واضح آرشیو وب فارسی:آفرينش: دايره المعارف آموزش عالي
جهاني شدن وآموزش عالي
(قسمت چهارم )
فيلسوف وانديشمند معاصر آلماني ،هابرماس ، در كتاب خود به نام آگاهي وعلائق انساني معتقد است كه انسان داراي سه عرصه شناختي متفاوت وهم زمان است كه عبارتند از قلمرو فني يا ابزاري ، قلمرو ارتباطي ، قلمرو رهايي بخش با آزاديخواهي او چنين نتيجه گيري ميكند كه جامعه نوين صنعتي با تاكيد بر بعد فني يا ابزار سازي انسان بر امر آموزش ،ساير ابعاد را به دست فراموشي سپرده است .همچنين كارل راجرز در كتاب آزادي در يادگيري به اين نكته پافشاري مي كند كه محوريت يادگيري ،يادگيرنده است وبيشتر بر آزادي روابط بين آموزشگر و فراگير و همچنين بر درون زا بودن فرايند يادگيري تاكيد مي كند .همچنين ايران ايليچ اتريشي در كتاب يادگيري بدون مدرسه ضرورت پيوند محيط آموزشي را با واقعيات جامعه مورد توجه قرار ميدهد .در نهايت پائولو فريره نظريه پرداز فلسفه تعليم وتربيت مه فعاليت هاي نوآورانه خود را در عرصه آموزش در كشور برزيل در دهه 1960 م آغاز كرد . تا كنون به عنوان متفكر پيش تاز وانتقادي درعرصه تعليم وتربيت به بيان حقايق اصولي پرداخته است .او معتقد است كه ارتباط يك طرفه نظام رسمي آموزشي ،فراگيران رابرده علم مي كند كه در حافظه انباشته چيزي را به همراه نخواهد داشت .او معتقد است نظام آموزشي توامند ساز بادي از طريق دانش وآگاهي به ارتقاي كامل انساني فراگيران كمك كند .
اومعتقد است كه ثمره آموزشهاي رسمي در جوامع غربي ونيز در كشورهاي در حال توسعه انسانهايي هستند كه مغز آنان نگاهدارنده اطلاعات غير مفيد شده است . از نظر اوآموزش بايد از ارتباط دوسويه بين آموزش دهنده وفراگير آغاز شود به گونه اي كه نيازها ،برداشت هاي ذهني وهمچنين نقصهاي فراگير طي سالهاي قبل از آموزش ، شناسايي شده و آن بخش از مواد وموضوعات درسي كه مبتني بر واقعيت هاي ملموس فراگيران است به آنها آموخته شود ،به نحوي كه در تغيير وتحول زندگي آنان نقشي تعيين كننده ومستقيم ايفا نمايد .
بدين ترتيب مي توان نتيجه گيري كرد كه چالشهاي اموزش عالي در قرن بيست ويكم ميلادي كه اجلاس جهاني اموزش عالي در پاريس مطرح شد ،حاصل نقاديهاي دانشمندان دلسوز طي دهه هاي گذشته بوده است ودر نهايت ،محورهاي مطرح شده در پايانه اجلاس فوق از مواردي است كه به موانع توليد علم وفناوري در دانشگاهها و راههاي غلبه بر آن تاكيد دارد .
چالشهاي آموزش عالي در قرن بيست ويكم
عمده ترين موضوعي كه مشخصا در قرن بيست ويكم ميلادي تلقي ميشود ،از اواخر قرن بيستم ميلادي آغاز شده است كه مقوله عمومي يا توده اي شدن آموزش عالي است . در اين خصوص مي توان به شش برابر شدن جمعيت دانشجوي جهان از 1960 م 1995- م اشاره كرد يعني 13 ميليون دانشجو در 1965 م به تعداد 82 ميليون در 1995 م رسيده است .
در پايانه اجلاس جهاني اموزش عالي كه يونسكو در 1998 م در پاريس برگزار كرد ،ده محور اصلي به عنوان نتايج و آثار نشئت گرفته از توده اي شدن آموزش عالي به شرح زير ارائه شده است . -1 تغيير تركيب دانشجويان به شكلي كه آموزش عالي در برگيرنده اقشار گوناگون وسطوح پايين جامعه ونيز افزايش سهم زنان در تركيب دانشجويي باشد . در اوايل نيمه دوم قرن بيستم ميلادي ،طبقات مرفه جوامع بشري تشكيل دهنده تركيب اصلي دانشجويان دانشگاهها بودند .در ايران نيز اين مقوله به نحو چشم گيري قابل توجه است .نرخ رشد جمعيت زنان دانشگاهي پيش از 25 درصد افزايش داشته است .اين امر در كنار افزايش سهم روستاييان در ميان پذيرفته شدگان آموزش عالي ،نشانگر تاثير پذيري همه كشورها به نسبتهاي گوناگون از شرايط جهاني است .
2-افزايش وتنوع نقش دانشگاهها نسبت به رسالت گذشته آنها كه صرفا عبارت بوده است از كمك به بدنه علم در جامعه در گذشته جامعه دانشگاهي به جامعه فرهيختگان يا جامعه آموزش وپرورش ونظاير آنها تقسيم مي شد .ليكن ايجاد تنوع در نقش آموزش عالي دانشگاه را با چالشهاي متنوعي در زمينه نقشهاي محوله ازجمله آموزش ،پژوهش ،فرهنگ ، سياست ، فناوري و نظاير ان روبرو كرده است ،لذا دانشگاهها را با تعريف نقشهاي جديد آن داراي كاركردي كاملا متفاوت با گذشته خواهد بود به عبارتي ديگر ،نقش آموزشي در دانشگاهها در سه بعد دانشي ، بينشي ونگرشي در ابعاد مختلف خواهد بود .
3-هم اكنون چالش جهاني ونيز چالش در آموزش عالي در كشور به نزديك شدن اهداف آموزش عالي به امر تسريع در اشتغال به نظر مي رسد در رشته هاي علوم پايه ومهندسي كاربردي ترين آنها (نظير رشته هاي مهندسي ) مورد استقبال بهتري قرار مي گيرند ،زيرا زمينه جذب شدن به بازار كار براي اين رشته بيشتر است ،همچنين رشته هاي خاصي از علوم انساني كه زمينه اشتغال تسريع آنها در بخش آموزش وپرورش ميسر تر است ،بيش از رشته هاي علوم انساني پيچيده تر وداراي منزلت علمي بيشتر ،مورد توجه دانشجويان قرار مي گيرد .هم اكنون د رشته هاي علوم پزشكي ،اولين رشته دندانپزشكي است . -2 تضاد بين نظام آموزش كلاسيك و نظام آموزش مبتني بر پژوهش در دانشگاهها موجب شده است كه همواره به فراخور ظرفيت هاي هر دانشگاه ،آموزش سمت وسوي خاصي پيدا كند ،هم اكنون توجه به پژوهش در آموزش عالي ،موجبات كند تر شدن امور آموزشي را فراهم كرده است .در اين حال پژوهش مستمر ،موجب تغيير دائمي نظام آموزشي و نيزمحتواي دروس مي شود.
(ادامه دارد ...)
يکشنبه 10 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفرينش]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 150]