تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):برترين [مرتبه] ايمان آن است كه بدانى هركجا باشى خدا با تو است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805498116




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از فلسفه. چه. مي.توان. آموخت.؟ (ديدگاه. لوين. Levin )


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نگاهي. به. فرق. عمل. و نظر
معرفتي. كه. آدميان. در زندگي. روزانه. بدان. راه. يافته.اند اغلب. از نوع. عملي. است.. قسمت. مهمي. از اين. معرفت. مبتني. است. بر مسموعات.، و حكم. و امثال. يا تعاليم. گذشته.؛ و قسمت. مهم. ديگر از تجربه. و انفعالات. و اميال. و آمال. فرد رنگ. گرفته. است.. اين. قسم. معرفت. معمولاً براي. حاجات. روزانه. و براي. بحث. در مسائل. متداول. بسنده. است.. ليكن. وقتي. رشته.ي. عاديِ زندگي. را چيزي. غيرمتعارف. يا معماگونه.، بگسلد عدم. كفايت. اين. معرفت. عملي. آشكار مي.گردد.

مثلاً كسي. ممكن. است. چيزي. درباره.ي. تندرستي. و ناتندرستي. بداند، و حتي. ممكن. است. خوب. قادر به. معالجه.ي. ناخوشيهاي. كوچك. باشد، اما وقتي. وي. جدّاً مريض. شد، بايد با كسي. كه. داراي. شناسايي. عميق.تري. در زمينه.ي. اندامهاي. بدن. و اعمال. و وظايف. آنهاست. مشورت. كند. يك. راننده. ممكن. است. تصوري. سطحي. و خام. در باب. اينكه. موتور چگونه. اتومبيل. را مي.كشد داشته. باشد، اما براي. تعمير بايد نزد كسي. برود كه. درباره.ي. اصول. و قواعد مكانيكي. بيشتر مي.داند. همين. امر درباره.ي. چيزهايي. نظير لوله.كشي.، گاز يا برق. درست. است.. در مسائل. و امور پيچيده.تر، همين. اختلاف. و فاصله. بين. شناسايي. عادي. و معرفت. تخصصي. وجود دارد. كدبانو و مؤدّي. مالياتي. عملاً چيزي. درباره.ي. اقتصاد مي.دانند، ولي. تنها دانشجو و پژوهنده.ي. علم. اقتصاد اصول. و قوانين. آن. را مي.فهمد؛ همگان. مي.توانند با شگفتي. آسمان. پر ستاره. را نظاره. كنند، اما فقط. ستاره. شناس. است. كه. حركات. و هيئت. ستارگان. را مي.شناسد، و هركس. مي.تواند از تصور منظره.ي. يك. جنگ. اتمي. مشمئز شود و به. وحشت. افتد، ليكن. تنها دانشمنداني. معدود هستند كه. مسائل. مربوط. به. شكافتن. اتمها را مي.دانند.

پس. معرفت. نظري. شناسايي. قوانين. و اصول. است.. فعلاً ما مي.توانيم. نظريه. و علم. و فلسفه. را به. معناي. واحد در نظر بگيريم. يعني. معرفتي. كه. به. عمق. اشياء مي.رود و بيان. مي.كند كه. چرا اشياء چنانند كه. هستند.
اين. معرفت. عميق.تر را «نظريه.» ناميدن. به. معناي. گمان. و ظن. نيست.. نظريه.ي. تبييني. است. كه. مورد آزمايش. قرار گرفته. و مطابق. با واقعيات. يافت. شده. است. و به. عبارت. ديگر به. مرحله.ي. اثبات. و تصديق. و تأييد رسيده. است.، و انسان. را قادر مي.سازد كه. آينده. را پيش.بيني. كند. اين. شناسايي. است. كه. به. آدميان. مي.آموزد كه. چگونه. پل. و هواپيما بسازند، چگونه. امراض. را معالجه. كنند، كسوف. و خسوف. را پيش.بيني. نمايند، و به.طور كلي. منابع. طبيعت. را براي. نيازهاي. انساني. مورد استفاده. قرار دهند.

آغاز پيدايش. نظريه.
اين. قسم. معرفت. وقتي. آغاز شد كه. آدميان. دريافتند كه. بسياري. چيزها در جهان. با نظم. تخلّف.ناپذير رخ. مي.دهد، مانند گردش. ماه. و خورشيد، حركات. جزء و مدّ، تغييرات. فصول.، و جريان. تولد و انحطاط. و مرگ.. نيروهاي. طبيعت. بايد به. افراد انساني. نظري. ابتدايي. راجع. به. علت. و معلول.، يا حتي. درباره.ي. قانون. القاء كرده. باشد. در اين. موقع. آدميان. شروع. كردند كه. به. اندازه.گيري. دست. بزنند، و آنچه. را مشاهده. كرده. بودند گزارش. دهند، و به. طريقي. ابتدايي. و ناقص. تجربه. و آزمايش. كنند، و حتي. اصولي. را كه. حاكم. بر ساختمان. و طرز كار جهان. است. حدس. بزنند. ليكن. اين. امر كه. از آن. حالت. روحي. و وضع. تحقيق. و استدلال.، كه. مبدأ ظهور و رشد علم. و فلسفه. است.، حكايت. مي.كند تا حدود 600 ق..م..، در شهرهاي. يونان. قديم.، صورت. نگرفته. بود.
ابتدا تمامي. معرفتي. كه. در اين. جهت. حاصل. گرديد به. عنوان. فلسفه. شناخته. شد، كلمه.اي. كه. براي. يونانيان. دوستي. و جستجوي. حكمت. معني. مي.داد. منظور از حكمت.، معرفت. به. چيزها و امور بود به.گونه.اي. كه. از ادراك. سطحي. و عادي. فراتر مي.رفت.. فيلسوف. درصدد فهميدن. ماهيت. و حقيقت. حيات. و جهان. و ساختمان. عالم. طبيعت. و مقام. و موقعيت. انسان. در جهان. و مقصد هستي. انسان. و رابطه.ي. انسان. با خدايان. بود. بدين. قرار فلسفه. در ابتدا بسيار كلي. و جامع. بود. فقط. بعدها و به. تدريج.، فلسفه. به. رشته.هاي. مخصوص. معرفت. كه. به. نام. علوم. شناخته. مي.شوند منشعب. گشت..
حتي. اكنون. كلمه.ي. «فلسفه.» با خود چيزي. از معناي. اولي. و اصليش. را دارد: هنوز هم. فلسفه. مجموعه.اي. از پاسخها به. كلي.ترين. و مشكل.ترين. پرسشهاي. انسان. است.. آيا حيات. انساني. را غرضي. و مقصدي. است.، يا حيات. انساني. امري. هيچ. و پوچ. درميان. چيزهاي. هيچ. و پوچ. است.؟ آيا آدمي. در تعيين. سرنوشت. خود آزاد و مختار است.، يا هر چه. هست. محكوم. جبر و ضرورت. است.؟ آيا افعال. و اميال. آدميان. فقط. ناشي. از تغيّرات. فيزيكي. و شيميايي. و الكتريكي. مغز است.؟ يا انسان. را جان. جاويد و مستقل. از اين. تغيرات. است.؟
همچنين.، حدود معرفت. انساني. چيست.؟ آيا آنچه. ما به. حواس. درمي.يابيم. تصوير واقعيت. است.؟ يا اينكه. فقط. ظاهر و نمودي. از آن. است.؟ درباره.ي. چه. چيز يقين. داريم.؟ آيا ما مي.توانيم. وجود خدا را «اثبات. كنيم.»؟ آيا حقيقت. و خير و جمال.، «ارزشهاي. مطلق.»اند، چنان. كه. بعضي. بر آن. رفته.اند، يا ارزش. آنها نسبت. به. استعدادها و حوايج. ما نسبي. است.؟
اينها و سؤالات. مشابه.، مطالب. و مسائل. فلسفه. است.. براتراندراس. (1) در كتاب. خود به. نام. «تاريخ. فلسفه.ي. غرب.» (2) اشاره. مي.كند كه. چنين. مسائلي. تا اندازه.اي. در قلمروي. بين. الهيات. (3) و علم. قرار دارد. آنها به. الهيات. نزديك. است.، زيرا همان. مسائل. نظري. را كه. مربوط. و وابسته. به. دين. است. مورد بحث. قرار مي.دهد. همچنين. با علم. نزديك. است.، زيرا فلسفه. مي.كوشد با روشهاي. علم.، به. آن. مسائل. پاسخ. گويد: يعني. به. وسيله.ي. تجزيه. و تحليل. صبورانه. و تفكر انتقادي. و با به. كار بردن. استدلال. دقيق..

وجوه. تمايز فلسفه. و علم.
چون. علايق. و تجارب. آدميان. گسترش. يافت.، و به. معرفت. آنان. درباره.ي. جهان. افزوده. شد، هر چه. بيشتر متمايل. شدند كه. توجه. خود را به. جنبه.هاي. خصوصي. و جزئي. جهان. معطوف. دارند، و چنين. يافتند كه. بدين. وسيله. خواهند توانست. نتايج. مفيد مستقيم. و بيشتري. حاصل. كنند. بدينسان. فلسفه. به. قسمتهاي. جداگانه. منقسم. گشت.، و چون. هر قسمت. پيشرفت. نمود وضع. و موقعيتِ «علم.» مستقلي.، به. معناي. معرفت. دقيق. و منظم.، را به. دست. آورد. به. اين. ترتيب. علوم. خصوصي. از معرفتي. كه. اصولاً كلّي. بود منشعب. گشت.، و مطالعاتي. تحت. عنوان. رياضيات. و فيزيك. و شيمي. و زيست.شناسي. و اخلاق. و سياست. و اقتصاد پديد آمد.

فلسفه. عمومي. و كلي. است.، و علم. اختصاصي. و تخصصي.
در واقع.، امر تخصص. در معرفت. هنوز هم. ادامه. دارد، و هيچ. كس. نمي.تواند بر بيش. از يك. قسمتِ «علم.» تسلط. و احاطه. حاصل. كند. فهرست. علوم. به. سرعت. توسعه. مي.يابد، و رشته.هاي. فيزيك. و شيمي. و گياه.شناسي. و ساير موضوعات. و مباحث. اصلي.، دائماً به. شعب. و مطالعات. خصوصي.تر و جزئي.تر منشعب. و منقسم. مي.گردد. امروزه. غالباً اشاره. مي.شود كه. آدميان. هر چه. بيشتر درباره.ي. هر چه. كمتر مي.آموزند.
اما فلسفه.، برخلاف. هر يك. از علوم.، مي.كوشد تا از لحاظ. غرض. كلي. و جامع. باقي. بماند. سؤالهايي. كه. در فلسفه. مي.شود مستلزم. آن. است. كه. فيلسوف. به. جهان.، همچون. يك. كلّ بنگرد، علاوه. بر مشاهده.ي. درختان. بيشه. را مطالعه. كند، و تصويري. از اشياء كه. مبتني. بر نتايج. تمام. علوم. است. پديد آورد. كار فيلسوف. آن. است. كه. هرچيز را در نظام. عام. و شامل. و با اهميت. نسبي. آن. به. لحاظ. آورد و آن. را از افق. بالا ببيند. همان. طور كه. افلاطون. اشاره. كرده. است. فيلسوف. ناظر و تماشاگر سراسر زمانها و همه.ي. هستي. است.. عمر خيام. شاعر ايراني. اين. كوشش. را «به. دست. آوردن. تصوير غمناك. اشياء بتمامي.» تعبير مي.كند، و اين. همان. چيزي. است. كه. فيلسوف. مي.كوشد تا بدان. واصل. شود، هرچند البته. وي. تصوير اشياء را آن. طور كه. اين. شاعر سرخورده. مي.گويد چندان. «غمناك.» نمي.يابد.

وقتي. بيكن. (4) مردي. جوان. بود نوشت. كه. آرزوي. او آن. است. كه. تمام. دانش. و معرفت. را در قلمرو خود درآورد. بدين.گونه. فيلسوف. بر آن. سر است. كه. آنچه. را علوم. مي.آموزند فرا گيرد و جذب. نمايد، ليكن. در حالي. كه. علوم. متوقف. مي.شوند او باز هم. راه. خويش. را ادامه. مي.دهد. وي. مي.خواهد تا آنجا كه. به. وسيله.ي. تفكر دائم. و پي.گير ميسّر است. حوزه.ي. معرفت. را گسترش. دهد.
كلمه.ي. «فلسفه.» آن. طور كه. معمولاً به. كار مي.رود، هنوز هم. تقريباً مفيد همان. معني. است.. وقتي. مي.گوييم. فلان. شخص. فيلسوف. است. اين. جمله. اين. معني. را به. ذهن. مي.آورد كه. او اشياء را بدان.گونه. كه. مي.نمايند در نظر نمي.گيرد، بلكه. مي.خواهد علل. را به. دست. آورد و معناي. عميق.تر ظواهر و عوارض. را بفهمد. همچنين. اگر درباره.ي. شخصي. به. اين. عنوان. كه. اشياء را «از لحاظ. فلسفي.» در نظر مي.گيرد صحبت. مي.كنيم.، قصد ما احتمالاً اين. است. كه. او مي.كوشد تا اشياء و حوادث. را به.طور كلي. و در نظام. عام. و شامل. ببيند، نه. اينكه. مستغرق. در يك. مصيبت. يا بليّه.ي. ناگهاني. گردد، بلكه. به. آن. وضع. و حالت. به.طور كلي. و از ديدگاه. بالاتر مي.نگرد، و جاي. آن. را در تصوير كلّي. اشياء معيّن. مي.كند.

پس.، چيزي. از همين. معني. به. فلسفه.، به. معناي. اصطلاحي. آن.، تعلق. مي.گيرد. فيلسوف. مي.كوشد به. وراي. اينجا و اكنون. و محدود و سطحي. و شخصي. و يك. طرفه. برود. او در جستجوي. منظره.ي. كلي. است.،


فلسفه.ي. أوُلي. يا مابعدالطبيعه. شامل. دو قلمرو اصلي. است.. يكي. وجود شناسي.، (22) كه. از هستي. يا «وجود» (23) بحث. مي.كند، و اين. را مي.پرسد كه. «واقع. و نفس.الامر چيست.؟» يا، چه. چيز در نفس.الامر وجود دارد، يعني. براي. وجود خود به. ادراكات. انساني. وابسته. نيست.؟ آيا ماده. مايه.ي. نهايي. و گوهر بازپسين. هر چيزيست. كه. از آن. تركيب. يافته.؟ يا دو گوهر اصلي. وجود دارد، مادّه. و روح.، و آيا اينها با هم. امتياز ذاتي. دارند؟

و آرزومند است. كه. آنچه. را كه. در اين. جهان. مي.توان. شناخت.، و مورد تجربه. قرار مي.گيرد و از تاريخ. انسان. و پيشرفتهاي. او مي.توان. گردآورد، همچون. يك. كل. در نظر آورد.
در علم.، واقعيات. مطالعه. مي.شود و در فلسفه.، واقعيات. و ارزشها
ديگر آنكه. عالِم. به. مشاهده. و آزمايش. مي.پردازد، گزارش. مي.دهد، اندازه. مي.گيرد و باصبر و شكيبايي. ساخت. و كار (5) اشياء را كشف. مي.كند. وي. مي.كوشد تا گردش. ستارگان. و خواص. ماده. را بفهمد، و دريابد كه. چگونه. گياهان. رشد مي.كنند يا پژمرده. و فاسد مي.شوند، اشياء مختلف. چگونه. كنش. و واكنش. دارند و اشكال. و صور پيچيده.تر موجودات. جاندار، چگونه. از مخلوقات. ساده.تر، متطوّر و متكامل. شده.اند. فرض. اصلي. و مستمرّ او كشف. صفات. نوعي. اشياء براي. آشكار كردن. نظم. و ترتيب. و حتي. قانون. طبيعت. است.. او هرچيز را تجزيه. و تحليل. مي.كند تا بيابد كه. چگونه. ساخته. شده. است. و چطور كار مي.كند. مختصر، وي. درباره.ي. واقعيتها مي.انديشد. واقعيّات. مبدأ و مقصد پژوهشهاي. اوست..

ليكن. آنچه. مورد توجه. و علاقه.ي. اولي. و اصلي. عالِم. است. ارزش. يا معناي. اين. واقعيات. نيست.. مثلاً در اوت. 1945 يك. بمب. اتمي. در هيروشيما (6) افتاد كه. مرگ. و ويراني. را در بيش. از پنج. ميل. مربع. در ظرف. چند ثانيه. به.بار آورد. مورد توجه. و علاقه.ي. عالِم. در اين. واقعه. تجزيه. و تحليل. و شكافته. شدن. هسته.ي. اتمي. و ساير مسائل. فني. مربوط. به. فيزيك. اتمي. است.. اما معناي. اين. حادثه. در مقياسهاي. اخلاقي. انسان.، در روابط. بين.الملل. و در تمدن.، هرچند به. وضوح. داراي. اهميت. بسيار است.، نمي.تواند با واقعيات. محض. و روشهاي. تجزيه. و تحليل. علمي.، ارزيابي. شود. براي. فهم. جنبه.هاي. ارزشي. واقعيات. بايد به. وراي. علم. رفت..

مثالي. ديگر، روان.شناس. نيز فقط. با واقعيتها سروكار دارد. وي. آثار مثلاً يك. نبوغ. ديني. يا عرفاني. را به. همان. علاقه.اي. كه. به. رؤيا يا اعمال. ذهني. يك. بيمار عصبي. دارد مطالعه. مي.كند. به. عنوان. يك. روان.شناس.، تنها غرض. او فهميدن. اين. است. كه. ذهن. انساني. چگونه. كار مي.كند، خواه. اين. واقعيتهاي. رواني.، از افعال. اشخاص. سالم. باشد يا از اعمال. جنايتكاران. يا ديوانگان.. مع.ذلك.، بديهي. است. كه. پاره.اي. از اين. واقعيتها معنايي. عميق. براي. حيات. و ترقي. انساني. دارد، در حالي. كه. پاره.اي. ديگر ممكن. است. مبتذل. و عاميانه. و بي.ارزش. باشد.
پس. فيلسوف. به. گردآوري. واقعيات. و توصيف. يا گزارشهاي. آماري. اكتفا نمي.كند. او بايد واقعياتي. داشته. باشد كه. درباره.ي. آنها تفكر كند، اما اين. تفكر تنها راجع. به. ساخت. و كار اشياء، كه. علاقه.ي. ابتدايي. وي. بود، نيست.. ارزش. يا معناي. آنها براي. عقايد مربوط. به. جهان. به.طور كلي. مورد علاقه.ي. اوست.. اين. واقعيات. چه. قسم. جهاني. را ايجاب. مي.كند؟ آيا نمونه.ي. علمي. اشياء طرح. و نقشه.اي. نشان. مي.دهد، و به. يك. خالق. دلالت. مي.كند، يا فقط. ضرورت. كور در كار است.؟ آيا دليل. مطمئني. براي. عقيده. به. وحدت. حقيقت. و زيبايي. و خير وجود دارد؟ چنين. سؤالاتي. از علم. به. فلسفه. راه. مي.برد.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 175]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن