واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: درآمدى بر زيبايى شناسى شعر معانى و بيان نوشته: پروين سلاجقه پنجره اى به آسمان روشن شعر
محمد على علومىكتاب زيبايى شناسى شعر (معانى و بيان)همچنان كه از نامش پيداست در باب زيبايى شناسى شعر كه از قديم، تعبير علم معانى و بيان از آن شده، نوشته شده است. با اين توضيح ضرورى كه سخن، كلام، جمله، متن و همه تعابير جديد در علم زبان شناسى در معادل قديم به (بيان) تعبير مى شده است و كلمه و كلام، جمله و متن، ناگزير در خدمت معانى بوده است.اگر بخواهيم مقايسه اى ساده و سطحى از نظريات جديد و قديم داشته باشيم مى توان به نظريات ياكوبسن رجوع كرد كه معتقد بود هر متن (بيان) يك فرستنده يا خالق اثر و يا گوينده و يك گيرنده يا مخاطب و شنونده دارد، موضوع همان متن است كه با رمز بيان مى شود و يا با كلام و هنجار عادى، وقتى هنجار شكنى انجام شود، معانى برجسته مى شوند و بنا به نظر عده اى، عالى ترين و ناب ترين شكل هنجارشكنى در شعر است كه در آن، كلام و بيان از هنجار عادى خود، به فراهنجار رسيده است. همچنين قدماى ما، معتقد بودند كه ساحت شعر، ساحت ايجاز است، ولى ساحت داستان، ساحت اطناب است و هر يك از آن ها ممكن بود خلل به معانى بزنند و نارسا و ناقص باشند، بنابراين از ايجاز مخّل و از اطناب مخّل هم صحبت مى شد. يعنى، نويسنده، شاعر و خطيب ناگزير و بنابر تمرين زياد، بايد معانى را بيان مى كرد، اما طورى كه خللى در مقصود نباشد. اگر خيلى كم و اشاره وار مى گفت مخاطب، معانى را در نمى يافت و اگر زياد مى گفت، مخاطب خسته مى شد و از خيلى گفته ها و نوشته ها به راحتى رد مى شد. همان طور كه مى بينيم هنوز هم اين موضوع مصداق دارد و درباره تعدادى از رمانهاى مشهور و پرفروش مى شنويم كه زياده گويى كرده اند، طورى كه مى شود به راحتى از تعداد زيادى صفحات گذشت و خيلى از متن را حذف كرد. درباره شعر نيز وضع از همين قرار است و هنجار شكنى گاهى در بعضى از شعرها آنقدر زياد و افراطى شده است كه نه مخاطب بلكه حتى خود شاعر نيز در معانى شعر خود، در مى ماند. از آنجا كه شعر و داستان، جزو ضروريات ثانويه حيات بشر بوده و از آن گريزى نيست، در همه جاى جهان، به خصوص در آنجاهايى كه تمدن و فرهنگى قديم و قوى داشته اند، دانشمندانى نيز بوده اند كه قلمرو كارشان ادبيات بوده و براى شعر و داستان، قدماى ما، معتقد بودند كه ساحت شعر، ساحت ايجاز است، ولى ساحت داستان، ساحت اطناب است و هر يك از آن ها ممكن بود خلل به معانى بزنند و نارسا و ناقص باشند، بنابراين از ايجاز مخّل و از اطناب مخّل هم صحبت مى شد. احكامى وضع كرده اند تا سخن، متن، بيان و معانى منتج از آن را در حدودى قرار دهند كه در ذيل زيبايى شناسى قرار مى گيرد. هگل و خيلى از فيلسوفان ديگر و حتى فلاسفه باستانى مانند ارسطو، براى زيبايى شناسى احكام و نظرياتى داشته اند كه بنا بر تغيير نوع زندگى انسان، بعضى از آن اصول ثابت مانده و بعضى ديگر تغيير كرده اند، مثلا هگل معتقد بود كه اوج هنر و زيبايى شناسى در نهضت و جنبش رمانتيك است كه در دوره او بسيار اوج گرفته بود و آثار ارزشمند فراوانى نيز به عالم و هنر و ادبيات تقديم مى شد، متاثر از اين اوضاع هگل معتقد شد كه در نهضت رمانتيسم، شكل و روح با يكديگر منطبق شده اند و هنر ديگر از اين بالاتر نخواهد رفت، اما ديديم كه با تغيير نوع زندگى بشر و تحول در افكار و انديشه ها و جهان نگرى ها، نهضت رمانتيك كم كم به حاشيه رانده شد و به جاى آن واقع گرايى به وجود آمد كه در اين نهضت رئاليسم نيز آثارى پديد آمد كه در تاريخ ادبيات جهان گاهى بى نظير محسوب مى شوند و منظور آثارى مانند جنايت و مكافات يا برادران كارامازوف هر دو از داستايوسكى و يا جنگ و صلح و آناكارنينا هر دو از تولستوى است. حتى در مقايسه با اين آثار، رمان هايى مانند خوشه هاى خشم كه البته در حد جنايت و مكافات نيست، اما به هر حال از بسيارى رمان ها و اشعار رمانتيك ها كه در زمان خود ارزشمند هم بودند، بالاتر قرار دارد و از جهت برانگيختن عواطف انسانى و انديشه، در جهت معانى و در ساختار خود از لحاظ قرينه سازى و اوج و فرود و ايجاد تعليق و مانند اين ها، حتى در خيلى از آثار رمانتيك ها، كمتر نمونه اى نظير آن مى توان يافت. غرض و مقصود اين است كه زيبايى شناسى، علمى ثابت و ساكن نيست كه اصول ثابتى داشته باشد و هميشه قابل ارجاع باشند، همچنان كه هيچ مقوله و مفهوم ديگرى در جهان ثابت و ساكن نيست و مدام در معرض تغيير و تحول مقولات و مفاهيم قرار داريم، با اين همه ، اين پرسش پيش مى آيد كه پس معانى و بيان قدما، به درد جهان و ادبيات معاصر چه مى خورد؟ و چه چاره اى يا گره اى از كار ادبيات معاصر ايران مى گشايد؟ گروهى بر اين باورند كه ادبيات معاصر به خصوص در عرصه شعر و بعد در عرصه داستان دچار گره هاى فروبسته اى شده است و چنين دليل مى آورند كه بعد از نيما و شاگردان نوپرداز او، به شوهر آهو خانم به رغم انتقاداتى كه بر شخصيت پردازى اش از سيد ميران وجود دارد، آغاز خوبى بر رمان واقع گرا بود و بعدها، آثار كسانى مانند احمد محمود توانست رئاليسم را به خوبى پيش ببرد و سيمين دانشور و جلال آل احمد نيز در زمينه رئاليسم كارهاى ارزشمندى انجام دادند، از اين نمونه آثار تك ولى درخشان البته مى توان طبل آتش اثر على اصغر شيرزادى را مثال زد كه در شخصيت پردازى و فضاسازى، يا به قول قدما در معانى و بيان قدرتمند با نثرى درخشان، هنوز هم اثرى مثال زدنى است. ويژه طى يكى دو دهه اخير، شعر ايران دچار چنان هرج و مرجى شده است كه بنا به اعتقاد كسانى مانند دكتر شفيعى كدكنى، شعر دچار تخريب شده است! در عرصه داستان نيز، وضع كمابيش از همين قرار است به اين معنى كه بنا به نظر عده اى ادبيات داستانى ما هنوز در عرصه رئاليسم و واقع گرايى، جاى كار بسيار و فراوان دارد و مثال مى آورند كه بالزاك با آثارى مانند باباگوريو يا اوژنى گرانده، تصوير ادبى دقيق و هنرمندانه همراه با شخصيت پردازى هاى قوى و قدرتمند در كنار روانشناسى اجتماعى به كار گرفته و آثارى به وجود آورده كه در عين كلاسيك بودن، هنوز هم ارزش هنرى وافرى دارند يا مثال مى آورند كه داستايوسكى در عرصه تناقضات شديد اجتماعى كه در روسيه زمان او ميان قشرها و طبقات مختلف اجتماعى وجود داشت و در عين حال، افكار جديد ليبرالى از غرب وارد مى شد و در تضاد با سنت هاى قوى ارتدكسى قرار مى گرفت، باعث ايجاد تنش ها و تشنج هايى مى شد كه هم اشخاص و هم جامعه را دچار مشكلات و مشكلات فردى و جمعى مى كرد و داستايوسكى با هنرمندى فراوان و خلاقيت زياد، توانست اوضاع آن دوره را به طرزى عميق منعكس كند. همين منتقدان به داستان نويسى جديد ايران معتقدند كه امثال بالزاك و داستايوسكى و جان اشتاين بك و خوان رولفو و نظاير آن ها همچون آستورياس، اين ها به مسائل و موضوعات ملى و دوره و زمان خود مى پرداختند و به جهت بومى و ملى بودن، جهانى هم شده اند. منتقدان معتقدند كه الان در بخش قابل توجهى از ادبيات داستانى ايران، تعداد قابل توجهى هستند كه قبل از رئال بودن، بومى بودن و توجه به مسائل و معضلات زمان و مكان خود، مى خواهند به مسائل جهانى بپردازند و چون راه آن از طريق و مسير و مجراى صحيح ممكن نيست، از طريق ترجمه هاى كه اغلب هم غلط و مخدوش هستند يا نظريه هاى ادبى اروپا، آشنايى دست دوم مى يابند و بنا بر نظريه داستان مى نويسند، اين منتقدان معتقدند كه در همه جاى جهان، نويسنده خلاق در ابتداى امر قرار دارد و متاثر از آثار اوست كه نظريه ساخته مى شود و همچنين اعتقاد دارند كه شرايط اجتماعى ما، طورى است كه هنوز وارد مرحله مدرن نشده ايم و بخش قابل توجهى از مردم هنوز عشاير هستند و هنر و ادبيات خاص خود را دارند، بخشى روستايى هستند و مردم شهرنشين نيز نه در شهر به مفهوم جديد، بلكه در مكانى شبه شهر زندگى مى كنند و هنوز جمعيت نيستند، بلكه جماعت و گروهى هستند كه اهداف و نظريات و مقاصد مشترك ندارند و بنابراين ادبيات ما هنوز در عرصه واقع گرايى و رئاليسم بسيارى كارها پيش روى دارد. شوهر آهو خانم به رغم انتقاداتى كه بر شخصيت پردازى اش از سيد ميران وجود دارد، آغاز خوبى بر رمان واقع گرا بود و بعدها، آثار كسانى مانند احمد محمود توانست رئاليسم را به خوبى پيش ببرد و سيمين دانشور و جلال آل احمد نيز در زمينه رئاليسم كارهاى ارزشمندى انجام دادند، از اين نمونه آثار تك ولى درخشان باز اين تعريف از جانب دكتر بهزادى اندوهجردى، حاكى از اهميت كتاب است،به ويژه كه اين كتاب در باب داستان نويسى نيز اهميت دارد ،زيرا در ميان قدماى ما، داستانسرايى منظوم امرى معمول بوده است. با مطالعه اين كتاب، با علم معانى و بيان داستانسرايانى چون فردوسى و نظامى و... نيز آشنا مى شويم. البته مى توان طبل آتش اثر على اصغر شيرزادى را مثال زد كه در شخصيت پردازى و فضاسازى، يا به قول قدما در معانى و بيان قدرتمند با نثرى درخشان، هنوز هم اثرى مثال زدنى است و منتقدان معتقدند كه چنين آثارى بايد ادامه يابند تا ادبيات ما، هم در شعر و هم در داستان، به تديج و قدم به قدم به جايى برسد تا امثال داستايوسكى و يا فاكنر را داشته باشيم .اما آسيب هايى نظير رواج نظريات جديد با ترجمه هاى غلط آن هم در جهانى كاملا متفاوت با جهان صنعتى و حتى فراصنعتى، باعث داستان هايى معماوار و بى معنا شده است و در حالى كه در همسايگى ما، در تركيه فردى هوشمند و خلاق به نام ياشار كمال، از همان ادبيات و هنر عشايرى بهره مند مى شود و با بومى بودن خود، اثرى مانند اينجه ممد را خلق مى كند كه هنوز هم اثرى خواندنى و جالب و جذاب است. پس از همه اين ها مى رسيم به اثر ارزشمند خانم دكتر پروين سلاجقه كه كتاى ارزشند در باب علم معانى و بيان نوشته اند و دكتر جليل تجليل كه زحمات فراوان ايشان در معرفى ادبيات كلاسيك به نسل جديد بر همگان واضح است . در مقدمه اى در تجليل از اين كتاب، نوشته اند كه: از مطالعه اين كتاب ديدگانم روشن گشت. از حسن سليقه و به كارگيرى نمودارها و نمونه هاى رسا و تازه و شاداب بر طبق آداب معانى و بيان... لذت بردم و اين همه ويژگى هايى است كه دانشجويان و مشتاقان را به مباحث دانش گرانقدر معانى و بيان آشنايى وافى خواهد بخشيد... چنين تعريفى از جانب استادى مانند دكتر تجليل، اهميت كتاب را نشان مى دهد و دكتر حسين بهزادى اندو هجردى كه از اكابر علما ادبيات هستند در مقدمه خويش بر همين كتاب آورده اند كه: «شعر فارسى حاوى تمام دانش هاى ايرانى و معارف اسلامى است... معجزه گران درّ درى همچون فردوسى، نظامى، مولوى، سعدى و حافظ... اشعارشان معجزه سخنورى است... شناخت آثار و ادراك معانى و زيبايى هاى هنرى اين سخنوران نياز به مقدماتى دارد كه يك جنبه اش علم معانى است... و جنبه ديگر علم بيان است و آن آموختن قواعد و قوانينى است كه به وسيله آن ها بشود راه هاى مختلفى كه يك سخنور به طور آشكار يا پنهان براى بيان مقصود خود انتخاب مى كند، پيدا كرد.» باز اين تعريف از جانب دكتر بهزادى اندوهجردى، حاكى از اهميت كتاب است،به ويژه كه اين كتاب در باب داستان نويسى نيز اهميت دارد ،زيرا در ميان قدماى ما، داستانسرايى منظوم امرى معمول بوده است. با مطالعه اين كتاب، با علم معانى و بيان داستانسرايانى چون فردوسى و نظامى و... نيز آشنا مى شويم.
جمعه 8 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]