واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: پيش درآمدي بر ادبيات قدسي
ما در ره عشق تو اسيران بلاييم
كس نيست چنين عاشق بيچاره كه ماييم
بر مانظري كن كه در اين ملك غريبيم
برما كرمي كن كه در اين شهر گداييم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده كه مشتاق شماييم
يادم هست زماني «لوكاچ» كارشناس غربي گفت: «رمان حماسه جهان بيخداست». در شگفتم كه اين جمله در حضور «او» گفته شده است. زماني كه «او» تمام ذهن و ذات و زبان واقعيت، رمان، داستان و شعر و... را به تصرف خود در آورده، زماني كه هيچ جايي خالي از حضور «او» نيست.
ديرگاهي است كه اين فكر همچون خوره در جانم افتاده است كه چگونه ميتوان داستاني نوشت يا شعري سرود و يا فيلمنامهاي طرحريزي كرد كه از طريق آن تلنگري زد به درون آدميزاد، تا خوب باشند، صادق باشند و...
حال اگر كمي دقيقتر بخواهم بگويم واقعاً چگونه ميتوان داستاني، شعري، فيلمنامهاي و... نوشت كه ايمان در شخص بيدار شود، قويتر شود و...
البته منظور ادبياتي است كه بدون اشاره مستقيم به مسائل مذهبي ايمان را در شخص قويتر كند. زيرا كساني كه ايمانشان در توهمات اختاپوستي جهان مدرن تضعيف شده است يا اصولاً اعتقادي به مسائل مذهبي ندارند، در همان ديد نخست كتابهايي با اسامي ديني و مذهبي را پس زده، از آنها دوري ميگزينند، چون تصوراتي همچون «دين افيون تودههاست» و... هنوز هم در ميان روشنفكران ديده ميشود.
آيا واقعاً چنين تفكري كه بتوان ادبياتي قدسي توليد كرد كه بر روي انسانها تاثيرمثبت بگذارد و جهان كنوني را از نقطه نظر اخلاق عملي و نظري به سوي جهاني آرماني رهنمون سازد يك روياست و يا باز هم ميتوان همچون مولانا، حافظ، عطار، سعدي و... فضايل اخلاقي و انساني را در لفافه اشعار و حكايات شيرين و نغز و... به مردم هديه كرد؟
نوع نگاه ادبيات قدسي چيزي است كه ما در اين قرن بسيار به آن نيازمنديم. شايد براي برخي حضور عناصر چشمگير ديني در سطور ادبيات كسل كننده جلوه كند در اين صورت آيا ميشود متني نوشت كه اين عناصر نباشد اما «او» باشد؟! آيا ميتوان عمقي از دين را نشانه رفت كه ديده نميشود.
نوشت نعمت «او» است
انشتين زماني ميگفت: فقط دو راه براي گذراندن زندگي وجود دارد. يا اين كه فكر كني هيچ چيزي معجزه نيست و يا اينكه فكر كني همه چيزي معجره است.
كم نيستند اديبان و شاعراني كه راه اول را انتخاب كردهاند، راهي بس سخت و دشوار كه حتي در غرب نيز سهو بودن چنين راهي كمكم در حال اثبات است، حال آنكه راه دوم سهل است و آسان كه خطوتان قد وصل... (حضرت رسول(ص)) دريغ و افسوس كه بعضي روشنفكر ـ اديان داخلي هم به تبعيت از همان روندگان راه اول در غرب، با افتخار و عصا قدرت داده همان راه اول را ميروند و حتي بعضي وقتها ديگراني را كه دغدغه و عشق «او» دارند، به ديده تحقير و تمسخر مينگرند. و شعارشان اين است كه «او» مرده است. و «او» انسان را آفريده است و يا انسان «او» را! بعضي وقتها كه بعضي متون معاصر ادبي داخل را ميخوانم، دلم ميگيرد، حس بدي در وجودم رخنه ميكند، آخر اصل چنين متوني را در آثار فرانتس كافكا، توماس مان و... آنهم به زبان اصلي و بكرش خواندهام، تا كي بعضي چشمها، گوشها و دلها بسته خواهد ماند و پيروي از ادبيات پوچگرا و فطرت گريز ميخواهد جولان بدهد و عدهاي روشنفكر در اين وانفسا چنين ادبيات، با كلاسي(!) را آموزش دهند و بنويسند؟!
با نگاهي به ادبيات كهن اين مرز و بوم نقص ادبيات كنوني كشورمان هويدا ميشود. پرسش اين است كه امروزه چرا در ميان بزرگترين آثار جاويدان ادبي كه به جهت سهولت انتقال پيام و معنا جهاني ميشوند، سهم آموزههاي ديني و حكمت نبوي اندك است؟
بيشك پاسخ اين نيست كه چون امروزه ادبيات در خدمت ادبيات و گاه در مسير اباحهگري و ابليس زدگي انسان مدرن استفاده ميشود پس قابل تطهير نيست و نميتوان از آن استفاده نمود زيرا استفاده از ابزار ادبي وابسته به خالق اثر ادبي است و در هر مسيري ميتوان از آن بهرهبرداري نمود.
ادبيات اين توانايي را دارد كه برخلاف كاربرد آنها در مسير ابتذال در جهت حيات روحي، احياي فطرت و در مسير حكمت معنوي و حقيقت نبوي استفاده گردد. هرچند امروزه هنر و ادبيات مدرن، تحت مديريت عقل دكارتي و علم تجربي فطرت گريز است و بيشتر در دور نمودن و قطع ارتباط بشر با آسمان استفاده گرديده است، اما نبايد فراموش كرد كه هنر و ادبيات داراي هويت سيال و وابسته به هنرمندي ميباشند كه به خلق اثر هنري و ادبي ميپردازد.
حال كه مخاطبان هنر و ادبيات و رسانههاي گروهي چنان فراوان هستند و به تعبير هايدگر نسل امروز نسل عرضه است نه نسل اثبات، پس سزاوارست تا انديشمنداني كه درد «او» دارند،آثار خود را به زبان روز ارائه دهند.
ناگفته نماند كه استفاده از شيوه تلطيف ساز معنا و مفهوم و استفاده از آموزش غيرمستقيم در تفهيم معاني در تاريخ فرهنگ اسلامي از قدمت بيشتري نسبت به فرهنگ غرب برخوردار است. اما واقعاً اكنون در كشور ما اين گونه است؟آخر ما چرا اين قدر دين زده شدهايم؟! دين زدگي بخصوص در بعضي محافل ادبي هنري بيداد ميكند كافي است كه تصادفاً گذرتان به چنين محافلي بيفتد بخاطر قضا نشدن،آستين بالا بزنيد كه وضويي بگيريد،آنوقت است كه نگاههايي حاكي از تحقير، تمسخر و نگاه عاقل اندر سفيه را با جان و دل حس ميكنيد، حتي بعضي وقتها بيخيال ميشويد و قضايش را ميخوانيد و اين است بحران معنا در جهان به ظاهر بيمعنا.
در پايان بعضي جملاتي را كه حتماً شنيدهايد مينويسم تا نوشتهام صفحاتش كم نباشد!
* برتراندراسل فيلسوف، پزشك و اديب انگليسي، كسي كه دو جايزه نوبل ادبيات و پزشكي گرفت، همان كسي كه دين مسيحيت امروزي را رد بار گفت: منطق اسلام به قدري قوي است كه منطق بشري تا چند قرن آينده توان پايداري و ايستادگي در برابر آن را ندارد.
* يوهان ولفگانگ فن گوته (فردوسي آلمان) در جواني شبهاي قدر را شب زندهداري ميكرد و عبادت، در پايان عمر علاقهاي فراوان به اسلام پيدا كرده بود و به حضرت رسول(ص) عشق ميورزيد و شعري به اسم «نغمه محمد(ص)» دارد. او در همان زمانها نامههايش را با عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم»آغاز ميكرده است كه هنوز هم نوشتههاي حاوي اين عبارت در بعضي موزههاي آلمان نگهداري ميشود.
* كانت فيلسوف بزرگ عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم» را روي رسالة «در شكستن مابعدالطبيعه» نوشته است.
* قيصر بزرگ آسمان فرديش دوم كه در آسمان همواره به بزرگي ياد ميشود بوسيله عالمي مسلمان از سيسيل پرورش داده شده بود و وي از كودكي با اين دين شگفتانگيز رشد يافته بود. بسياري از شرح حال نويسان نيز زندگاني وي را پررمز و راز و غيرقابل دسترسي ميدانند همانگونه كه فريدش نيچه آن را رمزآلود توصيف كرده است شخصيت و رفتار سياسي او ضدپاپ بود، همچنين خاكسپاريش. پس اگر او را مسلمان بدانيم اين ابهامات و پيچيدگيها از بين خواهد رفت.
* يك بار از يك تازه مسلمان آلماني شنيدم كه گفت: «اسلام در نظر من عبارت است از برآورده شدن اشتياق انسان به رحمت بيانتهاي الهي و اين چيزي است كه من تحت پوشش مسيحيت حتي روياي آن را هم نديده بودم.
* شخصيت بزرگي چون خانم آنهماري شيمل وصيت كرده بود كه در تشييع جنازهاش قرآن بخوانند و برايش به شيوه مسلمانها نماز ميت به جا آورند!
* احترام الكساندر پوشكين (فردوسي روسيه) به اسلام و قرآن در همين اواخر به اثبات رسيده است. ولي به دلايل نامشخصي اين دسته از آثار پوشكين به ويژه اشعاري كه با الهام از قرآن كريم سروده شدهاند كمتر مورد توجه مترجمان و محققان ايراني قرار گرفته و تا بحال در حد و اندازهاي كه شايسته آن است ترجمه و تحليل نشده است.
* اما چگونه ميتوان از ياري سخن گفت كه پرده برنميدارد، هست و نيست و نيست و هست...
ويتگن اشتاين يكبار گفت: در طبيعت اتفاقاتي ميافتد كه دست خدا بيرون ميآيد و مردم آن را ميبينند و به سوي ايمان گام برميدارند.
آيا ميتوان انحصار بي «او» يي و فطرت گريزي را در ادبيات مدرن و پست مدرن و... شكست و آن را با شيوههاي مخصوص به چالش كشاند؟ اميد دارم كه روز ادبيات در تبعيدمان، بيشتر سرشار از گلبوي «او» شود...
* پي نويس:
Gothe und der Islam, "Katherina Momsen, Insel Verlag, Frankfurt2001
2. قرآن در اشعار الكساندر پوشكين، دكتر جان اله كريمي مطهر، دكتر مرضيه يحييپور، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران 1384
پنجشنبه 7 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 374]