محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846459689
نويسنده:هادي سجاديپور نگاهي به تاريخچه تحولات حوزههاي علميه
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:هادي سجاديپور نگاهي به تاريخچه تحولات حوزههاي علميه
خبرگزاري فارس: حوزههاي علميهي شيعه از گذشتههاي دور در ميان مسلمانان حضور داشته و نقش بهسزايي در توسعهي معارف ديني و آموزههاي اسلامي ايفا كردهاند. اما تحولات دروني حوزه در اعصار مختلف، معمولاً در بررسي نقش روحانيت ديده نشده يا مغفول مانده است.
آن زمان محرم كه ميشد، سه دستهي عزاداري مشهور در تهران راه ميافتاد كه همهشان هم نهايتاً به شمسالعماره ميآمدند؛ دستهي تركها، دستهي عربها و دستهي قزاقها. رضاخان گِل به سر خودش ميماليد و قزاقها را رهبري ميكرد! يكبار كه او دستهي قزاقها را به منزل آقاسيدكمالالدين بهبهاني- از علماي بزرگ تهران و برادر مرحوم آقاسيدعبدالله بهبهاني از علماي مبارز مشروطه- آورده بود، گفت: «آقا اينها همه ياران شما و سربازان امام زمان هستند! آمدهاند اينجا سر بسپارند. آمدهاند شما دعاشان كني و از خدا برايشان توفيق بخواهي كه به اسلام و به مملكت خدمت كنند!»
همين رضاخان پس از به قدرت رسيدن، شمشير را در برابر هويت و نمادهاي ديني از رو بست؛ روضهخواني را ممنوع كرد؛ چادر از سر زنان كشيد؛ براي روحانيان پوشيدن لباس مخصوص را قدغن كرد و... در اين اوضاع و احوال علماي قم براي مبارزه با اسلامزدايي او و احياي ميراث ماندگار شيعه به فكر تقويت حوزه افتادند.
***
حوزههاي علميهي شيعه از گذشتههاي دور در ميان مسلمانان حضور داشته و نقش بهسزايي در توسعهي معارف ديني و آموزههاي اسلامي ايفا كردهاند. نهاد روحانيت همواره در تحولات سياسي و اجتماعي و فرهنگي حضور داشته و به چشم آمده، اما تحولات دروني حوزه در اعصار مختلف، معمولاً در بررسي نقش روحانيت ديده نشده يا مغفول مانده است. براي مرور پيشينهي تشكيل حوزههاي علميهي اسلامي بايد به سالهاي آغاز دعوت پيامبر اسلام در مكه بازگرديم و به دوراني كه پيامبر خدا(ص) حلقههاي دروس الهي را در خانهي حضرت خديجه(س) و در شعب ابيطالب و در بازار عكاظ و در خانهي ارقم بن ابيالارقم مخزومي تشكيل ميداد تا تعاليم اسلامي را براي تازه مسلمانها بيان كند و دين اسلام را گسترش دهد. اين محافل به نوعي نخستين حوزههاي علميهي جهان اسلام به شمار ميرفت. با هجرت پيامبر اسلام به مدينه، گويي حوزهي علميهي مكه هم براي هميشه از رونق افتاد؛ به گونهاي كه پس از گذشت 14 قرن، هنوز اين شهر نتوانسته است كه دوباره صداي درس و بحث طلاب مدارس علمي اسلامي را بشنود.
با ورود پيامبر به مدينةالنبي، اين شهر مركز گسترش اسلام شد. تشكيلات مدارس علميه در اين شهر گسترده تر از مكه بود و دوام آن هم بيشتر. نشر معارف اسلامي در مدينه با محوريت علي(ع) و پس از ايشان ديگر ائمهي معصومين(ع) شكل عملي به خود گرفت و دوران زندگي امام باقر(ع) و امام صادق(ع) يكي از پربارترين دوران حيات اين حوزه به شمار ميرود. شايد شرايط ويژهي زماني آن دوره كه مصادف با پايان عمر حكومت امويان و روي كار آمدن عباسيان بود، زمينهي مساعدي را براي ثمردهي فعاليتهاي ائمه فراهم آورده بود.
علاوه بر مدينه كه از ديرباز و با حضور ائمهي معصومين(ع)، شيعيان را در خود جاي داده و مدارس علميهي پر رونقي را به خود ديده بود، منطقهي «احساء» در ساحل غربي خليج فارس هم يكي از مناطق حضور شيعيان و تشكيل مدارس علميه براي گسترش معارف اسلام و فقه تشيع بوده و علماي بهنامي را در گذشته و حتي در دوران معاصر تربيت كرده است.
احتمالاً «جبلعامل» را بايد نخستين پايگاه شيعيان در خارج از مرزهاي شبه جزيرهي عربستان و سرزمين عراق به شمار آورد؛ جايي كه معارف اهل بيت در آن به همت افرادي چون سلمان فارسي و عمار ياسر و ابوذر غفاري رشد و نمو يافت. در جبلعامل هم تشيع رشد كرد و هم حوزهي علميه گسترش پيدا كرد و محملي شد براي تربيت دانشمندان شايسته و فقيهان طراز اول شيعه. شهيد اول، شهيد ثاني، محقق كركي، شيخ بهايي و بسياري از رهبران شيعهي لبنان از تربيتيافتگان اين حوزهي علميهاند كه همچنان نيز پا برجاست. با ظهور دولت صفويان در ايران به عنوان اولين دولت مقتدر شيعه، بسياري از علماي جبلعامل و علماي ديگر مراكز تشيع به ايران مهاجرت كردند.
هجرت و تحول
از ديگر مناطقي كه در جهان اسلام به عنوان يكي از پايگاههاي اصلي گسترش اسلام علوي به شمار ميرفت، حوزهي علميهي نجف بود. نجف تا قبل از شهادت امير المؤمنين(ع) سرزمين معروفي نبود و حتي تا قبل از هجرت شيخ طوسي در قرن پنجم هجري، در ديد بسياري از تاريخنگاران به عنوان سرزميني شناخته ميشد كه برخي از علويان و شيعيان خاص امير مؤمنان(ع) را در خود جاي داده بود. با هجرت شيخ طوسي به نجف، دانشجويان علوم اسلامي اين شهر را به مركز شيعه و دانشگاه بزرگ شيعه اماميه تبديل كردند و پس از آن هزاران دانشجو و متفكر شيعه در اين حوزه پرورش يافتند. با اين حال نبايد تصور كرد كه پيش از شيخ طوسي دانشمندان شيعي در نجف نبودهاند. پيش از او نيز رجال علمي در اين شهر سكونت داشتهاند، اما نجف از زماني به عنوان مركز فقه شيعي و علوم آلالبيت(ع) درآمد كه شيخ طوسي به آن شهر هجرت كرد و با دانشمندان حاضر در مكتب درس خويش حوزهي علميهي استواري را بنا نهاد. البته پس از حدود يك قرن، حوزهي علميهي كربلا نيز با حضور دانشمندان و فقهاي بزرگ نقاط مختلف جهان اسلام و از جمله جبلعامل، تحرك و پويايي بيشتري يافت و تا حدودي جايگزين حوزهي علميهي نجف شد تا اين كه دوباره در قرن نهم هجري، حوزهي نجف توانست موقعيت پيشين خود را بازيابد و به عنوان مركز نشر علوم تشيع، نقشي اساسي در گسترش معارف اهل بيت و فقه علوي ايفا كند.
در اين سالها تعدادي از شاگردان شهيد اول كه در دوران افول حوزهي نجف به كربلا آمدهبودند، راه او را ادامه دادند و با نگارش شروحي بر آثار استادشان، دامنهي فقه استدلالي را وسعت بخشيدند و با تأليف كتبي در فقهالقرآن، مباني قرآني فقه شيعه را نشر دادند. در اين دوران همچنين در حوزهي نجف آثاري با موضوع منزلت تفكر شيعي و بينش شيعيان در اصول اعتقادات و فروع احكام نگاشته شد.
از اوايل قرن يازدهم نفوذ اخباريان در نجف به تدريج افزايش يافت. عدهاي علت اين امر را مهاجرت علماي اصولي به حوزهي كربلا ميدانند. در اين عصر ركود علمي در مباحث اصولي مشهود است تا هنگامي كه «وحيد بهبهاني» از ايران به كربلا و سپس به نجف رفت و پايههاي منطق اجتهاد را تقويت كرد.
دورهي بعدي فعاليت حوزهي نجف از قرن دوازدهم است تا قرن پانزدهم هجري كه از پرتكاپوترين دورههاي حوزهي نجف به شمار ميرود. در اين دوره «سيد محمدمهدي بحرالعلوم» (1155/1154 - 1212) كه از شاگردان وحيد بهبهاني و شيخ يوسف بحراني بود، زعامت شيعيان و مديريت حوزهي علميهي نجف را بر عهده گرفت. اين در حالي بود كه هنوز سنش از سي سال تجاوز نكرده بود. بحرالعلوم از دانشمندان فرزانهي شيعه و صاحب مقامات معنوي و سير و سلوك و مورد احترام علماي شيعه بوده و هست و از او به عنوان «تالي تِلو معصوم» ياد ميكنند. كرامات زيادي از ايشان نقل كردهاند. ميگويند شيخ جعفر كاشفالغطا، دانشمند روحاني معاصر وي، با تحتالحنك عمامهاش، غبار نعلين سيد بحرالعلوم را پاك ميكرد.
حوزهي علميهي نجف كه سالهاي متمادي مأوي و مأمن علماي بزرگ شيعه بود، تحولات فقهي متفاوتي را در طول سالها و بهويژه از قرن دوازدهم به بعد پشت سر گذاشته است. يكي از مهمترين كساني كه مباني فقهي را در حوزهي علميهي نجف دگرگون ساخت، شيخ مرتضي انصاري است كه با نگرشي جديد به مباني اجتهاد، تحولي شگرف را در علم اصول به وجود آورد. در مكتب اصولي وي شاگردان مبرزي چون ميرزاي شيرازي، ميرزاي رشتي و آيتالله كوهكمري رشد يافتند و راه او را ادامه دادند تا آنكه متفكر و مجدّد ديگري به نام آخوند خراساني پا به عرصه نهاد و مكتب اصولي شيخ را ترتيبي نوين بخشيد و امهات مباحث اصولي را در كتاب «كفاية» فراهم آورد. پس از اين بود كه آيتالله شيخ محمدحسين اصفهاني، آيتالله آقاضياءالدين عراقي و ديگر شاگردان آخوند خراساني با تدوين كتب و تدريس اصول فقه با اسلوب جديد، تحولي را كه از عصر شيخ به وجود آمده بود، تداوم بخشيدند. علامهي نائيني نيز با ژرفنگري خويش بر عمق و محتواي مباحث اصولي افزود و جايگاه علم اصول را در فقه جعفري برازندهتر از هميشه نماياند.
ديگر وقت آن بود كه علم فقه ترتيبي منسجم به خود بگيرد و فروع احكام از امهات مباحث استخراج گردد و با روشي نوين تدوين يابد. آيتالله سيد محمدكاظم طباطبايي يزدي (1247 - 1338 ق.) با تأليف «عروة الوثقي» و آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني (1277 - 1365 ق.) با نگارش «وسيلة النجاة» مسائل شرعي را با جامعيتي فراگير تدوين كردند و به دنبال حركت علماي اصول، در فقه شيعي نيز تحولي فراگير به وجود آوردند.
آيتالله سيدمحمد كاظم طباطبايي يزدي كه از حوزههاي علميهي اصفهان و نجف بهره برده بود، اندوختههاي خويش را با تاليف و تدريس در اختيار مشتاقان علوم اهل بيت نهاد و با نگارش كتابهاي مختلف، وحدت هدف در اصول معارف و فروع احكام را به اثبات رساند و جامعيت خويش را در اين علوم نشان داد. «العروة الوثقي» با 3260 مسألهي فقهي، كتاب مرجع شد و مراجع بزرگ را بر آن داشت تا از اسلوب آن پيروي كنند و فروع فقهي آن را در حوزههاي درس خارجشان به بحث و بررسي بگذارند؛ چنانكه تا كنون دهها حاشيه و شرح بر اين كتاب نگاشته شده است.
«وسيلة النجاة» سيد ابوالحسن موسوي اصفهاني نيز از ديگر نگاشتههاي فقه استدلالي شيعه است كه به موجب فراگير بودن مسائلش، مورد توجه فقهاي فرزانهاي چون امام خميني واقع شد و برخي كتابهاي استدلالي فقه شيعه بر مبناي آن تآليف گشت. آيتالله اصفهاني پس از درگذشت آيتالله ميرزا محمدتقي شيرازي در سال 1338 به عنوان مرجع تقليد معرفي شد. همزمان با ايشان، علامهي ناييني نيز مرجع تقليد شيعيان بود تا اين كه به سال 1355 علامهي ناييني در نجف و آيتالله شيخ عبدالكريم حائري در قم از دنيا رفتند و مرجعيت عامهي شيعه به آيتالله اصفهاني منحصر شد.
حكمت نجف!
ايران از عصر ابن سينا تا خواجه نصيرالدين طوسي مركز ثقل فلسفهي اسلامي بود. به گونهاي كه شايد بتوان گفت كه هر طالب علوم عقلي ميبايست در حوزههاي فلسفي ايران به تحصيل ميپرداخت. ايران همواره كانون علوم عقلي بود، اما زماني كه خواجه به عراق هجرت كرد، اين مركزيت نيز به نجف منتقل شد. با درگذشت خواجه نصيرالدين طوسي، ديگر در حوزههاي علميهي عراق شخصيت برجستهي فلسفي ديده نشد تا اين كه آخوند ملاحسينقلي همداني كه از حوزهي درسي حاجملاهادي سبزواري بهره برده بود، به عتبات مهاجرت نمود و در حوزهي كربلا و نجف به تحصيل و تكميل علوم عقلي پرداخت و شاگردان بسياري تربيت نمود.
پس از پيدايي مكتب صدرالمتألهين، فلسفه با عرفان و كلام اسلامي درآميخت و روش جديدي در علوم نقلي و فلسفي به وجود آمد. ملاحسينقلي همداني نيز كه از پيروان اين مكتب بود، شاگردانش را با فلسفهس صدرايي و سير و سلوك معنوي آشنا نمود. از ديگر اساتيد فلسفهي نجف اشرف در اين دوره «شيخ عليمحمد نجفآبادي» بود كه از اساتيد شرح منظومهي آيتالله غروي و «شيخ محمدحسين كاشفالغطاء» محسوب ميشد. همچنين مهاجرت «آقاسيدحسين بادكوبهاي» به نجف را يكي ديگر از علل نشر فلسفه در اين حوزه ميدانند. وي كه حكمت را از ميرزاابوالحسن جلوه و حكيم اشكوري و حكيم كرمانشاهي آموخته بود، فلسفه را در نجف اشرف گسترش داد و شاگرداني چون علامه سيدمحمدحسين طباطبايي را تربيت كرد. «شيخ مرتضي طالقاني» نيز از ديگر حكماي الهي نجف و معاصر «آقاسيدحسين بادكوبهاي» بود كه شاگردي چون استاد علامه محمدتقي جعفري را به جهان علم تقديم داشت. اكنون حوزهي علميهي نجف حدود 39 مدرسهي علميه دارد كه بيشتر آنها به نام علما و فقهاي مشهور شيعه نامگزاري شدهاند.
مشهد رويارويي دو مكتب
حوزههاي علميه در ايران هم سابقهاي ديرينه دارند. يكي از قديميترين حوزههاي علميه در ايران در شهر مشهد شكل گرفته و رشد نموده است. در زمان حكومت مأمون عباسي حضور امام هشتم شيعيان در خراسان باعث شد تا در شهرهاي مختلف، مدارسي براي گسترش معارف اهل بيت و فقه شيعي برپا شود. پس از شهادت حضرت امام رضا(ع)، پيكر پاك ايشان را در قريهاي از قراء طوس به نام «سناباد» به خاك سپردند. شيعان اين نقطه را مركز علمي فرهنگي خويش قرار دادند و با ايجاد حلقات درس در كنار تربت آن امام بر رونق علمي و اجتماعي منطقه افزودند. پس از آن و تا قرن دهم به دليل حكومت دولتهاي سني در منطقه يا حملهي مغولها، زمينهي مناسبي براي رشد و گسترش تشيع و توسعهي مدارس علميه در خراسان فراهم نشد، اما در قرن يازدهم وضع اين حوزه بسيار متفاوت شد و علما و مدرساني معروف در آن به تدريس مشغول شدند. مدارس متعددي نيز بنا شد و طلاب و محصلان ديني از هر سو گرد آمدند.
قرن يازدهم را ميتوان مبدأ اهميت و عظمت حوزهي علميهي مشهد دانست. در نيمهي دوم اين قرن، حوزهي مشهد از لحاظ كثرت علما و مدرسان در رديف حوزههاي مهم شيعه قرار گرفت و طلاب از شهرهاي ديگر به آن روآوردند. حتي در اواخر اين قرن مدرسان بزرگ و معروفي همچون «مولانا محمدباقر» معروف به «محقق سبزواري» كه مؤلف دو كتاب ذخيره و كفايه در فقه بود و در اصفهان مقام رياست علمي داشت و به شيخالاسلام ملقب بود، به مشهد هجرت كرد و مدرسهي قديمي «سميعيه» را تجديد بنا نمود و خود در آن به تدريس و تربيت شاگردان مشغول شد. اين مدرسه از آن پس به نام او «باقريه» ناميده شد و تاكنون نيز به همين نام باقي است.
حوزهي علميهي مشهد پس از يك قرن فعاليت پربار، در دو قرن 12 و 13 هجري رونق خود را از دست داد و دانشپژوهان پس از طي علوم مقدماتي و سطح به حوزههاي علميهي اصفهان و نجف ميرفتند و تحصيلشان را ادامه ميدادند. اما اين حوزه دوباره در دو قرن چهاردهم و پانزدهم قمري رونق سابق را بازيافت. حوزهي علميهي مشهد در اين دوران در علوم عقلي و ادبي پيشرو تمامي حوزههاي علميه شيعه بود؛ هر چند كه هنوز فقه و اصول در حوزهي نجف رونق بيشتري داشت و طلاب براي آموزش سطوح عالي و اخذ اجتهاد راهي نجف اشرف ميشدند.
به نظر ميرسد كه تأسيس حوزهي علميهي قم در سال 1340 قمري، رونق حوزهي علميهي مشهد را تحتالشعاع قرار داد. آيتالله خامنهاي در كتاب «گزارشي از سابقهي تاريخي و اوضاع كنوني حوزهي علميهي مشهد» اشاره ميكنند كه در قرن چهاردهم حوزهي علميهي مشهد خالي از درس خارج فقه و اصول بود و دانشمندان مبرزي بسان سيدعلي سيستاني (متوفي 1340 ق) و سيدعباس شاهرودي (متوفي 1341 ق) و حاجي فاضل -ملامحمدعلي- به تدريس دروس سطح قناعت ميورزيدند تا اين كه دو مدرس بزرگ -حضرت آيتالله حاجآقا حسين قمي و حضرت آيتالله حاجميزامحمد كفايي خراساني معروف به آقازاده- كه از حوزهي علميهي نجف اشرف فارغالتحصيل شده بودند و به مقام اجتهاد رسيده بودند، در حوزهي مشهد به تدريس خارج فقه و اصول همت گماردند.
اين دوره مقارن با نهضت اسلامي تنباكو بود و انقلاب مشروطه و قيام گوهرشاد و سپس انقلاب اسلامي. نام گوهرشاد از حوزهي علميهي مشهد برخاست و رهبري اين قيام اسلامي را مراجع تقليد مشهد بر عهده داشتند. تبعيد فقهايي چون حاجآقا حسين قمي و حاجميرزامحمد كفايي خراساني، حوزهي علميهي مشهد را از دانشمندان درجه اول خالي كرد و بار ديگر دوران فترت و ركود علمي به اين حوزه روي آورد. برخي از پژوهشگران در ريشهيابي علل اين ركود علمي از مخالفتهاي «ميرزامهدي اصفهاني» با فلسفه و عرفان اسلامي ياد ميكنند. حوزهي علميهي مشهد پيش از آن كه به عنوان حوزهاي فقهي و اصولي شناخته شود، حوزهاي فلسفي بود كه با بنيانگذاري مكتب تفكيك، از اين فضيلت نيز بيبهره شد. در مقابل نيز طرفداران ميرزاي اصفهاني، حضور او و تدريسش را منشأ ايجاد حركتي نوين در كلام شيعه و بازگشت به اصالتها در انديشهي اسلامي ميدانند. در سال 1373 قمري آيتالله سيدمحمدهادي ميلاني كه به منظور زيارت به مشهدالرضا(ع) آمده بود، خواهش علماي حوزه مشهد را پذيرفت و با تدريس خويش به حوزهي مشهد رونقي دوباره بخشيد. او از شاگردان ميرزاي نائيني، حاج آقا حسين قمي و شيخ محمدحسين اصفهاني (كمپاني) بود و توانست با حضور خويش، حوزهي مشهد را به شكوفايي دوباره و قرارگرفتن در سطح ديگر حوزههاي علميه شيعه برساند.
علاوه بر مشهد مقدس در شهرهاي ديگر ايران و از جمله تبريز و تهران و ري و شيراز و اصفهان هم در دورههاي مختلف حوزههاي علميهاي برپا بوده است كه بسياري از علماي بهنام، حركت علمي و تحصيل خود را از آنها آغاز كرده و از تربيتيافتگان اين حوزهها به شمار ميآيند.
دولت شيعه
روي كار آمدن صفويه در ايران باعث فراگيري مذهب تشيع شد و مدارس علميهي شهرهاي مختلف نيز در اين دوران گسترش يافت. در اين بين، حوزهي علميهي اصفهان كه تا پيش از اين رونق چنداني نداشت، با گرايش شاهاسماعيل به تشيع و دعوت فقهاي شيعه از نقاط مختلف جهان اسلام و بهويژه لبنان و جبلعامل به ايران، رونق يافت. صفويه دولتي برخاسته از «تصوف» بود كه صورت روحاني آن تبديل به سيستمي سياسي روحاني شده و پيروزي آنان را فراهم ساخته بود و «قطب» آنان با «امام» شيعيان مفهوم واحدي را در امور سياسي به نظر ميآورد، اما محدوهي امام هر قطبي را نميگرفت و ولايت نميتوانست به هر مرشدي تعلق گيرد. از اين رو در دولت صفوي سه قدرت نمايان شد؛ تصوف، سلطنت و فقهاي اماميه به عنوان نايب امام عصر(عج).
دولت صفوي براي ادارهي جامعه به فقيهي نياز داشت تا هماهنگ با او در حيطهي امور ديني به كار بپردازد و مشروعيت رژيم را فراهم سازد. بدين جهت عنواني به نام «صدر» برگزيد و به همين دليل با دعوت شاهاسماعيل و فرزندش شاهطهماسب بسياري از فقهاي لبنان به ايران مهاجرت كردند. با هجرت محقق كركي و حضور وي در ايران، چون مرتبهي علمي او بيشتر از «صدر» بود، عنوان «شيخالاسلام» را به وي دادند. صدر با كارهاي اداري درآميخته بود، ولي شيخالاسلام بيشتر جنبهي مذهبي و مقام افتاء داشت. همچنين از ديگر عناويني كه در دورهي صفوي رايج بود عناوين «مجتهد»، «پيشنماز»، «مدرس»، «قاضي» و «مفتي» است كه هر يك موقعيت ديني و اجتماعي خاصي داشتهاند. در اين دوره مباحث عقلي و فلسفي هم در حوزهي علميهي اصفهان گسترش يافت. درخشش حوزهي فلسفي اصفهان به عصر ميرداماد، شيخ بهايي و صدرالمتالهين شيرازي ميرسد كه در زمان حكومت صفويان حوزهي اصفهان را اداره مينمودند. اصفهان از قرن يازدهم تا سيزدهم دُرّ گرانبهاي فلسفه و علوم عقلي را در خود جاي دادهبود تا اين كه در قرن سيزدهم با عزيمت «ملاعبدالله زنوزي» معروف به آقاحكيم به تهران، مركزيت علوم عقلي هم به اين شهر انتقال يافت.
اشعريها و قم
اما اكنون بدون شك، مهمترين حوزهي علميه در ميان حوزههاي علميهي ايران و حتي جهان اسلام، در شهر مقدس قم برپاست. قم در سال ?? هـ .ق به دست مسلمانان فتح شد و طبق نظر بعضي از نويسندگان، آغاز تشيع در ميان مردم قم، به ورود «اشعريها» به اين شهر در سال ?? قمري برميگردد. برخي معتقدند قم با ورود «اشعريها» دگرگون شد و مركز علما و فقها گرديد. ورود امام رضا(ع) در سال ??? هجري به قم و استقبال مردم اين شهر از ايشان، بيانگر وجود زمينههاي مناسب براي اشاعهي فرهنگ تشيع و فقه آل محمد(ص) در اين شهر است. يك سال پس از ورود امام رضا(ع) خواهر ايشان فاطمهي معصومه(س) كه از مدينه به خراسان ميرفت، در شهر قم درگذشت و به خاك سپرده شد. پس از اين بود كه تشيع و حوزههاي علميه در قم به بركت وجود مرقد آن بانوي بزگوار كه با وجود سن كم خود از عالمان و فقيهان بيمانند عصر خود بود، روزبهروز گسترش يافت و در قرون 5 و 6 مدارسي پررونق و كتابخانههايي بزرگ در اين شهر پديد آمد.
حوزهي علميهي قم در دوران صفويه نيز مورد توجه همگان و مخصوصاً دولتمداران شيعي قرار گرفت؛ مدارس قديمي آباد گرديد و مدارس ديگري از نو بنا شد. همچنين علماي بزرگي چون ملاصدرا و ملامحسن فيض و علامه لاهيجي و شيخ بهائي در آنجا مشغول تحصيل و تدريس شدند. قم در آن عصر، داراي حوزهاي فعال بود و مدارس و طلاب بسيار داشت و علوم مختلف اسلامي در آن تحصيل و تدريس ميشد. مدرسهي فيضيه نيز يكي از آثار دورهي صفويه است.
آيتالله مؤسس
در دوران قاجار هم علماي بزرگي در حوزهي قم به تحصيل و تدريس اشتغال داشتند. در اين سالها حوزهي قم وارد مرحلهي تازهاي از حيات خود شد، اما بهتدريج تشكل و انسجام خود را از دست داد. در سالهاي پاياني حكومت قاجار در اراك كه چندان هم از قم دور نبود، آيتالله شيخ عبدالكريم حائري حوزهي علميهاي را بنيان نهاد و به تدريس علوم ديني پرداخت، اما به درخواست علماي قم، به قم بيايد. حضور شيخ عبدالكريم در قم چنان تأثيراتي برجاي گذاشت كه او را «مؤسس حوزهي علميه قم» ناميدند.
در دههي سي (1330 ق) كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري(ره) حوزهي علميهي اراك را تأسيس كرد و در آنجا به تدريس اشتغال داشت، در قم نيز علمايي عهدهدار تدريس و تربيت بودند كه از جملهي آنان ميتوان مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم قمي (متوفي 1353 ق) را نام برد. ايشان كه در مسجد امام اقامهي جماعت ميكردند، صبحها به طلبهها درس ميدادند و شبها به بازاريها و اينگونه چراغ علم و فضيلت را در قم افروخته نگاه ميداشتند.
پس از اين كه رضاخان پهلوي روحيهي اسلامستيزي را به نمايش گذاشت، علماي ديني قم به فكر افتادند كه حوزه را تقويت كنند و در كنار پايتخت، مركزي قوي براي تبيين و تبليغ اسلام دائر نمايند. مرحوم حاج شيخ مهدي حكميزاده (پايين شهري) طي دعوتي مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري و برخي از علماي تهران و قم را در منزل خود ميهمان كرد و در اين جلسه از ايشان خواست كه حوزهي اراك را به قم انتقال دهد و زعامت حوزهي قم را بپذيرد. اگرچه استخاره شد و اين آيه آمد كه «و آتوني بأهلكم أجمعين (يوسف 93)» ليكن تأكيد همگان و بهويژه اصرار متواضعانهي مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم قمي كه خود در كنار آيتاللّه حاج محمد ارباب و آيتاللّه شيخ محمدتقي بافقي يزدي به تازگي از نجف اشرف به قم مهاجرت كرده بود، در تصميم حاج شيخ عبدالكريم بسيار مؤثر افتاد و ايشان در سال 1340 قمري به قم عزيمت نمود و حوزهي علميهي اين شهر را مجدداً زنده كرد.
با اقامت آيتالله حائري در قم از سال 1340 قمري مطابق با 1301 شمسي، بنيان حوزهي علميهي قم نيز نهاده شد و با گامهاي بزرگي كه آيتالله مؤسس برداشت، اين حوزه به تدريج رشد كرد و در رديف بزرگترين حوزههاي علميهي جهان تشيع درآمد.
نزديكي حوزهي علميهي قم به پايتخت باعث شد كه رهبر شيعيان و مرجع تقليد آنان بر اصول سياستگذاري دولتها نظارت داشته باشد و اگر اصلي با موازين اسلامي موافق نباشد، به مخالفت پردازد. اين پايهگذاري نهضت علمي در قم به متابعت از تشكيل حوزه در شهر سامرا بود كه در نزديكي بغداد (مركز عراق) جاي گرفته بود.
نخستين سال تأسيس حوزهي قم مقارن شد با تبعيد برخي از مراجع عظام و نوابغ قرن چهاردهم هجري از عتبات به ايران. آيتاللّه سيد ابوالحسن اصفهاني، آيتاللّه ميرزاحسين نائيني، آيتاللّه سيدعلي شهرستاني، آيتاللّه سيد عبدالحسين حجت كربلايي، آيتاللّه شيخ محمدحسين اصفهاني غروي و آيتاللّه شيخمهدي خالصي از جملهي اين علما بودند.
تعمير مدارس ديني و تغيير روش آموزشي نيز تحولي عظيم در حوزهي علميهي قم ايجاد كرد. آيتالله حائري در اين راه همت و تجربهي تدريس سي سالهاش را به كار بست. به گونهاي كه با اين روش برنامههاي درسي حوزهي نجف اشرف با همهي ابعاد و وسعتش در حوزهي قم رايج شد و دوران نابهسامان حوزهي علميه قم پس از ميرزاي قمي پايان يافت. پس از توجه دادن محصلان علوم علوي به ژرفنگري در درس و بحث علمي، شايد اساسيترين ابتكار آيتالله، گزينش «هيئت ممتحنه» بود براي گرفتن آزمون از دروس حوزوي.
عصر بروجردي
شيخ عبدالكريم حائري در سال 1355 قمري دار فاني را وداع گفت و پس از وي رسالت خطير ادارهي حوزهي قم را مراجع سهگانه عهدهدار شدند؛ حاج سيدمحمدتقي خوانساري، حاج سيدصدرالدين صدر و مرحوم حجت. در اين دوران دستهايي در كار بود تا در حوزه و بين مراجع آن اختلاف ايجاد كند و اين امر نگراني شديد علما را برانگيخته بود تا اينكه بيماري آيتالله العظمي آقاي بروجردي سبب شد كه ايشان پس معالجه در بيمارستان فيروزآبادي تهران، مدتي در قم استقرار يابند. علماي تهران و قم با شناخت قبلي از ايشان عيادت كردند و در همين اثنا به فكر افتادند كه از آن مرحوم بيشتر استفاده ببرند. تا آنجا كه از ايشان درخواست كردند كه ديگر به بروجرد نرود و در قم بمانند. با وجود اصرار فراوان، آيتالله بروجردي اقامت دائم را در قم نپذيرفتند و فقط حاضر شدند ايام نقاهت پس از بيماري را در قم بگذرانند، اما پس از مدتي كه عظمت علمي ايشان بر همگان محرز شد و نماز جماعت در حرم و مجلس درس ايشان زبانزد عام و خاص گشت، ديگر مسئلهي موقت ماندن ايشان در قم به فراموشي سپرده شد و ايشان در حالي كه سه چهار سال از سلطنت محمدرضا پهلوي گذشته بود، در قم ماندند و مرجعيت واحد شيعه را به دست گرفتند. البته پيش از اين تاريخ هم ايشان از سوي حاج شيخ(ره) به قم دعوت شده بودند، ليكن كنارهگيري از مناصب اجتماعي را ترجيح داده بود، دعوت آيتاللّه حائري را اجابت نكردند.
آيتاللّه بروجردي كه علاوه بر علومي چون فقه و اصول و رجال و حديث، در فلسفه و كلام و هيئت هم يدي طولا داشت و پيش از ورود به حوزهي علميهي قم به تدريس فلسفه نيز پرداخته بود، با ورود به قم تدريس فقه و اصول را آغاز نمود. درس اصول ايشان تنها شش سال دوام يافت، اما درس فقه آيتالله تا آخرين روزهاي حيات ايشان ادامه يافت.
قدرت طلبي روزافزون شاه جوان ايران، لايحهي اصلاحات ارضي، نهضت ملي شدن نفت، مبارزات آيتالله كاشاني و دكتر مصدق، واقعهي 30 تير و 28 مرداد و شهادت مظلومانهي روحاني مبارز سيدمجتبي نواب صفوي و يارانش از جمله حوادث روزگار مرجعيت و زعامت آيتالله العظمي بروجردي بود كه معمولاً تقابل حكومت و مرجعيت و روحانيان را به دنبال داشت.
پس از آيتالله بروجردي، رهبري حوزهي علميهي قم را آيتالله العظمي موسوي خميني به دست گرفت. امام خميني ضمن تدريس و تعليم دانشجويان علوم ديني، مبارزات سياسي خود را عليه رژيم پهلوي آغاز نمود و تا آنجا پيش رفت كه توسط پهلوي به خارج از ايران تبعيد شد. علاوه بر امام خميني، آيتالله سيدشهابالدين مرعشي نجفي از دانشمندان فرزانهاي بود كه بنا به درخواست آيتالله مؤسس به قم آمده و به تربيت دانشجويان ديني پرداخت. همزمان با ايشان، آيتالله سيدمحمدرضا گلپايگاني و آيتالله شيخ محمدعلي اراكي از اساتيد بزرگ حوزهي علميهي قم بودند كه در دهههاي اخير، زعامت و مرجعيت مردم و حوزه قم را به عهده گرفتهاند.
در تدوين اين نوشتار از مطالب موجود در منابع زير استفاده شده:
پايگاه اطلاع رساني حوزه: http://www.hawzah.net
پايگاه اطلاع رساني مركز اسناد انقلاب اسلامي: http://irdc.ir
باشگاه انديشه: http://www.bashgah.net
.....................................................................................................
انتهاي پيام/
دوشنبه 11 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]
-
گوناگون
پربازدیدترینها