تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855374248




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصاحبه با ماه چهره خلیلی بازیگر مختارنامه و نوه ی هنرمند قدیمی


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مادربزرگم همیشه فیلم.ها و سریال.هایش را روی وی.اچ.اس برای ما می.فرستاد... هیچ.وقت فکر نمی.کردم یک روزی بخواهم بازیگر شوم. درس.خواندن برایم در اولویت بود...رفتم دفتر هدایت.فیلم و تست دادم و آقای شایسته به آقای قادری گفت من او را نمی.شناسم. خواهر مختار که نقشی ماندگار در این مجموعه برای مخاطبان از خود بر جای گذاشت، بازیگری.اش را مدیون مادربزرگی است که به قول خودش، الگوی کاری او نیز بوده است. او می.گوید: با مادربزرگم هم زیاد تمرین می.کردم. همان روزهایی بود که او داشت بینایی.اش را از دست می.داد. خود او برایم یک الگو بود. شاید برای خیلی از جوان.های ایرانی خواندن معماری در دانشگاه آکسفورد یک آرزو باشد. اما ماه.چهره خلیلی این موقعیت را رها کرد و برای بازیگری به ایران آمد. او که نوه پروین سلیمانی است حالا دیگر جایش را در این حرفه محکم کرده است. هرچند به دلیل حضور در پروژه.های تاریخی مثل سریال.های در چشم باد، مختارنامه و کلاه.پهلوی کمتر در سینما حاضر شده است. آنچه می.خوانید گزیده.ای از گفتگوی شماره 19 ماهنامه «24» از مجلات وابسته به موسسه همشهری، با خلیلی است. علاقه به بازیگری ارثی بود؟ یادم می.آید پدر و مادرم خیلی به فیلم.دیدن علاقه.مند بودند و می.نشستند و فیلم.ها را می.دیدند و نقد می.کردند. من و خواهر و برادرم هم پای صحبت آنها می.نشستیم. خب، بخشی از آن طبیعی بود چون مادربزرگم بازیگر بود (پروین سلیمانی). مادربزرگم را که در تلویزیون نشان می.دادند حالم خیلی خوب می.شد. من پنج یا شش سالم بود که از ایران رفتیم ولی مادربزرگم همیشه فیلم.ها و سریال.هایش را روی وی.اچ.اس برای ما می.فرستاد و من هنوز آرشیو آنها را دارم. راستش هیچ.وقت فکر نمی.کردم یک روزی بخواهم بازیگر شوم. درس.خواندن برایم در اولویت بود. همیشه شاگرداول بودم. پس چه شد از آکسفورد و لندن رسیدید به تهران و بازیگری؟ من بعد از تحصیل مشغول به کار شدم. اما دوست داشتم تحقیقی روی سینمای ایران انجام بدهم. تا آن زمان، رفت.وآمدی به ایران نداشتم. اما از طریق فیلم.هایی که می.رسید یک.سری تغییر در سینمای ایران می.دیدم. فیلم.هایی مثل دو زن یا زیر پوست شهر و لیلا و... برای مجله.ها مقاله می.نوشتم. دلم می.خواست یک.سری بررسی روی سینمای ایران انجام بدهم؛ از فیلمفارسی تا سینمای بعد از انقلاب. با مادربزرگم که صحبت می.کردم می.گفت بیا ایران. 18 سال بود ایران را ندیده بودم. چون درسم تمام شده بود پدر و مادرم راحت.تر اجازه دادند بیایم ایران. می.خواستم ریشه.ام را پیدا کنم. یک سفر آمدم و از همه.جای ایران عکاسی کردم. توسط مادربزرگم خیلی از بازیگران قدیمی را دیدم. سه روز مانده بود که سفرم تمام شود رفتیم پیش ایرج قادری که مادربزرگم با او خیلی فیلم کار کرده بود. خیلی ناگهانی از من پرسید دوست دارم فیلم بازی کنم یا نه. گفت سناریویی دارد که مناسب من است. اما من لهجه داشتم و فارسی.ام خوب نبود و هیچ.چیز از بازیگری نمی.دانستم. باور هم نداشتم کسی بدون تحصیلات آکادمیک می.تواند وارد رشته.ای شود. اما او گفت تازه دارد سناریو را می.نویسد و برایم می.فرستد لندن. سال 81 بود و من برگشتم لندن. اما این موضوع گوشه ذهنم ماند. پس سناریو را خواندید و برگشتید و شدید بازیگر؟ وقتی داشتم می.آمدم به خودم نگفتم می.خواهم بازیگر شوم. گفتم می.روم این یک فیلم را بازی می.کنم و برمی.گردم. چرا؟ می.خواستم برای نوه.هایم یک یادگاری بگذارم. چون شرایط اقتصادی و کاری.ام در لندن خوب بود و هیچ.وقت فکر نمی.کردم رهایش کنم. آنجا هم این.طور است که اگر سه ماه نباشی ضرر است. در ضمن من آن.وقت.ها این.طور بودم که اگر در جمع صحبت می.کردم رنگم مثل لبو سرخ می.شد. بیرون که می.رفتم احساس داغی می.کردم. اما در آن مقطع فکر کردم باید بروم در دل مشکلات. بروم در کشوری که نمی.شناسم و کاری را که نمی.شناسم، دور از پدر و مادرم انجام دهم. تازه باید می.آمدم تست بدهم، چون آقای قادری گفت من گفتم برای این نقش مناسبی اما باید بیایی و تست بدهی. چطور تستی دادید؟ هم تست گریم دادم و هم تست بازی. شب قبلش مادربزرگم گفت اگر سؤالی پرسیدند یا گفتند حسی را بازی کن اولین چیز این است که خودت را در موقعیت رها کنی. اگر گفتند کسی از نزدیکانت تصادف کرده اولین واکنشی را که در تو به وجود آمد نشان بده. رفتم دفتر هدایت.فیلم و تست دادم و آقای شایسته به آقای قادری گفت من او را نمی.شناسم. آقای قادری گفت من دو سال پیش محمدرضا گلزار را آوردم و گفتم تضمینش می.کنم و حالا هم او را تضمین می.کنم. یادم هست شب قدر بود. آمدم و در دفترچه خاطراتم نوشتم خدا سرنوشت آدم را در شب قدر رقم می.زند و من نمی.دانم خدا از من چه می.خواهد، اما دوست دارم آن را امتحان کنم. به.هرحال رفتم در دل کار. هرچند هنوز هم سر بازی.کردن می.لرزم اما سر آن کار خیلی استرس داشتم. با مادربزرگم هم زیاد تمرین می.کردم. همان روزهایی بود که او داشت بینایی.اش را از دست می.داد. خود او برایم یک الگو بود. ------------ منبع : 24 آنلاین






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 171]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن