واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ما شناختي از ادبيات جهان نداريم
نويسندگان- احسان حضرتي:
هر سال بعد از اعلام نتايج جايزه نوبل بحث بر سر موقعيت ادبيات ايران در گستره جهاني بالا ميگيرد
گروهي نوبل را جايزهاي صرفا سياسي و بياهميت ميدانند كه به قول احمد شاملو به بهترين انشاي سال در مورد غرب اعطا ميشود و گروهي ديگر چنان نقش و تاثيري براي آن قائل هستند كه اساسا تنها راه ورود ادبيات ما به محافل جهاني را در كسب آن معرفي ميكنند. اما به راستي اهميت نوبل در چيست و تا چه اندازه بايد آن را جدي تلقي كرد و آيا ضرورتي دارد كه نويسندههاي ما با فروگذاشتن معيارها و موازين ادبيات بومي، خود را به معيارهاي مد نظر هيات ژوري نوبل نزديك كنند ؟ محمد محمدعلي- يكي از مطرحترين نويسندگان امروز ايران- به اين سؤالها پاسخ ميدهد.
* آقاي محمدعلي، چرا بعضيها اين قدر اصرار دارند نوبل را جايزهاي سياسي معرفي كنند؟ بهنظر شما ريشه اين قبيل بحثها در كجاست؟ و اين ديدگاه چه اندازه به حقيقت نزديك است؟
برخي ميگويند اين اظهارات بعد از شاملو در ايران رايج شد درحاليكه بهنظر من اين موضوع ربطي به شاملو ندارد و مطرح كردن اين مسائل بيشتر به اين دليل است كه ما هيچ شناختي از ادبيات جهان نداريم. جايزه ادبي نوبتي نيست بلكه هر سال اقتضا ميكند يكي از نويسندگان مطرح جهان بهعنوان برنده يك جايزه ادبي معرفي شود. در واقع در نوبل دعوا بين شاگرد اولهاست تا به حال هيچ نويسندهاي نبوده كه از گرد راه نرسيده نوبل بگيرد بلكه از ميان 10 نويسنده برتر دنيا ممكن است به دلايلي اين جايزه به يكي از آنها تعلق گيرد.
* پس شما هم با اين ديدگاه موافق نيستيد؟
نه! اساسا اطلاعات ما ايرانيها درباره ادبيات دنيا ناقص است. غالب منتقدان و نويسندههاي ما هيچ شناختي از نويسندهاي كه بهعنوان برنده نوبل اعلام ميشود ندارند آن وقت ميگويند اين جايزه سياسي است و فلان نويسنده، نويسنده مطرحي نيست و بايد جايزه را به نويسنده مورد علاقه ما ميدادند و از اين قبيل حرفها. مثلا از من درباره همين آقاي لوكلزيو كه امسال بهعنوان برنده نوبل اعلام شد ميپرسيدند گفتم هيچ شناختي از او ندارم بعدها يادم آمد يك كار ايشان را خانم همپارتيان 10 سال پيش ترجمه كرده است اما ميخواهم بگويم چون من شناختي از لوكلزيو ندارم نبايد بگويم اين نويسنده لياقت دريافت نوبل را نداشت.
* اما بهنظر ميرسد ديدگاهي كه نوبل را جايزهاي صرفا سياسي ميداند خالي از بعضي قراين و شواهد عيني هم نيست. بهعنوان مثال انتخاب نويسندهاي مثل پاموك بيشتر از آنكه توجيه ادبي داشته باشد دلايل خاص سياسي و اجتماعي دارد بهنظر شما اين طور نيست؟
نه! وقتي پاموك بهعنوان برنده نوبل سال 2006 معرفي شد اغلب كساني كه اهل ادبيات هستند چون شناخت كافي از او نداشتند گفتند اين نويسنده حق دريافت نوبل را نداشت، در حاليكه پاموك زماني كه در نمايشگاه كتاب ايران حضور يافته بود، صحبتهايش درباره داستان نشان ميداد كه ما با نويسندهاي حرفهاي مواجه هستيم كه به اندازه 10نويسنده ايراني درباره داستان اطلاعات دارد او تا سال 2001، 19 اثر نوشته بود و از آن موقع تا امروز هم آثار فراوان ديگري نوشته كه همه آنها هم جدي هستند اما تنها دو اثرش را ارسلان فصيحي ترجمه كرده كه آن هم پرازغلط است. فصيحي اگر به زبان استانبولي مسلط است بايد آثار موفق پاموك را ترجمه ميكرد نه آثاري كه ترجمه آنها آسانتر است. او اصلا قبل از شروع كارش با هيچ كسي مشورت نكرد. به هر حال اورهان پاموك نويسندهاي موفق و جهاني است.
* اما انتخاب او حتي خيلي از نويسندههاي تركيه را هم شگفت زده كرد و اين نشان ميدهد كه آنها هم انتظار نداشتند نوبل به نويسندهاي در اين سطح تعلق بگيرد.
اتفاقا اين واكنش نشان ميدهد كه تركيه هنوز يك كشور جهان سومي است و گرنه مگر ميشود كشوري چشم نداشته باشد نوبليست خودش را ببيند؟! براي همين هم هست كه اجازه نميدهند تركيه عضو اتحاديه اروپا شود. زمانيكه پاموك نوبل گرفت من به تركيه سفر كرده بودم و در يكي از دانشگاههاي آنجا سخنراني ميكردم آنجا گروههاي تندرو نادانسته اعتراض ميكردند و استدلالشان هم اين بود كه پاموك حقش نيست نوبل بگيرد.
تركيهايها هنوز فكر ميكنند ياشار كمال برترين نويسنده آنها به حساب ميآيد در حاليكه تفكرات ياشار كمال مربوط به قرن بيستم بود و اين ذهنيت در جهان امروز ديگر به آن معنا جذابيتي ندارد، كسي منكر ياشار كمال نيست. ولي در قرن جديد ديگر ادبيات كارگري به مذاق مخاطب خوشايند نيست. ياشار كمال نميتواند جرياني جديد ايجاد كند و آثارش مورد اقبال قرار نميگيرد در حاليكه آثار پاموك پس از سخنرانياش در آكادمي نوبل با تيراژ وسيعي در غرب ترجمه و چاپ شد و حالا ما بايد خوشحال باشيم كه وقتي نويسندهاي از كشور همسايهمان نوبل گرفته ممكن است اين شتر جلو خانه ما هم بخوابد.
* به اعتقاد شما اينكه نويسندهاي از ايران هم موفق به دريافت نوبل بشود چه اندازه اهميت دارد؟ چون ديدگاهي هم هست كه نوبل را ناجي ادبيات ايران معرفي ميكند و چنين مينمايد كه تنها آن است كه ميتواند گره از كار فروبسته ادبيات ما بگشايد؟
البته اين ديدگاه ديگر خيلي افراطي است. زماني كه نجيب محفوظ يا نويسندگاني از كشورهايي مثل هند، ژاپن و چين اين جايزه را گرفتند ما از همه بيشتر خوشحال شديم چون فكر ميكرديم نوبل دارد به ما هم نزديك ميشود اما مگر در دنيا چقدر نجيب را قبول دارند؟ انصافا اين نويسنده در مقايسه با نويسندگان غربي از نظر سبك داستاني و عنصر زبان در سطح پاييني است.به هر حال نميشود منكر اين شد كه هميشه بخشي از جايزه نوبل سياسي است منتها بحث در اين است كه نويسندهاي كه نوبل ميگيرد قطعا جزو 10نويسنده برتر جهان است و نبايد بهدليل بعضي ملاحظات سياسي كه لحاظ ميشود كل ماجرا را زير سؤال برد.
* آقاي محمدعلي! بهنظر شما ميشود از مشكل زبان فارسي بهعنوان يكي از موانع جهاني شدن ادبيات ما ياد كرد؟
ببينيد! طي اين سالها چون ايران زمينه رشد اقتصادي نداشته يا كمتر داشته است بنابراين زبانش هم رشدي نداشته. تركيهايها هم خوششانسي آوردند و هم اقتصادشان رشد داشت درنتيجه زبانشان هم رشد كرد و آثارشان با اقبال مخاطبان ديگر كشورها روبهرو و ترجمه شد و بالاخره جايزه نوبل را هم نصيبشان كرد.
اما مشكل اغلب نويسندگان ايراني اين است كه مرعوب و شيفته فرهنگ غربي هستند، در همين فرهنگ اروپا و در ميان همين آدمهاي مدرن جنايتكاراني چون هيتلر، موسوليني و آيشمن و هزاران جنايتكار ديگر سر برآوردند. تنها تفاوتي كه آنها با ما دارند اين است كه درصد كار حسابيشان بر درصد كار ناحسابيشان ميچربد و به همين دليل هم هست كه پيشرفت كردهاند. ما نبايد هيچ وقت مرعوب رماننويسهاي غربي باشيم و يا رمانهاي فارسي نويسندگان خودمان را دست كم بگيريم.
* بهطور قطع در اين سالها نويسندههايي در جامعه ادبي ما ظهور كردهاند كه دست كم در سطح ملي خوش درخشيدهاند اما چرا حتي آثار اين دست از نويسندگان هم آن طور كه بايد و شايد در دنيا معرفي نشده است؟
حتما همين طور است. در ايران احمد شاملو، هوشنگ گلشيري، صادق چوبك، غلامحسين ساعدي، رضا براهني و... بايد بهدليل آثار موفق و زيادي كه خلق كردند، آثارشان به زبانهاي ديگر ترجمه ميشد و به اطلاع جمع كثيري از مردم آمريكا و اروپا و آسيا و... ميرسيد، ولي ترجمه نشد. ما تازه امروز ميبينيم كه فروغ و شاملو را ميشناسند.
نيمه اول دهه شصت، رضا براهني 10 رمان خارجي را به من نشان داد و گفت امسال يكي از اين 10نويسنده نوبل ميگيرد. اتفاقا آن سال پيشبيني براهني درست از آب در آمد و شاگرد آنا آخماتووا برنده نوبل شد. مترجمي مثل همپارتيان 10سال پيش كتاب نوبليست امسال را ترجمه كرده ولي منتقدان ما حضور ذهن ندارند. اين ناآشنايي خيلي بد است.
اينها هستند كه بايد آثار ادبي دست اول را با مطالعه مجلات ادبي و برنامههاي ماهوارهاي به زبان اصلي رصد كنند و به جامعه ادبي بشناسانند، متأسفانه بين هنرمندان ما اين قبيل منتقدان كم هستند آنوقت ميبينيم با تبليغات هماهنگ شده نويسندگاني مثل كورت ونه گات و ايتالو كالوينو در جامعه ما گنده ميشوند چون ما خبر نداريم اين گنده شدنها از كجا آب ميخورد و وقتي اطلاعات نداريم به كساني كه نوبل ميگيرند مشكوك ميشويم.
شنبه 9 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 226]