافى داشت تا به فيزيك فكر كند. در همين اداره بود كه مقاله هاى متعددى نوشت و در مجلات معتبر منتشر كرد. جالب اين كه دانشمند بزرگ كه با فرضيات خود انقلابى در جهان دانش به پا كرد، در شرايطى كار مى كرد كه براى هر دانشمند ديگرى غيرممكن بود! او نه با فيزيكدان حرفه اى تماس داشت و نه به كتاب ها و مجلات علمى مورد نياز دسترسى داشت. در فيزيك فقط به خود متكى بود و كس ديگرى را نداشت كه به او تكيه كند! اكتشافات او چنان خلاف عرف بودند كه به نظر فيزيكدانان حرفه اى، با شغلى كه او به عنوان يك كارمند جزء در دفتر ثبت اختراعات داشت، سازگار نبودند. برگرفته از كتاب اينشتين در ۹۰ دقيقه – جان و مرى گريبين /ترجمه پريسا همايون روز .

بررسى جزئيات زندگى آلبرت اينشتين نابغه قرن ترجمه: على عبدالمحمدى
او تجسم خرد ناب بود، استادى كه انگليسى را با لهجه آلمانى تكلم مى كرد، كسى كه چهره اش به عنوان يك كليشه خنده دار در هزاران عكس و فيلم به نمايش درآمده است. سيماى منحصر به فرد او با آن موهاى بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخيص بود، نظير «ولگرد كوچك» اثر ماندگار «چارلى چاپلين» كمدين مشهور سينماى جهان. چهره او به اندازه همان خانم هاى شيك پوشى كه در تالارهاى مجلل برلين و هاليوود مثل پروانه دور او مى چرخيدند شناخته شده بود. با اين حال، او به طرز غير قابل تصورى عميق بود نابغه اى بين نوابغ ديگر كه صرفاً با انديشيدن توانست دريابد كه جهان با آنچه به نظر مى رسيد تفاوت دارد. حتى اكنون دانشمندان در مواجهه با نظريات عالمانه او مثل نظريه «نسبيت عام» اظهار شگفتى مى كنند. «ريچارد فينمن» كه خود در زمره دانشمندان برجسته معاصر بود در اين باره گفته است: «من هنوز نمى توانم بفهمم كه او چطور به اين موضوع مى انديشيد.» اما فيزيكدان بزرگى كه ما در اينجا از او سخن مى گوييم به طرز شگفت انگيزى ساده رفتار مى كرد. مثلاً او عادت داشت كه كراوات ها و جوراب هايش را با عرقگيرها و زيرپيراهنى هاى پروانه اى عوض كند. او كلمات قصار پُرمغزى را بر زبان جارى مى ساخت و به آسانى حل معادلات رياضى قادر بود تا اشعار نامربوط بسرايد. مثلاً او مى گفت: «دانش چيز شگفت انگيزى است، مشروط بر آنكه كسى مجبور نباشد از طريق آن امرار معاش كند.» بازى پرتاب حلقه ها او را مشغول مى كرد، ضمن اينكه او همواره تلاش مى كرد تا به اشكال مختلف خود را به عنوان يك يهودى پاكدل يا يك هنرمند پُرآوازه بشناساند. هر كارتون سازى آرزو مى كرد تا مدلى همانند او داشته باشد. ايده هاى او درست همانند ايده هاى «داروين» (ديرينه شناس برجسته) غوغايى در جهان دانش بر پا مى كرد و عملاً فرهنگ معاصر، از نقاشى تا شعر، را تحت تأثير قرار مى داد. در آغاز، حتى بسيارى از دانشمندان مفهوم واقعى «نسبيت» را درك نمى كردند كه اين يادآور سخن كنايه آميز و بديع «آرتور ادينگتون» متخصص بذله گوى فيزيك نجومى است كه وقتى از او پرسيده شد «آيا درست است كه فقط سه نفر مفهوم نسبيت را درك كرده اند» پاسخ داد «من دارم تلاش مى كنم بفهمم كه نفر سوم كيست.» به طور كلى، نگاه جهانيان به مفهوم «نسبيت» نگاهى منتظرانه و خيره شونده بود. براى بسيارى از انديشمندان بزرگ دهه ۱۹۲۰ از «دادائيست» ها تا «كوبيست» ها و حتى فرويدين ها (طرفداران نظريات زيگموند فرويد)، اما قضيه تا حدى فرق مى كرد. اينان «نسبيت» را منطبق بر واقعيت هاى امروز جهان يافته بودند و نگاه ايشان بازتاب دهنده چيزى بود كه «ديويد كاسيدى» مورخ برجسته حوزه دانش به اختصار آن را «چشم انداز معاصر» مى ناميد: «خزان حكومت هاى استبدادى، تحولات گسترده در قلمرو نظم اجتماعى و در واقع هر آنچه در قرن بيستم دچار آشوب و تلاطم مى شد.»
• مردى براى تمام فصول
تأثيرات برانگيزاننده «اينشتين» نابغه علمى قرن بيستم بر پندارهاى عمومى در سراسر زندگى او و پس از آن ادامه پيدا كرد. آرامگاه ترسناك او به آهن ربايى براى جذب پويندگان راه دانش و آگاهى تبديل شد. قيم هاى «اينشتين» محرمانه خاكسترهاى جسد او را در هوا پراكندند. اما آنها شكست خوردند، لااقل تا اندازه اى، توسط يك آسيب شناس زرنگ كه مغز «اينشتين» را بيرون كشيد تا شايد در آينده بتواند رازهاى نبوغ ذاتى او را كشف كند. همين چند سال پيش بود كه عده اى از محققان كانادايى با بررسى بقاياى نمك سود شده مغز «اينشتين» دريافتند كه نرمه جانبى ديواره مغز او بزرگتر از حد معمول بوده است. گفتنى است كه اين قسمت از مغز انسان به عنوان مركزى براى انديشيدن پيرامون محاسبات و شبيه سازى هاى فضايى نقش حساسى را ايفا مى كند. اما دانشمندان به همين اندازه بسنده نكرده اند و نامه ها و دستنوشته هاى قديمى «اينشتين» را براى پى بردن به ابعاد واقعى نبوغ او مورد مطالعه قرار داده اند. اين حقايق نامكشوف سرانجام پس از سال ها مقاومت قيم هاى «اينشتين» كه ظاهراً اشتياق فراوانى به مخفى نگهداشتن نبوغ خالق نظريه «نسبيت» نشان داده اند در حال آشكار شدن است. بر خلاف كاريكاتور خنده آورى كه «اينشتين» را با موهايى ژوليده و بدون آرايش به تصوير كشيده و همواره دختركان محصل را در انجام تكاليف خانگى درس رياضى و تحقق عينى هر هدف ارزشمندى يارى داده است، «آلبرت» آنگونه كه اسناد مربوطه نشان مى دهند مردى بوده كه زندگى شخصى مغشوش اش تفاوت هاى بارزى با انديشه هاى روشن او پيرامون جهان هستى داشته است. او قادر بود تا گاهى خونگرم و گاهى خونسرد باشد؛ او پدرى بسيار مهربان و شيفته فرزندان خود بود اما معمولاً دور از محيط خانواده حضور داشت؛ او همسرى فهميده براى بانوى سختگير خانه بود، اما گرم گرفتن با خانم هاى بدكاره را هم بلد بود. «فيليپ فرانك» دوست و نگارنده زندگينامه «اينشتين» درباره اين ويژگى نابغه دوران ما مى نويسد: «آلبرت رفتار زننده و عجيبى را با زنان غريبه از خود بروز مى داد. او خيلى سريع با اين قبيل افراد گرم مى گرفت، اما بلافاصله پس از صميمى شدن روابط پا پس مى كشيد و به آن پايان مى داد.» «اينشتين» خود در برابر هر خواسته اى براى كشف ويژگى هاى روحى و روانى اش مقاومت مى كرد. به عنوان مثال، او پيشنهاد يك تحليلگر فرويدى را براى دراز كشيدن روى تخت و تن دادن به آزمايش هاى روانكاوانه رد كرد. با وجود اين، كنجكاوى پيرامون خصايل ذاتى او همچنان ادامه دارد، به طورى كه هم اكنون صدها عنوان كتاب با موضوعيت «اينشتين» در سايت جست وجوى اينترنتى Amazon.com يافت مى شود.
•تربيت و سوابق خانوادگى
اين نخستين فرزند خپله يك زوج بورژواى يهودى از جنوب آلمان قوياً تحت تأثير مادر تحكم جوى خود قرار داشت كه استعداد نسبتاً خوبى در ياد گيرى موسيقى داشت. همين اشتياق مادر باعث شد تا «آلبرت» كه استعداد خوبى را در نواختن ويولن و آموختن هنرمندى هاى آهنگسازان كلاسيكى از قبيل «باخ»، «موتزارت» و «شوبرت» بروز داده بود تشويق به ادامه فعاليت شود. در سال هاى كودكى و نوجوانى، «اينشتين» رفتارهاى مذهبى جالبى را به نمايش مى گذاشت. به عنوان مثال، او هميشه اعضاى خانواده اش را به خاطر مصرف گوشت خوك مورد سرزنش قرار مى داد. اما بعدها اين تعصب او ناپديد شد و جاى خود را به جست وجوى متون اوليه علمى و مطالعه كتاب كوچكى داد كه آموزه هاى هندسى را در خود نهفته داشت و حكم يك كتاب مقدس را براى او پيدا كرده بود. بدين ترتيب، «اينشتين» در تمام عمر خود به هر نوع اتوريته يا قدرتى ظنين باقى ماند.
پدر «آلبرت» كه يك مهندس آسان گير و مؤسس يك شركت ناموفق در صنعت نوظهور الكتروشيميايى بود تأثيرى كمتر از مادر بر شخصيت او گذاشت، هر چند اين پدر بود كه با اهداى يك قطب نماى اسباب بازى به عنوان هديه جشن تولد باعث شد تا «اينشتين» نخستين تجربه استدلالى خويش را از آن الهام بگيرد: «آلبرت» پنج ساله در شگفت مانده بود كه چه عاملى باعث مى شود تا سوزن قطب نما همواره به طرف شمال نشانه رود؟ در ۱۵ سالگى، «آلبرت» نخستين طغيان جوانى بزرگ خود را تجربه كرد. او كه به واسطه مهاجرت خانواده اش به شمال ايتاليا پس از بروز يك ناكامى شغلى ديگر براى پدرش به تنهايى در مونيخ زندگى مى كرد تصميم گرفت مدرسه ابتدايى اش را ترك كند تا از شر تمايلات نظامى گردانندگان آن خلاص شود. «اينشتين» تابعيت آلمانى خود را انكار كرد و سرانجام براى ادامه تحصيل وارد «پلى تكنيك زوريخ» شد كه به ام اى تى سوئيس معروف بود. در آنجا او عاشق يكى از دانشجويان همكلاسى خود به نام «ميله وا ماريچ» شد كه در رشته فيزيك تحصيل مى كرد. اگرچه خانم «ماريچ» قدرى از ناحيه پا مى لنگيد و سه سال هم بزرگتر از «آلبرت» بود، اما ظاهراً علاقه اين دو به يكديگر پايان ناپذير بود. «اينشتين» علايق شخصى خود را در زمينه هاى فيزيك و موسيقى با «ميله وا» سهيم مى دانست، او را «عروسك» خطاب مى كرد و حتى حاضر شد تا فرزند نامشروع او را كه دخترى رنجور بود سرپرستى كند. اين دو با وجود مخالفت هاى مادر «آلبرت» ازدواج كردند، اما وصلت آنها بعدها گسسته شد.
•نابغه اى اسير شهرت و محبوبيت
«اينشتين» در سال هاى جوانى به دليل پايبند نبودن به تعهدات زناشويى حتى يك بار مجبور شد تا از شوهر معشوقه قديمى اش پوزش بطلبد. «ميله وا» دريافته بود كه رابطه شوهرش با آن خانم از سر گرفته شده است و به همين دليل خواست تا مانع از تداوم آن شود. «آلبرت» بعدها دخالت همسرش را ناشى از حسادت ذاتى يك زن زشت نسبت به يك زن زيبا دانست و آن را سرزنش كرد. شايد از دست دادن دختر بيمار «ميله وا» يا وابستگى درونى «آلبرت» به علايق شغلى يا اوج گيرى شهرت او باعث شده بود تا بانوى خانه بيش از هر زمان ديگرى احساس ناراحتى كند. در آستانه جنگ جهانى اول، «ميله وا» بر خلاف ميل درونى خويش «اينشتين» را در سفر به برلين (مهد فيزيك اروپا) همراهى كرد، اما محيط تحمل ناپذير آنجا بلافاصله او را همراه دو فرزندش به زوريخ بازگرداند. در سال ۱۹۱۹ پس از سه سال بگو مگو و سپرى كردن روابط نامتعادل، «آلبرت» و «ميله وا» تصميم به جدايى از يكديگر گرفتند. «اينشتين» موافقت كرد كه پول جايزه نوبلى را كه او احساس اطمينان مى كرد كه به او تعلق خواهد گرفت به خانم «ماريچ» بدهد. با اين حال، آن دو بيشتر به خاطر فرزندان شان مجبور بودند به تماس هاى خويش ادامه دهند. فرزند بزرگتر كه «هانس آلبرت» نام داشت بعدها تا حد يك استاد برجسته هيدروليك در دانشگاه بركلى كاليفرنيا ترقى كرد، اما فرزند كوچكتر كه استعداد خود را در زمينه موسيقى و ادبيات آزموده بود بعدها در يك بيمارستان روانپزشكى در سوئيس به ديار باقى شتافت. «ميله وا» پس از جدايى از «آلبرت» تدريس خصوصى رياضيات و فيزيك را پيشه ساخت تا از اين راه بتواند هزينه هاى زندگى اش را تأمين كند. او برخلاف برخى تصورات كه «نسبيت خاص» را محصول فعاليت هاى مشترك او و «اينشتين» مى دانند هيچگاه چنين ادعايى را مطرح نساخت. «اينشتين» طولى نكشيد كه با عمو زاده مطلّقه خود «السا» طرح دوستى ريخت. اين زن كه آشپزى و تيماردارى «آلبرت» را عهده دار شده بود طى ماه هاى پى در پى كه «اينشتين» غرق در افكار بزرگ بود تا سرانجام توانست نظريه «نسبيت عام» را ارائه دهد صبورانه در كنار او حضور داشت. بر خلاف «ميله وا»، او (السا) فضاى شخصى مساعدى را براى «آلبرت» فراهم ساخته بود تا او هرچه بهتر بتواند به فعاليت هاى علمى خود رسيدگى كند. اما هر چه بر شهرت «اينشتين» افزوده مى شد، خانم هاى خوش سيماى بيشترى اطراف او را احاطه مى كردند، درست مثل ماهواره هايى كه گرد يك سياره مى چرخند. اينگونه هوسرانى هاى «آلبرت» خشم «السا» را كه سرانجام به عقد او درآمد برانگيخته بود، اما همانطورى كه او خطاب به يك دوست گفته است نابغه اى در حد و اندازه هاى شوهرش چطور مى توانست در برابر تبعات گريزناپذير شهرت و محبوبيت دوام بياورد.
• دشمنان از هر سو بر او مى تاختند
اگرچه شايد همسران «اينشتين» با اين ادعا مخالف باشند، اما شواهد تاريخى حكايت از وجود نوعى «حس اخلاقى عميق» در باطن «آلبرت» دارند. مثلاً در اوج جنگ جهانى اول، «اينشتين» با امضاى يك دادخواست ضد جنگ كه فقط سه دانشمند آلمانى ديگر به امضاى آن تن داده بودند خشم «قيصر» را برانگيخت. با اين حال، در اقدامى كاملاً متناقض، او به ساخت يك قطب نماى دقيق براى استفاده در زيردريايى هاى آلمانى كمك كرد. طى سال هاى پُرآشوب دهه ۱۹۲۰ كه خيزش تدريجى حزب نازى به رهبرى «هيتلر» (در نتيجه شكست سنگين آلمان در جنگ جهانى اول و بروز مصايب عديده اقتصادى) باعث انزواى يهوديان شده بود «اينشتين» به عنوان يك «فيزيكدان يهودى» هدف مطلوبى براى نشانه رفتن بود. با اين حال، نازى ها تنها دشمنان او نبودند. استالينيست ها نظريه «نسبيت» او را نماينده فردگرايى شايع در تفكر «كاپيتاليسم» مى دانستند؛ برخى اعضاى كليسا «نسبيت» را نظريه اى آميخته با كفر و الحاد ارزيابى مى كردند. اما خود «اينشتين» با اينكه نگرشى اسپينوزايى (غير شخصى) به «خداوند» داشت، غالباً از تلاش خود براى درك ماهيت شكل گيرى جهان توسط خدا سخن به ميان مى آورد. در واكنش به رشد تفكرات ضدسامى در آلمان، «اينشتين» به يك صهيونيست متعصب تبديل شد، هر چند او دغدغه هاى خويش را پيرامون حقوق اعراب در هر كشور يهودى به طور آشكار بيان مى كرد. «اينشتين» كه با به قدرت رسيدن نازى ها مجبور به ترك آلمان شده بود پذيرفت كه در مؤسسه جديد مطالعات پيشرفته در پرينستون، نيوجرسى، به فعاليت مشغول شود تا در سايه آن بتواند گوشه خلوتى را براى پيشبرد مهارت هاى علمى خود فراهم ببيند. (وقتى از او خواسته شد تا ميزان مبلغ دريافتى اش را به پيشنهاد خود تعيين كند بدون هيچ چشمداشتى رقم سالانه سه هزار دلار را مطالبه كرد. اما «السا» با سرسختى خاصى آن را به ۱۶ هزار دلار افزايش داد). با اينكه «اينشتين» تمام فكر و ذكر خود را معطوف «يكى سازى مفاهيم جاذبه و الكترومغناطيسم در يك كالبد رياضى واحد» كرده بود، اما وقتى صداى ترسناك ماشين نظامى آلمان را كه روز به روز بر پيشروى هاى خود در دو جبهه شرق و غرب مى افزود شنيد ترجيح داد چاره اى بينديشد. برخلاف پرهيزهاى اوليه در خصوص موضوع جنگ، «اينشتين» به نفع اقدام نظامى عليه «هيتلر» سخنرانى كرد. او بدون جنجال و هياهو زمينه ورود گروه هايى از آوارگان يهودى را به ايالات متحده آمريكا فراهم ساخت كه در بين آنها عكاس جوانى به نام «فيليپه هالسمن» حضور داشت كه بعدها معروف ترين عكس «اينشتين» را به ثبت رساند.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن