واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:
بعیدتر از احتمال سقوط پروانه
روزنامه تلگراف چاپ لندن، یادداشتی درباره هری پاتر و یادگاران مرگ منتشر کرده است که تمام وازه.هایش را می.شناسم. آنها را می.فهمم، باورشان دارم و اعتقاد من هستند. حالا شاید سن و سال من و نویسنده این یادداشت شبیه به هم نباشد اما حس.هایمان که درست شبیه به هم هستند و مگر همه ما، همه مایی که از هری پاتر و داستان.های تکراری و بی.نمکش حوصله.مان سر می.رود، حسی مشترک را تجربه نمی.کنیم؟
همیشه در زندگی جملاتی وجود دارند که شنیدن آنها را دوست ندارید، جملاتی که قلبتان را می.شکند و روحتان را خرد می.کند یا حتی بعضی از این عبارات خون را در رگ.هایتان منجمد می.کند. جملاتی مانند «تو خیلی چاقی»، «فقط می.خواستم سر کارت بذارم» و «آخرین هری پاتر به زودی به بازار می.آید». خوشبختانه مدت زیادی بود که این جملات را نمی.شنیدم و تقریبا فراموش کرده بود که چنین عبارت.هایی هم وجود دارند. دو سالی هم می.شد که زندگی سرخوشانه و بدون هری پاتر را گذرانده بودم، به دور از مالگز، کوئیدیش، .هاگوارتز و اسمشو نبر معروف، لرد ولدمورت.
سال.های خالی از هری پاتر من، درست مثل اقامت در جزایر کارائیب آن هم در یک هتل پنج ستاره دلنشین و لذت بخش بود. اما این خوشی دوام زیادی نداشت. یکی دوتا از آنهایی که با آنها کار می.کنم، به من گفتند: «فیلم جدید هری پاتر به زودی ساخته می.شود.» درست با همان هیجان ابلهانه.ای که یک نفر منتظر اعلام نتایج بخت آزمایی می.ماند یا کشف می.کند که باردار است!
وقتی همکارانم در قبال هیجان نشان ندادن من پرسیدند: «چند سالته؟» گفتم: «سی و چهار سال و نه ماه» بعد سرم را در بین دستانم گرفتم و آرام گریستم. شاید فکر می.کردم که آتش این اشتیاق مضحک نسبت به یک پسربچه جادوگر در دو سال قبل با انتشار آخرین کتاب هری پاتر فروکش کرده است. اما در واقع من مرددم. تکلیفم را با این پسربچه و رویاهایی که به من داد، نمی.دانم. اما خوب می.دانم که اولین کتاب هری پاتر در ژوئن 1997 چاپ شد، یعنی 12 سال قبل. دوازده سال! به تمام چیزهایی که در این دوازده سال اتفاق افتاد فکر کنید؛ پرنسس دیانا در آگوست همان سال کشته شد، برج.های دوقلو در مرکز تجارت جهانی نابود شدند، ما در عراق و افغانستان جنگیدیم و آمریکا اولین رییس جمهور سیاه پوستش را انتخاب کرد، اما مردم هنوز هم مشتاق هری پاترند و همه این اتفاق.ها به نظر بی.اهمیت می.آیند.
اگر ششمین فیلم هری پاتر این ماه اکران شود، ممکن است تصور کنید که سال آینده بالاخره هفتمین و آخرین هری پاتر ساخته خواهد شد، اما نه، در حقیقت مردم از هری و هرمیون و آن پسربچه زردنبو هیچ وقت خسته نمی.شوند و همین اشتیاق، محرکی است برای تبدیل شدن کتاب آخر هری پاتر به دو فیلم! و این به معنی ادامه ماجرا تا سال 2011 است. چطور ممکن است بعد از این همه کتاب و بازی.های رایانه ای و فیلم.های مزخرف، باز هم دنیا هنوز به هری پاتر بیشتری نیاز داشته باشد؟
به هرحال در سال 2011، چهارده سال از زمان تولید هری پاتر خواهد گذشت و فیلمسازان با هر ترفندی سعی در پنهان کردن یک واقعیت خواهند داشت؛ بازیگران نقش.های اصلی رشد کرده و بزرگ شده.اند و دیگر بچه نیستند و شاید هم خودشان صاحب بچه شده باشند.
دانیل رادکلیف با جلف بازی.هایش در صحنه تئاتر، از مدت.ها قبل تصویر هری پاتری.اش را نابود کرد،اما واتسون با حضور در مهمانی.های آنچنانی دیگر معصوم به نظر نخواهد رسید و روپرت گرین هم با عکس.هایش که روی جلد مجلات چاپ شده، عملا تمام شده است. گذر زمان یک واقعیت است برای همه آنها. اگرچه بد بودن کتاب.ها هم یک واقعیت است، اما لزوما هر کسی موافق این نظر نخواهد بود.
من اعتماد به نفس جی. کی. رولینگ را تحسین می.کنم. اگر جای او بودم، بعد از نوشتن مزخرفی مثل «هری پاتر و تالار اسرار» حتما قلمم را خرد می.کردم و پنهان می.شدم. به هرحال شاید زیاد جای تعجب نباشد که من آدم بزرگ.هایی که هری پاتر را دوست دارند درک نمی.کنم، مخصوصا با وجود این تعداد از کتاب.های خوب دیگر.
شاید این نوعی بدگمانی و بدخواهی به نظر برسد، اما شما باور نکنید. من ترجیح می.دهم در کوپه قطار با صدای هوهو قطار در گوشم، یک کتاب مصور قدیمی .را بخوانم. می.دانم که طرفداران پر و پا قرص هری پاتر مدعی هستند که کتاب، آنها را به دنیایی دیگر می.برد و دوباره احساس جوانی می.کنند اما وقتی اولین کتاب هری پاتر وارد بازار شد، من هفده ساله بودم و وقتی آخرین فیلم هری پاتر اکران شد سی و چند ساله. گذر زمان، احساس جوانی به من نخواهد داد و حتی اوضاع را بدتر می.کند و من حس می.کنم که پیر شده.ام و هیچ معجزه.ای هم در کار نخواهد بود. انگار که باورهایت را از دست داده باشی و همه آن گذشته را رویا بدانی و مدام با خودت تکرار کنی: «اگر پروانه ای سقوط کند، آنوقت با من درباره هری پاتر صحبت کن.»
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 213]