محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845610252
آیا در اسلام تنبیه بدنی زنان جایز است ؟
واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر، نگرشى منفى است و نصوص زيادى در نهى از اين عمل وارد شده است. اين روايات همه در زمانى بيان شده که خشونت عليه زنان از توهين و فحاشى تا ضرب و جرح و حتى قتل را شامل مى شد ..
به گزارش شیعه آنلاین، مرکز پاسخگویی به پرسش های دینی پيش از شرح و توضيح آياتي که درباره تنبيه بدني بانوان است، و پذيرش يا نپذيرفتن اين موضوع، بيان پيشگفتار را آغاز می کند: تنبيه بدني زن از پديده هاي اجتماعي، بدون محدوديت زماني و مکاني است و در تمامي جوامع و فرهنگ ها وجود دارد. چنان که ويژه روستائيان نبوده، حتي در پيشرفته ترين جامعه ها ديده مي شود، تا بدان حد که اکنون در اروپا « جمعيت زنان کتک خورده » تأسيس شده، به دفاع و چاره جويي مي پردازند. در فرانسه دو ميليون زن از شوهران خود کتک خورده اند ، يعني يک چهارم شمار زنان.
از اين رو شماره تلفني در اختيار بانوان قرار گرفته تا به طور رسمي از آنان حمايت کند.
تبارشناسي
تنبيه بدني بانوان، ريشة بشري داشته، در شمار بيماري هاي اجتماعي و ناهنجاري هاي رواني است و براي درمان آن مشارکت و همفکري جامعه شناسان و روان شناسان و رهبران مذهبي لازم است. بنابراين مي بايد آيه 34 سوره نساء را در فضاي مردم شناسانه و رواني و مذهبي بازخواني کنيم.
توجه به شرايط زمان و مکان
تحليل تاريخي، و روان شناسانة اين حکم براي پي بردن به معناي درست آيه، نيز حکمت و هدف دستور الهي لازم است. بنابر برخي تفسيرها از آيه، تنبيه زن توسط شوهر روا است اما برخي از قرآن پژوهان و مفسران، اين برداشت را نپذيرفته، توجه به شرايط زمان و مکان حکم را ضروري مي دانند. در پاسخ، نظر کساني که تنبيه بدني را نمي پذيرند، به همراه دليل هاي آنان آمده ، معناي مورد قبولشان گزارش شده است.
محل نزول
اين آيه در مدينه نازل شد. پيشتر و در مکه، زنان کتک مي خوردند و شکايتي نداشتند و آن را توهين به خود و خارج از عرف و فرهنگ مردمان نمي دانستند. چگونه توهين شمرده مي شد، در صورتي که دختران را زنده به گور مي کردند؟! نيز نذر مي کردند پسران را قرباني خدايان کنند! اما در مدينه جنبشي به پا خاست که زن گرايانه بود و بر ضد فرهنگ مکه به شمار مي آمد.
اوضاع مدينه، سه سال پيش از نزول آيه
بنابر اسناد تاريخي، زنان مدينه شهرنشين بودند و از آزادي افزون تري نسبت به زنان مکه برخوردار بودند.
اينان بر مردان چيره بودند و اگر توسط شوهران تنبيه بدني مي شدند، به دستور و اجازه پيامبر (ص) اجازه قصاص داشتند ، يعني مي توانستند در عوض، شوهران خود را تنبيه کنند. پيامبر مايل بود فرهنگ زنان مکه را همچون فرهنگ بانوان مدينه کند و تنبيه بدني توسط شوهران را از ميان بردارد، از اين رو مردان را از کتک زدن زنان منع مي کرد ( و مي فرمود: «اينان را کتک نزنيد».
نيز درباره مرداني که همسران خود را مي زدند، مي فرمود: «اين مردان، نيکان نيستند». حتي پيامبر فرمان قصاص براي مرداني صادر مي کرد که زنان خود را کتک مي زدند.
اما به رغم دستور پيامبر، همچنان فرهنگ تنبيه بدني بانوان ادامه داشت. بنابر روايتي آخرين موردي که پيامبر به نفع زنان دستور به قصاص و کتک زدن شوهران داد، حبيبه دختر زيد يا خوله دختر محمد بن مسلمه (همسر سعد بن ربيع) بود اما اين بار دستور پيامبر اجرا نشد، زيرا آيه 34 سوره نسا فرود آمد و حکم قصاص مردان لغو شد.
آيا به راستي در قرآن حکم به تنبيه شده است؟
چگونه در قرآن حکم به تنبيه بدني زن داده شده، در حالي که خداوند آيات را «شفا و رحمت» قرار داده است و رابطه دو زوج را از آيات الهي و نشان رحمت و مودت مي داند و عفو و گذشت را سرمايه بزرگ انسان دانسته و فرمان مي دهد که حتي بدي را به نيکي پاسخ دهيد: «ادفع بالحسنة السيئة» نيز به مردان فرمان مي دهد که با زنان خود به نيکي رفتار نمائيد: «و عاشروهن بالمعروف». روايات بسيار از پيامبر اسلام در مورد مهرباني و عطوفت به زنان وارد شده و مردان را از زدن زنان باز داشته، حتي در احکام فقهي براي زدن زنان که منجر به آسيب مانند کبودي بدن شود، ديه تعيين شده است.
دين اسلام زندگي خشونت بار و وضع نکبت بار زنان را در زمان جاهليت دگرگون کرد و اينان را از زنده به گور شدن يا محروميت از حقوق اجتماعي و مالي رهايي بخشيد، نيز ميان زن و مرد تبعيض (نه تفاوت) ننهاد، يعني براساس عرف و فرهنگ زمانه، امتيازات را عادلانه ميان زن و مرد تقسيم کرد. مثلاً اگر در ارث، مردان بر زنان، به ظاهر برتري دارند، از آن روست که سرپرست زنان بوده، افزون بر پرداخت نفقه ، مي بايد مهريه بانوان را بدهند، چنان که زحمات زنان در سال هاي زناشويي، بي اجر و مزد نمي ماند، بنابراين زيادت و برتري يک طرف (مردان) در برابر حقوق طرف ديگر (زنان) قرار مي.گيرد و گويا برتري در ميان نيست.
گفتيم فرهنگ زنان مدينه متفاوت از زنان مکه بود، از اين رو زنان بر ضد شوهران مي شوريدند و نافرماني مي.کردند. اين وضع جامعة مسلمانان را دچار نابساماني کرده بود. تا سه سال (پيش از نزول آيه) پيامبر مي کوشيد به سود زن و بر پاية مساوات حکم کند و خداوند بدين وضع راضي بود اما بر اثر وضع بحراني جامعه، حکم عوض شد، مبادا از آزادي سوء استفاده شده، جامعه به تنش زايي و انفجار برسد!
نزول آيه به هنگام جنگ اُحد
دگرگوني حکم در شب اُحد پيش آمد که شبي بسيار سخت بر مسلمانان بود. اينان در دشوارترين برهة زماني بوده، گرفتار ترس و بحران بودند. بيم آن مي رفت اسلام توسط مشرکان از بين رفته، مسلمانان نابود شوند. يهوديان و منافقان در داخل مدينه و مشرکان، بيرون از آن شهر، در کمين مسلمانان بودند. در چنين وضعي، کنار گذاشتن اختلافات داخلي ميان مسلمانان و اتحاد زن و مرد بسيار لازم بود. خداوند به منظور وحدت و سلامت امت، آيه 34 و 35 نساء را فرود فرستاد. قرار بود همان مرداني به جهاد بروند و دين و دينداران را حفظ و حمايت کنند که مهاجر و اهل مکه، با همان فرهنگ نسبتاً زن ستيز بودند، پس خداوند بدين مصلحت بسيار مهم (واقعيت و شرايط زمانه) حکم را عوض کرد، و از پاشيدگي و گسست امت (با توجه به تهديدات داخلي و خارجي) جلوگيري به عمل آورد اما دگرگوني حکم بدان معنا نبود که بر زنان ، ستم و جفايي شود، بلکه زن فقط در برابر تعهدي که با ازدواج، آن را پذيرفته، بازخواست مي شود، يعني اعمال زناشويي، نه خانه و بچه داري.( اين مسئله در پايان به طور تفصيلي بيان مي شود).
مقصد شريعت
بنابر آنچه گفتيم روا شمردن تنبيه بدني زنان ( آن هم پس از مراحلي و با شرايطي) فقط به سبب اوضاع دشوار اجتماعي است. مقصد و هدف شريعت (دين) از وضع هر حکمي، مصالح و منافع جمعي (امت) است، از اين رو در قضاوت در مورد هر حکمي مي بايد مصلحت جمعي را در نظر گرفته، به منافع صنف و گروهي بسنده نکرد.
تأثير احکام فقهي قرن دوم و سوم در روند حرکت بر ضد زن
فقه اسلامي در سده هاي دوم و سوم شکل گرفت و بر همان منوال و شيوة قرن نخست ادامه يافت. روايات به زنان حکم مي کرد در برابر مرد فروتن بوده ، در صورت سرپيچي از درخواست مرد در مورد همبستر شدن و اعمال زناشويي تنبيه گردند. اين احکام طبق فهم و بينش اجتماعي و مردم شناسانه شکل مي گرفت، و اين فرايند، همان است که در آغازبحث اشاره کرديم که در صدور هر حکمي، اوضاع جامعه شناسانه و روان شناسانه تأثير دارد.
به رغم آن که فقيهان (با توجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حکم به تنبيه بدني همسر کردند اما آن را مقيد ساختند که «خون آلود» نباشد و «عضوي را نشکند و اثري به جا نگذارد». تنبيه نمي بايست خشن و دردآور باشد و نمي بايد لطمه بزند.
در تمامي کردار و اعمال شرعي مي بايست به هدف و مقصد خداوند (که حکم مي نهد) توجه کرد، از جمله در مورد تنبيه بدني با شرايطي که برشمرديم و پس از نتيجه نگرفتن از مراحل پيشين (پند و نصيحت کردن، قهر کردن و همبستر نشدن با زن) نوبت به تنبيه بدني مي رسد اما چنان که در آيه بعد مي خوانيم به دنبال هيچ راهي براي سرزنش و توبيخ آنان نمي بايد بود و بهانة بيخود نمي شود گرفت! نشوز به معناي سرکشي در برابر مسئول خانواده است و از نظر برخي اسلام شناسان کتک زدن مي بايد با پارچه بهم تنيده و يا با دست باشد، نه با تازيانه و عصا.
در آيه 44 سوره ص آمده است: «و خذ بيدک ضغثاً و لا تَحنَث؛ به ايوب گفتيم: بسته اي از ساقه هاي گندم ( يا مانند آن مثل شاخة نازک خرما) را برگير و با آن ( همسرت را ) بزن و سوگند خود را مشکن».
زدن همسر توسط حضرت ايوب، خطا و جرمي بر ضد زن شمرده نمي شد چون اذيت و آزاري نديد و تحقير نشد، گرچه همسرش کارناپسندي انجام داده بود. از اين رو اگر در جامعه اي، زدن اهانت و آزار به شمار آيد و فرهنگ مردمان آن را نپذيرد، نبايد صورت گيرد.
خداوند در پايان آيه، شوهران را از همين مقدار اندک نيز باز مي دارد و مي فرمايد: «ان الله کان عليّاً کبيراً؛ خدا والاي بزرگ است» يعني شوهران را نسبت به ستم بر زنان تهديد مي کند، که اگر زنان نمي توانند ستم را از خود بردارند و از خويش دفاع کنند، اما خداي بلند مرتبه و بزرگ به جاي زنان قصاص و حق خواهي خواهد کرد.
نپذيرفتن تنبيه بدني
شايان ذکر است برخي اسلام پژوهان تنبيه را روا نمي دانند و آن را انکار کرده اند. قاضي ابوبکر درباره آيه مي گويد: «زن را کتک نزند و اگر به وي امر و نهي کرد، ولي او اطاعت نکرد، فقط بر او خشم گيرد». يعني معتقد است از نظر خداوند، ضرب (زدن) مباحي ناخوشايند است، نه اينکه بايد به کار گرفته شود. زدن امري خطرناک است و تعيين حدودش دشوار مي باشد، افزون بر آن که قانون شرع اجازه نمي دهد کسي به نفع خود حکم و داوري کند. نيز زدن نمي بايد اهانت و ضرر تلقي شود. از اين رو دولت اسلامي اگر پي برد شوهران کيفر شرعي را درست و به جا اجرا نمي کنند و بر حدود آن آگاه نيستند، مي بايد آنان را از به کارگيري اين کيفرمنع کند و متخلفان را مجازات کند، تا آزار رساندن به همسران خطر ساز نشود، به ويژه آن جا که انگيزه و بهانة تنبيه بدني، سست و بي پايه باشد.
اين گروه از اسلام پژوهان ضرب مورد اشاره در آيه را به معناي زدن نمي دانند، بلکه مي گويند: به معناي جدايي شوهر و ترک خانه و دوري از زن و خانواده است، چنان که وقتي ميان پيامبر و همسرانش اختلاف پيش آمد و اينان به نصيحت رسول خدا عمل نکردند، پيامبر براي يک ماه از آنان جدا شد و به مکاني به نام «مشربه» رفت و از زن و خانه دوري گزيد. پيامبر هيچ گونه آزار جسماني به آنان نرسانده، کتک شان نزد و تحقير و سرزنش شان نکرد. اگر زدن و آزار جسمي و روحي خواستة خدا و راه حلي ثمربخش بود، پيامبر نخستين کسي بود که به دستور خدا عمل مي کرد اما کسي را نزد و بدان اجازه يا دستور نداد. افزون بر آن که هر گاه قرآن خواست «زدن» را تجويز کند، تعبير به «ضرب » نکرده ، بلکه «جَلد» آورده ، مانند : «الزانية و الزاني فاجلدوا کلَّ واحد...»
آيا جواز تنبيه براي همه زمان ها و مکان ها ست؟
حال با صرف نظر از اين تفسير،اگر تنبيه بدني از آيه فهميده شود، سؤال اين است آيا انسان ها که در فهم مقصود و منظور خداوند در قرآن دچار خطا مي شوند مي توانند اين حکم را جاري کنند، تا روز قيامت، در تمامي اقشار اجتماع، شرق و غرب، بر هر زني با هر سطح فرهنگي؟ آيا نمي بايد شرايط اجتماعي، سياسي و مردم شناسانه را که بر آيه چيره بود و سبب صدور چنين حکمي شد، در نظر گرفت؟ آيا اين حکم به سبب آن نبود که جلوي فتنه ها و بحران ها (با توجه به فرهنگ و ظرفيت فکري مردمان) گرفته شود؟!
اگر بپذيريم روا دانستن تنبيه بدني آن هم پس از مراحل و با شرايطي – که در آيه بيان شده – براي برهه و اوضاع خاصي بود، مثلاً در شرايط زماني و فرهنگي که توهين به زن محسوب نمي شود پس مي توان نتيجه گرفت: هر گاه اين وضع از بين رود، حکم نيز از ميان خواهد رفت! چنين برداشتي نه از ارزش آيه مي کاهد و نه تفسيري فراتر از اهداف سازنده و مثبت و بشر دوستانة قرآن است.
اين فهم از آيه اگر چه مطابق با ظاهر آيه قرآن نيست، اما با آياتي که فرمان به برخورد نيک با همسر مي دهد و پيوند بين زن و مرد را مودّت و دوستي و رحمت مي داند، سازگارتر مي نمايد.
سخن پاياني: حکم تنبيه بدني با صرف نظر از شأن نزول آيات و تفسيرهاي مختلفي که در مورد آيه 34 سوره نساء آمده است، بايد صرفاً به عنوان يک حکم حقوقي مورد لحاظ قرار گيرد از اين جهت که هر کس حق دارد از راه قانوني براي دستيابي حق خود اقدام نمايد . اگر بخواهيم از نگاه ارزش هاي اخلاقي به آن نگاه کنيم، با توجه به آيات قرآن مي توان استنباط نمود که گذشت و اغماض بهتر و شايسته تر است، اما گذشت از حقوق نمي تواند يک قاعده و قانون کلي قرار گيرد.
در ادامة پاسخ، تنبيه زن را از جايگاه حقوقي، به تفصيل بررسي مي.کنيم (البته با اين باور که از قرآن، تنبيه برداشت مي.شود). تنها مورد تنبيه، نشوز است. نشوز آن است که زن در مقابل تکليف اختصاصىاش نسبت به شوهر بدون هيچ عذر موجهى سرپيچى نمايد.
جالب اين است که اگر زنى از انجام کارهاى خانه، بچهدارى و... سرباز زند شارع مقدس هيچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمىتواند در اين موارد واکنش نشان دهد.
بنابراين آيه فوق در مورد با بسيارى از مسائل اختلافى زوجين ساکت است و هيچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده جز در موردي که زن با پيمان ازدواج، تعهد به آن را ملتزم شده است.
نشوز امرى برخلاف حقوق مرد است و براى رويارويي با آن بهترين راه اين است که پيش از مراجعه به ديگران، مشکل را در داخل خانه حل نمود، ولى اگر چنين چيزى ميسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مىرسد که در آيه بعد سالم ترين راه آن عنوان شده است.
حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشکال مختلفى انجام پذير است و جالب اين است که خداوند از ملايمترين راهها شروع نموده و در صورت تأثير گذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. از اين رو در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است.
چنين روشى حکيمانهترين شيوه در حل مشکلات زوجين است. ليکن اگر زنى در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر سرپيچي از حقوق زوج پايدارى ورزيد چه بايد کرد؟
در اينجا نيز خداوند راه دومى را پيشنهاد نموده است که از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمىرود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى باشد.
در اينجا نيز اگر مشکل حل شد ديگر کسى حق پيمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنين وضعيتى نيز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد کرد؟
در اينجا چند راه قابل تصور است: أ) در مقابل نشوز زن به کلي ساکت بود يعني مرد حقوق خود را ناديده انگارد هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد.
چنين چيزى براساس هيچ منطقى قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعنى در هيچيک از نظام.هاى حقوقى جهان نمىتوان صاحب حقى را مجبور کرد در برابر حقوق خود ساکت شود و دم نزند، يعنى از نظر اخلاقى، آن هم در موارد خاصى مىتوان چنين توصيهاى نمود ولى نبايد بين مسأله حقوقى و اخلاقى خلط کرد.
از طرف ديگر نشوز زن اقسامى دارد که برخى از آنها مسلّماً به زيان خود او هم تمام مىشود و بر مرد لازم است که به عنوان مدير کانون خانواده، کنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد..
ب) راه ديگر آن است که مرد از هر طريق ممکن حقوق خود را به دست آورد. چنين چيزى را هرگز شارع اجازه نمىدهد و براى گرفتن حق، روش.هاى معيّنى وضع نموده ، زيرا در غير اين صورت ممکن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد.
ج) راه ديگر آن است که مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايى يا افراد ذىنفوذ ديگر حقوق خود را بگيرد. چنين چيزى اگر چه ممکن است حق مرد را تأمين کند ولى هنوز با امکان حل مشکل در داخل خانه بهتر است چالش به بيرون کشيده نشود، زيرا فاش کردن مسائل داخل خانه آسيبهاى فراوانى براى خانواده به بار مىآورد که در اينجا جاى ذکر آن نيست، لذا خداوند حکيم راه ممکن را پيشنهاد مى نمايد.
د) راه ديگر آن است که مرد اندکى قاطعانهتر از برخورد منفى عاطفى برخورد نمايد. از اين رو قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممکن در داخل خانه مسأله «ضرب» را مطرح نموده است.
البته اين مسأله نيز حدودى دارد که هرگز با آنچه در اذهان عمومى يا تبليغات مسموم مطرح مى شود، سازگارى ندارد.
دربارة با حدّ و چگونگى زدن، علامه مجلسى (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روايتى از فقهالرضا (ع) نقل نموده است که «والضرب بالسواک و شهبه ضرباً رفيقاً؛ زدن بايد با وسايلى مانند چوب مسواک و امثال آن باشد» آن. هم با مدارا و ملايمت. ظاهر روايت فوق به خوبى نشان مىدهد که «ضرب» بايد در پايينترين حد ممکن باشد و هرگز نبايد اندک آسيبى بر بدن وارد کند. وسيلهاى که در اين روايت اشاره شده چوبى بسيار نازک مانند چوب سيگار، سبک و کم ضربه است.
نکته ديگرى که از آيه به دست مي.آيد اين است که دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واکنش احتمال مىرود: يکى آن که زن به حقوق مرد وفادار شود، در اين صورت قرآن مىفرمايد: «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا؛ اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد.» يعنى، اگر زن در برابر حقوقى که بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است.
واکنش ديگر آن است که همچنان سرسختى نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بىثباتى نمايد، در اين. باره در آيه بعد فرموده است: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اَللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ کانَ عَلِيماً خَبِيراً؛ اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس از ناحيه مرد و داوري از بستگان زن برگزينيد، اگر از پى آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد کرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.»
قرآن مجيد در آخرين مرحله، گشودن گره را به دست نزديکان و بستگان قرار مىدهد تا مسئله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طى کند و براى اينکه حقى از هيچ. يک از طرفين زايل نشود و تبعيضى رخ ننمايد فرموده است که از هر جانب داوري برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين، مشکل را برطرف نمايند.
خلاصه در اين حکم شرايط زير ديده مىشود:
1 - اختصاص به مورد سرپيچى زن از تکليف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى که با پيمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است؛
2 - در راستاى حل مشکل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛
3 - سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست.
4- حد آن نازل.ترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب کمترين آسيبى بر بدن زن شود؛
5-موقتى است و چه داراى نتيجه مثبت و چه منفى باشد بايد به زودى از آن دست کشيد.
ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر، نگرشى منفى است و نصوص زيادى در نهى از اين عمل وارد شده است. اين روايات همه در زمانى بيان شده که خشونت عليه زنان از توهين و فحاشى تا ضرب و جرح و حتى قتل را شامل مى شد، و اسلام آنها را تحريم کرد و مستوجب مجازات فقهى و قضايى در دنيا و عذاب آخرت دانست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 677]
-
گوناگون
پربازدیدترینها