واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
ای کاش مرجع همه تصمیم گیری های عالم، مرجع همه بینش ها و نگرش ها می شد نهج البلاغه، از بابت ارادت های مذهبی آن نمی گویم، این کتاب واقعا یک شاهکار ادبی محسوب می شود!
شهاب حسینی که این روزها مجموعه تلویزیونی "شوق پرواز" را روی آنتن سیما دارد گفت وگویی خواندنی با نسل امروز داشته که در آن از خوب و بد و زشتی های زندگی و هنر صحبت کرده است. گفت وگویی که بیانگر این شاخصه است که وی بازیگری است که نه تنها هنر هفتم بلکه بیش از آن هنر انسان بودن و موفق بودن را فهمیده است. بخش هایی برگزیده از این مصاحبه را در ادامه می خوانید:
از شوخی کیانیان رنجیدم
دلم می خواست آن شب(جشن خانه سینما) جایزه را از طرف خودم و آقای رضا کیانیان به آقای تبریزی تقدیم می کردم به دلیل این که تصحیح بکنم جماعت بازیگر با احترام به آقای تبریزی نگاه می کنند؛ در حقیقت از شوخی نابهنگامی که در مراسم بزرگداشت آقای تبریزی از طرف آقای کیانیان اتفاق افتاد در ابتدا خیلی متعجب شدم و بعد از آن هم خیلی رنجیدم، شاید به این دلیل که یک سال در کنار آقای تبریزی کار کردم. اگر این شناخت را نداشتم شاید کمتر ناراحت می شدم.
نه گفتن به پیشنهادات باندبازی ها و ....
خوشبختانه از زمانی که چاغاله های درخت کاری من درآمد همیشه یکسری پیشنهادات بوده، یک سری پیشنهادات هم به من شده که بروم داخل فهرست یکسری آدم های خاص و باندبازی ها و یک سری مسائل که من قبولش ندارم.
این "من" لعنتی را باید حذف کرد
در معادلات من چی دوست دارم چی دوست ندارم را باید حذف کرد. مثل این است که یک مهمان به خانه من می آید، من نباید فکر کنم چی دوست دارم به او تعارف کنم، باید فکر کنم مهمانم چه چیزی دوست دارد. من نمی توانم بروم با اصغر فرهادی کار کنم و بگویم من فلان نقش را دوست دارم. این "من" لعنتی را باید حذف کرد. بازیگری هیچ چیزی جز یک رسانا نیست. چون مبدا جای دیگر است ماخذ جای دیگر است و مقصد هم جای دیگر است. من این وسط یک سیم منتقل کننده هستم.
دادگاه خانواده و ماجرای تولید "جدایی نادر از سیمین"
ما و اصغر فرهادی در تمام مدت پیش تولید "جدایی نادر از سیمین" یک بار هم از جشنواره فجر صحبت نکردیم. یک بار از جشن خانه سینما که این فیلم قرار است به کجا رود حرف نزدیم. در مخیله مان نمی گنجید اکران جهانی اصلا در ذهن ما نبود. اصغر فرهادی نیامد بگوید می خواهم یک فیلمی بسازم که رکورد خودم را بزنم. یک ویدیو پروجکشن برای ما از یک دادگاه خانواده ای پخش کرد گفت بیایید ببینید مردم چه مشکلاتی دارند ضمن این که دیدن این صحنه ها یک چیزهایی را به آدم می دهد. ما وقتی آن پروجکشن را دیدیم غصه خوردیم، حالمان بد شد. از خودمان هم رنجیدیم. پیش خودم فکر کردم مردم چطوری زندگی می کنند و ما می آییم هزار تا اشکال از زندگی مان می گیریم، غصه مردم را خوردیم حالمان برایشان بد شد و تصمیم گرفتیم گوشه ای از این گرفتاری هایشان را که خیلی هایش خودخواسته نیست و محصول جامعه است نشان بدهیم.
نادیدنی هایی که باید برای خودم محفوظ بماند
یک نفر به من گفت آقای حسینی می خواهم شما را ببینم، گفتم امرتان چیست؟ گفت همینطوری می خواهم همدیگر را ببینیم؟! در جواب گفتم تمام دیدنی های من در سینما و تلویزیون عرضه می شود. تمام آن چیزی که آنجا نیست نادیدنی هایی است که باید برای خودم محفوظ بماند.
در کافه قهوه و بستنی سرو می شود نه شهاب حسینی
بعد از تاسیس "کافه هنر" خیلی ها به من گفتند چرا خودت در کافه نیستی؟ آخه من که سیرک باز نکردم که خودم را به نمایش بگذارم. در کافه قهوه و بستنی سرو می شود نه شهاب حسینی. من کافه را احداث نکردم که خودم را به نمایش بگذارم. خدا شاهد است اگر لازم نبود که در جشن های سینما شرکت کنم، به هیچ وجه حاضر نبودم در این مراسم شرکت کنم، دوست ندارم در فضاهای عمومی و این جور مراسم شرکت کنم. ترجیح می دهم ارتباطم با مردم در طی روال زندگی عادی و در فضاهای عمومی مثل صف نانوایی، پمپ بنزین یا جلوی تعمیرگاه باشد. دلم می خواهد ارتباطم با مردم در دل زندگی باشد، دلم می خواهد این تلقی برای مردم شکل بگیرد که ببین شهاب حسینی هم ماشینش خراب شده و دارد تا تعمیرگاه هلش می دهد...
خیریه، فضای فردی خودم و بدون شوآف
خیریه اسمش روی خودش است. آنجا هم یکسری مسائل جانبی وجود دارد که گاهی من را از رفتن به آن مراسم دلسرد می کند. دلم می خواهد اگر کاری هم انجام می دهم در آن فضای فردی خودم و بدون شوآف باشد.
در "شوق پرواز" زمین زیر پای ما زمین سفتی نبود
به خاطر حساسیت نقش که بازی می کردم نتوانستم کنار بایستم. خوبی ماجرا هم این بود که از ابتدا به تهیه کننده گفتم که من با آچار و پیچ گوشتی می آیم سرکار. یک سازه وجود دارد که من می آیم قطعات را کنار هم قرار می دهم. ون عباس بابایی شخصیتی معاصر است و هچ چیز مهم تر از نشان دادن زوایای شخصیتی اش نیست.ما تمام تلاش خودمان را کردیم ولی متاسفانه زمین زیر پای ما زمین سفتی نبود، سستی آن دلایل متعددی داشت، همین الان که سریال در حال پخش است تازه عده ای بیدار شدند و می خواهند هر دقیقه مراسم تقدیر و تشکر از عوامل به جا بیاورند. ما الان دیگر به تقدیر و تشکر نیازی نداریم. ما وظیفه مان را انجام دادیم. آن زمانی که به حمایت های ساختاری نیاز داشتیم کجا بودید؟ من واقعا یک روزی آنقدر از این کم توجهی ها عصبانی شدم که گفتم ای کاش ما این بودجه را بر می داشتیم و دو تا مدرسه یا بیمارستان مجهز به نام شهید بابایی می ساختیم و این طوری مطمئن می شدیم که حق مطلب را ادا کردیم، اما ناامید نشدیم و سعی خودمان را در حد بضاعت های موجود انجام دادیم. باید زمان داد تا قضاوت کنند.
شکیبایی خودش را آخر همه می دید
مرحوم شکیبایی متفاوت با زمان معاصر خودش بود. آن زمانی که همه دنبال این بودند که برای خودشان کسی شوند، شکیبایی خودش را آخر همه می دید و قبول داشت و بدبختی ما همین است. الان جامعه بنده شهاب حسینی را هنوز قبول نکرده من خودم را قبول دارم. در حالی که آخرین نفری که باید باورش شود کی هستی خودت باید باشی. قبل از آن مردم باید بدانند تو کی هستی و کی نیستی.
عضو فیس بوک نیستم
شنیده ام در فیس بوک صفحات زیادی به نام شهاب حسینی باز شده. بهتر است اینجا اعلام کنم من عضو فیس بوک نیستم و رابطه چندانی با دنیای اینترنت و دیجیتال ندارم. ضمن احترام به تمام دوستانی که به من لطف دارند خواهشمندم صفحه های فیس بوک تقلبی را پاک کرده و ریپورت نمایند.
اول از همه متعلق به خانواده ام بعد به جامعه
من همیشه از مردم خواستم شرایط من را درک کنند، به شرایط احترام بگذارند که مجبور نشوم مرتبا شماره تلفنم را عوض کنم. چه کسی می گوید هنرمند متعلق به مردم است؟ این چه اصطلاح غلطی است؟ چه کسی می گوید به خاطر این اصطلاح هر جور که با تو برخورد شود را باید تحمل کنی؟ من روی این حس مالکیت یک خط بطلان می کشم و معتقدم اول از همه متعلق به زندگی خودم و خانواده ام هستم بعد به جامعه. همین طور به خانواده ام هم می گویم من یکسری مسئولیت های اجتماعی بر عهده دارم که چه دلتان بخواهد و چه نخواهد باید انجام شود.
عاشق مرام و شخصیت های همین دو بزرگوار هستم که اسمهایشان را روی بچه هایم گذاشتم
پسر دوم من ۴۰ روز است متولد شده، اسم پسر بزرگم محمد امین است و ۷ سال و نیمش است و پسر دومم امیرعلی است. من عاشق مرام و شخصیت های همین دو بزرگوار هستم که اسمهایشان را روی بچه هایم گذاشتم. پیامبر(ص) را دوست دارم نه این دلیل که پیامبر بوده، به این دلیل که ۴۰ سال قبل از این که خودش هم بداند پیامبر است فردی امین و دوست داشتنی بوده، وگرنه اسم پسرم را می گذاشتم رسول. علی(ع) را هم چه کسی هست که دوست نداشته باشد. ای کاش مرجع همه تصمیم گیری های عالم، مرجع همه بینش ها و نگرش ها می شد نهج البلاغه، از بابت ارادت های مذهبی آن نمی گویم، این کتاب واقعا یک شاهکار ادبی محسوب می شود. یک راهگشاست. جالب اینجاست که تولد پسر اولم روز تولد خودم است و تولد پسر دومم هم در سالگرد ازدواج ما.
تعجب می کنم از کسانی که سگشان را با عشق بغل می کنند
من تعجب می کنم چطور یک عده سگ و گربه نگهداری می کنند که به مراتب نگهداری اش سخت تر از نگهداری یک بچه است و در نهایت فقط آنها سگ و گربه اند و قرار نیست یک روزی به ثمر برسند. من تعجب می کنم از کسانی که سگشان را با عشق بغل می کنند. بعید می دانم لذت آغوشی آرام بخش تر از لذت آغوش گرفتن بچه خودم باشد. آنقدر این ارتباط که اتفاق می افتد پاک و معصوم است احساس می کنم این بچه دار شدن برای نیاز خودم بوده، چون حضور یک بچه معصوم در خانه شاید باعث شود خیلی از اتمسفرهای بد دفع شود.
آرزویم ایجاد مرکز آموزش و آفرینش های هنری است
قلبم به درد آمد وقتی در روزنامه ها دیدم جسد یک نوزاد در یک سطل زباله مکانیزه پیدا شده، چطور می شود یک شخص فرزندی را به دنیا بیاورد و ببرد بیندازدش داخل جوی آب؟ یا تعجب می کنم از کودک آزاری هایی که به گوشم می رسد. چطور می شود روی تن بچه ات سیگار خاموش کنی؟ بچه دار شدن یک مسئله شخصی نیست، به نظر من بچه دار شدن یک نگاه به آدم می دهد. من از وقتی پدر شده ام حس دلسوزی به بچه های دیگر پیدا کرده ام یا قلبم با آنها می تپد. در حال حاضر حمایت از بچه های بی سرپرست برایم معنا پیدا کرده، تا وقتی بچه نداشتم نمی فهمیدم پدر بودن یعنی چه. به همین خاطر یکی از آرزوهایم که در همین روزها به انجام می رسانمش ایجاد یک مرکز آموزش و آفرینش های هنری است که حداقل ۲ الی ۳ روز در هفته کار آن، تحت پوشش قرار دادن آموزش های هنری برای بچه های بی سرپرست و کم بضاعت است. اگر پدر نبودم شاید هیچوقت به چنین مسئله ای فکر نمی کردم.
مصاحبه : شبکه ایران (www.inn.ir)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]